پاورپوینت کامل یک دایره‌ی کامل با یک فصل اضافه ۵۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل یک دایره‌ی کامل با یک فصل اضافه ۵۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یک دایره‌ی کامل با یک فصل اضافه ۵۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل یک دایره‌ی کامل با یک فصل اضافه ۵۷ اسلاید در PowerPoint :

>

یادداشتی بر رمان: اعترافات غلامان
نوشته: حمیدرضا شاه‌آبادی
برگزیده:
کتاب سال سلام ۸۸
سومین جشنواره‌ی کتاب سال قصه‌های قرآنی ۸۹
پیش از آن که «اعترافات غلامان» را بخوانم،‌ آن را ورق زدم و خوب نگاهش کردم. شکل ظاهری‌اش دل‌پذیر بود: قطعی مربع شکل و تقریباً کوچک و صمیمی؛ انگار مثل بچه کبوتری رام، توی دست‌هایت آرام می‌گرفت. کاغذ کتاب شبیه دفترهای کاهی قدیمی بود؛ اما کلفت‌تر. متن کتاب، سیاهِ سیاه نبود؛ رنگ ملایمی داشت؛ چشم‌نواز بود. من همیشه چند سطر اول داستان را می‌خوانم. با همین چند سطر، خیلی چیزها دستگیرم می‌شود. می‌گویند: «مشت، نمونه‌ی خروار است.» اعترافات غلامان چنین شروع می‌شود: «ما سی نفر بودیم؛ سی غلام سیاه با سرهای تراشیده، سینه‌های ستبر و بازوهای پیچ در پیچ و در هم فرو رفته…» به طرح روی جلد کتاب نگاه کردم. دایره‌ای بود شبیه لاک پشت که به جای دست و پاهایش، چهار دست شمشیر به کف گذاشته باشند. در سه طرف این دایره، ده سر جنگ‌جویی کلاه‌خود به سر ردیف شده بود که جمعاً می‌شد سی سر جنگ‌جو. دو ریالی‌ام افتاد که این‌ها همان سی غلام سیاه‌اند که در شروع داستان به ایشان اشاره شده است. اما سر جنگ‌جو شبیه به غلامان نبود. او سفیدپوستی سبیل از بناگوش در رفته بود که بیش‌تر می‌توانست سهراب فرزند رستم و یا مثلاً سیاوش شوهر سودابه و فرزند کیکاوس، از قهرمانان و پهلوانان شاهنامه باشد. تعجب کردم که طراح جلد چرا همان دو- سه سطر نخست کتاب را درست نخوانده است. وقتی نویسنده می‌گوید: «سی غلام با سرهای تراشیده» معنایش این است که آن‌‌ها در غیر جنگ، سرهای تراشیده و براق خود را نمی‌پوشانده‌اند. بگذریم. در همان صفحه‌های نخست خواندم: اعترافات غلامان، داستان دوران ولایتعهدی امام رضا(ع). فهمیدم که این یک داستان تاریخی است. به آخر کتاب مراجعه کردم تا ببینم نویسنده از چه منابع تاریخی استفاده کرده است. منابع و مآخذی در کار نبود؛ ولی نویسنده سند تاریخی داستانش را عیناً آورده؛ سندی که آن را سوژه و دست‌مایه قرار داده بود. معمولاً چنین است که نویسندگان آدرس سند مورد استفاده‌ی‌شان را ذکر می‌کنند نه خود سند را؛ زیرا متن سند اگر آورده شود تا حدی داستان را لو می‌دهد. نمی‌توان انتظار داشت که خوانندگان، سند را پس از تمام کردن داستان بخوانند. در مورد من که چنین نشد. ازخودم پرسیدم: چرا آقای شاه‌آبادی که نویسنده‌ی زیرک و باتجربه‌ای است، تن به چنین کاری داده است؟ به گمان من نویسنده با این کار، سه هدف را دنبال کرده است: ۱- می‌خواهد کتابش حالت آموزشی پیدا کند؛ یعنی خوانندگان یاد بگیرند که چگونه می‌توان از چنان سند و سوژه‌ای، چنین داستانی نگاشت. اینک اعترافات غلامان جان می‌دهد برای کلاس‌های داستان‌نویسی تا هنر جویان با تأمل در سند و متن این کتاب، یاد بگیرند چگونه می‌توان از بذری کوچک، درختی تناور به عمل آورد. ۲- چند درصدی هم شاید نویسنده می‌خواسته به رخ بکشاند که ببیند چه سان نویسنده‌ای توانا می‌تواند از سندی تاریخی که چندان هم تخیل و نیروی خلّاقه را قلقلک نمی‌دهد، همچو داستانی زیبا پدید آورد؛ مانند مجسمه‌سازی که در کنار مجسمه‌ی زیبایی که ساخته است، قطعه سنگی قرار دهد تا به همه بفهماند که آن مجسمه را از چنان سنگ خامی بیرون کشیده است.
۳- بسیار اتفاق می‌افتد که وقتی نویسنده‌ای داستانی را بر اساس ماجرا و یا موقعیتی تاریخی می‌نویسد، مرتب از او می‌پرسند که اصل سند چگونه بود و آیا در آن دخل و تصرفی هم کرده‌اید. گاه رویداد تاریخی یک معجزه و یا کرامت است و خوانندگان و منتقدان، موی دماغ نویسنده می‌شوند که آیا واقعاً در سندی معتبر همچو ماجرای شگفت‌انگیزی نقل شده است؟ آقای شاه‌آبادی با آوردن متن سند در پایان کتاب، خیال خودش را راحت کرده است.
سند مورد استفاده‌ی نویسنده را به جای خلاصه‌ی داستان می‌خوانیم:
هرثمه‌بن‌اعین گفته است: روزی برای دیدار مولایم علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) راهی قصر مأمون شدم. از اوضاع قصر چنان به نظر می‌رسید که امام رضا(ع) وفات کرده است؛ اما من باور نکردم و به قصد دیدار مولایم وارد شدم. در آن حال صبیح دیلمی یکی از غلامان مأمون را دیدم که قلباً به ولایت امام رضا(ع) اعتقاد داشت. وقتی به من رسید گفت: «ای هرثمه آیا قبول داری من امانتدار خلیفه‌ام و پنهان و آشکار او را می‌دانم؟»
گفتم: «بله.»
گفت: «پس بدان که مأمون من و سی غلام مورد اعتماد دیگرش را شب گذشته نزد خود فراخواند. او در اطراف خود شمع‌های بسیار افروخته بود که فضا را همچون روز روشن کرده بود و مقابل خود شمشیرهایی برهنه و زهرآلود قرار داده بود. چون بر او وارد شدیم یکایک ما را به نام صدا زد و از ما پیمان گرفت که آنچه را که میان‌مان می‌گذرد، نزد هیچ کس فاش نکنیم. و سپس گفت این عهد بر شما لازم الاجراست و از آنچه می‌گویم تخلف نورزید. بعد اضافه کرد اکنون هر کدام یک شمشیر بردارید و سراغ علی‌بن‌موسی بروید و او را در هر حالت که یافتید، نشسته یا ایستاده و یا خواب، بی‌آن‌که کلامی بر زبان بیاورید به قتل برسانید. شمشیرهای‌تان را آن‌قدر بر او فرود آورید تا گوشت و خون و استخوان و مغزش در هم کوبیده شود. و چون کارتان تمام شد، شمشیرهای‌تان را با فرش اتاقش پاک کنید و نزد من برگردید که برای هر کدام از شما ده کیسه درهم طلا و ده پارچه آبادی کنار گذاشته‌ام تا بقیه‌ی عمر را با آن بگذرانید.
ما نیز شمشیرها را برداشتیم و سراغ ابالحسن رفتیم. او را دیدیم که به سجده رفته بود و با کلامی که نمی‌فهمیدیم، ذکر می‌گفت. غلامان بر او حمله بردند و من ایستاده و نگاه می‌کردم. چنین به نظر می‌رسید که شمشیرها بر او اثر نمی‌کند. گویی اصلاً تیغ به او نمی‌خورد. او را به حال خود رها کرده و خارج شدیم و نزد مأمون برگشتیم. خلیفه پرسید چه کردید؟ گفتیم آنچه را که گفته بودید، انجام دادیم.[…] در آستانه‌ی سحر مأمون دستار از سر برداشت و با حالت آشفته و عزادار از خانه‌اش خارج شد. در حالی که من نیز با او بودم،‌ با هم پشت اتاق علی‌بن‌موسی(ع) رفتیم؛ اما داخل نشدیم. صدای زمزمه‌ای از اتاق می‌آمد که ما را به ترس می‌‌انداخت. خلیفه پرسید چه کسی نزد اوست؟ گفتم نمی‌دانم یا امیرالمؤمنین. سپس خلیفه گفت داخل شو و ببین چه خبر است؟ من وارد شدم. آقایم در محراب عبادت نشسته بود و تسبیح می‌گفت. برگشتم و به خلیفه گفتم او در محراب نشسته و عبادت می‌کند. خلیفه وحشت کرد و گفت شما به من نیرنگ زدید. خداوند لعنت‌تان کند. سپس متوجه اطرافیان شد و به من گفت یک بار دیگر داخل شو و ببین آیا واقعاً خود اوست؟ من وارد شدم و این بار مولایم گفت؛ ای صبیح! خداوند تو را رحمت کند. بدان که خدای بزرگ فرموده است: آن‌ها اراده کردند تا نور خدا را با نفس‌های‌شان خاموش کنند؛ اما خداوند نور خود را کامل می‌کند؛ حتی اگر کافران را خوش نیاید.»
شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا، ج۲، باب۴۷ حدیث۲۲. تهران، انتشارات دارالمکتب الاسلامیه، ۱۳۳۶- ترجمه از متن عربی با کمی تلخیص
داستان با همین کرامت، آغاز می‌شود. راوی داستان از شروع تا پایان، همان غلامانی هستند که در این توطئه‌ی نافرجام شرکت دارند. انگار یکی یکی در دادگاهی فراخوانده می‌شوند تا اعتراف کنند. در این اعتراف، آن‌ها هم از گذشته‌ی خود می‌گویند و هم بخشی از بزرگواری‌ها و کرامت‌های امام رضا(ع) را نقل می‌کنند. خوانندگان هم در این داستان به مشارکت فراخوانده می‌شوند؛ گویی آن هیئت منصفه‌اند که نخستین راوی خطاب به آن‌ها می‌گوید: ما سی غلامیم که آنچه را در آن سه سال بر ما رفت مرور می‌کنیم. آن را به خود باز می‌گوییم تا دریابیم شقی هستیم یا آمرزیده. می‌خواهیم دریابیم دست‌مان به خون فرزند رسول خدا آلوده است یا خیر. هر کدام از ما آن چه را دیده به دیگران باز می‌گوید. شما هم بشنوید و بر ما قضاوت کنید یا لااقل دعای‌مان کنید تا از دوزخ رهایی یابیم؛ دوزخی که حاصل عمل بی‌نتیجه‌ی ماست.
در پایان فصل اول به طور ضمنی به فهرستی از فصل‌های بعدی و غلامانی که روایت می‌کنند اشاره شده است:
– من با رجاءبن‌ابی‌ضحاک، مأمور رفتن به مدینه بودم.
– من میان هزاران کاتب نیشابوری بودم.
– من نزدیک اولین صاحب‌منصبی بودم که چکمه‌هایش را برید.
– من هنگام نماز باران کنارش بودم.
من …
به طور خلاصه می‌توان گفت که پس نخستین صحنه‌ی داستان که همان حمله بردن سی غلام برای به شهادت رساندن امام رضا(ع) است، راویان، تاریخ فشرده‌ای را از زمان آمدن آن حضرت به ایران تا شهادت را بازگو می‌کنند. در این تاریخ فشرده، هم امام هشتم را بهتر می‌شناسیم و هم پی می‌بریم که چرا مأمون با تدبیر وزیرش فضل‌بن‌سهل، ولیعهدی را بر امام رضا(ع) تحمیل کرد و عاقبت نیز آن حضرت را به شهادت رساند.
اعترافات غلامان ده فصل است. مأموریت و کارکرد هر فصل چنین است:
فصل اول

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.