پاورپوینت کامل سکه‌ها در آتش ۱۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سکه‌ها در آتش ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سکه‌ها در آتش ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سکه‌ها در آتش ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

>

جلو رفتم و آرام به شانه‌ی مصادف زدم و پرسیدم: «مصادف آن‌ها را می‌بینی؟» و با انگشت به رو‌به‌رو اشاره کردم. مصادف جهت انگشت‌هایم را گرفت و به روبه‌رو خیره شد و آرام گفت: «چند اسب‌سوارند.» و ادامه داد: «و شاید چند شترسوار.» هنوز سرم را به نشانه‌ی تأیید تکان نداده بودم که هیجان‌زده گفت: «یک کاوران‌اند اسحاق، یک کاروان تجاری!»

به سیاهی‌هایی که هر لحظه بزرگ و بزرگ‌تر می‌شدند نگاه کردم. از این فاصله می‌شد تعداد شترها را تشخیص داد. با تعجب به مصادف نگاه کردم. گفت: «از مصر می‌آیند. شاید بتوانند از اوضاع بازار مصر خبری بدهند.»

هوا تاریک شده بود که دو کاروان به هم رسیدند و توقف کردند. همراه چند نفر از اهالی کاروان به سمت مرد میان‌سالی که تیرگی چهره‌اش در تاریکی هوا به سیاهی می‌زد، رفتم. مرد جلوتر از بقیه ایستاده بود. خطوط چهره‌اش از پختگی‌اش خبر می‌داد و احتمالاً رئیس کاروان بود.

مصادف جلوتر از بقیه رفت و سلام کرد:

– سلام برادران، خسته نباشید. از مصر می‌آیید؟

– سلام برادر، بله از مصر می‌آییم. یک روز است در راهیم. شما تاجر هستید؟

– بله، از حجاز می‌آییم، از مدینه. از بازار مصر خبر داری؟ وضع خرید و فروش آن‌جا چطور است؟

– شلوغ است و پررونق. از همه‌جا برای تجارت می‌آیند، ولی برخی اجناس کمیاب شده و قیمت زیادی دارد. مردم هم سخت به آن‌ها احتیاج دارند…

آتش از لابه‌لای خارها زبانه می‌کشید و بالا می‌آمد. شعله‌های سرخ و زرد و آتش در تاریکی شب می‌درخشید و با نسیم ملایمی که می‌وزید به این سو و آن سو خم می‌شد.

– چه شده اسحاق، در فکری؟

سرم را به طرف مصادف چرخاندم و دوباره به شعله‌های آتش خیره شدم.

– در فکرِ…، کار درستی نیست مصادف. با این کار تو مخالفم.

– فکر نمی‌کنم اشتباهی باشد. خرید و فروش است. ما هم فروشنده‌ایم و قیمت اجناس در اختیار ماست.

به چشم‌هایش خیره شدم و گفتم:

– مصادف طمع نکن. خوش‌حال باش که باری که بر شترها حمل می‌کنیم، احتیاج مردم آن‌جا را برطرف می‌کند. فراموش نکن که تو از جانب امام مسؤولیت داری.

مصادف سرش را چرخاند و به اطراف نگاه کرد. اهالی کاروان هرکدام گوشه‌ای در خواب و یا در کنار هم در حال صحبت بودند. در نزدیکی ما چند نفر دور آتشی نشسته بودند. مصادف به آن‌ها خیره شد و گفت:

«ما همه تصمیم داریم بارها‌ی‌مان را به دو برابر بفروشیم و تا آن‌جا که من می‌دانم کار پُرمنفعت و پُرسودی است. دلیلی برای مخالفت تو نمی‌بینم.» و از کنار آتش بلند شد و به طرف آن‌ها رفت…

سر و صدای خریدارها و فروشنده‌ها در بازار پیچیده بود. مصادف دهانه‌ی شتر را گرفت و جلو رفت. اطراف را نگاه کرد. گوشه‌ی خلوتی از بازار توجهش را جلب کرد و شتر را به آن سمت برد. به دنبال او شترهای دیگر را به آن سمت بازار حرکت دادم. مصادف ایستاد و نگاهی به اطراف کرد و گفت: «جای مناسبی است. بارها را خالی می‌کنیم و می‌فروشیم.» سرم را به نشانه‌ی رضایت تکان دادم و

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.