پاورپوینت کامل چرا پیرها عزیزند؟ ۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل چرا پیرها عزیزند؟ ۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چرا پیرها عزیزند؟ ۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل چرا پیرها عزیزند؟ ۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
افسانهای از بلغارستان
مترجم: فاطمه اتراکی
روزی، روزگاری پادشاهی بر سرزمینی حکومت میکرد که فرمان عجیبی داده بود. او دستور داده بود تا همهی افراد پیر آن کشور را جمع کنند و به جایی در خارج از شهر بفرستند؛ چون آنها پیر شده بودند و دیگر نمیتوانستند کار کنند. پادشاه فکر میکرد انسان وقتی پیر میشود، دیگر به درد نمیخورد.
پدر پادشاه که او هم دیگر پیر شده بود، پسرش را بسیار نصیحت کرد، از او خواهش کرد، او را تهدید کرد تا این کار را نکند؛ ولی بیفایده بود. حالا دیگر او پادشاه بود و هر فرمانی که میخواست، میداد.
به دستور پادشاه هر کس پدر یا مادر پیرش را نزد خودش نگه میداشت، سرش از تنش جدا میشد، بچههایش به پرورشگاه فرستاده میشدند و خانهاش به آتش کشیده میشد.
مردم وحشتزده بودند و هیچ کس جرأت مقاومت نداشت. همهی خانوادهها با ناراحتی پدر و مادر پیر خود را به خارج از شهر و جایی که پادشاه تعیین کرده بود، میفرستادند تا سالهای آخر عمرشان را در فقر و تنهایی سپری کنند.
در این میان مردی از مردان دربار بود که پدرش را خیلی دوست داشت و نمیتوانست دوری او را تحمل کند. او در زیرزمین خانهاش مخفیگاهی درست کرد و پدرش را در آنجا پنهان کرد.
مرد هر روز به مخفیگاه پدرش میرفت و هرچه را که در کشور اتفاق افتاده بود، برایش تعریف میکرد. پدر هم او را نصیحت میکرد و مرد هرچه را که پدرش میگفت، انجام میداد. تا اینکه با شایستگیهایی که از خود نشان داد و با راهنماییهای پدر به عنوان وزیر پادشاه انتخاب شد.
با گذشت چند ماه، پادشاه برای این که مطمئن شود هیچ فرد پیری داخل شهر نیست، دستور داد تا ارتشی آماده شوند و همهی خانهها را بگردند، تا اگر پیرمرد یا پیرزنی در خانهها مانده، بیرونش کنند.
وقتی پدر پادشاه از تصمیم پسرش آگاه شد، به او پیشنهاد کرد که قبل از این کار، جوانهای اطرافش را امتحان کند و ببیند که آیا با آنها میتواند به خوبی از عهدهی ادارهی کشور بر بیاید یا نه. بعد از آن میتواند همهی ارتش را برای دستگیری پدربزرگها و مادربزرگها بسیج کند. پادشاه پند پدرش را پذیرفت و مدتی طولانی فکر کرد، تا راهی برای آزمایش اطرافیان به نظرش رسید.
یک روز همهی مردان دربار را پیش خود خواند و گفت: «تا فردا صبح به شما مهلت میدهم که به من بگویید چطور میتوان با استفاده از ماسه، طناب بلندی بافت؟»
درباریان با شنیدن سخنان پادشاه به فکر فرو رفتند. آنها بسیار نگران بودند و با سرهای آویزان به طرف خانههایشان به راه افتادند. هر یک از آنها با خودش فکر میکرد از کجا میتواند کسی را پیدا کند که پاسخ این معمای عجیب را بداند.
مردی که پدرش را پنهان کرده بود و حالا وزیر شده بود، فوری نزد پدر رفت، با ناراحتی همه چیز را برای او تعریف کرد و در آخر گفت: «اگر نتوانیم پاسخ درست را پیدا کنیم، پادشاه همهی ما را خواهد کشت.»
پدر کمی فکر کرد و گفت: «نگران نباش پسرم! من جواب این سؤال را میدانم.» و سپس برای پسرش پاسخ معما را گفت.
صبح فردا همهی درباریان در قصر جمع شدند. پادشاه هم حاضر شد و گفت: «خب، حالا بگویید
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 