پاورپوینت کامل یاد و یادگار (هویزه);جای شان چه قدر خالی! ۲۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل یاد و یادگار (هویزه);جای شان چه قدر خالی! ۲۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یاد و یادگار (هویزه);جای شان چه قدر خالی! ۲۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل یاد و یادگار (هویزه);جای شان چه قدر خالی! ۲۲ اسلاید در PowerPoint :

>

دور از ادب است که برای سلام، در مقابلت نایستم و به احترام خون های پاک مردان و زنان و کودکان مظلومت، خاکت را نبوسم!

سلام… هویزه… تو به خاک، به آب، به آفتاب، به شهید و به شهادت، تقدّسی دوباره داده ای. باید اول تو را شناخت تا تو را باور کرد.

«هویزه» در جنوب غربی شهرستان سوسنگرد – در استان خوزستان – قرار دارد. این شهر یکی از سه شهر دشت آزادگان است. و اسم آن دو شهر دیگر بوستان و سوسنگرد است.

آب و هوایش گرم و خشک؛ زبان مردمانش فارسی و عربی و همگی شان شیعه ی آل محمد(ص).

۸ شهریور سال ۱۳۵۹ بود که با صدای تیر اندازی در شهر هویزه، مردم به طرف پل قدیمی که صدا از آن جا می آمد، دویدند. سپس صدای انفجار شنیدند… مردان جاسوسِ عراقی برای خراب کاری به آن جا آمده بودند و این آغاز ماجرا بود.

«حامد کُرفی» بخش دار نام دار و دلاور هویزه در آن زمان بود. در ساعت ۴:۳۰ بعد از ظهر یکی از روزهای تابستان جوانان هویزه از بی سیم، صدای او را از یکی از پایگاه های مرزی در نزدیک عراق، شنیدند. او می گفت: «نیروهای عراقی دارند به طرف ایران پیش روی می کنند!»

بچه های هویزه آماده ی جنگ شدند.

هواپیماهای عراقی از راه رسیدند و چند تایی عروسک در اطراف شهر ریختند. آن روز، روز عید نبود. وقتی دو جوان به جایی که عروسک ها افتاده بود رفتند و به آن ها نزدیک شدند ناگهان…

بُمب…!

آن ها بمب های اهدایی صدام بودند. یکی از آن دو جوان تکه تکه شده بود. اسمش سقراط بود. سقراط قرار بود به زودی لباس دامادی بپوشد؛ اما…

عده ای از مردم، وحشت زده از شهر رفتند. حامد کرفی ماند و دلاور مردانی که به عشق وطن، با خدا عهد بستند که در شهرشان بمانند.

هواپیماهای روسی باز برای بمباران هم آمدند. اسم آن ها میگ بود. آن ها بدون هراس و واهمه در ارتفاع پایین پرواز می کردند. میگ ها را کشور شورویِ آن زمان، به صدام هدیه داده بود.

یک خبر مهم: عراقی ها روستاهای اطراف هویزه را اشغال کرده اند، حالا نوبت شهر هویزه است.

مردم به پاسگاه شهر هجوم بردند. مأموران سلاح های کم پاسگاه را در میان آن ها تقسیم کردند. ناگهان قلب شهر با گلوله های بی شمار توپ، سوراخ سوراخ شد.

عراقی ها آن قدر نزدیک بودند که با توپ های شان، هر نقطه از شهر را که می خواستند، نشانه می گرفتند.

بخش دار هویزه – حامد کرفی – شهید شد. بچه های دلاور هویزه، دل تنگ و غریب و تنها، ماندند.

هویزه یک شهر نیست که قافیه های دل تنگی اش، برای لحظاتی چند، دردهایش را نشان مان بدهند؛ داستان نیست که پایان ناخوش آن، ما را فقط به گریه بیندازد؛ یک واقعیت است.

هویزه را باید دید و درباره اش اندیشید. هویزه پر از فکرِبکر و خاطره ی ناب است.

یک اقیانوس حماسه ای که هنوز، دست نخورده باقی مانده…

می شنوید… هویزه سقوط کرد و به دست عراقی ها افتاد…

عراقی ها آمده بودند. بچه ها به طرف شان سنگ می انداختند. بزرگ تر ها بر علیه آن ها شعار می دادند؛ اما به زودی رفتند…

تا آن که یک بار دیگر، تانک های دشمن در ۲۷ دی همان سال، باز هم به هویزه آمدند و شهر هویزه اسیر شد!

شهرها اسیر می شوند، اما نمی میرند؛ درست مثل هویزه که نَمُرد، زنده ماند و برای بازگشت مردمش، هیچ وقت نخوابید. بیدار ماند و گریید. انتظار کشید و صدای شان زد.

یک عراقی در خاطراتش گفته است:

– یک هفته بعد از سقوط هویزه به آن جا رفتیم. شهر بزرگ و خوبی بود.

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.