پاورپوینت کامل سهم تو یک پنجره ۱۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سهم تو یک پنجره ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سهم تو یک پنجره ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سهم تو یک پنجره ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

>

 تصویر او برایم همیشه در قاب یک پنجره بود. تنها پنجره‌ی خانه‌ای قدیمی که به خیابان باز می‌شد. خیلی وقت بود که او را می‌دیدم. روزی دو بار؛ یک بار موقع رفتن به مدرسه و یک بار موقع برگشتن. به نظرم هم‌سن و سال خودم بود؛ اما یک پسر نوجوان به سن من چرا باید از صبح تا ظهر پشت یک پنجره بنشیند. آن هم تنها؛ مگر او کار دیگری ندارد.

 صبح یک روز پاییزی بود. باد سردی می‌وزید. عجله داشتم. می‌خواستم هرچه زودتر خودم را به بخاری گرم کلاس برسانم. کتاب‌هایم را محکم به بغل گرفته و سرم را در ژاکت پشمی‌ام فرو برده بودم. توی راه به حرف‌های دیشب پدرم فکر می‌کردم. پدرم گفته بود اگر مثل سال گذشته بازی‌گوشی نکنم و یک ضرب قبول بشوم، دوچرخه را بی‌برو برگرد برایم می‌خرد. امسال همه‌ی فکر و ذکر من قبولی و به دست آوردن دوچرخه بود. در همین فکرها بودم که تکه‌ای نان در جلو پاهایم باعث شد که بایستم. نان را برداشتم. بوسیدم و پشت پنجره‌ی خانه‌‌ای گذاشتم. همان موقع احساس کردم کسی مرا نگاه می‌کند. سرم را بلند کردم و او را نشسته روی یک صندلی و پشت پنجره دیدم. این اولین‌بار بود که او را دیدم.

 کم کم یک جورایی به او عادت کرده بودم. وقتی از آن خانه می‌گذشتم ناخودآگاه چشمانم صورت آرام او را در پشت پنجره جست و جو می‌کرد. یک بار وقتی با هم‌‌کلاسی‌ام محسن از آن‌‌جا می‌‌گذشتیم خواستم او را به محسن نشان دهم؛ اما منصرف شدم. شاید او دلش نمی‌خواست تنهایی‌اش پشت آن پنجره را کسی با دست نشان دهد و تماشا کند! شاید این یک راز بود بین من و او! احساس می‌کردم سهم او از زندگی همین پنجره است. دلم می‌خواست بیش‌تر درباره‌ی او بدانم. بیش‌تر از آنچه که در قاب پنجره بود. یک‌‌بار تصمیم گرفتم که به در خانه‌‌ی‌شان بروم؛ اما به چه بهانه‌ای…

 پاییز تمام شد و فصل زمستان رسید. چهره‌ی کوچه‌‌ها و خیابان‌ها با فصل زمستان تغییر کرد؛ اما چهره‌ی او در پشت آن پنجره تغییر نکرد؛ ساکت و آرام مثل گذشته. درس‌هایم روز به روز بیش‌‌تر و سخت‌تر می‌‌شدند و من سخت مشغول درس خواندن بودم.

از فکر امتحانات و قبولی و به دست آوردن دوچرخه‌ لحظه‌ای بیرون نمی‌آمدم. با هیچ کدام از دوستانم درباره‌ی قضیه‌ی دوچرخه صحبت نکرده بودم؛ حتی صمیمی‌ترین دوستم محسن. اما نمی‌دانم چرا دلم می‌‌‌خواست در موردش با او حرف بزنم. نمی‌دانم چرا؟ شاید فقط یک حس بود! شاید او اصلاً دوچرخه سواری بلد نبود! شاید هم یک دوچرخه داشت! اما او که همیشه پشت پنجره بود. پس کی دوچرخه‌سواری می‌کند؟

 شب پیش برف زیادی باریده بود. همه‌ی کوچه‌‌ها و خیابان‌ها پر از برف بود. به طرف مدرسه می‌رفتم. طبق معمول به طرف پنجره نگاه کردم تا او را ببینم. اما پشت پنجره هیچ‌ کس نبود. پرده‌های آن هم کشیده شده بود. خیلی تعجب کردم. این اولین بار بود که او را پشت پنجره نمی‌دیدم. می‌خواستم به راهم ادامه دهم؛ اما در خانه‌ی‌‌شان باز شد. کنجکاو شدم که ببینم چه کسی از خانه بیرون می‌آید. شاید او بر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.