پاورپوینت کامل نمی‌دانم پدربزرگم که بود، دزد دریایی یا سرخ‌پوست؟ ۲۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نمی‌دانم پدربزرگم که بود، دزد دریایی یا سرخ‌پوست؟ ۲۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نمی‌دانم پدربزرگم که بود، دزد دریایی یا سرخ‌پوست؟ ۲۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نمی‌دانم پدربزرگم که بود، دزد دریایی یا سرخ‌پوست؟ ۲۴ اسلاید در PowerPoint :

>

پدربزرگ دستم را گرفت و رفتیم توی پارک. او رفت سراغ وسایل ورزشی و گفت: «ز نیرو بود مرا راستی، ز سستی کژی زاید و کاستی.»

من رفتم سراغ وسایل بازی. از خود سرسره بالا رفتم و نه از پله‌هایش. این‌جوری خیلی کیف می‌داد. چند بار سر خوردم. یک بار هم که بالا رفتم قبل از این‌که سر بخورم، پدربزرگ را دیدم. گاهی خیلی فرز ورزش می‌کرد؛ گاهی هم روی یکی از وسایل بازی می‌نشست و به جایی خیره می‌شد. شاید باز هم با مادربزرگ مروارید حرف می‌زد.

نشستم روی تاب. پدربزرگ هم آمد و نشست روی تاب بغل‌دستی‌ام. گفت: «اول تو تاب بده و بعد من تابت می‌دهم.»

گفتم: «برویم تا کسی نیامده است دزد دریایی شویم.»

گفت: «اول تاب و سرسره بعد هرچه که تو بگویی.»

گفتم: «سرخ‌پوست هم می‌شویم و دور حوض می‌گردیم؟ آواز هم بخوانیم!»

پدربزرگ گفت: «عجله نکن مرد مؤمن!»

دوست داشت که هی به من بگوید مرد مؤمن.

تابش دادم. پدربزرگ چشم‌هایش را بسته بود و تاب می‌خورد. صدای آژیر آمبولانس آمد. دلم می‌خواست بدانم آمبولانس سوار شدن چه مزه‌ای می‌دهد.

مردی از دور به ما نزدیک شد. گفتم: «پدربزرگ فکر کنم نگهبان پارک است.»

پدربزرگ چشم‌هایش را باز کرد و گفت: «بله…» و دست مرا گرفت تا از آن‌جا دور شویم؛ اما نگهبان پارک یکهو به سمت‌مان دوید. پدربزرگ هم دوید. کسی پدربزرگ را صدا می‌زد: «عباس…»

صدای آژیر آمبولانس نزدیک‌تر شد.

پدربزرگ ایستاد. او نزدیک‌تر شد. واقعاً نگهبان پارک بود. پدربزرگ و من دو نفری آهنگ «ای نسیم سحری صبر کن ما را با خود ببر از کوچه‌ها» را می‌خواندیم.

نگهبان روبه‌روی پدربزرگ ایستاد؛ اما پدربزرگ آوازش را می‌خواند.

او گفت: «مثل آن‌وقت‌ها باز هم سرخ‌پوست شده‌ای و از نگهبان پارک در می‌روی؟ کمی رخصت بده عباس سرخ‌پوست!»

دست او را گرفت. من ساکت شده بودم و نگاه‌شان می‌کردم.

نگهبان گفت: «عباس، اصلاً تغییر نکرده‌ای!»

پدربزرگ ساکت شد و نگاهش کرد. او گفت: «منم، ابوالحسن!» و کلاهش را برداشت.

پدربزرگ بغلش کرد. من هم نگاه‌شان می‌کردم. می‌دانستم که او از حالا به بعد عموابوالحسن است؛ مثل عموحسین و عموسیامک. من یک عالم عمو قلابی داشتم که پدربزرگ آن‌ها را خیلی دوست داشت.

عموابوالحسن گفت: «تو نمی‌خواهی بمیری؟»

من به پدربزرگ نگاه کردم. دلم نمی‌خواست او بمیرد.

عموابوالحسن گفت: «حال مرواریدخانم چطور است؟»

پدربزرگ گفت: «رفت. بی‌وفا رفت و مرا تنها گذاشت.»

عموابوالحسن گفت: «همه چیز تمام شده است. حتی کینه‌ی من و تو سر خواستگاری مروراید. نگران نباش، من از همه‌چیز گذشته‌ام!»

پدربزرگ گفت: «باور کن خود مروارید این‌جوری ترجیح می‌داد. نمی‌دانم چرا حرف‌هایم را باور نمی‌کنی؟ الآن که دیگر دروغ نمی‌گویم. کمی دیگر مانده است تا همه‌چیز مثل روز روشن شود. توی این سن که جای دروغ گفتن نیست.»

عموابوالحسن سرش پایین بود.

پدربزرگ بازویش را گرفت و گفت: «حالا بیا برویم یک بستنی بخوریم. فعلاً که وقت مردن نشده است. هر وقت آمد، خوش آمد. بیا که تا دیر نشده بستنی بخوریم.»

عموابوالحسن گفت: «من نمی‌توانم پستم را ترک کنم. باید این‌جا باشم.»

پدربزرگ خندید. عموابوالحسن گفت: «پیر شده‌ای و دست از صبح زود بستنی خوردن برنداشته‌ای؟ بچه که بودیم به پدربزرگت می‌گفتیم عباس بستنی! عباس سرخ‌پوست. کلی لقب داشت. از بچه‌های دیگر چه خبر؟»

پدربزرگ گفت: «هیچی، همه سر خانه و زندگی‌های‌شان هستند. فقط چند روز پیش حسین مُرد.»

عموحسین را توی آمبولانس آوردند بهشت زهرا. پدربزرگ توی آمبولانس نشسته بود. جلو اتوبوسی که من با مامان سوارش بودم. آمبولانس خیلی تند می‌رفت. دلم می‌خواست من هم یک بار سوارش شوم. صدای آژیر آمبولانس آمد که دور می‌شد.

عموابوالحسن گفت: «کدا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.