پاورپوینت کامل گوناگون- درفش کاویان ۳۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گوناگون- درفش کاویان ۳۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گوناگون- درفش کاویان ۳۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گوناگون- درفش کاویان ۳۰ اسلاید در PowerPoint :
>
درفش کاویان
درفش کاویان (کاویانی) که به صورتهای درفش کاوان، درفش کابیان (کافیان) و اختر کاویانی هم آمده و به عَلَم فریدون نیز معروف است، بیرق معروف سپاهیان ایران از عهد قدیم تا پایان دورهی ساسانی بوده است و به گفتهی مورخین هزاران هزار سکهی طلا ارزش داشت.
بیشتر روایات، آن را منسوب به کاوه میدانند. کاوه مرد آهنگری بود که به روایت شاهنامه، علیه ظلم و جور ضحاک بیوراسب شورش کرد. کاوه پیشبند چرمیاش را- که آهنگران هنگام کار میبندند- بر سر نیزهای کرد و از مردم یاری خواست و با کمک فریدون (شاهزادهی ایرانی) ضحاک را از اریکهی ستم به زیر آوردند. ضحاک به دست فریدون در کوه دماوند به زنجیر کشیده و تا ابد زندانی شد.
فریدون این تکه چرم را به فال نیک گرفت و دستور داد آنقدر یاقوت و جواهر به آن آویزان کردند که پوست چرمی ناپدید شد.
نوشتهاند معنای دیگر درفش در زبان پهلوی «عَلَم» است؛ اما بعد از این به هرچیزی که درخشندگی و تابندگی داشت «درفش» میگفتند؛ زیرا هرگاه که درفش کاویانی را بیرون میآوردند و به مردم نشان میدادند، از بس جواهرات درخشان به آن آویزان کرده بودند، به قول اوستا، شب هم روز بود.
از آن پس هر آن کس که بگرفت گاه
به شاهی به سر بر نهادی کلاه
بر آن بی بها چرم آهنگران
برآویختی نو به نو گوهران
ز دیبای پرمایه، وز پرنیان
برآن گونه شد اختر کاویان
که اندر شب تیره خورشید بود
جهان را ازو دل پر امید بود
(شاهنامه)
از این به بعد بود که درفش کاویانی، بیرق خوش یمن سپاه ایران شد.
این درفش تا زمان پادشاهی یزدگرد سوم- آخرین شاه ساسانی- در خزانهی پادشاهی ایران بود.
در ادبیات هندی از درفش به نام «گاو درفش» سخن گفته شده؛ اما برخی آن را همان درفش کاویانی دانستهاند. «گاو درفش» نام بیرق جنگ آشوریان بوده است. این بیرق همواره در کنار پادشاه آشور قرار داشته است.
لفظ «درفش کاویانی» در ادب پارسی بسیار مشاهده میشود:
چون درفش کاویانی چاک شد
آتش اولاد ساسان خاک شد
(اقبال)
درفش کاویانی بر سر شاه
چو لختی ابر کافتد بر سر ماه
(نظامی)
تو یک ساعت چو افریدون به میدان باش تازان پس
به هر جانب که روی آری درفش کاویان بینی
(سنایی)
گویی که همی گزیده گوهرها
بر چرم درفش کاویان بندم
(مسعود سعد)
جرجیس
در روایات آمده که بعد از حضرت عیسی(ع) تا زمان حضرت محمد(ص) هیچ رسول یا پیامبر اولوالعزمی نبود. در این میان پیامبرانی بودند که یکی از آنها «جرجیس» نام دارد. از نظر تاریخی، ایشان با فاصلهی کمی بعد از حضرت مسیح(ع) زندگی میکردهاند.
جرجیس انسانی عابد و خداپرست و پیرو دین مسیح(ع) بود. از راه بازرگانی امرار معاش میکرد و هرچه سود به دست میآورد بین فقرا تقسیم مینمود.
داذیانه (به روایت مجمع التواریخ: داربان) پادشاهی ستمگر و بتپرست بود که در زمان جرجیس حکومت میکرد. اَفِلون بت مورد علاقهی او بود که میپرستید. در این زمان هیچکس جرأت ابراز دین دیگری نداشت و همه باید از ترس جانشان بت میپرستیدند.
وقتی داذیانه، جرجیس را به جرم نپرستیدن بتها به زندان انداخت، فرشتهای از جانب خداوند آمد و به جرجیس کمک کرد تا از بند زندان رها شود. شاید جرجیس از این زمان بود که به پیامبری نایل شده است؛ زیرا بعد از رهایی از زندان، به دربار داذیانه میآید و کرامات و معجزاتی از خود نشان میدهد. سپس از داذیانه میخواهد دست از بتپرستی و ظلم و ستم به مردم بردارد و خداپرست شود.
در مقابل این دعوت، داذیانه دستور میدهد جرجیس را به درخت ببندند و با چوب بزنند؛ اما ایشان سخنان خود را تکرار میکرد…
هنگامی که داذیانه دید جرجیس نهتنها پادشاه و اطرافیانش بلکه همهی مردم را به خداپرستی دعوت میکند، خشمگین شد و اینبار دستور قتل او را میدهد. ابتدا جرجیس را با چوب و آهن زدند و استخوانهایش را خرد کردند، بعد ایشان را در دیگ آب جوش انداختند؛ اما جرجیس در میان دیگ، ذکر خدا و شهادتین میگفت. در این لحظه از جانب پروردگار ندا آمد: «ای جرجیس! بارها تو را میکشند و من تو را زنده میکنم…»
جرجیس را تکه تکه کردند، اما او زنده ماند. بعد در گودال آتش انداختند و مرتبهی سوم دستهایش را با طناب بستند سنگ بزرگی هم به پایش آویزان کرده و در دریا انداختند. به امر خداوند اینبار هم جرجیس زنده ماند. بتپرستان که دیدند جرجیس به هیچوجهی کشته نمیشود، او را جادوگر خطاب کرده و خواستند به اجبار ایشان را وادار به سجده جلو بتها کنند. اینجا بود که جرجیس نبی به بتها دستور میدهد جلو پایش سجده کنند.
به امر خداوند زمین شکافته شد و بتها یکی یکی خرد شده و در زمین فرو رفتند.
در آخر، وقتی جرجیس دید ظلم داذیانه هرروز بیشتر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 