پاورپوینت کامل آنجا که سنگها ماهی میشوند ۴۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آنجا که سنگها ماهی میشوند ۴۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آنجا که سنگها ماهی میشوند ۴۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آنجا که سنگها ماهی میشوند ۴۲ اسلاید در PowerPoint :
>
روی چمنها زیر سایهی «سبزک» دراز میکشم و خیره میشوم به ابرهای پنبهای که با وزش باد این طرف و آن طرف میروند. «سبزک» اسم درخت بزرگ و پر شاخ و برگی است که کنار دریاچه رشد کرده و قدش تا آسمان رسیده. نمیدانم چه شد که اسمش را گذاشتم «سبزک». سبزک همیشه شاخههای پر از برگ دارد و سایههای خنک.
دریاچه آرام است و زیر نور خورشید میدرخشد. آب، صدایش را رها کرده و من به ماهیهایی فکر میکنم که میآیند روی آب، یک قایق موتوری زرد با سرعت رد میشود و موجها را به سنگها میکوبد.
دراز کشیدهام و با ابرها برای خودم شکل میسازم؛ یکی شبیه پرنده میشود، یکی شبیه برگهای «سبزک»، یکی دیگر… آه، نمیدانم این یکی شبیه چیست؛ اما دوستش دارم. برگ کوچکی از شاخههای درخت جدا میشود و میافتد روی پیشانیام. میخندم. وقتی زیر سایهی درخت بزرگم دراز میکشم و برگی میافتد، فکر میکنم درخت مهربانم میخواهد بگوید: «خوشحالم اینجا دراز کشیدهای، زیر سایهی من!»
مادر همیشه صدایم میکند: «خرگوش ماهی!» دلیلش را نمیدانم. شاید چون همیشه دلم میخواهد موهایم را خرگوشی از کنار سرم ببندم، شاید هم به خاطر دندانهایم که شبیه خرگوش میماند، شاید به خاطر این که عاشق هویجم، شاید هم به خاطر این که هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم، پابرهنه از میان علفها و سبزهها میدوم تا به دریاچه برسم و به ماهیهای دریاچه غذا بدهم، شاید هم چون همیشه آرزو دارم روزی ماهی شوم و بیفتم توی دریاچه و شنا کنم و شنا کنم! مادر میگوید: «آدمها که ماهی نمیشوند.» اما من فکر میکنم یک روز ماهی میشوم. روزی که خیلی خیلی بزرگ شدم؛ مثلاً وقتی همسن مادر شدم یا شاید هم زودتر! یک ماهی میشوم و میروم توی آب. میروم آنجایی که ماهیها به دنیا میآیند. میروم آنجایی که پدر است.
من به ماهیها زیاد فکر میکنم؛ به ماهیهای دریاچهیمان. غروبها وقتی خورشید شبیه یک پرتقال میشود توی آسمان، روی تخته سنگی میایستم و به نقطههای دور خیره میشوم. منتظر میمانم که باله دربیاورم. منتظر میمانم که ماهی شوم. گاهی هم مینشینم و قصههایم را برایشان میخوانم. کسی نمیداند که من قصههایم را برای ماهیها میخوانم؛ حتی مادر. شاید پدر بداند که من هر عصر، روی تخته سنگی میایستم و برای ماهیها قصه میگویم؛ قصههایی که شبها مادر برایم تعریف میکند، قصههایی که خودم برای ماهیها میسازم.
گاهی، صبحها، روی همین سنگ میایستم و برای ماهیها غذا میریزم. نمیدانم ماهیها توی دریاچه چه میخورند؛ اما میدانم نانهایی را که مادر میپزد دوست دارند. صبحها، قبل از رفتن به مدرسه، یک ساعت زودتر از مادر خداحافظی میکنم و کفشهایم را از پا در میآورم، روی چمنهای شبنمزده میدوم و میروم پیش دریاچه و ماهیهایش. تکهی کوچک از نانی را که مادر میپزد برایشان ریز ریز میکنم و میریزم توی آب. ماهیها نانهای مادر را دوست دارند. از شادی جیغ میزنند. میآیند روی آب و قلپ قلپ حباب میسازند و تکههای کوچک و خردشدهی نان را میخورند؛ حتی گاهی هم سر تکههای نان دعوایشان میشود. خودم با همین چشمهای خودم دیدهام. به مادر میگویم: «ماهیها بجز نانهای شما چه میخورند؟» مادر میخندد و میگوید: «ماهیهای بزرگ ماهیهای کوچک را میخورند!» پس ماهیهای کوچک چه میخورند؟ نانهایی که من برایشان میریزم؟ مادر جواب تمام سؤالهای من را نمیداند. وقتی زیاد سؤال میکنم، پیشانیام را میبوسد و میگوید: «خرگوشماهی من، خرگوشماهی من!» این جور وقتها که مادر چند بار اسمم را صدا میزند، میفهمم از سؤالهایم خسته شده است.
در نامهی قبلیام به داییجان گفتم دلم میخواهد تعدادی کتاب دربارهی ماهیها داشته باشم. داییجان قول داده است برایم کتابهایی بفرستد که دربارهی ماهیها باشد.
*
مادر، ماهیگیری بلد است. درست نمیدانم از کِی ماهیگیری بلد بوده است؛ اما یادم میآید، از وقتی پدر توی دریاچه افتاد و رفت پیش ماهیها، صبحهای پنجشنبه قلاب ماهیگیری پدر را برمیداشت، سوار قایق پدر میشد و پارو میزد و پارو میزد و پارو میزد و به نیمههای دریاچه که میرسید، قلابش را میانداخت توی آب و ساعتها به یک نقطهی دور نگاه میکرد. صبحهای پنجشنبه را دوست دارم که مادر به ماهیگیری میرود تا ماهی تازه بگیرد. من عاشق صبحهایی هستم که مادر اجازه میدهد همراه او تا نیمههای دریاچه بروم ماهی بگیرم. مادر میترسد که مرا با خودش تا نیمههای دریاچه ببرد. میترسد من هم شبیه پدر ماهی شوم. من به مادر قول دادهام که به این زودیها ماهی نشوم. مادر در آغوشم میگیرد و میگوید: «خرگوشماهی من!»
صبحهای پنجشنبه مادر خرید میکند، برایم هویج میخرد، سیب میخرد، سبزیهای تازه میخرد و وقتی سبدهایش پر از خوردنیهای تازه شد، دو تایی میرویم سمت دریاچه تا سوار قایق آبیرنگ پدر شویم. مادر سبدهای پر از میوه و سبزیاش را میگذارد یک گوشهی قایق، موهای خرماییرنگش را با گیرهای میبندد بالای سرش و روسری گلدارش را محکم میکند. بعد دمپاییهایش را بر حسب عادت از پاهایش در میآورد، رادیوی قدیمی پدر را میگذارد کنار پایش، و شروع میکند به پارو زدن. مادر همیشه با پاهای برهنه پارو میزند. من مینشینم روی تختهی کج و کولهای که تق تق صدا میدهد –روبهروی مادر- و پارو زدنش را تماشا میکنم. وقتی مادر پارو میزند، چیزی نمیگوید، تند تند نفسهای عمیق میکشد و به نقطههای دور نگاه میکند. نمیدانم مادر وقتهای پارو زدن به کجا نگاه میکند. شاید دنبال جایی میگردد که پدر ماهی شد و پرید توی آب! شاید هم دنبال چیزی آن دورها میگردد؛ مثلاً یک سرزمین جدید آن طرف دریاچهیمان! من قصههای زیادی دربارهی سرزمینهای ناشناختهی آن طرف دریاچه نوشتهام. آن طرف دریاچه شهری است که آدمها همه ماهیاند. غروب که میشود، آدمها یکی یکی ماهی میشوند و میپرند توی آب، میروند آنجایی که پدر است، و صبح روز بعد، قبل از طلوع خورشید دوباره آدم میشوند و برمیگردند به خانههایشان. یک بار قصهی سرزمین ماهیها را برای مادر گفتم. مادر نفس عمیقی کشید، گونهام را بوسید و چیزی نگفت. شاید مادر وقت پارو زدن دنبال آن سرزمین میگردد! شاید مادر هم دلش میخواهد غروبها ماهی شود!
همیشه به نیمههای دریاچه که میرسیم مادر پارو زدن را تمام میکند، نفس عمیقی میکشد، بعد قلاب ماهیگیری پدر را با قدرت تمام رها میکند توی آب، و همین طور که به
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 