پاورپوینت کامل ذاتی و عرضی در ادیان از نگاه دیگر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ذاتی و عرضی در ادیان از نگاه دیگر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ذاتی و عرضی در ادیان از نگاه دیگر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ذاتی و عرضی در ادیان از نگاه دیگر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
چکیده:
برخی[۱] بر این باورند که دین در تعریف، ذات و ماهیت ارسطویی ندارد، و سراغ ذاتیات و عرضیات دین بدین نحو رفتن تلاشی بیهوده است. بر این پایه مسایلی چون زبان عربی، فرهنگ عرب، طب و نجوم، جمیع پرسشها و داستانها و رخدادهایی که ذکرشان در قرآن و سنت است، همچنین نقل سؤالات و سوانحی که در سنت و کلام پیامبر و سایر پیشوایان دینی دیده می شود، و همچنین مسایلی از فقه، حوادثی که در تاریخ اسلام اتفاق افتاده و… همه عرضی دین اسلام به شمار می روند.
در پاسخ چنین می گوییم که شناخت دین در گرو شناخت آن به تعریف ارسطویی (تعریف مقولی) منحصر نیست، بلکه راهکارهای دیگر نیز وجود دارند.
به بیان دیگر اگر راهکار ارسطویی بسته است، سایر راهکار و شیوه ها باز است بویژه که نویسنده محترم «بسط تجربه نبوی» که روی کردی «فوق مقولی» و برخاسته از تجلیات کشف و شهود در مبانی عرفان و با حکمت متعالیه همخوان است را پذیرفته و قلمرو مقاله خویش را بررسی دین در مقام ثبوت دانسته است.
بر این اساس (فوق مقولی)، دین اسلام، قرآن و کلمات پیامبر و پیشوایان دین (علیهم السلام) همه یک حقیقت نورانی بسیط را تشکیل می دهند (ذاتی و عرضی مقولی نمی پذیرند) و همه مراتب و درجات یک امر بسیطند، خواه عربی باشد یا فرهنگ عرب و فقه و سایر سؤالات و حوادث و مسایلی که در اسلام رخ نموده است. و اینک توضیح سخن
مبنای کلام
۱- مبنایی که نگارنده در سرتاسر این نوشته از آن بهره گرفته بر پایه حکمت متعالیه (تشکیک در وجود) و ترازوی کشف و عرفان (تشکیک در تجلّی) استوار است، این مبنا در مقام «ثبوت» چیزی به نام ذاتی و عرضیها که عارض ذات می شوند را بر نمی تابد و از منظر درون دینی، ادیان آسمانی را یک حقیقت بسیط نورانی می داند که در آنها سخن از مرتبه، مراتب، درجه، درجات، شؤون، تجلیات، پرتو، رشحه، فروغ و جلوه است، و توسط اینهاست که دینها تعین می پذیرند. توضیح این مبنا در اثنای مقاله خواهد آمد.
۲- در این نوشته اگر احیانا سخن از «جزء»، «ذاتی» و «مجموعه» به قلم آمده است جزء در برابر کل، ذاتی در برابر عرضی و مجموعه در برابر آحاد و افراد نیست، چرا که مبنای یاد شده آنها را از خود نمی داند.
۳- در این مقاله در کنار استدلال گاهی فرازی به عنوان تأیید استدلال و تبیین آن به نگارش می آید، لیکن تراز این پاسخ و استدلال همان مبنای مقاله است.
۴- چنانچه خواننده محترمی قصد نقد این مقاله را داشت، استدعا می شود نخست در صدر مقاله مبنای نقد خویش را بنگارد.
۱- مفهوم ذاتی و عرضی
در مقاله «ذاتی و عرضی در ادیان» ذاتی و عرضی در قالب یک مثال چنین معنا شده است:
الف) زیره به کرمان بردن. ب) زغال سنگ به نیو کاسل بردن. ج) خرما به بصره بردن (یحمل التمر الی البصره).
مدلول واپسین یا روح یا ذات این سه ضرب المثل یکی است، اما این روح واحد سه جامه گونه گون بر تن کرده است، جامه ها، رنگ و قطع فرهنگ و جغرافیا و زبان مردمی را دارند که آنها را دوخته اند. اما روح، جهانی و بی وطن است، ما آن روح را درون مایه ذاتی این ضرب المثل و آن جامه ها را برون مایه و عرضی آن می خوانیم. روح یا ذات برهنه نداریم، ضابطه عرضی این است که می توانست به گونه دیگری باشد. عرضیها اصالت محلی و دوره ای دارند، نه اصالت جهانی و تاریخی و…
در توضیح کلام نویسنده محترم می توان گفت که اولاً: خود دین مراد است، نه معرفت دینی و نه احوال دینداران، ثانیا: فرضی است در باب دین (مقام ثبوت) که می تواند به منزله پیش فرضی برای فهم دین (مقام اثبات) به کار گرفته شود. ثالثا: مقصود از عرضی آن است که می توانست به گونه دیگری باشد… عرضیات به ذات، تعین نمی بخشند، از آن بر نمی خیزند بلکه بر آن می نشینند.
نویسنده در فرازی از سخنان خود می گوید: وجود تاریخی ادیان، مسلّم است، لکن وجود یک ذات و روح مشترک در میان آنها امری مسلّم نیست، دین، ذاتی و ماهیتی ارسطویی ندارد، بلکه شارع مقاصدی دارد، این مقاصد همان ذاتیات دینند. ادیان، افراد یک کلّی به نام دین نیستند، و بیش از آن که اشتراک در ماهیت داشته باشند (به قول ویتگنشتاین) شباهت خانوادگی دارند، اما قدر مشترک ندارند.
به همین سبب (کنتنول اسمیت) کانادایی می گوید: باید سخن از «دینها» گفت، رئالیستها (قائلان به کلیات) در اینجا از همه تهیدست ترند و متاعی برای عرضه ندارند…از این رو سراغ ذاتیات و عرضیات دین به نحو پیشین رفتن سعیی عبث و جهدی بی توفیق است. باری دست بردن به کشف عرضیها پرحاصل تر از جست و جوی عرضیات دین به معنی کلّی آن است…
پاسخ:
از نگاه دیگر می گوییم اولّا: در مقام اثبات اگر فرضا نتوانیم دین را در تعریف آوریم و همه ادیان را با حدّ تام و در چهار چوب جنس و فصل قریب، مابه الاشتراک و مابه الامتیاز ارسطویی که معمول در شناخت ماهیات است بشناسیم، چگونه می توانیم واژه های «ذاتی و عرضی» را به کار گیریم و از آنها بهره جوییم؟ چرا «الف» را ذاتی دین بدانیم و «ب» را عرضی آن و عکس نباشد؟ چون ما هنوز ماهیت و ذات را نشناخته ایم، و آیا می توان چشم بسته یکی را ذاتی و دیگری را عرضی خواند؟ و بر فرض اگر ذاتی و عرضی را بشناسیم در حقیقت، دین را شناخته ایم و دینها را تعریف کرده ایم.
ثانیا: بر فرض باید سخن از دینها گفت (که در مرحله اول امری مسلّم می نماید) آیا تنها راه دین شناسی راه منطق ارسطویی است و راههای دیگر وجود ندارد؟ آیا کسی که بسط تجربه نبوی را بخصوص باور دارد نمی تواند دین را تعریف کند؟ گر چه بسط تجربه نبوی نیز ملاک و میزان ویژه خویش را داراست.
و در مقالی دیگر باید از آن سخن گفت. بدیهی است شناخت یک شی ء راهکارهای گونه گون فرا روی خود دارد.
اگر مراد از شناخت یک شی ء (چونان دین) رفع ابهام از چهره آن باشد می تواند به شیوه های مختلف تحقق یابد از جمله:
۱- گاهی واژه ای آشکار به جای واژه ای مبهم می نشیند.
۲- شناخت گاهی به بیان آثار و خواص صورت می پذیرد.
۳- زمانی عناصر تشکیل دهنده و تألیف کننده یک شی ء در تعریف می آید.
۴- ممکن است ماهیت منطقی بیان شود (ذاتیات و عرضیات). این نوع شناخت به گفته ابن سینا بسی دشوار بلکه غیر ممکن است.
۵- در برخی موارد از راه کشف و شهود (تجربه صحیحح) می توان یک حقیقت را شناخت.
ثالثا: اگر از شناخت سایر ادیان (غیر اسلام) ناتوان باشیم – که این امری مسلّم و قطعی است – ولی در باره شناخت دین اسلام لااقل از راه درون دینی با یکی از راهکارهای یاد شده دستمایه داریم، زیرا ما پیرو سوفسطائیان یونان باستان نیستیم، و راه شکاکیت را نمی پوییم و از پیروان «پیرون»[۲] یونانی و امثال او نمی باشیم، و نظریه نسبیت شناخت شایع در میان برخی از فلاسفه غرب که برخاسته از مذهب شک است را نمی پذیریم، ما و همچنین نویسنده مقاله ذاتی و عرضی در ادیان وجود واقعیت را در جهان خارج پذیرفته ایم، گر چه در اظهار نظر و رسیدن به ژرفای آن، سخن و تأمّل است.
از این رو اگر سخن از دینها باشد، بهترین آنها را می توان فی الجمله شناخت و پلورالیزم دینی به این معنا را نپذیرفت، و لااقل بر اساس بسط تجربه نبوی و ترازوی کشف و عرفان از منظر درون دینی می توان چنین ادعایی نمود، چنان که پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود: «الّله وَعَدنی ان یظهر دینه علی الادیان»[۳]
خداوند به من نوید داده است که دین خود را بر همه ادیان آشکارا چیره سازد، و فرمود:
«یا علی بنا ختم الّله الدین کما بنا فتحه»[۴]
یا علی خداوند دین را توسّط ما پایان داد چنان که توسّط ما آغاز کرد.
امام صادق (ع) فرمود: «محمّدا ارسَلَهُ بالهُدی و دین الحقّ»[۵]
امام موسی بن جعفر (ع) می فرماید: «افضلُ الادیان الاسلام»، «انّ الدّین عندالّله الاسلام»[۶]
امام حسن عسکری (ع) در باره پیامبر خاتم (ص) می فرماید:«المبعوثُ بخیر الادیان و المِلَل»[۷]
همچنین فرمود: «صل علی محمّد کما بعثه بخیر الادیان»[۸].
رابعا: نویسنده محترم که معتقد است «قدر و قوت مثنوی را نه در ترازوی علم زمانه، که در ترازوی کشف و عرفان باید سنجید» به او خواهیم گفت: چرا قرآن و دین اسلام را با این ترازو نمی سنجید؟ و اگر بسنجیم خواهیم نوشت: – به فرض این که دست از یکی بودن درونمایه و برون مایه دین، و نور بودن و بساطت ان برداریم – عرضیات به دین تعین می بخشند، مجال تجلّی می دهند، از آن بر می خیزند و بر آن می نشینند، و جلوه ای از دین به شمار می روند، و در پرتو آن مظاهر و مجالی به وجود می آیند و نور می گیرند، از این دید چیزی بر دین تحمیل نمی کنند. بلکه اساسا در مقام ثبوت دین چیزی به نام عرضی مجال ندارد.
۲- زبان عربی ذاتی دین است یا عرضی؟
نویسنده مقاله پیش گفته، در بخش دیگر چنین اظهار می دارد:
عربی بودن عین عرضی بودن آن است…کافی بود پیامبر اسلام، ایرانی یا هندی یا رومی باشد تا زبان دینش پارسی یا سانسکریت یا لاتین گردد، چیزی که هست این است که زبان عربی اینک تنگناها و فراخناها و روشنیها و تیرگیها و ویژگیهای خود را بر وحی محمّدی تحمیل کرده است…
کدام دلیل تجربی و عقل پسینی و پیشینی قائم شده است که فی المثل زبان عربی غنی ترین واژگان و رساترین تصویرها و تعبیرها را برای افاده عالی ترین مفاهیم و لطیف ترین تجارب در اختیار گوینده می گذارد؟
پاسخ:
اولاً: این که عربی بودن عرضی است دلیلی ندارد، وحی و عربی به گونه ای به هم تنیده است که هیچ دلیلی بر ذاتی خواندن یکی و عرضی دانستن دیگری وجود ندارد.
ثانیا: هیچ دستگاه واژگانی دیگر نمی تواند آن گونه که عربی مفاهیم قرآن و وحی را ادا کرده ادا کند نه پارسی، نه سانسکریت، نه یونانی و لاتین، این زبان نه تنها چیزی بر وحی تحمیل نکرده بلکه تنها شکل دیگر وحی است، چنان که احادیث زیر بر آن دلالت دارد.
غنی ترین واژگان و رساترین تعبیرها را به منظور افاده عالی ترین معانی و معارف به جهان بشریت عرضه می دارد، این زبان به قدری شکوهمند است که می تواند ترجمان سایر زبانها باشد ولی سایر زبانها توان آشکار سازی مفاهیم و معانی وحی را (همچون عربی) دارا نمی باشند.
حضرت امام باقر (ع) ذیل آیات شریفه « و انّه لتنزیل ربّ العالمین، نزل به الرُّوح الامین، علی قلبک لتکون من المنذَرین، بلسانٍ عربی مبینٍ»[۹] (و راستی که این قرآن وحی پروردگار جهانیان است، روح الامین آن را بر دلت نازل کرد، تا از جمله هشدار دهندگان باشی، به زبان عربی روشن)، می فرماید:«یبینُ الالسنَ و لا تُبینه الالسنُ»[۱۰]
عربی ترجمان روشن سایر زبانهاست ولی سایر زبانها نمی توانند بر عربی ترجمان روشنی باشند. نه پارسی نه سانسکریت نه یونانی و نه لاتین.
وانگهی هر آنچه به عنوان وحی بر پیامبران پیشین نازل می گشته، همه به زبان عربی بوده است.
ممکن است این جمله با تأمّل روبرو گردد که چگونه وحی به زبان عربی نازل شده حال آن که هنوز عربی متولد نگردیده است؟ لیکن امام باقر (ع) (با توجه به علم سابق و ازلی خداوند) می فرماید: وحی به زبان عربی از نزد خداوند متعال نازل می گشت اما در گوش پیامبران به زبانهای قومشان واقع می افتاد «الوحی ینزل من عندالله بالعربیه…و ما ارسلنا مِن رسولٍ الّا بلسان قومه» و مترجم این سخن جبرئیل (ع) بود[۱۱]. در تفسیر آیه «فجعلناهنّ ابکارا» خداوند زنان بهشتی را دوشیزگان قرار داده، در حدیث می خوانیم «یتکلمنّ بالعربیه»[۱۲] این دوشیزگان به عربی سخن می گویند، نه تنها این دوشیزگان بل همه اهل بهشت به عربی سخن می گویند «کلام اهل الجنه بالعربیه»[۱۳]
امام صادق (ع) می فرماید:«تعلّموا العربیه فانها کلام الّله الّذی تکلّم به خلقه»[۱۴]
عربی را یاد بگیرید به راستی عربیت کلام خداوند است، او با این زبان با خلق خویش سخن گفته است.
از همه جالبتر سخن شیوای امام رضا (ع) است، عبد السلام هروی گوید امام رضا (ع) فرمود: خدا رحمت کند هر که امر ما را زنده کند، گفتم چگونه امر شما را زنده کند؟ فرمود دانشهای ما را فرا گیرد و به مردم بیاموزد «فانّ النّاس لو عَلِموا مَحاسِنَ کلامنا لاتّبعونا»[۱۵] اگر مردم زیباییهای کلام ما را می دانستند حتما پیرو ما می شدند. چون در واژه شناسی عرب محاسن جمع مَحسَن است این واژه افزون بر زیباییهای ساختاری تبلور یافته در عربیت محتوا، معانی حقایق، دانشها، معارف، خصلتهای زیبا و به طور کلی یک فرهنگ برتر را نیز افاده می کند.
بنا بر این عربی، شیواترین و زیباترین زبان است و به جرأت می توان گفت چیزی بر وحی محمّدی تحمیل نکرده، بلکه از ازل شاکله وحی این گونه بوده است یعنی مرتبه ای از مراتب نور به شمار می رفته است.
۳- فرهنگ عرب ذاتی دین است یا عرضی؟
همچنین نویسنده می افزاید:
نه فقط زبان اسلام، که فرهنگ آن هم عربی است، و لذا نه فقط زبان اسلام، که فرهنگ آن هم عرضی است بدین معنا (که نظرا نه عملاً) می توانست به گونه دیگری باشد، این که قرآن خبر از حوران سیه چشم (نه زنان چشم آبی) در بهشت می دهد، و این که آنان را در خیمه ها ساکن می بیند «حورٌ مقصوراتٌ فی الخیام»[۱۶] و این که به ناظران توصیه می کند تا به شتر و خلقت آن بنگرید «افلا ینظرون الی الابل کیف خُلقت»[۱۷] و این که از میوه های گرمسیری مورد شناخت اعراب سخن می گوید «و طلحٍ منضودٍ»[۱۸]… این که از ماه قمری استفاده می کند (ماه رمضان برای روزه، ذی الحجّه برای حجّ، ماههای حرام برای تحریم جنگ و…تردید نیست که بعثت پیامبر عزیز و عظیم اسلام در محیطی دیگر، دفتر وحی و قانون شفای او را پاک رنگی دیگر می زد…
پاسخ:
در نگاه دوم این فراز، سخن سخته ای به عرض می رسانیم که می تواند دریچه با شکوهی از معارف ناب باز نماید و سخن را از محدوده و گستره قضایای فرضی و تخیلی که اگر اسلام در عرب نازل نشده بود، سخن از زنان سیه چشم، میوه های گرمسیری، خلقت شتر، کوچ تابستانی و زمستانی عرب، زنده به گور کردن دختران و…نبود خارج سازد و به مجال حقیقت راه گشاید. از این رو:
اولاً: خداوند هیچ مردمی را بدون پیامبر و راهنما رها نکرده است، علم ازلی او اقتضا داشته در زمان تیره و تاریک جاهلیت، پیامبری را در محیط عرب و با فرهنگ عرب مبعوث و دین او را جهانی سازد.
ثانیا: اگر قرآن با زبان و فرهنگ دیگری (غیر عربی) در اختیار انسان قرار می گرفت قطعا بلاغت، فصاحت، شیرینی، شیوایی و جذابی فرهنگ عربی و زیباشناسیهای زبان و ادبیات عرب را به خود نمی گرفت، این سخن یک ادعای بدون دلیل نیست، کافی است تنها یکی از آیات قرآن که با زبان و فرهنگ عرب در اختیار اسلام قرار گرفته است ملاحظه فرمایید، آیه ای که همه شیواگویان و زیباشناسان را به شگفتی وا داشته یعنی آیه ۴۴ سوره هود:
«و قیل یا ارض ابلعی ماءَک و یا سماءُ اِقلَعی و غیضَ الماءُ و قُضی الامرُ و استوت علی الجودی و قیل بعدا للقومِ الظّالمین»
و گفته شد ای زمین آبت را در کام گیر، و ای آسمان این پرده آب ریز را بر کن، ته مانده های آب فرو کش شد، فرمان پایان یافت و گفته شد جامعه ستم پیشه دور باد.
در این آیه تعداد فراوانی از صنایع ادبی عربی تبلور یافته که شاهکاری از زیبایی شناسی سخن و ادب است، و ما تنها به سی مورد آن اختصارا بسنده می کنیم:
۱- مناسبت، ۲- استعاره، ۳- طباق، ۴- مجاز، ۵- اشاره، ۶- ارداف، ۷- تمثیل، ۸- تعلیل، ۹- صحّت تقسیم، ۱۰- احتراس، ۱۱- مساوات، ۱۲- حسن النسق، ۱۳- ائتلاف، ۱۴- ایجاز، ۱۵- تفهیم، ۱۶- تهذیب، ۱۷- حسن البیان، ۱۸- اعتراض، ۱۹- کنایه، ۲۰- تعرض، ۲۱- تمکین، ۲۲- انسجام، ۲۳- ابداع، ۲۴- در برداری برخی از بحرهای شعر، ۲۵- مثال از موّشح، ۲۶- قرار دادن غیر ذوی العقول به منزله ذوی العقول، ۲۷- ایهام، ۲۸- محافظت سجع، ۲۹- تکرار، ۳۰- تخیل مالکیت زمین و تعدادی زیبایی دیگر که با تامل به دست خواهد آمد.
و تا کنون در فرهنگ عرب و غیر عرب نه دیده شده و نه کسی ادّعا کرده است که جمله ای کوتاه چونان آیه مزبور آورده و یا آمده است که زیباییهایی که در این چند واژه ادبی و عربی قرآن تجلّی کرده است را دارا باشد.
ثالثا: آنچه در قرآن موجود است، از عربی و ادب عرب و حتی واژگان غیر عربی همه جزء مراتب ذاتی قرآنند، و جایی بر عرضی پنداری وجود ندارد. و این مهمترین نکته ای است که باید مورد توجه قرار گیرد.
توضیح این سخن که در حقیقت مبنای این نوشته را آشکار می سازد این است که قرآن، از آغاز تا انجام و سرتاسر نور است:
«یا ایها الناس قد جاءکم برهان من ربکم و انزلنا الیکم نورا مبینا»[۱۹]
ای مردم در حقیقت برای شما از جانب پروردگارتان برهانی آمده است، و ما به سوی شما نوری تابناک فرو فرستاده ایم
«قد جاءکم من الّله نورٌ و کتابٌ مبینٌ»[۲۰] قطعا برای شما از جانب خدا روشنایی و کتابی روشنگر آمده است.
از این رو مردم موظفند و دستور دارند از این نور پیروی کنند.
«فآمنوا بالّله و النّور الّذی انزلنا»[۲۱]
چنان که تورات آسمانی و راستین یهودیان نیز نور است «انا انزلنا التوراه فیها هدی و نور»[۲۲] توراتی که در آن نسبت زنا به پیامبر معصوم داده نشود، همچنین انجیل راستین نیز نور است «و آتیناه الانجیلَ فیه هدی و نور»[۲۳] انجیلی که در آن نسبت شراب سازی به عنوان معجزه به پیامبر معصوم به نگارش نرفته باشد.
به هر روی، قرآن عربی نور است و مردم مأمورند به این نور بگروند، پیامبران مبعوث شدند تا با همین چراغ پر فروغ که شایستگی دارد جهان را در پرتو سعادت خویش قرار دهد مردم را سعادتمند گردانند «جاؤا بالبینات و الزّبر و الکتاب المنیر»[۲۴].
۱- بر این پایه حکیمان معتقدند نور یک حقیقت بسیط و تشکیک بردار است، نور شدید از نور ضعیف جدا نیست، شدت در نور شدید چیزی غیر از نور نیست، و ضعف در نور ضعیف چیزی غیر از نور نمی باشد، یعنی مابه الاشتراکشان نور است، و مابه الامتیازشان نیز همان نور است، و می توان این مطلب را در مراتب عدد پیاده کرد، عدد سه و چهار به اختلاف لوازم و آثاری که بر هر یک مترتّب می گردد با هم اختلاف دارند، مثلاً عدد سه فرد است و تقسیم به متساویان را نمی پذیرد، عدد چهار زوج است و به متساویان تقسیم می شود و به رغم اختلافشان در مرتبه، بین آنها اشتراک وجود دارد، یعنی هر یک از آنها عدد به شمار می آیند، پس مابه الاشتراک و مابه الاتفاق هر دو در عدد بودن است، و مابه الامتیاز و مابه الاختلافشان نیز به عدد بودن است.
بر این پایه، قرآن نور است (نه نور حسی و فیزیکی) و از منبع نور صادر گشته است در مقوله نور سخن از عرضی بودن مورد ندارد، نور قرآن در همه مراتب ذاتی است ضد بردار نیست، عرضی بردار نیست.
نور حق را نیست ضدی در وجود
تا به ضـد او را تـوان پیـدا نمــود
لا جــــرم ابـصــارنـا لا تـــدرکــه
و هو یدرک بین تو از موسی و که[۲۵]
واژه های غیر عربی قرآن و حتی واژگانی که از نظر معنا دارای بار منفی هستند مانند واژگانی که دارای بار مثبت می باشند، از نورانیت و احترام برخوردارند، همه با طهارت لمس می شوند «لا یمسه الّا المطهرون» و همچنین واژه «حماله الحطب» و…بنا بر این قرآن و اسلام نور بسیط و بدون جزء هستند یعنی خارج از مقوله ذاتی و عرضی مقولی می باشند، همه مراتب نور، ذاتی است.
۲- اگر برهان حکیمان نتواند ذاتی بودن همه واژگان قران را ثابت کند، عرفان به خوبی از عهده این مهم بر می آید و نور بودن قرآن را ثابت می کند آن وقت خواهیم دانست که سخن از ذاتی و عرضی راندن و این مقیاس را به کار بردن سنجشی نا موزون است و خواهیم دانست که عربی بودن چیزی بر وحی محمدی تحمیل نکرده است.
قرآن حقیقتی است آسمانی و وجودی دارد فرا سوی وجود کتبی و نگاشته شده به خط سیاه و مرکب مشکی، و قرآنی که اینک در دست ماست و از احترام مشروع برخوردار است یکی از مراتب وجود قرآن و حقیقت نورانی آن است، این کتابی که در دسترس داریم و با جوهر و مرکب و کاغذ و چاپ مادی به نگارش آمده و در اختیار مردم قرار گرفته زیر و زبرش را نور فرا گرفته، و اینک ما در قالب حجاب چهره نوشتاری آن را سیاه می نگریم و با پوشش الفاظ و عوارض و عرضها می بینیم و برای آن عرضها بر می شمریم که چونان پوششی ستبر مغز آن را نازک کرده اند، و به گفته صدرالمتالهین:
«هیهات نحن و امثالنا لا نشاهد من القرآن الّا سوادا لکوننا فی عالم الظّلمه و السّواد»
ما و امثال ما از قرآن جز یک سیاهی خط نمی نگریم، چرا که در جهان تاریک و سیاهی به سر می بریم، به همین دلیل نمی توانیم نور قرآن را بنگریم «فلا یدرک النّور، وَمَن لَم یجعل الّله له نورا فما له مِن نورٍ» ما با سیاهی این چشمان، جز سیاهی ارقام کلام و نقوش کتاب را نمی بینیم، ولی وقتی از این دار مجاز خارج گشتیم و به سوی خدا و رسول مهاجرت نمودیم، و فانی گشتیم و بعد از محو به هشیاری آمدیم، بعد از آن دیگر از قرآن سیاهی نمی بینیم، بلکه سفیدی خالص و نور ناب، می نگریم، نوری که هیچ گاه ظلمت در آن داخل نمی شود، در این هنگام است که قرآن را از روی نسخه اصلی و «امام مبین» و «الذکر الحکیم» و «مَن عندهُ علم الکتاب» یعنی امیرالمؤمنین(ع) خواهیم خواند.[۲۶]
بنا بر این چون قران نور است اگر اندیشه ای با آن مقابله کرد قطعا ظلمت است و اگر فکری با آن همخوان نباشد مسلما اشتباه اندیشیده است، امیرالمؤمنین (ع) به عنوان قرآن حقیقی ناطق می فرماید: «و استنصحوه علی انفسکم، و اتّهموا علیه آراءَکم و استغشّوا فیه اهواءَکم»[۲۷] از قرآن اندرز بگیرید، و اندیشه هایتان را که بر خلاف آن است متّهم سازید، و خواهشهای خود را در برابر آن خیانتکار بدانید.
سالیان دراز خیال می شد صدر المتالهین به مجاز سخن رانده که گفته است ما نمی توانیم قرآن نورانی را تلاوت کنیم و آن چه می بینیم همه سیاهی است، لیکن در روزگار ما یک مرد مکتب نرفته، امّی بی سواد، پرده از سخن رازمند صدرا برگرفت و در یک لحظه شکار چند فرشته خو گردید، نور قرآن در قلب او فروغ افکند، و بی خود و مدهوش گشت:
بی خود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلّی صفاتم دادند
نا گاه قلب خود را به نور قرآن نورانی دید، در یک لحظه حافظ قرآن شد، چشم او دیگر قرآن را با خط سیاه نمی دید، بلکه کلمات قرآن را نورانی به نور سبز مشاهده می کرد، عربیت و وحی چنان بود که دیگر جایی بر تصور ذاتی و عرضی نگذاشت، وی مطلب را بسی فرازمندتر از رقّ الز
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 