پاورپوینت کامل مفاخر ۲۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مفاخر ۲۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مفاخر ۲۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مفاخر ۲۶ اسلاید در PowerPoint :

>

نغمه‌سرای محرم

«باز این چه شورش است که در خلق عالم است» این مطلع همان ترکیب‌بند ۱۲ قسمتی معروف «محتشم کاشانی» است. همان شعرهایی که انگار دیگر با حال و هوای محرم و صفر هر ایرانی گره خورده است. شاید کم‌تر ایرانی‌ای عاشق اباعبدالله پیدا شود که چند بیتی از آن را از حفظ نباشد. محتشم، آن‌قدر زیبا حال و هوای پر شور و نوای روزهای عزای سیدالشهدا را به نظم کشید که خیلی زود با دل‌های عاشق محرم، عجین شد و برای همیشه رنگ ماندگاری گرفت. شغل اصلی‌اش البته نه شاعری بود و نه مداحی؛ اما انگار هنر، در خون اهالی کاشان است؛ از هر نوعش. از شاعری سهراب و محتشم و ملّاحبیب گرفته تا نقاش‌ها و معمارها و خطاط‌هایی که هر یک نام و آوازه برای خودشان و شهرشان دست و پاکرده‌اند. عاشقی محتشم اما، طور دیگری بود که این‌گونه شعرهایش، بر کتبیه‌ها نقش و در دل‌ها ماندگار شد.

دوران محتشم

ایرانی‌ها از همان اول، به حضرت علی(ع) ارادت داشتند؛ اما دست روزگار حاکمان‌شان را خلاف ارادت آن‌ها می‌‌گمارد. هر چند از وقتی الجایتو، پادشاه مغول، به دست علامه‌ی حلی شیعه شده بود، مردم راحت‌تر مذهب‌شان را نشان می‌دادند، صفویان و اول از همه‌ی آن‌ها شاه‌اسماعیل اول که روی کار آمدند، شیعه، مذهب، اصلی و رسمی کشور شد. از روز هجرت رسول خدا، ۹۰۵ سال می‌‌گذشت. آن روزها هم روزهای حکومت صفویان بود و نوبت، نوبت شاه‌طهماسب اول. خانواده‌ی «خواجه میراحمد نراقی» را بیش‌تر کاشانی‌ها می‌‌شناختند. او، هم تاجر بود و هم هنرمند. وضع مالی‌شان هم بد نبود. «کمال‌الدین علی» هم که به دنیا آمد، از همان اول معلوم بود که مثل پدر می‌خواهد اهل هنر شود. هنوز خواندن و نوشتنش را کامل یاد نگرفته بود که دست از کتاب‌های شعر پدر برنمی‌داشت. هم‌راه او به مجالس موعظه و شعر می‌رفت و اشعار آن‌ها را حفظ می‌کرد. کمی که بزرگ‌تر شد،‌ حجره‌ی بزازی پدرش را اداره می‌کرد. گاهی پارچه‌های کاشان را به برادرش «عبدالغنی» می‌داد تا در تجارت‌های هند و چین برایش بفروشد و گاهی پارچه‌های آن‌جا را از او می‌خرید.

شمس‌الشعرا

کار کمال‌الدین در شاعری بالا گرفته بود. او فنون شاعری را از صدقی استرآباد یاد گرفته بود. خودش شعر می‌سرود و حالا دیگر به «محتشم» معروف شده بود. اشعار شعرای قدیم را می‌خواند؛ اما نه فقط برای خواندن، بلکه نقد و بررسی و مطالعه‌ی کارشناسی هم می‌کرد. طولی نکشید که آوازه‌اش در دربار شاه‌طهماسب هم پیچید و شعرهایش در آن‌جا هم پرطرفدار شد. گاهی هم شعرهایی در مدح پادشاهان زمانش، از جمله همین شاه‌طهماسب می‌سرود، هر چند شاه، زیاد از آن‌ها استقبال نمی‌کرد. سفارش او به شاعران، به‌ خصوص محتشم، این بود که بیش‌تر در رثای اولیای خدا زبان به نظم باز کنند. شعرهای محتشم، هر بار که به دربار شاه در اصفهان، که آن روزها مقر حکومت صفویان بود، می‌رسید، تحسین دربار و شاعران را بیش‌ از پیش برمی‌انگیخت. شاه طهماسب، بارها به خاطر شعرهای زیبای محتشم در مدح و منقبت امیرالمؤمنین(ع)، به او صله داده بود. حالا دیگر او «شمس‌الشعرای کاشانی» لقب گرفته بود.

باز این چه شورش است…

در یکی از سفرهای که عبدالغنی، برادر کمال‌الدین، به مکه می‌رفت، از دنیا رفت. محتشم عاشق برادرش بود. آن‌قدر که حتی وقتی او در سفر هم بود، جای خالی او را با اشک پرمی‌کرد، چه برسد به حالا که دیگر برای همیشه از پیش او رفته بود. طبع محتشم، در عزای برادرش، به جوش آمده بود و شعری بلند برایش سروده بود. گاهی شعرها را با خاطرات برادرانه‌اش جمع می‌زد و برای خودش مرثیه می‌خواند و عزا می‌گرفت. یکی از همان شب‌ها بود؛ همان شب‌هایی که محتشم، با چشم‌های خیس از فراغ برادرش به خواب می‌رفت. انگار تا این خواب را نمی‌دید، دلش آرام نمی‌شد؛ خواب مولایش علی را. امیرالمؤمنین(ع) که به خواب او آمده بودند، از او این‌گونه پرسیدند:‌ «تو که این‌گونه زیبا در مرثیه‌ی برادرت، شعر تعزیت سروده‌ای، چرا غم فرزندم حسین(ع) را به نظم نمی‌کشی؟» محتشم عرض کرد: «مولای من! من و برادرم کجا و مصیبت فرزندت حسین! مصیبتی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.