پاورپوینت کامل نمایش نامه ۲۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نمایش نامه ۲۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نمایش نامه ۲۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نمایش نامه ۲۸ اسلاید در PowerPoint :
>
آخر بازی
صحنهی اول:
صحنهی کلاس درس است؛ با چند صندلی و یک تخته وایتبرد در انتهای صحنه. روی تخته علامت کشیده شده است، با ماژیک سیاه! بچهها روی صندلی نشستهاند که شاهرخ وارد کلاس میشود. یکدفعه کلاس ساکت میشود و چند نفری از جایشان بلند میشوند. شاهرخ به بچهها نگاه میکند و صندلیای را از انتهای کلاس برمیدارد و میگذارد جلو همه، و مینشیند. پشت سرش علی نشسته که پسری ریزنقش است و قدکوتاه. علی سرک میکشد تا تخته را ببیند؛ اما نمیتواند. صندلیاش را جابهجا میکند که باز شاهرخ صندلیاش را طوری جابهجا میکند که جلو دید علی را میگیرد. معلم وارد کلاس میشود. مبصر برپا میگوید که فقط علی بلند میشود. شاهرخ بچهها را نگاه میکند و با سر اشاره میکند که بچهها بلند میشوند و میایستند. معلم با دست اشاره میکند بنشینند و بچهها با اشارهی سر شاهرخ مینشینند. معلم به علامت روی تخته نگاه میکند و تختهپاککن را برداشته و میخواهد پاک کند که شاهرخ از جا بلند میشود. به طرف تخته میرود و علامت را پاک میکند.
معلم: «دستت درد نکنه!»
شاهرخ: «قابلی نداشت.»
شاهرخ باز مینشیند جلو همه و در هنگام درس، علی هر چه سرک میکشد نمیتواند تخته را ببیند و به شانهی شاهرخ میزند که کنار برود که معلم او را میبیند و به او تذکر میدهد. باز هم علی تقلا میکند و این بار که به شاهرخ میگوید که خودش را کنار بکشد معلم او را صدا میکند.
معلم: «شما!» (اشاره میکند به علی)
علی: «بله آقا.»
شاهرخ: «(طوری که معلم نفهمد) کی گفت وایستی؟»
علی: «(طوری که شاهرخ فقط بفهمد) من هر وقت دلم بخواد میایستم.»
شاهرخ: ««نه بابا، انگاری تنت میخاره؟»
علی: «من که نمیفهمم شما چی میگید!»
کامران: «شاهرخخان، تازهوارده، حالیش نیست. بزار ما توجیهش میکنیم.»
علی: «آقاجان، معلم صدام کرد، بلند شدم ایستادم، این کجاش بده؟»
معلم: «حالا هم که صدات کردن ولکن نیستیها، حال کلاس نشستن نداری برو بیرون؛ اگرم میخوای بشینی ساکت بشین و حواس بقیه رو پرت نکن. تازه اومدی انگار هنوز با جو کلاس آشنا نیستی!»
علی: «اجازه آقا!»
معلم: «بشین، نمیخواد فعلاً چیزی بگی.»
بچهها میخندند.
شاهرخ: «خوب حالت رو گرفت.»
صحنهی دوم:
حیاط مدرسه. سبد بسکتبالی سمت چپ صحنه قرار دارد. بچهها در حال بازی بسکتبال هستند. علی توپ را میگیرد و از بین پاهای شاهرخ رد میکند که شاهرخ به او پشتپا میزند و علی زمین میخورد. شاهرخ توپ را برمیدارد. کف دستش را باز نگه میدارد که کامران میدود و ماژیک مشکی را در دست او میگذارد. شاهرخ با ماژیک این علامت را روی توپ میکشد: و بعد به بچهها اشاره میکند، همگی میروند و علی تنها میماند. غلام وارد صحنه میشود و کنار علی میایستد.
غلام: «من باید زود برم، اومدم یه چیزی بهت بگم.»
علی: «چی؟»
غلام: «با این شاهرخ کاری نداشته باش. سعی کن هر کاری میگه انجام بدی. معلمها هم کاریش ندارن.»
علی: «چرا آخه؟ این که نمیشه اون هر چی میگه همون بشه؟»
غلام: «چارهای نیست. زورش زیاده دیگه، همه هم طرفشن!»
علی: «تو دوست داری هر کاری میگه انجام بدی؟»
غلام: «به کسی نمیگی؟»
علی: «به کی بگم آخه؟»
غلام: «نه، من هم دوست ندارم؛ اما چارهای ندارم. زود برم الآن من رو با تو ببینه برام دردسر میشه.»
علی: «برو، نمیخوام به دردسر بیفتی. دستت درد نکنه بابت حرفات!»
غلام میخندند. دست علی را میگیرد، فشار میدهد و میرود.
صحنهی سوم:
صحنهی کلاس درس است. علی پای تخته ایستاده و ریاضی حل میکند. هیچکس نمینویسد. شاهرخ هم جلو همه نشسته و به تخته نگاه نمیکند. علی کارش تمام میشود و کنار معلم میایستد.
معلم: «نوشتید؟»
شاهرخ: «آقا شما بنویسید ما هم مینویسیم.»
معلم: «نیازی نیست من بنویسم. اینقدر خوب نوشته و تمیز و خواناست که کار من را راحت کرد. آفرین! آفرین! دستت درد نکنه بشین!»
علی در حال نشستن است که صدایش بلند میشود. کامران به او لگدی زده است که معلم میبیند. معلم کامران را بلند میکند تا از کلاس بیرون کند.
علی: «نه آقا! پای من به پای ایشون خورد.»
معلم: «پسر، من دیدم که لگد زد!»
علی: «آقا! عمدی نبود. من و کامران با هم رفیقیم.»
معلم تعجب میکند و کامران را سر جایش مینشاند.
شاهرخ: «خوشم اومد ترسوخان!»
علی: «شما هر طور دوست داری فکر کن.»
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 