پاورپوینت کامل حالت چطوره؟ ۱۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل حالت چطوره؟ ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حالت چطوره؟ ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل حالت چطوره؟ ۱۶ اسلاید در PowerPoint :
>
زنگِ در را فشار دادم و منتظر شدم تا در باز شود؛ اما در باز نشد. دوباره زنگ زدم، سه باره؛ ولی خبری نبود. کیفم را گوشه ای گذاشتم. چسبیدم به لوله ی گاز تا از آن بالا بروم و در را باز کنم که گفت: «چه کار داری می کنی؟»
نگاه کردم. پیرمرد همسایه بود. عصا به دست جلو درِ خانه اش ایستاده بود و می خواست درِ خانه اش را باز کند. کلید را داخل قفل برد و گفت: «بیا پسرم، کمک کن در را باز کنم.»
دویدم طرفش و سلام کردم. در را به طرف خود کشیدم. پیرمرد کلید را چرخاند و درِ خانه اش باز شد.
– دست درد نکند! نگفتی چه کار می کردی؟
گفتم: «هرچی زنگ می زنم کسی در را باز نمی کند. نمی دانم مامان این ها کجا رفتند.»
پیرمرد از مسجد آمده بود. هر روز مسجد می رفت و نمازش را می خواند و دیرتر از همه به خانه برمی گشت. موهای سفیدش، صورتش را زیبا کرده بود. رفت توی حیاط و گفت: «نیستند که نیستند، بیا تو.»
گفتم: «آخه…»
گفت: «آخه ندارد. مادر و خواهرت رفتند خانه ی خاله. رفتند جهیزیه بچینند. وقتی که می رفتند بهم گفتند که به تو بگویم.»
داشتم سراغ کیفم می رفتم که گفت: «کجا می روی؟»
می خواهم بروم درِ خانه را باز کنم.
بیرون آمد. به در تکیه داد و گفت: «پسرجان خطرناک است! چطور می خواهی تنها بمانی؟ بیا خانه ی من و مهمان من باش.»
آن قدر مطمئن و با اعتماد حرف زد که دیگر نتوانستم نه بگویم. تعارف کردن فایده نداشت. کیفم را برداشتم و همراهش رفتم توی اتاق. کتش را درآورد و گفت: «پسرم، کتری روی اجاق است. اجاق را روشن کن تا یک چایی با هم بخوریم. نان هم داریم و توی یخچال پنیر هست. بعدش ناهار، نان و پنیر می خوریم.»
اجاق را روشن کردم و رفتم توی اتاق. به پشتی تکیه داد، کنترل را برداشت و تلویزیون را روشن کرد. بعد خودش را کنار تلفن کشید. عینکش را که روی میز تلفن بود برداشت و دفتر تلفن را باز کرد. شماره ای را گرفت و منتظر برداشتن گوشی شد. گفت: «هر شبکه ای دوست داشتی بزن. فقط صدایش را کم کن… الو… الو… نسرین جان، دخترم، چطوری، خوبی؟»
تلویزیون نگاه می کردم، اما حواسم به کارهای پیرمرد بود. اولین باری بود که او را این طور می دیدم. زیاد هم با او حرف نمی زدم. فقط سلام و علیکی و همین. عصرها که می شد موکتی می آورد، کنار خانه پهن می کرد و با پیرمردهای همسایه گرم گفت وگو می شد.
– ناراحت نباش دخترم. بچه است. خوب می شود. ببین یک کم جوشانده ی آویشن بهش بده. برای بیماری اش خوب است… شوهرت چطور است؟ آمده از سر کار… هیچی، فقط می خواستم احوال بچه ات را بپرسم. سلام برسان.
گوشی را گذاشت و نگاهم کر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 