پاورپوینت کامل این جا رو خیلی دوست دارم ۴۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل این جا رو خیلی دوست دارم ۴۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل این جا رو خیلی دوست دارم ۴۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل این جا رو خیلی دوست دارم ۴۲ اسلاید در PowerPoint :
>
صحنه ی اول:
(سه دختر دبیرستانی با روپوش های سرمه ای دبیرستان و مقنعه های سفید در بیابان های شلمچه ایستاده اند. سمت راست صحنه سیم خاردار کشیده شده است. سمت چپ تابلوی کوچکی است که روی آن نوشته شده است: با وضو وارد شوید. انتهای صحنه هم سنگری است که با گونی درست شده است و جلو درِ آن پارچه ای سفید آویزان است که رویش نوشته شده است: کجایید ای شهیدان خدایی؟
در طول صحنه ی اول رکسانا یک جا ایستاده است، کفش به پا دارد و حرکت نمی کند. مهدیه و ریحانه ابتدای ورود کفش های شان را درمی آورند. ریحانه به حالت سجده در خاک می افتد و زیر لب زمزمه می کند که فقط آوایی شنیده می شود. مهدیه هم دوزانو می نشیند، خاک را مشت می کند و به سمت بینی می آورد و می بوید.)
مهدیه: پاورپوینت کامل این جا رو خیلی دوست دارم ۴۲ اسلاید در PowerPoint.
رکسانا: بهتره بگی دوست داشتم!
مهدیه: اصلاً دوست ندارم از فعل ماضی استفاده کنم.
رکسانا: مگه دست خودته؟
(مهدیه می ایستد و دست ها را باز می کند. به آرامی می چرخد و در حین چرخش این دیالوگ را می گوید.)
مهدیه: آره که دست خودمه؛ ببین بازم می گم خیلی دوست دارم و هیچ اتفاقی هم نمیفته.
رکسانا: هر طور دوست داری، تو می خوای توی هپروت باشی، میل خودته!
(ریحانه سر از سجده برمی دارد و نگاه می کند به مهدیه.
ریحانه: بچه ها بسه دیگه، حالا که تونستیم بیایم استفاده کنید.
رکسانا: از چی استفاده کنیم؟ هان؟
مهدیه: باز که تو شروع کردی؟ الآن دیگه به نظرم موقعیتی نداری که بخوای از این حرف ها بزنی؟
(رکسانا می خواهد حرکت کند که نمی تواند.)
رکسانا: اتفاقاً الآن باید از این حرفا بزنم.
(مهدیه به پاهای رکسانا اشاره می کند.)
مهدیه: بیچاره بسه دیگه، من جای تو باشم عاقلانه فکر می کنم.
رکسانا: من هیچ وقت عاقل نبودم؛ اگه عاقل بودم با حرفای شما گول نمی خوردم و نمی اومدم به این سفر.
(ریحانه کنار رکسانا می رود، دست روی شانه ی او می گذارد و با مهربانی با او حرف می زند.)
ریحانه: حالا که اومدی اجرت رو ضایع نکن.
(رکسانا دست او را پس می زند و می خواهد بیرون برود که باز پاهایش تکان نمی خورد.)
رکسانا: کدوم اجر؟ کی می خواین دست از این حرفا بردارین؟
(ریحانه در حین صحبت هایش می نشیند کنار رکسانا و پای او را بغل می کند، با دست دیگر خاک را برمی دارد و با لذت می بوید.)
ریحانه: ببین خواهش می کنم آروم باش و یه کم بشین و به موقعیتی که داریم فکر کن!
رکسانا: من موقعیتم بد نبود، شما من رو آوردین این جا!
ریحانه: مگه این جا بده؟ این جا پاک ترین جای روی زمینه!
مهدیه: ولش کن ریحانه؛ تا بخوای اون رو متقاعد کنی فرصت رو از دست دادی و باید بریم؛ معلوم نیست چه قدر وقت داشته باشیم؛ یکهو دیدی اومدن دنبال مون؛ هنوز خوبِ خوب زیارت نکردیم.
ریحانه: آخه حیفم میاد اون رو توی این خیالات رها کنم.
رکسانا: تو نمی خواد دلت برای من بسوزه؛ الآن به نظرم خودت بیش تر از من احتیاج به دلسوزی داری.
(رکسانا، ریحانه را از خود دور می کند.)
ریحانه: اتفاقاً من حالم خیلی خوبه؛ مخصوصاً از وقتی پام رو توی این خاک گذاشتم.
رکسانا: پس باید خیلی پوست کلفت باشی.
ریحانه: چرا؟
رکسانا: چون این همون خاکیه که بابات رو ازت گرفت.
(مهدیه می نشیند، خاک ها را مشت می کند و نشان رکسانا می دهد.)
مهدیه: ما نورافکن داریم نیازی به چراغ قوه ی شما نداریم خانم!
رکسانا: همین دیگه اشتباه شماها اینه که فکر می کنید عقل کل هستین و حرف هیچ کس رو هم قبول ندارین.
مهدیه: ببین اصلاً ما بگیم غلط کردیم تو رو آوردیم دست از سر ما برمی داری؟ به خدا الآنه که بیان دنبال مون و ما هنوز زیارت نکردیم؛ من که دیگه حرفی با تو ندارم؛ در ضمن کفشاتو دربیار؛ این جا حرمت داره.
ریحانه: مهدیه جان؛ این قدر کل ننداز؛ حق داره؛ اگه الآن توی این وضعیته تقصیر ماست؛ باید قبل از سفر براش توضیح می دادیم؛ اما من عقیده دارم الآن هم دیر نیست.
مهدیه: ما خودمون وقت نداریم آخه!
ریحانه: من فکر می کنم روشن کردن اون واجب تره تا زیارت.
مهدیه: آخه تو خوش خیالی، اون درست بشو نیست؛ اگه قرار بود درست بشه، الآن دیگه توی این وضعیت باید یک کم خودش کلاهش رو قاضی می کرد.
رکسانا: خوب اومدی کلاه رو، مشکل اینه که شماها اگه کلاه سرمون بذاریم، می گید جلف بازی درآورده! چپ بریم می گید چپ رفته… راست بریم می گید راست رفته…
مهدیه: چه ربطی داشت آخه؟
رکسانا: ربطش اینه که همه چیز رو از ما گرفتین؛ بعد ما رو میارین توی این خاک ها و به یاد اون روزا که یه عده این جا معلوم نیست چه کارا می کردن، گریه زاری می کنین!
(مهدیه هجوم می آورد به سمت رکسانا که ریحانه جلوش را می گیرد.)
مهدیه: حرف دهنت رو بفهم.
ریحانه: ای بابا مهدیه جان! از تو دیگه بعیده، اون موقعیتش رو درک نمی کنه، تو دیگه چرا؟
مهدیه: (دلخور) آخه…
ریحانه: (مهدیه را بغل می کند.) جان من آروم باش، بش حق بده، اون اصلاً موقعیت من و تو رو درک نمی کنه، نمی دونه که پدر من و پدر تو و خیلی از آدم های دیگه توی این خاک ها تک و تنها و دور از خانواده هاشون فقط و فقط برای این که امروز اون و بقیه بتونن همین طور راحت حرف بزنن چه جونی کندن؟
رکسانا: (با تمسخر و خنده) بابای شما دو تا که توی جنگ نبودن خودتون رو چرا قاطی می کنین؟
مهدیه: (باز می پرد طرف رکسانا که باز ریحانه می گیردش.) آره، بابای ما توی جنگ اصلی نبودن، اما بعد که برای پیدا کردن شهیدهای بی نام و نشون اومده بودن این جا شهید شدن.
رکسانا: باز گفت شهید؟
مهدیه: (عصبانی) لااله الا الله.
ریحانه: رکساناجان پس چی باید بگه؟
رکسانا: چه می دونم؟ شهید کسیِه که توی جنگ کشته بشه.
ریحانه: ببین رکساناجان! این رو می دونی که هرکس برای خدا کاری بکنه و در حین اون کار کشته بشه شهید حساب می شه، بعدش هم ما با تو بحثی نداریم؛ فقط دل مون نمیاد توی این لحظات تو با این افکارت خودت رو نابود کنی؟
رکسانا: (قدری عصبی) تو نابودی رو تو چی می بینی؟
ریحانه: یعنی چی؟
رکسانا: (می خواهد حرکت کند که نمی تواند و داد می زند.) من الآن هم نابود شدم! همه اش هم تقصیر شما دو تا بود.
مهدیه: اختیار با خودت بود؛ می تونستی نیای.
رکسانا: شما من رو توی منگنه گذاشتین؛ من به عقایدتون کاری ندارم؛ جدای از اون حرف ها دوست تون دارم؛ به غیر شما کس دیگه ای نیست توی مدرسه که باهاش جور باشم!
مهدیه: آره جون خودت؛ می بینم چه قدر ما رو دوست داری که هر چی دهنت درمیاد بارمون می کنی!
رکسانا: ببین بحث های این جوری رو با دوستی قاطی نکن.
مهدیه: چطور می شه قاطی نکرد؟ من به بابای تو حرف بزنم خوشت میاد؟
ریحانه: مهدیه! خواهش می کنم! پدر رکسانا هم… (به چشم های رکسانا خیره
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 