پاورپوینت کامل جادوگری که چشمهای خاکستری داشت ۱۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل جادوگری که چشمهای خاکستری داشت ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جادوگری که چشمهای خاکستری داشت ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل جادوگری که چشمهای خاکستری داشت ۱۴ اسلاید در PowerPoint :
>
مترجم: شادی جمشیدی
افسانههای ملل(آرژانتین)
زن جادوگری بود که چشمهای خاکستری داشت و در جایی دور زندگی میکرد. این جادوگر در تمام طول تابستان مثل یک موشخرما در ته یک غار میخوابید؛ ولی همین که زمستان شروع میشد و اولین دانههای برف از آسمان به زمین میبارید، با شکم گرسنه، چشمهای خود را باز میکرد، به شکار بچهها میرفت و زیر لب این آواز را میخواند: «زود باشید بچهها، آماده باشید بچهها، گرسنهام بچهها، سوپ من هستید بچهها.»
یک بار در فصل زمستان و در روستایی نزدیک کوهستان، زن جادوگر، دختر و پسری را دید که پای کوه بازی میکردند. او برای اینکه نظر آنها را جلب کند، توپ جادویی را به طرف آنها قِل داد. وقتی توپ قل میخورد، دور تا دور آن حلقهای به شکل رنگین کمان ساخته میشد. «کاتالینا» آن را دید. بردارش را صدا زد تا توپ را ببیند.
– چیکو، نگاه کن، حتماً این اسباب بازی مال یک پری یا یک فرشته است. کمک کن آن را بگیرم.
کاتالینا این را گفت و همان موقع رفت تا توپ را بگیرد. دختر و پسر دنبال توپ میدویدند؛ ولی توپ با سرعت زیاد قِل میخورد و خواهر و بردار را به دنبال خود میکشاند. هر بار که بچهها خسته میشدند و در کنارههای راه باریک کوهستان مینشستند تا خستگی در کنند، توپ هم دیگر حرکت نمیکرد و منتظر آنها میماند؛ باز همین که آنها به دنبال او میدویدند تا او را بگیرند، توپ دوباره تلپ- تلپ دور میشد. بالأخره وقتی توپ به قلهی کوه رسید، ایستاد. در این موقع کاتالینا خوشحال شد. خم شد تا آن را بردارد؛ ولی پقی، ناگهان نور سفید و روشنی روی توپ تابید، توپ غیب شد و دختر در جای خود میخکوب شد.
کاتالینا فریاد زد: «چیکو، نجاتم بده! من حتی نمیتوانم انگشت کوچک خود را تکان بدهم!»
برادر جلو رفت و با تمام قدرت خواهر خود را کشید، هُل داد، ولی کاتالینا تکان نمیخورد و مثل مجسمه سر جایش خشک شده بود.
چیکو ناامید شده بود. اشک مثل سیل از چشمهایش جاری بود و روی صورتش میریخت. از آنجا روی صخره میچکید و از بالای صخره در لانهی عقاب میرفت. عقاب برای چیکو اینطور خواند: «پسر جوان، خواهر تو اس
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 