پاورپوینت کامل بین خودمان بماند ۲۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بین خودمان بماند ۲۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بین خودمان بماند ۲۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بین خودمان بماند ۲۲ اسلاید در PowerPoint :

>

پاورپوینت کامل بین خودمان بماند ۲۲ اسلاید در PowerPoint کرم وقت ناشناس ‌«ارسلان‌، پاشو که کارمون در اومد‌. دایی فرهادت گفت که الآن توی راهند و تا نیم ساعت دیگه می‌رسن اهواز‌. شراره خانم غرغرو و اون سینای طفل معصوم که گیر همچین مادری افتاده هم میان‌. زود باش تا قبل از این‌که شراره بیاد و ببینه هیچی نداریم‌، چند کیلو میوه بگیر بیار‌. از دایی‌ات ‌اینا زودتر برسی‌ها.» این‌ها حرف‌هایی بود که مامان بعد از این‌که گوشی تلفن را سرجایش گذاشت به من گفت‌. این کار همیشگی دایی فرهاده‌؛ همیشه غافلگیرانه می‌آد اهواز. رو به مامان می‌کنم و با غرغر می‌گم: «اصلاً دایی فرهاد چرا همیشه غافلگیرانه می‌آد اهواز‌؟ اگه ما خونه نبودیم چی‌؟ می‌خواست تا وقتی برگردیم دم در بمونه‌؟» ‌- چرا غرش رو به من می‌زنی‌؟ مگه تقصیر منه‌؟ درضمن‌، این‌ها همش کار شراره است‌. فرهاد که تقصیری نداره‌. ‌- آخه من فردا امتحان دارم باید درس بخونم‌. نمی‌تونم برم بازار. مامان با خوشرویی نگاهم می‌کنه و می‌گه:‌ «تو که انتظار نداری وقتی یک مرد توی خونه هست من برم بازار‌؛ تازه من باید خونه را یک کم مرتب کنم‌. پاشو دیگه‌، پاشو پسر خوب‌!» مامان طوری حرف می‌زنه که دلم نمی‌آد به حرفش گوش نکنم و بگم نه‌. با بی‌حوصلگی بلند می‌شم و به سمت اتاقم راه می‌افتم‌. نگاهم بین لباس‌های چروکیده‌ام می‌رود که از رخت‌آویز افتاده‌اند زمین‌. شال و کلاه می‌کنم و می‌زنم بیرون‌. کاشکی من دختر بودم‌! اون‌وقت مامان نه منو می‌فرستاد نون بگیرم‌، نه میوه و نه هیچ‌چیز دیگه‌. تازه باباها هم بچّه‌ی دختر براشون عزیزتره‌ و هر دقیقه بهشون می‌گن دختر گلم‌، قند عسلم‌، ولی حیف که من پسر هستم‌. دل توی دلم نیست ‌، از بس دویدم نفس نفس می‌زنم و تپش قلبم تندتر شده‌. توی این هوای گرم مگه می‌شه توی این کوچه‌ها رفت و آمد کرد‌. به شدّت عرق کردم‌. بالأخره می‌رسم به مغازه‌ی میوه فروشی‌. دستگیره را به سمت پایین می‌کشم ولی در باز نمی‌شه؛ بازهم سعی می‌کنم ولی در باز بشو نیست‌. سرم را بالا می‌برم و یکدفعه با دیدن این جمله بر در مغازه یکّه می‌خورم: «تعطیل است‌.» یکهو یادم می‌افته امروز جمعه است‌. بخشکی شانس‌. حالا مامان می‌گه یک‌بار تو رو پی کاری فرستادم‌، همون هم درست انجام ندادی‌. از این افکار بیرون می‌آم و به خودم دلداری می‌دم که شاید یک میوه‌فروشی باز گیر بیاید‌. چاره‌ای جز رفتن به بقیه‌ی میوه‌فروشی‌ها ندارم‌. الآن بیش‌تر از نیم ساعته که دارم تمام میوه‌فروشی‌های شهر را زیر پا می‌ذارم‌؛ ولی امروز انگار شانس با من قهر کرده‌. هرجا می‌رم همه‌اش تعطیل‌، تعطیل‌، تعطیل‌. هیچ جا باز نیست‌. ولی خداییش مغازه‌دارها هم حق دارن دیگه‌. کی توی این گرما‌، اون هم ظهر جمعه‌، می‌آد خودش رو علاف می‌کنه که آخرش هم هیچ مشتری‌ای پیشش نیاد‌. سعی می‌کنم دیگه بهش فکر نکنم‌. از میوه ناامید می‌شم و می‌خوام راه بیفتم برم خونه که ناگهان چشمم به یک میوه‌فروشی می‌افته‌. عجیبه‌، پس چرا تا حالا ندیدمش‌! خداخدا می‌کنم که باز باشه‌. دوان دوان به سمت میوه‌فروشی می‌رم‌. با دلهره بهش نزدیک می‌شم‌. چیزی را که می‌بینم باورم نمی‌شود‌. چشمانم را می‌مالم‌. شاید بر اثر ناامیدی زیاد این‌طور می‌بینم‌. ولی‌ نه، اشتباه نمی‌کنم‌، اون‌جا بازه‌. با هیجان وارد می‌شم‌. از فروشنده می‌پرسم چطور توی این روز جمعه مغازه‌اش باز است‌. او هم می‌گه برای حساب و کتاب‌هایش آمده‌. با

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.