پاورپوینت کامل نقد و بررسی داستان ۳۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نقد و بررسی داستان ۳۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقد و بررسی داستان ۳۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نقد و بررسی داستان ۳۶ اسلاید در PowerPoint :
>
هستی
رمان «هستی» نوشتهی آقای فرهاد حسنزاده است که در سال ۱۳۸۹ با ۱۵۰۰۰ نسخه از سوی کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان برای گروه سنی «د» و «ه» به چاپ رسیده است.
موضوع و مضمون رمان در خصوص وقایع و حوادثی است که خانوادههای شهرهای مرزنشین کشور در زمان جنگ با آن روبهرو میشوند. هستی و خانوادهاش در آبادان زندگی میکنند. مادر هستی پا به ماه است و هر لحظه انتظار دارد تا مسافر کوچولویشان از راه برسد، خصوصاً پدر هستی که بیتابانه منتظر رسیدن فرزند پسرش است؛ اما به یکباره شهر بمباران میشود و آنها بهخاطر جنگ مجبور میشوند تا از آبادان به ماهشهر مهاجرت کنند و با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کنند. از طرفی هستی با پدرش مشکل دارد و پدر هستی همواره او را به نام «ادبار» صدا میزند.
«هرکس نمیدانست فکر میکرد اسم من ادبار است. اسمم ادبار نبود و میدانستم معنیاش خوب نیست.» (فصل ۱، ص ۱۱.)
موقعیت مکانی و زمانی داستان اوائل جنگ و در واقع با زمزمههایی در خصوص تجاوز عراق به ایران در شهر آبادان است. مردم نمیدانند چه اتفاقی میخواهد بیفتد، اما از گوشه و کنار خبرهایی میرسد.
«راننده دنده سه را جا زد و صدایش یکهو عوض شد. گفت: «عامو، بوی خوبی به دماغم نمیرسه. دیشب شنیدم توی عراق خبرهاییه. آمادهباش نظامی و از ئی حرفها. میدونی؟ از ئی بیوجدان هرچه بگی برمیآد.» (فصل ۱، ص ۱۸.)
شخصیت اصلی داستان دختری به نام هستی است که نوجوانی ۱۲ساله است و روایت داستان را خود به عهده گرفته است. نویسنده برای بیان داستان از زاویهی دید اول شخص استفاده کرده است تا بتوانند داستان را واقعیتر و صمیمانه جلوه بدهد. استفاده از این زاویهی دید باعث میشود تا هستی به عنوان شخصیتی که خود درگیر داستان است به ضربآهنگ داستان کمک کند و هم باعث میشود تا خواننده به مکنونات درونی شخصیت روایتکننده پی ببرد بدون آنکه اجبار و مستقیمگویی شود.
نوجوانان بهخاطر داشتن تجربههای مشترک با این شخصیتها حس همدلی بهتری دارند و همین حس موجب ارتباط خوبی با خوانندهی کتاب میشود. وقتی خواننده، کتاب را مطالعه میکند تا صفحهی ۱۶ فکر میکند که شخصیت روایتکننده پسر است، زیرا ویژگیهایی را که نویسنده در شروع رمان بیان کرده از خصایص پسران است.
«از عروسک بدم میآمد. مخصوصاً از موهای بلندش که تا مچ پایش میرسید. من هیچوقت عروسک نداشتم. از مسخرهبازیهای دخترانه بدم میآمد. از خالهبازی و مامانبازی حالم به هم میخورد. سرم را کج کردم که نبینمش… چند پسر ته بلوار گلکوچیک بازی میکردند. چه کیفی داشت، اگر بابا نبود و دستم نشکسته بود و میرفتم قاطیشان بازی میکردم.» (فصل ۱، ص۱۲.)
اما نویسنده در ادامه مخاطبش را شگفتزده میکند و این از جذابیتهای این رمان است که جنسیت شخصیت را لو نمیدهد و تا مدتی پنهان میماند.
«راننده گفت: «پسرا همینجوریان دیگه، تخس و شیطون و فضول. مو خودم سه دختر دارم. اگه بگی صدا ازشون درمیآد، نمیآد. عین ئی عروسکن، ملوس و بیسر و صدا. همیشه به عیال میگم کاش خدا یه پسر به مو میداد، ولی تخس و فضول و شیطون…»
بابا پیچید وسط حرفش و اشاره کرد به من: «چی میگی مرد حسابی! ئی که بغلدستم نشسته دختره.»
– بووووووی! راس میگی؟
– دروغم چیه! (فصل ۱، ص۱۶.)
هستی دختری است که فوتبال بازی میکند و به همین دلیل دستش میشکند و وبال گردنش میشود، موتور سوار میشود، موتور تعمیر میکند، کاربراتور و کارهای فنی انجام میدهد و به ورزشهای رزمی علاقهمند است و همین خصایص پدرش را عصبانی میکند و باعث میشود تا پدرش او را بارها تنبیه کند؛ اما او دستبردار نیست و همین رفتارها موجب فاصله انداختن بین او و پدرش میشود و این اختلاف آنچنان است که هستی بارها و بارها از خودش و اطرافیانش این سؤال را میپرسد که آیا او فرزند این پدر و مادر هست یا نه؟
«گفتم: «ها میدونم. تو و مامان دوستم دارین، داییجمشید هم همیطور. ولی بابا… یه سؤال دارم خاله…» بعد پشیمان شدم. «اصلاً ولش کن!»
گفت: «بپرس!» گفتم: «بیخیالش.»
گفت: «میدونم چی میخوای بپرسی. سؤالت اینه: مو بچهی ئی خونواده هستم یا نه؟»
از کجا میدانست؟ لبخند زدم. سرم روی سینهاش بود و نمیدیدم، ولی حس میکردم. صدایش را دوست داشتم: «منم… همیشه… وقتی بیبیت دعوام میکرد، همی فکرایه میکردم مو ماهپیشونی هستم و او هم نامادری سنگدل منه.»
خوشحال شدم و خیره شدم تو صورتش. گفتم: «خب!»
لبهایش را رو هم فشار داد و گفت: «ولی ئیطور نبود. ننه و بابام، هردوتاشون واقعی بودن. اورژینال.»
گفتم: «پس چرا بابا ئیقدر با مو دعوا میکنه؟» (فصل۱، ص ۳۷.)
هستی حتی با توضیح خالهنسرین راضی نمیشود و بار دیگر این سؤال را از مادر میپرسد.
«دستش را گرفتم توی دستم و گفتم: «مامان.»
با درد گفت: «مامان.»
سختم بود و خجالت میکشیدم. پرسیدم: «بابا… راست راستکی بابای مونه؟»
خندید. با درد خندید و بین خنده و عصبانیت گفت: «نه بابای مونه.» (فصل ۱، ص۴۴.)
هستی با خودش کلنجار میرود، اما نمیتواند خودش را راضی کند که پدرش، پدر واقعی اوست خصوصاً که بارها در جلو دیگران تنبیه میشود و این آزارش میدهد.
«با دستش که دور گردنم بود خواباند توی گوشم. آخم رفت هوا و خجالت کشیدم. درد بدی داشت. یکی از مسافرها از عقب گفت: «عامو نزنش. کوتاه بیا.» (فصل ۱، ص۱۵.)
هستی از طرف مادر، خالهنسرین و داییجمشید حمای
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 