پاورپوینت کامل چشمه چشمه نور;قسمت یکصد و شصت و یکم ۱۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل چشمه چشمه نور;قسمت یکصد و شصت و یکم ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چشمه چشمه نور;قسمت یکصد و شصت و یکم ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل چشمه چشمه نور;قسمت یکصد و شصت و یکم ۱۵ اسلاید در PowerPoint :

>

پرنده ها زنده می شوند

ابراهیم ایستاد و دریا را نگاه کرد. موج آب تا دوردست می رفت و رنگ ارغوانی آفتاب صبح را باز می تاباند. در دوردست دریا خورشید مثل یک سینی سرخ مسی نیم تنه اش را از آب بالا کشانده بود و انگار با خون تنش تمام آب دریا را سرخ کرده بود. دیگر صبح از راه رسیده بود. آفتاب لحظه ای بعد خود را از دست امواج دریا خلاص کرد و در آسمان رها شد و تند و رخشنده نور سفیدش را روی دریا و ساحل ریخت. ابراهیم زانوهایش را خم کرد و روی ماسه ها نشست. در شب راه زیادی آمده و خسته بود. صدای دریا و نور آفتاب او را آرام می کرد. نشست تا خستگی از تنش بیرون رود. کمی گذشت و نرمه باد صبح گاهی آرام آرام تند شد و روی دریا پیچید و آب را پرتلاطم کرد. امواج به حرکت درآمدند و آب کف کرده را به ساحل پاشیدند. ابراهیم بلند شد و عقب تر آمد. موج های آب دم به دم پیش می آمدند، شن ها و ماسه ها را لیس می زدند و به عقب برمی گشتند. ناگهان یک موج بلند تمام ساحل را به هم پیچید و دوباره با همان سرعتی که آمده بود به دریا بازگشت. ابراهیم به رد پای موج نگاه کرد. یک لاشه ی سیاه باد کرده روی ماسه ها جا مانده بود. ابراهیم به حیوان مرده نگاهی انداخت. نیمی بیش تر از آن باقی مانده بود. بقیه را ماهی ها خورده بودند. ابراهیم روی شن های نرم و خیس نشست و باز هم به دریای بزرگ و آبی چشم دوخت. خیلی نگذشت که صدای جیغ پرنده های بزرگ بالای سر ابراهیم بلند شد. یک لاشخور بزرگ، بال های درازش را گشوده بود و آن بالا چرخ می زد. ابراهیم فهمید که لاشخور به هوای حیوان مرده آمده است. لاشخور بی توجه به ابراهیم نزدیک لاشه ی حیوان فرود آمد و چند قدم مانده را به سوی حیوان دوید. دقیقه ای دیگر یک دسته پرنده دور حیوان مرده را گرفته بودند و منقارهای بلند و تیزشان را در آن فرو می کردند. وقتی انبوه پرندگان از لاشه ی حیوان جدا شدند به غیر از استخوان چیز دیگری از آن باقی نمانده بود. ابراهیم که با دیدن هر پدیده ای در اندیشه و فکر فرو می رفت و به دنبال پاسخی برای پرسش های بی شمارش بود، از جا برخاست. نزدیک استخوان ها آمد. با دقت به آن ها نگاه کرد و با خود گفت: «پیکر این حیوان مرده، جزء بدن حیوانات دیگر شد. چگونه در روز قیامت تکه های بدن او در کنار هم جمع می شوند و او زنده می گردد؟» ابراهیم همان طور به استخوان می نگریست و فکر می کرد. ناگ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.