پاورپوینت کامل مشاهیر;میرزاحسن و مدرسههای جدید ابتدایی ۳۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مشاهیر;میرزاحسن و مدرسههای جدید ابتدایی ۳۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مشاهیر;میرزاحسن و مدرسههای جدید ابتدایی ۳۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مشاهیر;میرزاحسن و مدرسههای جدید ابتدایی ۳۳ اسلاید در PowerPoint :
>
دهها سال پیش، باسواد شدن کار خیلی سختی بود. نه دکتر و مهندس شدن، بلکه همین خواندن و نوشتن هم کار سادهای نبود. برای همین خیلیها قید سواد را میزدند. آمار باسوادها در ایران، به طور فاجعهباری پایین بود. در حالی که همان روزها، کشورهایی که امروز پیشرفتهاند، بیشتر مردمشان باسواد بودند. در این شماره، صحبت ما از کسی است که به این روند پایان داد. راه و روش سخت مکتبخانهها را کنار گذاشت. «میرزاحسن تبریزی» که او را بیشتر با نام «رشدیه» میشناسند، پدر فرهنگ جدید یا پدر مدارس نوین ایران است.
صحبت ما اینبار بیشتر، دربارهی یک شخصیت است، نه شخص. دربارهی پشتکار است و همت. دربارهی خستگیناپذیری است و از همه مهمتر ناامید نشدن.
چوب و چماق و مکتب
درست ۱۶۰ سال پیش، حسن در یک خانوادهی مذهبی به دنیا آمد. ملامهدی تبریزی، پدر حسن، از روحانیون تبریز بود. آن روزها تنها راه باسواد شدن مکتب رفتن بود. وقتی حسن کمی بزرگتر شد، به مکتب رفت. روزی نبود که یکی کتک نخورد. ماهی نبود که یکی از سختی درسها و زیادی کتکها بیخیال سواد نشود و راهی حجرههای بازار نشود؛ اما حسن هر طور بود مکتب را تمام کرد؛ با همهی خاطرات تلخ و شیرینش. بعد هم با راهنمایی پدر، دروس دینی را ادامه داد و خیلی زود پیشرفت کرد.
هر هزار تا، یکی
آن روزها، سه روزنامهی فارسی، آن هم در خارج از ایران چاپ میشد. «حبلالمتین» در کلکته، «اختر» در استانبول و «ثریا» هم در قاهره چاپ میشد. میرزاحسن هم مرتب اخبار و مقالههای آنها را دنبال میکرد. در یکی از شمارههای ثریا، یک روز خواند: «در اروپا از هر هزار نفر، یک نفر بیسواد است و در ایران، از هر هزار نفر، یک نفر باسواد؛ و این از بدی اصول تعلیم است…»
انگار که به میرزاحسن برخورد. تکانش داد. آنقدر که مسیر زندگیاش را عوض کند. حالا تکلیف خودش را چیز دیگری میدید. باید کاری میکرد، میرزاحسن، در کتاب کفایهالتعلیم خود، اینطور مینویسد: «روزنامهی ثریا، بسی تاریکیها را روشن کرد.» او خوب میدانست مشکل از کجا آب میخورد. خودش هم در همان سیستم باسواد شده بود. با پدر مشورت کرد و تصمیم گرفت به بیروت برود. جایی که فرانسویها مدارس نوین ساخته بودند. به بیروت رفت و دو سال درسش را با همان سبکهای نو ادامه داد. بعدها از آنجا اینطور نوشت: «طرز تعلیمات دانشگاه فرانسویان بیروت، در وضع آموزش مدارس آنجا هم مؤثر واقع شده و مدارسی از خود بیروتیان به همان نحوه اداره میشد. این مدارس هم اسلامی بودند و هم متجدد.» یکی- دو سالی را هم به استانبول رفت که آنجا هم سبک جدید تعلیم داشتند. جایی که به مدارس ابتدایی، میگفتند «رشدی» و از آن پس چون مدرسههایش بیشتر ابتدایی بود، به رشدیه معروف شد. او راه و روش و فنون آموزش جدید را خوب یاد گرفت.
آغاز یک راه سخت
این همان مرحمی بود که دنبالش میگشت. باید آن را روی زخم آموزش مملکتش میگذاشت تا اوضاع بهتر شود. رشدیه عزمش جزم شده بود و ارادهاش استوار. حدس میزد کارش در ایران مشکل باشد. پس تا تجربهای کسب کند و قدرتی بگیرد به ایروان رفت و با کمک داییاش، یک مدرسهی اسلامی و ایرانی جدید بنا کرد. خیلی زود کار او گرفت و استقبال شد. شاید دلیلش سبک جدید تعلیم الفبای بود. رشدیه، الفبای صوتی را تنظیم و تدریس کرد. یعنی کلمات را موقع نوشتن، بخش به بخش و هجا به هجا تقسیم میکرد و میگفت بنویسند. دقیقاً همان طوری که شما هم در اول ابتدایی یاد گرفتید. برای همین شاید تعجب کنید که این، روش بدیهی و ساده است. پدر رشدیه، ملامهدی تبریزی به او گفته بود: «خدمت بزرگ تو، تأسیس مدرسهی ابتدایی در ایران نیست. اگر این کار را تو نمیکردی، دیر یا زود دیگری میکرد. خدمت ذیقیمت (ارزشمند) تو، ایجاد الفبای صوتی است که راه آموزش را سهل و آسان کرده است و نوآموزان بیگناه را از آن عذابها خلاص کرده است و با این اصول است که کودنترین اطفال در ۶۰ روز نوشتن و خواندن را میآموزند.»
قدم اول اگرچه خوب بود، ولی به قول حافظ «افتاد مشکلها». ماجرا طولانی است. شروعش این است که ناصرالدینشاه از ایروان میگذشت و خبر مدرسهی اسلامی ایرانی رشدیه به گوش او رسید. پایانش هم این است که از این مدرسه خوشش نیامد و تشخیص داد که باید تعطیل شود، پس شد. با هر حیله و تدبیری که بود رشدیه سختی کارش را فهمید و دانست که باید برای مبارزهای سخت آماده شود.
جانسخت
به ایران بازگشت؛ به تبریز. با خانواده و برخی آشنایان باسواد و روشنضمیر دیداری کرد و از راه جدید و خوبیهایش برای آنها گفت و همراهشان کرد. سال ۱۲۶۶ هجری خورشیدی، محلهی ششکلان تبریز، اولین مدرسه با سبک و سیاق جدید را در خود دید. مدرسهای که خیلی زود، دکان مکتبداران را کمرونق کرد. در کتاب سوانح عمر از شمسالدین رشدیه میخوانیم: «مجلس امتحان آخر سال این مدرسه در حضور اعیان و بزرگان و علمای تبریز با شکوه ویژهای برگزار شد. اشتیاق مردم به باسواد شدن کودکانشان آن هم به این سهولت، باعث دلگرمی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 