پاورپوینت کامل گفتگو ; دم طنز گرم ۴۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گفتگو ; دم طنز گرم ۴۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گفتگو ; دم طنز گرم ۴۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گفتگو ; دم طنز گرم ۴۸ اسلاید در PowerPoint :
>
گفتوگو با فرهاد حسنزاده
میز من در سر کار روبهروی میز اوست. او پشت میزش نشسته است و دیوار کنار دستش پر است از نقاشی و عکس؛ حتی کاریکاتوری را که یکی از نوجوانها از او کشیده به سینهی دیوار چسبانده است. او درست جلو من مینشیند و وقتی کارهای سخت از زمین و زمان روی سرم میریزد، وقتی خستهام و بیحوصله و کلی مطلب باید بنویسم و تحویل بدهم و دل و دماغ ندارم، تکیهکلامها و شوخیهای اوست که همهی ما را در تحریریهی دوچرخه میخنداند. او بامزهترین همکاری است که تا به حال دیدهام. هیچوقت بداخلاق نیست و حتی وقتی کاریکلماتورهایش را گم کردم، به من اخم نکرد. جوانها و نوجوانها هر وقت به دوچرخه میآیند از اینکه آنقدر او آنها را تحویل میگیرد، ذوق میکنند؛ و شاید برای همین است که او و کتابهایش را دوست دارند. گفتوگوی دوستانهی مرا با فرهاد حسنزاده بخوانید.
نوجوانی شما چطور بود؟ آدم بامزهای بودید؟
بامزه نبودم؛ ولی فکر میکردم بامزهام. فکر میکنم خیلیها اینجوریاند. از سر بیمزگی چیزهایی میگویند و خودشان بیشتر از طرف مقابل میخندند. در عین حال نوجوان که بودم خیلی خجالتی و محجوب بودم؛ اما دوستانی داشتم بامزهتر از سمبوسه، باقلوا و قلیهماهی. دوستانی که فکر میکنم از آنها تأثیر گرفتم و نگاهم مثل چاقو تیز شد.
راست است که میگویند آدمهای طناز باهوشتر از آدمهای عادیاند؟ اصلاً طنازی به هوش ربط دارد؟
نمیدانم این حرف را کی زده و دلیلش چی بوده. این روزها پژوهشگران جهان حرفهای عجیب و غریب زیادی میزنند؛ مثلاً ماست را به لامپ کممصرف ربط میدهند. به هر حال اگر هم طنازی به هوش ربط داشته باشد، دربارهی من صادق نیست؛ چون از نظر هوش معمولی هستم. فقط فکر میکنم دقت و حوصلهام زیاد است و از این بابت خوشحالم.
آدم باید چه کار کند که به جای اینکه آدم خنکی به نظر بیاید آدم بامزهای شود؟
تلاش برای اینکه شما چیزی به نظر بیایید که نیستید خیلی وحشتناک است. آدم بامزه، بامزه است و آدم خنک خودش را هم که به زمین گرم بزند باز هم خنک است. به نظرم هر کس اگر خودش باشد و ادا درنیاورد، در کارش موفق میشود، حتی در زمینهی طنزنویسی. بعدش هم هر کسی باید زاویهی نگاه خودش به پدیدهها را پیدا کند. این زاویهی نگاه، انحصاری و شخصی است و با توصیه و آموزش به دست نمیآید. فقط اگر زاویهی نگاهش نو و تازه باشد، حرفهای تکراری نمیزند. اگر نگاهش عمیق باشد، از خنکی دور میشود. اگر به جای مسخرهکردن به نکات متضادی که موقعیت خنده را میسازد توجه کند، از خنکی دور و به بامزگی نزدیک خواهد شد.
یک تعریف سرراست و راحت از طنز برای نوجوانها بگویید.
نوجوانها از بس توی کتابهای درسیشان دربارهی پدیدههای مختلف تعریف شنیدهاند، خسته شدهاند. من هم از تعریف خشک و رسمی گریزانم. احتمالاً خودشان میدانند که طنز با لودگی و مسخرگی فرق دارد و هر چیز خندهداری طنز نیست؛ و میدانند که طنز فقط هدفش خنداندن نیست، بلکه کارش این است که روح را قلقلک بدهد و آدمها و جامعه را متوجه عیبهایشان کند. طوری که به فکر اصلاح عیبها بیفتند و قدمی رو به جلو بردارند. بعضی از شوخیهای نوشتاری که طنز خوانده میشوند قصدشان فقط خنداندن و سرگرم کردن است. این نوشتهها هم بد نیستند؛ اما نمیشود آنها را طنز نامید. آنها بیشتر هجو یا فکاهه هستند. کودکان بیشتر دوستدار این نوشتهها هستند و نوجوانان به خاطر میل به جوانی و بزرگسالی به طنزهای انتقادی گرایش بیشتری دارند.
فرهاد حسنزاده چطور شد که طنزنویس شد؟
اولش خجالتی بود. بعد دوست داشت با دیگران حرف بزند؛ ولی نمیدانست چطوری. داستان جدی نوشت. شعر نوشت. طنز هم نوشت. آخری بیشتر به دل بچهها نشست و تحویلش گرفتند. او هم فکر کرد حالا که اینجوریه، پس دم طنز گرم. اولین نوشتههای طنزم از مجلهی کیهان بچهها سردرآورد. سال ۱۳۷۳ بود که طنزنوشتههایم با عنوان «روزنامهی سقفی همشاگردی» چاپ و با استقبال مخاطبان مجله روبهرو شد. من هم ادامه دادم و سه سال پیدرپی نوشتم و نوشتم. بعد که آمدم هفتهنامهی دوچرخه، اینجا هم فضا برای طنازی باز بود. این بار با ستون «سهسوت» و شعر و داستانطنز و استقبال نوجوانها به استعداد خودم پی بردم. بهجز اینها که کارهای مطبوعاتی بود، به فکر نوشتن مجموعهداستان و رمان طنز هم افتادم و طنز را جدیتر گرفتم. حالا خوشحالم که نزدیک به ۱۵ جلد از کتابهایم طنز کودک و نوجوان است. این را مدیون بچهها هستم. فکر میکنم بچهها مرا طنزنویس کردند.
سوژه برای نوشتن داستانهای خندهدار چطور به ذهنتان میرسد؟
سوژه برای نوشتن خیلی زیاد است. میدانید چرا؟ چون جامعهی ما پر از تضاد است. تضاد هم نقطهی شروع طنزنویسی است. فقط باید گوشهای نشست و سوژهها را قاپید و نوشت. عجله هم نباید کرد. حالا حالاها موضوع برای نوشتن وجود دارد. من سوژههایم را از میان حرف مردم کوچه و بازار، تاکسی، مترو و مهمانی پیدا میکنم؛ حتی قبرستان هم که میروم اولش احساساتی میشوم و بعد ذهنم کار خودش را میکند. دنبال سوژههایی برای شوخی میگردد. باید بگویم که موقعیت شوخی همه جا هست؛ حتی در لحظههای دراماتیک و اشکانگیز.
بیشتر دوست دارید بهعنوان طنزپرداز مطرح باشید یا نویسنده؟
مگر نویسنده نمیتواند طنزپرداز باشد؟ از شما انتظار نداشتم!
منظورم نویسندهای جدینویس بود.
بله. اینطوری بهتره. راستش من هر دو را دوست دارم؛ ولی نه به یک اندازه. هر کدام یک ویژگیای دارد که برایم ارزشمند است. تا چند وقت پیش کارهای جدی برایم اولویت داشت؛ اما علاقهی بچهها فکر و سلیقهام را عوض کرد. وقتی میبینم بچهها با خواندن کارهایم قاهقاه میزنند زیر خنده از کارم لذت میبرم. یکی- دو سال پیش زن و شوهری به دیدنم آمدند. آنها را نمیشناختم و نمیدانستم چه کارم دارند. آنها برایم یک اسباببازی و یک بسته شکلات آورده بودند. گفتند فرزند بیمار ما با خواندن کتاب کوتیکوتی شما خیلی خندیده و لحظههای شادی را در بیمارستان داشته است. این هدایا از طرف اوست و ما میخواهیم به این روش از شما تشکر کرده باشیم. تشکر کردم و گفتم فرزندتان چند سالش است؟ گفتند شش سالش بود! این بود، مثل پتکی به سرم فرود آمده بود. پسری که با قصههای طنزم با همهی درد و رنجش از بیماری خندیده بود و حالا دیگر بین ما نبود. این ماجرا خیلی برایم تکاندهنده بود. حالا هر وقت به آن دیدار فکر میکنم متأثر میشوم و از اینکه سهم کوچکی در ایجاد شادی برای این کودک داشتم مرا ذوقزده میکند.
اخلاق شخصیتان چطور است؟ اهل بگو بخندید یا اخم؟
من دووجهیام؛ ذاتاً آدم غمگینیام. چیزهایی که برای دیگران عادی است مرا متأثر میکند و اشکم را درمیآورد. یک جور غم پنهان و زیرپوستی دارم که البته دوستش هم دارم؛ اما وقتی در فضا و جو خنده و شوخی قرار بگیرم وضعیت عوض میشود و میشوم شوخ و شیرین و بامزه؛ البته این تصور غلط در همهجا وجود دارد که نویسندههای طنزنویس را آدمهای شاد و شلوغی تصور کنند. درحالی که این تصور درست نیست. نویسنده با ظاهرش نمینویسد، بلکه با روحش است که مینویسد. نویسنده با دلقک سیرک یا هنرپیشهی فیلمهای کمدی فرق دارد. اندیشههای نویسنده بیشتر در خلوتش تبلور پیدا میکند تا در جمع و جلسه و مهمانی؛ گرچه حتی وقتی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 