پاورپوینت کامل باباپشمکی ۱۵ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل باباپشمکی ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل باباپشمکی ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل باباپشمکی ۱۵ اسلاید در PowerPoint :

>

از همان روز اول که بابابزرگ را دیدم، او موهای پیچ‌پیچی و سفید داشت. قدش بلند بود؛ به اندازه‌ی درخت توی حیاط. وقتی حرف می‌زد به یاد شیرینی و کلوچه می‌افتادم. مرا به گردش می‌برد و درباره‌ی پرنده‌ها حرف می‌زد. به او پاورپوینت کامل باباپشمکی ۱۵ اسلاید در PowerPoint می‌گفتم؛ چون ریشش پفکی شبیه یک بادکنک پرباد و سفید بود. او می‌گفت: «پرنده، جاده و خیابان سرش نمی‌شود. توی آسمان پرواز می‌کند و به هر طرف که دلش خواست می‌رود؛ ولی راننده‌ی بیابان باید با جاده برود. هر جا که جاده گفت راست، باید به راست بپیچد و هر جا گفت چپ، باید به چپ بپیچد. دلم می‌خواست مثل پرنده‌ها بودم.»

پاورپوینت کامل باباپشمکی ۱۵ اسلاید در PowerPoint می‌گفت از وقتی به دنیا آمده بود، مثل پرنده‌ها توی قفس اسیر شده بود. او به ماشین می‌گفت، قفس. مرا سوار ماشین می‌کرد و در شهر می‌چرخاند. ماشین بزرگ و قرمز غارغار صدا می‌کرد و از هیچ جاده‌ای نمی‌ترسید. پاورپوینت کامل باباپشمکی ۱۵ اسلاید در PowerPoint می‌گفت: «موهای من بالای این بنز ده‌تُن سفید شده.»

اسم ماشین پاورپوینت کامل باباپشمکی ۱۵ اسلاید در PowerPoint بنز ده‌تن بود؛ ولی به نظر من ده تن نبود، هزار تن، یک میلیون تن بود؛ چون وقتی می‌خواست از سربالایی‌ها بالا برود، غُرغُر می‌کرد، فیس‌فیس می‌کرد، مثل پاورپوینت کامل باباپشمکی ۱۵ اسلاید در PowerPoint نفس نداشت و به هِن‌هِن می‌افتاد. من خیال می‌کردم همه‌ی کوه‌های عالم را بار بنز ده‌تن کرده‌اند.

یک روز وقتی خورشید غروب می‌کرد و پاورپوینت کامل باباپشمکی ۱۵ اسلاید در PowerPoint از توی قفس بیرون می‌آمد، به او گفتم: «آخه چرا اسیر قفس شدی؟ از بس دوست داشتی پرنده باشی، آخرش افتادی توی قفس، نه؟»

او مثل بنز ده‌تن آه کشید، فیس فیس کرد و گفت: «از وقتی ماشین قبلیم، همان که سوارت می‌کردم و تا کره‌ی ماه می‌رفتیم، یادت هست؟ از وقتی همان ماشین افتاد توی درّه، منم افتادم توی این قفس.»

کار پاورپوینت کامل باباپشمکی ۱۵ اسلاید در PowerPoint از صبح تا غروب آه و آخ بود. من می‌دیدم، می‌شنیدم، چون جلو قفس بازی می‌کردم و صدای آه و آخ پاورپوینت کامل باباپشمکی ۱۵ اسلاید در PowerPoint را می‌شنیدم.

همیشه یک دست توی سوراخ قفس می‌رفت، به پاورپوینت کامل باباپشمکی ۱۵ اسلاید در PowerPoint پول می‌داد و او هم چند تا بلیط توی دست می‌گذاشت و نوبت دست بعدی می‌شد.

پاورپوینت کامل باباپشمکی ۱۵ اسلاید در PowerPoint آدم‌ها را از روی دست‌شان می‌شناخت، می‌گفت:‌ »دست آدم‌های مهربان مثل ناز و نوازش است. آدم‌های بد و دروغگو دست‌های نامهربان دارند.» پاورپوینت کامل باباپشمکی ۱۵ اسلاید در PowerPoint عاشق دست کوچولویی بود که توی سوراخ قفس می‌رفت و می‌گفت: «بابا لواشک بده!»

پاورپوینت کامل باباپشمکی ۱۵ اسلاید در PowerPoint می‌گفت: «من که لواشک‌فروش نیستم، من بلیط‌فروشم.»

آن‌وقت یک صدای کلفت از پشت دست کوچولو می‌گفت: «بابا ده تا بلیط بده!»

چه‌قدر پاورپوینت کامل باباپشمکی ۱۵ اسلاید در PowerPoint دلش می‌خواست لواشک‌فروش بود و همه‌ی بلیط‌هایش لواشک بودند. به