پاورپوینت کامل پرواز با کبوتر;خاص بودن ۱۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل پرواز با کبوتر;خاص بودن ۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پرواز با کبوتر;خاص بودن ۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل پرواز با کبوتر;خاص بودن ۱۳ اسلاید در PowerPoint :
>
بابا نفس عمیقی کشید و گفت: «به به، چه سفره ای! دستت درد نکنه خانم!»
مادر رفت آشپزخانه که دوغ را بیاورد. آقامراد سرش را جلو گوش بابا آورد و گفت: «این قدر از زن جماعت تعریف نکن. پررو می شوند.»
بابا ابروهایش را بالا انداخت و رو به من گفت: «نگاهت به غذا باشد.»
آقامراد گفته بود که آبگوشت بیش تر دوست دارد. به همین خاطر وقتی با زنش آمد خانه ی ما و فهمید غذا آبگوشت است، شام مهمان ما شد. یک قاشق آبگوشت را سرکشید و گفت: «وای، این که نمک ندارد!»
مادرم خجالت کشید. زن آقامراد بهش چشم غره ای رفت، آقامراد گفت: «چیز بدی نگفتم که! غذای بی نمک، بهم نمی چسبد.»
کلی نمک توی غذایش ریخت. نان را که برداشت توی آبگوشت ترید کند گفت: «نان که خشک است.»
مادرم به بابا گفت: «جلو آقامراد نان نرم بگذار.»
می دانستم که مادرم حسابی دارد حرص می خورد. از همان اول که آقامراد آمده بود به همه چیز ما گیر می داد. از نوع چیدن دکور خانه گرفته تا غذا خوردن. لیوان را برداشت. بابا فوری پارچ آب را که یخ داخلش غلت می خورد برداشت و آب توی لیوان ریخت. آقامراد کمی آب خورد و سرفه ای کرد و گفت: «وای، آبش هنوز سرد نشده! تازه یخ انداختید؟»
مادر گفت: «نه آقامراد، خیلی وقت است.»
لیوان پر از آب را روی سفره گذاشت و گفت: «یادم نبود وسط غذا نباید آب بخورم. آن هم آب به این گرمی.»
غذا که تمام شد، مادر سفره را جمع کرد. زن آقامراد هم به کمکش آمد و گفت: «دستت درد نکند معصومه خانم! خیلی چسبید.»
آقامراد به پشتی تکیه داد و گفت: «ولی هیچ آبگوشتی به آبگوشت مادرم نمی رسد. پرملات و پرچرب. آدم می خواهد انگشت هایش را لیس بزند.»
خواستم بگویم، می رفتی آبگوشت مادرت را می خوردی؛ اما پدر، قبل از آمدن آقامراد توی گوشم خوانده بود که این دوستش آدم خاصی است و حالا فهمیدم که خاص بودنش یعنی چه.
سفره را بردم آشپزخانه. زن آقامراد که ظرف ها را توی ظرف شویی می گذاشت به مادرم گفت: «معصومه خانم، ببخشیدها! شوهرم اخلاقش همین جوری است. قدرنشناس است. یک عمر دارم باهاش زندگی می کنم، یک بار ندیدم بابت کاری ت
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 