پاورپوینت کامل پشت‌بام خواب ۲۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل پشت‌بام خواب ۲۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پشت‌بام خواب ۲۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل پشت‌بام خواب ۲۸ اسلاید در PowerPoint :

>

– مگه نون نخوردی بچه؟

ای خدا! آدم می‌ماند به این آقاجون چه بگوید؟ خودش دو تا بالش سبک گرفته دستش و دارد عین یک شاه فاتح از پله‌ها بالا می‌رود. آن‌وقت من بیچاره باید زیر این تشک قلوه‌سنگی از کلی پله هم بالا بروم و غرولندهای آقاجون را هم به جان بخرم! زیر لب غرغر می‌کنم بلکه بشنود؛ اما آقاجون حسابی خوش‌شانس شده و دارد زیر لب آوازی را زمزمه می‌کند. البته من فقط صدای سوت سوتی از توی دهان بی‌دندان آقاجون می‌شنوم.

– بالأخره رسیدیم!

آقاجون مثل شاعرها دست‌هایش را باز می‌کند و بالش‌ها را تِپی می‌اندازد زمین. انگار نه انگار که مامان این بالش‌ها را به شرط و شروط بهمان داده. باد خنک می‌خورد به پشتم و می‌لرزم. تشک را جایی می‌گذارم که فکر می‌کنم کم‌تر خاکی است. آقاجون هنوز مشغول انجام اعمال شاعرانه‌اش است. تکه حصیر کهنه را از روی کولر بر‌می‌دارم و روی زمین پهن می‌کنم. کی جرأت داره از آقاجون درخواست کمک کنه؟ تشک را روی حصیر می‌اندازم تا کثیف نشود. بالش‌ها را هم از روی زمین برمی‌دارم و می‌تکانم. آقاجون مثل بچه‌ها دست‌هایش را تکان می‌دهد و دور تا دور پشت‌بام با بیش‌ترین سرعتی که در توانش است، می‌دود. خنده‌ام می‌گیرد. این‌طور وقت‌ها یادم می‌رود آقاجون دست کم ۶۰ سالی از من بزرگ‌تر است.

– آقاجون! مواظب باشید، لبه‌ی پشت‌بوم نرده نداره!

انگار به جای حرف‌های من، توی گوش‌های آقاجون فقط باد می‌رود. بالأخره از دویدن خسته می‌شود. نفس‌نفس‌زنان خودش را می‌اندازد روی تشک مشترک‌مان: «می‌بینی بچه، کیف می‌کنی هوا رو؟ از قدیم هم گفتند که زمین باید تشک آدم و آسمان لحافش باشه! حالا هی برو جلو اون کولر کوفتی بگیر بخواب!» بعد انگار مخاطبش عوض شده باشد: «لیاقت‌تون همین قدره! توی اون دخمه بخوابید و از دست درد و پا درد ناله کنید!»

من که یادم نمی‌آید توی خانه کسی غیر از آقاجون از دست درد و پادرد ناله کرده باشد؛ اما حدس می‌زنم این حرف‌ها را دارد به بابا می‌زند. به بابا که مخالف روی پاورپوینت کامل پشت‌بام خواب ۲۸ اسلاید در PowerPointیدن بود. می‌گفت: «پشت‌بام بدون نرده و حصار است، برای بچه‌ها خطر دارد. کی حال دارد صبح به صبح رخت‌خواب‌ها را از آن بالا جمع کند و بیاورد پایین؟» ولی تو جنگ بابا و آقاجون، همیشه آقاجون برنده است؛ اما فقط به من زورش رسید که بیاوردم بالا. زل می‌زنم به آسمان بالای سرم؛ به ستاره‌ها که چشمک می‌زنند. ستاره‌ی دنباله‌داری را در آسمان می‌بینم که محو می‌شود. انگار حس شاعرانه با تنفس هوای تازه، مثل کک می‌پرد توی تن آدم! آقاجون روی تشک غلت می‌زند. تشک خنک شده و غلتیدن رویش کیف دارد. دارد از فکر آقاجون خوشم می‌آید. دلم می‌خواهد از این به بعد هر شب تشک قلوه‌سنگی را کول بگیرم و بیایم این‌جا بخوابم، یک نسیمش می‌ارزد به بادهای قلابی کولر. این آقاجون هم انگاری خیلی سرش می‌شود.

تازه می‌خواهد پشت پلک‌هایم سنگین شود که صدای هُری می‌آید و بند دلم پاره می‌شود. آقاجون مثل این‌که از روی تشک فنری پرتاب شده باشد، سریع توی جایش می‌نشیند.

– صدای کولره آقاجون! بابا این‌ها روشنش کردن!

آقاجون زیر لب غرغر می‌کند و حتماً بابا را زیر بد و بیراه‌های رگباری‌اش گرفته. حق دارد. صدای کولر خیلی ناجور است. بغل کولر خوابیده‌ایم. با آقاجون بلند می‌شویم و تشک را دورتر از کولر پهن می‌کنیم. به لبه‌ی پشت‌‌بام نزدیک‌ شده‌ایم؛ ولی به دور شدن از صدای کولر می‌ارزد. کم‌کم سر و صداهای دیگری هم به جمع‌مان اضافه می‌شود. صدای گوش‌نواز بوق کامیون‌ها و ماشین‌ها و صدای حرکت‌شان از زیرگذر. درست مثل این‌که از زیر گوش من و آقاجون رد می‌شوند. با ترس و لرز رویم را سمت آقاجون می‌برم: «آقاجون! مثل این‌که داره زلزله میاد!»

– صدای ماشین‌هاس! زلزله کجا بود نصف شبی!

چشم‌هایم را می‌بندم و سعی می‌کنم به یک خواب شیرین فکر کنم؛ اما فکر خواب تنها چیزی است که توی سرم چرخ نمی‌زند. همش به این فکر می‌کنم که چرا ماشین‌های توی خیابان کم نمی‌شوند و این آدم‌ها چی می‌خواهند و کجا می‌خواهند بروند، آن هم در این ساعت؟ و چرا همه‌ی کولرهای محله‌ی ما قراضه است و صدای لق‌لق و قارقارشان تمامی ندارد؟ صدای عوعوی سگ ولگردی که همیشه طرف خط‌ آهن پلاس است بلند می شود. آقاجون این دنده و آن دنده می‌شود. باد موهای سرم را تکان می‌دهد. دستم را سریع سمت سرم می‌برم. نکند سوسکی چیزی باشد؟ باز صدایی موهای تنم را سیخ سیخ می‌کند. صدای غرغر آقاج

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.