پاورپوینت کامل دستور خلیل، دستور جلیل ۱۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل دستور خلیل، دستور جلیل ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دستور خلیل، دستور جلیل ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل دستور خلیل، دستور جلیل ۱۲ اسلاید در PowerPoint :
>
به مناسبت فرا رسیدن عید سعید قربان
صدا، سکوت مرگبار را شکست. هر دو سر چرخاندند. چشم دواندند؛ اما در آن صحرای خشک و برهوت منا کسی نبود. حالا نگاه نگرانشان به خنجر خیره مانده بود.
پیرمرد، ابروهای پرپشت و سفیدش را در هم کشید و گفت: «تو هم شنیدی پسرم؟»
جوان، چشمهایش را ریز کرد و سر تکان داد. بیتوجه به اطراف، به پدر گفت: «پدرجان! من منتظرم.»
آشفته و سردرگم با دستی بازوان نیرومند پسر را نگه داشت و با دست دیگر دستهی خنجر را محکم گرفت. تیزیاش را بر گلوی پسر گذاشت. به چهرهی دوستداشتنی و مردانهی او نگاه کرد که حالا فقط نیمرخش پیدا بود. اشک در چشمهای نجیب و مهربانش حلقه بست. این بار هم مثل دفعههای پیش تمام توانش را جمع کرد و خنجر را روی سفیدی گردن پسر فشرد؛ اما باز کوچکترین خراشی روی پوست سفید او نیفتاد. چرا چاقو نمیبرید؟ امر، امر خدا بود و انجام دادنش حتمی. پس چرا او باید بعد از این همه سال بندگی و یکتاپرستی شرمندهی پروردگار میشد؟
تصویر خوابهای چند شب پیش از ذهنش گذشت. در خواب دیده بود که فرزند نازنینش را به دستور خدا قربانی میکند. شک نداشت که رؤیاهایش رحمانی بود!
تا نگاهش به اسماعیل افتاد بیاختیار صدای پرجاذبهی فرزند در گوشش پیچید:
«پدرجان! مبادا وقتی تیزی خنجر به من رسید و حرکتی کردم، لباس شما خونآلود شود.»
اشک در چشمهایش حلقه بست. سرش را برگرداند. چشمهای غمگین هاجر از ذهنش گذشت؛ هنگام بدرقهی آنها به قد و بالای اسماعیل خیره مانده بود. گویی نمیخواست چشم از جگرگوشهاش بردارد!
– پدر وقتی به خانه برمیگردی به مادرم آرامش بده.
ابراهیم خلیل سری تکان داده بود و زیر لب گفته بود: «آرامش…»
– ای پیامبر خدا مرا در حال سجده قربانی کن؛ چون وقتی پیشانیام روی زمین است بهترین حال برای کشته شدن من است. چشمهای مهربانت به صورتم نمیافتد تا محبت پدر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 