پاورپوینت کامل داستان- کرم کتاب قفسه‌ی هفتم ۳۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل داستان- کرم کتاب قفسه‌ی هفتم ۳۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان- کرم کتاب قفسه‌ی هفتم ۳۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان- کرم کتاب قفسه‌ی هفتم ۳۴ اسلاید در PowerPoint :

>

من از قفسه‌ی هفتم یک کتاب‌خانه با شما حرف می‌زنم. نه… کتاب نیستم. من یک کرم کتابم که الآن دارم اوّلین فصل کتاب «ناتور دشت» را می‌خورم. پس کتاب‌دار کجاست؟ او اصلاً حواسش به من نیست. او حواسش به دختری است که با اصرار می‌خواهد کتاب «گوژپشت نتردام» را یک شب امانت بگیرد. کتاب‌دار می‌گوید: «باید همین جا کتاب‌ها را مطالعه کنید.»

کتاب‌دار می‌ترسد کتاب «گوژپشت نتردام» به سرنوشت کتاب‌های «مادام بواری»، «تولدم مبارک» و… دچار شود. آن‌ها را یک هفته پیش خواندم. در قفسه‌ی دوم بودند. کتاب‌دار گمان می‌کند آن‌ها را امانت داده و صاحبان‌شان آن‌ها را برنگردانده‌اند.

کتاب بعدی که می‌خوام بخورم، «ژان کریستیف» است. حتماً خوش‌مزه است؛ امّا گاهی خوشمزه‌تر از همه‌ی این‌ها،‌ نگاه کردن به اعضای کتاب‌خانه است. گاهی وقت‌ها که از خواندن کتاب حوصله‌ام سر می‌رود،‌ سرم را از لای کتاب بیرون می‌آورم و حسابی نگاه‌شان می‌کنم. این دو تا دختر که نزدیک قفسه‌های تاریخ هنر می‌نشینند کنکور دارند. یک عالم کتاب تست جلوشان است. تست می‌زنند و پسته و کشمش می‌خورند تا مغزشان تقویت شود.

یکی از غروب‌ها وقتی کتاب‌خانه تعطیل شد رفتم سر وقت کتاب تست‌های‌شان. چون سنگین است، همیشه آن را همین جا می‌گذارند. چه تست‌های بعد مزه‌ای! چند دانه پسته و کشمش هم خوردم. مزه‌ی کتاب «همسایه‌ها» را می‌دادند. اسم‌های‌شان را هم خواندم؛ سارا و فرزانه. سارا آن قد بلنده است که یک عینک مستطیلی کشیده می‌زند، فرزانه هم آن کوتاهه است که شال زرد می‌پوشد؛ یک دقیقه تست می‌زند، یک دقیقه توی آینه به خودش نگاه می‌کند و شالش را مرتب می‌کند. عمراً این‌ها کنکور قبول شوند! تا چند سال دیگر هم با این کتاب تست‌های بی‌مزه‌ی‌شان می‌آیند این‌جا.

کنار آب خوری یک دختر چاق می‌نشیند. دم به دقیقه هم آب می‌خورد. کتاب «رژیم سریع لاغری» می‌خواند. توی آن نوشته: «روزی هشت الی ده لیوان آب بخورید!» او همه‌ی آب‌های آب سرد کن را می‌خورد. کتابش هم مزه‌ی ماکارونی‌ می‌دهد. دکتر تغذیه‌اش بهش گفته است: «اگر از خوردن ماکارونی، نان و برنج دست بردارد، امید هست که در این هفته دو کیلو کم کند.»

از روی کتاب «رژیم سریع لاغری» اسم دختر را می‌خوانم: «ساناز». ساناز یک دفترچه هم دارد و توی آن کالری غذاهایی را که می‌خورد، می‌نویسد:

شنبه /

تخم مرغ کالری

یک تکه نان سنگک کالری (نمی‌دانم کنجدهایش چند کالری دارد.)

چای بدون قند ۰ کالری

یک گاز از کیک خامه‌ای داداش سامان کالری

امّا خدایی‌اش من هیچ وقت ندیده‌ام ساناز لاغرتر از این که هست بشود.

روی جلد دفترچه‌اش عکس یکی از آن باربی‌های شرقی است که روسری و دامن بلند دارند. به نظر من اگر به جای نشستن کنج کتاب‌خانه و کالری حساب کردن، می‌رفت «بوستان بانوان» ورزش می‌کرد بهتر بود؛ چون هر چند وقت یک بار هم می‌رود سر میز فرزانه و سارا و به بهانه‌ی حرف زدن با آن‌ها، پسته و کشمش‌های‌شان را می‌خورد. آن‌ها هم تا می‌بینند او می‌آید طرف‌شان، تندی یک کتاب تست می‌گذارند روی پسته و کشمش‌ها.

بوستان بانوان همین نزدیکی است. از آن‌جا بدم نمی‌آید؛ امّا چیزی برای خوردن پیدا نمی‌شود جز چند تکه کاغذ ساندویچ، و گاهی روزنامه‌ی «دختر ایرانی» که مزه‌ی کرم مرطوب کننده و زعفران می‌دهد.

آن‌جا سارا و فرزانه تاب بازی می‌کنند. اصلاً این دو تا به جای این که تست بزنند می‌آیند این‌جا بازی. بیچاره پدر و مادرهای‌شان.

خانم کتاب‌دار هم که از پنجره‌ی کتاب‌خانه، بوستان بانوان را نگاه می‌کند، سرش را با تأسف تکان می‌دهد. من هم که از لای کتاب کمک درسی سارا به طرف بیرون سرک می‌کشم، دلم برای خوردن کتاب «سه تفنگدار» تنگ شده است.

کنار ساناز یک دختر درس خوان می‌نشیند. او وقتی می‌آید توی کتاب‌خانه به هیچ کس سلام نمی‌کند. اصلاً کسی را هم نگاه نمی‌کند. می‌نشیند سر جایش و یک ریز درس می‌خواند؛ حتی وقتی همه دارند کفش‌های‌شان را می‌پوشند که بروند، باز هم درس می‌خواند. اسمش میتراست. فرزانه و سارا همیشه اشکال‌های درسی‌شان را از او می‌پرسند و او با اخم جواب می‌دهد. کتاب‌های او هم مزه‌ی کتاب‌های سارا و فرزانه را می‌دهد؛ امّا او توی جیب مانتوش، یک نامه‌ی خوش‌مزه دارد. یک نامه از دوستش، افسانه که در خارج درس می‌خواند. میترا هم دوست دارد مثل افسانه برود خارج و در پاریس درس بخواند. راستش وقتی من هم این نامه را می‌خوردم هوس کردم بروم پاریس. دلم می‌خواهد مزه‌ی کتاب‌ «باباگوریو» را از نزدیک حس کنم، و در ضمن با کرم کتاب‌های پاریسی، یک گپی بزنم. میترا هر چند وقت یک‌بار نامه را درمی‌آورد و می‌خواند:

«من الآن در شانزه لیزه‌ام. در یک کافه نشسته‌ام و این نامه را برای تو می‌نویسم…»

میترا بیش‌تر وقت‌ها که از درس خواندن خسته می‌شود، این نامه را می‌خواند تا شوق درس خواندن پیدا کند. اگر نمره‌های او در این ترم خوب شود از طرف مؤسسه بورسیه می‌شود برای خارج. باید گوش به زنگ باشم که کی می‌خواهد برود و خودم را بچسبانم لابه‌لای کتاب و دفترش و من هم بروم خارج. تا کی می‌خواهم در این کتاب‌خانه‌ی کوچک، کتاب‌های عهد بوق بخورم!

یکی دیگر از اعضای کتاب‌خانه، یک خانم پیر است. بیش‌تر هم کتاب‌های تاریخی می‌خواند. من هم کتاب‌های تاریخی خیلی دوست دارم؛ امّا می‌ترسم اگر آن‌ها را بخو

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.