پاورپوینت کامل یک نفر دوستت دارد ۱۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل یک نفر دوستت دارد ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یک نفر دوستت دارد ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل یک نفر دوستت دارد ۱۸ اسلاید در PowerPoint :

>

پرواز با نهج الحیاه

برداشت اول

خیلی وقت بود که به مرخصی نرفته بودم. از پدر و مادر و اعضای خانه خبری نداشتم. پادگان هم تلفن نداشت که زنگ بزنم. مرخصی چند ساعته گرفتم و رفتم شهر تا زنگ بزنم. شماره را گرفتم و منتظر ماندم. بوق دوم را که زد، صدای مادر به گوشم خورد. گفتم: «الو، سلام مادر!»

صدای مادر گرفته بود. نمی‌دانم چه چیزی گفت؛ اما پشت بند حرفش صدای گریه آمد؛ گریه پشت گریه. تعجب کردم. مگر چه اتفاقی افتاده بود که مادرم گریه می‌کرد. گریه می‌کرد و حرف‌های نامفهومی به گوشم می‌رسید. آرزو کردم بال داشتم و سریع می‌پریدم و این راه طولانی را در مدت چند دقیقه طی می‌کردم تا به خانه برسم؛ اما چه فایده! بالی نداشتم. سرباز بودم و دور از پدر، مادر، برادر و خواهر. پرسیدم: «چی شده مامان؟ اتفاقی افتاده؟ بابا چیزی‌اش شده؟»

گفت: «نه‌!» و باز گریه کرد. حدس زدم مادرم می‌خواهد خبر ناخوشایندی به من بدهد، اما نمی‌تواند. گریه‌اش نمی‌گذارد که آن حرف را بزند. بعد فکر کردم شاید از دست من ناراحت است. از این که بعد از مدت‌ها تلفن زدم. خب، نامه که نوشته بودم. شاید به دستش نرسیده و ناراحت شده! گریه‌های مادرم اجازه‌ی هر فکری را به من می‌داد: «مامان تو را خدا راستش را بگو! داداش و خواهرهایم خوب هستند؟ برای‌شان اتفاقی که نیفتاده؟»

گفت: «نه!» این‌بار گریه‌اش کم‌تر شد. سکوت کردم. داشتم کلافه می‌شدم. مگر چی شده بود که مادرم داشت گریه می‌کرد. خواستم بگویم: «اگر حرف نزنی گوشی را قطع می‌کنم.»، اما باز سکوت کردم. من هم گریه‌ام گرفته بود. یاد خواب بد دیشب افتادم؛ خوابی که در آن مرگ و این حرف‌ها بود؛ یک خواب سیاه. احتمالاً داشت خوابم تعبیر می‌شد. همه‌ی اعضای خانواده را به یاد آوردم. آخر سر گفتم: «مامان! تو را خدا گریه نکن. بگو چی شده؟ چرا مثل غریبه‌ها با من رفتار می‌کنی؟ مگر اشتباهی از من سر زده؟ دارم نگران می‌شوم ها. حتماً چیزی شده و نمی‌خواهی بگویی.»

مادر گریه‌اش را قطع کرد و آرام گفت: «نه پسرم! خیالت راحت باشد. همه خوب‌اند و سلام می‌رسانند.»

– پس چی شده؟

مکثی کرد و گفت: «هیچی. دلم برایت تنگ شده.» و باز گریه‌اش را ادامه داد.

کمی حرف زدم. دلداری‌اش دادم. آرام شد و او گفت و من شنیدم و من گفتم و او شنید.

از تلفن خانه بیرون آمدم. حس عجیبی به من دست داد. احساس کردم اتفاق زیبایی درونم افتاده. تا حالا به این فکر نکرده بودم که کسانی در آن دور دست هستند که نگران من هستند. دل‌شان برای من می‌تپد؛ مخصوصاً مادرم که گریه‌هایش از ته دل بود. از عمق جانش بود. انگار عضوی از اعضایش را از دست داده که این‌طور نگران است. آن روز به این نکته‌ی جالب رسیدم: «هر کجا هستی، کسی هست که تو را دوست دارد.

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.