پاورپوینت کامل قضاوت نادرست ۱۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل قضاوت نادرست ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قضاوت نادرست ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل قضاوت نادرست ۱۴ اسلاید در PowerPoint :
>
یکی بود، یکی نبود. روزی روزگاری مردی لاغر و بیمار، به خانهی حکیم رفت. صبح بود و حکیمباشی تازه وسایل کار خودش را آماده کرده بود. حکیمباشی نگاهی به چهرهی رنگپریده و لاغر بیمار کرد و پرسید: «چه شده آقا؟ کجایت درد میکند؟»
بیمار که به زحمت نفس میکشید، روی چهارپایهای نشست و گفت: «ای حکیم! چند وقت است که اشتها ندارم. اصلاً غذا از گلویم پایین نمیرود. تمام بدنم درد میکند. پاهایم سوزنسوزن میشود. دهانم خشک است.»
حکیمباشی دهان و حلق بیمار را نگاه کرد. بعد سینه و پاهایش را معاینه کرد. فهمید که مرد لاغر بیماری سختی دارد که با هیچ دوا و شربتی خوب نمیشود. با خودش گفت: «مرد بیچاره زیاد زنده نمیمانَد. خیلی زنده بماند یکی- دو ماه. اگر حقیقت را بفهمد حتماً خیلی ناراحت میشود. اصلاً دانستن او چه فایدهای دارد. بهتر است به او امید بدهم تا این یکی- دو ماه که زنده است خوش و راحت باشد.»
بیمار پرسید: «یکی از همسایهها میگفت بیماریِ «سِل» گرفتهام. آیا درست است؟»
حکیمباشی گفت: «نه آقا! مردم زیاد حرف میزنند. آدم که نباید به حرف هر کسی گوش دهد. شما فقط کمی افسردگی گرفتهاید.»
– افسردگی؟
– بله عزیزم؛ چون زیاد غم و غُصه میخورید. باید سعی کنی غمها را از دلت بیرون بریزی. اصلاً میدانی، باید کارهایی انجام بدهی که باعث خوشحالی شما میشود.
– جوشاندهای، دوایی به من نمیدهی؟
– نه آقا. گفتم که دوای شما، شادی و خوشحالی شماست. برای شادی خودت هر کار که دلت بخواهد انجام بده تا زودتر خوب بشوی.
بیمار وقتی این را شنید، خوشحال شد. از خانهی حکیمباشی بیرون آمد. او قدمزنان به صحرایی رسید. خسته شد. زیر سایهی درختی نشست. کمی آنطرفتر چشمش به درویشی افتاد. مردِ درویش کلاه و قبای بلندش را بر شاخهای آویخته بود و داشت با آب جویی سر و صورت خود را میشست. پسِگردن درویش صافِصاف بود و در زیر نور آفتاب بدجوری برق میزد. بیمار با خودش گفت: «چه پسگردن صافی. کیف میدهد آدم به آن یک سیلی محکم بزند.» بعد به یاد حرف حکیمباشی افتاد که به او گفته بود برای شاد کردن خودت هر کاری که دلت میخواهد انجام بده.
مرد بیمار سادهدل آهستهآهسته به درویش نزدیک شد و یک سیلی محکم به پُشت گ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 