پاورپوینت کامل آبی و صورتی ۴۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آبی و صورتی ۴۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آبی و صورتی ۴۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آبی و صورتی ۴۰ اسلاید در PowerPoint :
>
از خاطره تا داستان
یادداشتی بر داستان: آبی
نوشتهی: ف.ل.بلاک
از مجموعهی: پرواز و چند داستان دیگر
گفتیم که خاطرات و تجربههای هر نویسنده، بزرگترین منبع و مرجع او برای نوشتن داستان است. نویسنده در برخورد با هر رویداد و شخصیت، آن را به درون ذهن و دل خود میبرد و با شخصیت، تجربهها و آنچه خودش از سر گذرانده است مقایسه میکند و داستانش را مینویسد.
گرچه پیشپا افتادهترین خاطرهها را میتوان به طرحی برای داستان تبدیل کرد، هرچه خاطره، جذابتر باشد، شانس آن برای تبدیل شدن به داستانی زیبا بیشتر است.
در خاطره باید تغییرهایی داد تا به شکل داستان درآید. باید خاطره را با تخیّل و احساس آمیخت. این کار شبیه پختن کیک است. آرد، تخممرغ، شیر، شکر و روغن، همان تکههایی از خاطرهاند که با هم مخلوط میشوند تا یکدست شوند و برای طرحریزی داستان آماده گردند. وانیل، هِل و گلاب، تخیل و احساسبرانگیزی داستان است، و سرانجام پودر نارگیل، خلال بادام و پسته، و شکلات رنده شده، چاشنیهایی است که به داستان میافزاییم تا زیباتر و خواندنیتر شود. شخصیتپردازی جذاب، لحظهنگاریها و جزءپردازیهای گیرا، ماجراهای بههمپیوسته و تأثیرگذار، طنز، صحنههای هیجانانگیز، آنچه تازه و بکر است و… چاشنیهای کیک داستان است. پیام سازندهی داستان را نیز میتوان به شمعی تشبیه کرد که در محیطی تاریک، روی کیک روشن میکنند تا انسان احساس کند زندگی خوب و روشن است و باید امیدوار و مهربان باشد.
ویژگی داستان آبی آن است که خانم بلاک، علاوه بر تغییرهایی که در خاطراتش داده، موجودی خیالی را به نام آبی به آن افزوده است؛ یعنی از مرز خیالپروری گذشته و به خیالآفرینی رسیده است. در خیالآفرینی، گاه زمان و مکان نیز خیالی است و گاهی همهچیز واقعی است و تنها یک عنصر خیالی به آن افزوده شده است. داستان آبی چنین است.
خلاصهی داستان:
پدر و مادر لیا از هم جدا شدهاند. پدر لیا رماننویس است و مادرش شاعر. مادر ناگهان احساس کرده است زندگیاش ملالانگیز و تکراری شده است. رفته است تا حال و هوای تازهای را تجربه کند و با اندوختهها و احساس بهتری بازگردد. این سفر آنقدر برای مادر، حیاتی است که ترجیح داده است، دختر دوستداشتنیاش را با خود نبرد.
پدر لیا درهمریخته است. دیگر نمیتواند بنویسد. نبودن همسرش او را گوشهگیر و ساکت کرده است. لیا به اتاقش پناه میبرد. در آنجا ناگهان موجودی کوچولو و آبیرنگ از کمد بیرون میآید و همدم لیا میشود.
لیا در مدرسه با زیباترین دختر کلاس که چلسی نام دارد حرف میزند. چلسی که لباس، کفش و ظرف غذایش صورتی است میگوید: «من زمانی دوستی خیالی داشتم.» لیا میگوید: «من هم یک دوست خیالی دارم. رنگش آبی است و در کمدم زندگی میکند.» چلسی میخندد و از روی دلسوزی میگوید: «تو هنوز دوست خیالی داری؟» لیا با ناراحتی میگوید: «آبی خیالی نیست. واقعی است.» چلسی شکلکی درمیآورد و میرود.
پس از این ماجرا، دیگر چلسی با لیا حرف نمیزند. جشن تولد چلسی نزدیک میشود. چلسی به همهی بچههای کلاس کارت دعوت میدهد. لیا تنها کسی است که دعوت نمیشود. خانم معلم با چلسی صحبت میکند و او، لیا را به جشن تولدش دعوت میکند. لیا نمیخواهد به جشن تولد چلسی برود. پدر، کارت دعوت را میبیند و به لیا میگوید: «دیگر وقتش است که به چنین جاهایی بروی.»
خانهای که چلسی در آن زندگی میکند بزرگ و زیباست. بچهها هدیههایشان را به چلسی میدهند. لیا برای چلسی شیشهی نیمهخالی عطر مادرش را هدیه آورده است. این باارزشترین چیزی است که دارد. فکر میکند چلسی خیلی خوشحال میشود. به خلاف انتظارش، چلسی با دیدن آن شیشهی نیمهخالی، ناراحت میشود و آن را به گوشهای پرت میکند. شب از نیمه میگذرد و بچهها آمادهی خواب میشوند. چلسی به لیا میگوید: «کمی از دوست خیالیات برایمان حرف بزن.» یکی دیگر از دخترها میگوید: «کادویی هم که آورده بودی خیالی بود.» همه میخندند و لیا را مسخره میکنند. دیگری میگوید: «مادرت هم از بس که تو عجیب و غریبی، گذاشت و رفت.» چلسی میگوید: «به نظر من که مادرش هم عجیب و غریب بود با آن موهای بلند و لباس مسخرهای که میپوشید.» لیا سرش را توی کیسهی خوابش میکند و به آبی فکر میکند تا بتواند جلو گریهاش را بگیرد.
نزدیک صبح، آبی به لیا میگوید: «همهچیز را دربارهی مادرت بنویس.» روز بعد، سر کلاس، خانم معلم هم همین را میگوید: «موضوع انشای ما این است: کسی را که خیلی دوستش داریم.» لیا به خانه برمیگردد. داخل اتاقش میرود و در را قفل میکند. قلم و کاغذی برمیدارد و دراز میکشد تا دربارهی مادرش بنویسد. آبی از کمد بیرون میآید و به او کمک میکند. لیا مینویسد که مادرش چهقدر مهربان بود و برای او وقت میگذاشت. مینویسد که او را به جاهای دیدنی میبرد تا زیباییهای دنیا را نشانش دهد. هم او را سوار اسب چوبی چرخ و فلک کرده بود و هم سوار اسبهای واقعی. هم او را به دیدن گلهای وحشی و طبیعت بکر میبرد و هم انواع گلها را برای دخترش در باغچه میکاشت.
شبها زیر نور صورتیرنگ چراغ خواب، برایش شعر و قصه میخواند و قبل از آنکه اتاق لیا را ترک کند، او را میبوسید و میگفت: «من همیشه دوستت دارم. فرقی نمیکند کجای این کرهی خاکی باشم. هرجا باشم دوستت دارم.»
لیا انشایش را سر کلاس میخواند. همه تحتتأثیر قرار میگیرند. زنگ تفریح، چلسی خودش را به لیا میرساند و میگوید: «انگار مامان تو آدم درست و حسابی بوده. مامان من این طوری نیست. اصلاً برای من وقت نمیگذارد.» حالا دیگر در چشمهای چلسی اثری از تمسخر دیده نمیشود.
لیا وقتی به خانه میرسد شاد و سبکبال به اتاقش میرود تا ماجرا را برای آبی تعریف کند. ناگهان صدای دکمههای ماشینتحریر پدر را میشنود. پدر به خلاف قبل، پشت میز کارش نشسته و پنجرهها را باز گذاشته است. معلوم میشود که پدر نوشتهی دخترش را خوانده و تصمیم گرفته است که او هم دربارهی مادر بنویسد. پدر دخترش را در آغوش میگیرد و پیشانیاش را میبوسد. لیا به اتاقش میرود تا همهچیز را برای آبی تعریف کند؛ اما دیگر او را نمیبیند.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 