پاورپوینت کامل دلنوشته;برای تو مینویسم… رضا! ۱۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل دلنوشته;برای تو مینویسم… رضا! ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دلنوشته;برای تو مینویسم… رضا! ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل دلنوشته;برای تو مینویسم… رضا! ۱۵ اسلاید در PowerPoint :
>
سلام رضا
برای تو مینویسم… برای تویی که لابهلای حرفهای هرکسی که بخواهد دربارهات حرف بزند، یک جملهی آشنا میشنوی. «رضا، خاصترین آدمی است که تا به حال دیدهام.» اما خودت، معمولاً ساکتی و از تعریف و تمجید دیگران، نه خوشحال میشوی، نه هیجانزده! یکجورهایی همه میدانند که تو از تعریف بیخودی خوشت نمیآید. همینطور از تلف کردن وقتت، یا از اینکه بخواهی کاری را بکنی که خدا اصلاً دوست ندارد!
پدرت میگوید که: تو را با هزار نذر و نیاز، از امام رضا خواسته بودند. میگفت توی شبهایی که به حرم میرفت تا به خاطر داشتن فرزند خوب و صالح، از امام رضا(ع) خواهش کند، همهاش باران میبارید. میگفت از همان اول، همه چیزت خاص بود.
به دنیا که آمده بودی، مادرت تو را به آغوش کشیده بود و آورده بود حرم علی بنموسیالرضا(ع)، تا از امام تشکر کند. آن روز هم باران، تمام شهر را با طراوت کرده بود.
مادرت میگفت رضا که توی بغلم بود، توی آن جمعیت که برای شهادت امام حسین(ع) آمده بودند و به سختی کنار ضریح ایستاده بودند، راه، به سمت ضریح، به خودی خود باز شده بود و دست رضا، ضریح را لمس کرده بود! همانجا هم اسمت شده بود، رضا.
پدرت میگوید بزرگ شدنت مثل یک رؤیای شیرین بود. مثل خوابی که هیچ وقت برایش تکرار نشده بود. آخر تو با بزرگ شدنت، به همه فهمانده بودی که یک بچهی معمولی نیستی و با همسن و سالهایت فرق داری! همه دیده بودند همیشه شانههای مادر را که از بافتن قالی خسته میشد، با دستهای کوچکت، گرم میکنی و توی کارهای خانه کمک حالش هستی. یا برای بابایت، توی گرمای خرماپزان اهواز، از توی چاه خانه آب میکشیدی و به نخلستان میبردی. اینها همهاش توی ده سالگی تو بود که از مشهد به اهواز کوچ کرده بودید و پدر و مادرت با اینکه بعد از تو، باز هم بچهدار شده بودند، روی تو حساب دیگری باز کرده بودند. آخر، چشم و چراغ خانهی دلشان بودی رضا.
راستی رضا، وقتی بابایت میگوید رضا برکت خانهام بود، اشک توی چشمهای خستهاش جمع میشود، آن هم بعد از ۲۶ سال؛ حتم دارم یاد شبهایی که تو، توی خواب، پاهایش را میبوسیدی و ترکهای کف پایش را با کِرِم، نرم میکردی، توی قلبش زنده شده است.
وقتی با همان آرامش و وقار عجیب و مردانهات، از
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 