پاورپوینت کامل داستان ایرانی ۲۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل داستان ایرانی ۲۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان ایرانی ۲۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان ایرانی ۲۱ اسلاید در PowerPoint :
>
رستم ما
مادرم میخواست یک بچهی کوچولو به دنیا بیاورد. چه شوق و ذوقی داشتم!
بابام گفت: «هی سیاوش! برو از این عکس مکسهای رستم به شکل و قد و اندازههای جور به جور بخر و بزن توی اتاق. دلم میخواهد وقتی داداشکوچولوت چشم باز میکند و دور و بر اتاق را نگاه میکند، همهاش عکس رستم را ببیند. از آن پوسترهایی بخر که جنگ رستم و اکوان دیو را نشان میدهند. رخش رستم یادت نرود. رستم و اژدهایی که آتش از دهانش درمیآید. رستم و سهراب هم قشنگ است، برو!»
یک اسکناس سبز تازه، کف دستم گذاشت. معلوم بود بابا، داداشکوچولو را خیلیخیلی دوست داشت؛ چون به من هزاری واسهی توی جیبی نمیداد، ولی واسه داداشکوچولو بذل و بخشش میکرد. گفتم: «بابا عکس و پوسترها را از کجا بخرم؟»
گفت: «مگر تو بچهی زاهدان نیستی؟ برو چهارراه رستم، روبهروی پارک رستم یک پاساژ هست به اسم پاساژ رستم، باید آنجا باشد.»
دیدم یواشیواش وقتش میرسید که بابا، مادرم را بردارد و به زایشگاه ببرد. قرار بود بیبی هم بیاید؛ یعنی منتظر او بودند که من از خانه بیرون زدم.
حالا کجا باید میرفتم؟ خب بچهی زاهدان بودم و نسبتاً همهی خیابانها را میشناختم؛ ولی مگر میشد با جناب بابا دو کلام حرف زد! مگر میشد یک نشانی از بابا گرفت!
راه افتادم. توی فکر و خیال داداشکوچولو بودم و زیر آفتاب داغ میدویدم. یکدفعه ایستادم و از پیرمردی که رد میشد، پرسیدم: «عمو! توی زاهدان چهارراه رستم داریم؟»
پیرمرد با تعجب به من زل زد و گفت: «رستم هیچوقت چهارراه نداشت. یک راه داشت، آن هم میدان جنگ بود.»
گفتم: «آنجا که پارک رستم است و روبهرویش پاساژ رستم، میخواهم عکس و پوستر رستم و سهراب بخرم.»
پیرمرد لبخندی زد و گفت: «رستم توی شاهنامه است پسرجان! سهراب هم خدا رحمتش کند!»
از حرفهای پیرمرد چیزی سر درنیاوردم. میدانستم که به هر حال یکجوری چهارراه رستم را پیدا میکنم. از زن جوانی که انگار دنبال بچهی گمشدهاش میگشت، پرسیدم: «خانم! چهارراه رستم کجاست؟ آنجا که عکس و پوستر و اینجور چیزها میفروشند.»
نمیدانم زن حرف مرا فهمید یا نه، ولی باعجله گفت: «یه کم جلوتر پاساژی هست که عکس و پوستر میفروشند. همانجا بچهام گم شد، خدایا حالا کجا را بگردم؟ یک بچهی اینقدی ندیدی؟»
زن منتظر جواب من نشد و رفت. دواندوان از یک ماشین جلو زدم. نفسزنان به همان پاساژی که زن گفت، رسیدم. عجب جایی بود! من اصلاً خبر نداشتم. در و دیوار پاساژ پر از پوسترهای جور به جور بود؛ رونالدو، علی پروین، راکی، آرنولد، بروسلی و پوسترهای دیگری که یکی بازو گرفته بود و یکی سینه جلو داده بود. از پوسترفروش پرسیدم: «پوستر رستم هم داری؟»
پوسترفروش بیحوصله گفت: «فعلاً همینهاست، فردا بیا یک سری از پاکستان برایم میآورند.»
گفتم: «الآن رستم نداری؟»
گفت: «فردا بیا یک کاری واست میکنم.»
گفتم: «توی آنهایی که از پاکستان میآید رستم هم هست؟»
یارو پکر شد و گفت: «رستم چهکاره است؟ فوتبالیست است یا جودو و کاراتهای؟ این همه پوستر، آنوقت تو بند کردی به رستم؟ پوستر خواننده میخوای؟ اصلاً رستم چه شکلی است؟»
راست میگفت، رستم چه شکلی بود؟ واسهی اینک
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 