پاورپوینت کامل جستاری در معناشناسی معنا، الفاظ و گزارهای دینی ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل جستاری در معناشناسی معنا، الفاظ و گزارهای دینی ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جستاری در معناشناسی معنا، الفاظ و گزارهای دینی ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل جستاری در معناشناسی معنا، الفاظ و گزارهای دینی ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint :
>
عبدالحسین خسروپناه[۱]
چکیده:
آنچه پیش رو دارید جستاری است کوتاه در شناخت معنا و معنایابی و گزاره های دینی که نویسنده با طرح و شرح موضوع مقاله در چهار مبحث مهم: «چیستی معنای معنا، چیستی معنای الفاظ و اسماء عام و خاص دینی، معناداری گزاره های دینی و شناختاری یا غیرشناختاری و بی معنا بودن آنها و نیز معنادار بودن اسما و صفات الهی بویژه صفات مشترک میان انسان و خداوند و صفات خبریه» به ذکر نظریه های اندیشه وران غربی و اندیشمندان اسلامی و تبیین، نقد و بررسی نظرات آنان، پرداخته، نظریه مختار و برگزیده خویش را نیز یادآور شده است.
یکی از مهمترین پیش فرضهای دین پژوهی، پیش فرض معنایابی است که از نظر پژوهشگران مسلمان هم الفاظ و اسماء خاص و عام در آیات و روایات و هم گزاره های دینی معنا دارند و معناداری متون دینی نیز به صورت شناختاری و غیرشناختاری قابل تصور است.
ما در این مقام چهار بحث مهم را باید از یکدیگر تمییز دهیم: نخست چیستی معنای معنا است؛ یعنی وقتی معناداری الفاظ و گزاره های دینی را ادعا می کنیم، چه معنایی از معنا را اراده می کنیم. دوم چیستی معنای الفاظ و اسماء عام و خاص که در متون دینی به وفور مشاهده می شوند. و سوم معناداری گزاره های دینی و این که گزاره های دینی آیا معنای شناختاری دارند یا غیر شناختاری و یا اصولاً بی معنا هستند؟ چهارم معناداری اسما و صفات الهی بویژه صفات مشترک میان انسان و خداوند و صفات خبریه.
مبحث نخست: معنای معنا
چیستی و معنای معنا از پرسش های دیرین فلاسفه و متفکران زبان شناختی است که بر معنا دانستن و معنا ندانستن گزاره های متافیزیک تقدم دارد. فلاسفه زبان شناخت، در مورد معنا تئوری های متفاوتی را ارائه کرده اند که به اجمال آنها را توضیح می دهیم:
۱- تئوری مصداقی: طبق این تئوری، معنای یک لفظ عبارتست از مابازاء یا محکی و مصداق خارجی. بنابراین اگر لفظی، فاقد مابازاء خارجی باشد، بی معنا خوانده می شود؛ برای نمونه، لفظ «رئیس جمهور ایران» معنادار است، ولی «پادشاه ایران» بی معناست.
این تئوری، علاوه بر سادگی، مشکل تسلسل معنا را نیز حل می کند؛ زیرا برای معنای لفظ از الفاظ دیگر مدد نمی گیرد تا این که آن الفاظ نیز به معنای دیگر حاجتمند باشند، ولی این تئوری گرفتار اشکالات ذیل است:
الف) میان معنا و مصداق تفاوت است و این تئوری گرفتار مغالطه خلط معنا و مصداق شده است؛ زیرا اگر لفظی با واقعیت خارجی مطابقت نداشته باشد، نمی گویند آن لفظ بی معناست.
ب) این تئوری، از تبیین معنای جمله های انشایی، ناتوان است.
۲- تئوری تمثیلی: یک لفظ زمانی دارای معناست که با ایده ای ذهنی مرتبط باشد. این ایده ذهنی، واسطه ارتباط ما با دنیای دیگران است؛ این ایده ذهنی، همان اندیشه هایی است که در درون انسان متفکر است و تنها در دسترس صاحبان آنها قرار دارد و ما برای انتقال معانی به دیگران و آگاه ساختن آنان ناچاریم از زبان و علائم زبانی استفاده کنیم.[۲]
پیش فرض این تئوری این است که زبان و تفکر دو امر مستقل و مجزای از یکدیگرند. در حالی که این پیش فرض برای برخی از متفکران محل تأمل است. نقد دیگر این است که اگر ایده ذهنی، امری شخصی و درونی باشد چگونه با الفاظ می توان از درون انسانها آگاه شد و آنها را کشف کرد.
۳- تئوری رفتارگرایانه: تئوری رفتاری معنا یا پاسخ و محرک، معنای یک سخن را موقعیتی می داند که متکلم در آن موقعیت، کلامش را اظهار می کند و شنونده نیز پاسخ می دهد. به عبارت دیگر، معنای یک کلام، عبارت است از تأثیری که بر مخاطب می گذارد و به تعبیر رساتر، معنا تابعی از این تأثیر است. «کارل اسگود» معنای لفظ را همان رفتارهای فعلی مخاطب می دانست. «چارلز موریس» رفتارهای شأنی و واکنشهای درونی مخاطب را نیز کافی می دانست.[۳]
این تئوری اولاً از تفسیر معنای مفردات، ناتوان است. ثانیا برخی از جمله ها حالت خنثی و بی تأثیر دارند؛ یعنی در حالی که معنا دارند واکنشی ایجاد نمی کنند. ثالثا با توجه به واکنشهای متعدد انسانها نسبت به یک جمله، باید به مشترک لفظی تمام کلمه ها، قائل شویم.
۴- تئوری تصویری معنا: ویتگنشتاین در مرحله اول حیات فلسفی یعنی در رساله منطقی – فلسفی، زبان را ابزاری می دانست که به وسیله آن، واقع نمایانده می شود. و چون تصویر منطقی واقعیتها، اندیشه است پس اندیشه، گزاره معنادار است. بنابراین معنای زبان چیزی است که زبان از آن حکایت می کند. معنا را می توانیم از طریق لفظ یا به مدد اشاره بفهمانیم.[۴]
هادسون در شرح کلام ویتگنشتاین می گوید: «معناداری یک عبارت تنها به حکایت از محکی نیست بلکه باید محکی امر معنی باشد».[۵]
از نظر ویتگنشتاین، معناداری یک زبان به تحویل پذیری آن به یک یا چند گزاره ساده و بنیادین می باشد؛ زیرا تا این تحویل پذیری انجام نگیرد، محکی معینی از معنا ظاهر نمی شود؛[۶]برای نمونه، گزاره «اتومبیل در گاراژ است» یک گزاره پیچیده ای است که دقیقا معنای اتومبیل را مشخص می کند. باید از گزاره های بسیطتری بهره گرفت تا معین شود مقصود از اتومبیل، مثلاً پیکان است.
تصویر منطقی از نظر ویتگنشتاین با شرایط سه گانه ذیل، محقق می شود:
الف) اجزای گزاره با امر واقع اتمی که باز شده است، تناظر یک به یک داشته باشند. در یک گزاره باید دقیقا همان افراد اجزای متمایز وجود داشته باشند که در وضعیتی که آن گزاره باز می نماید، وجود دارند.[۷]
ب) ویژگیهای ساختاری یا صورت گزاره باید با ویژگیهای ساختار یا صورت وضع امور، تناظر یک به یک داشته باشد.[۸]
ج) گزاره باید به حکم قانون فرافکنی با وضع اموری که گزاره آن را باز می نماید همبستگی داشته باشد.[۹]
ویتگنشتاین در مرحله دوم حیات فلسفی اش به نقد نظریه تصویری معنا پرداخت و اظهار کرد این قول که وقتی چیزی ما بازاء یا مطابق یک واژه نباشد، آن واژه معنا ندارد، چیزی جز خلط معنای یک نام با مسمای آن نیست؛ وقتی آقای الف می میرد، می گویند: مسمای آن مرده است نه معنای آن.[۱۰] و همچنین تناظر یک به یک میان بسائط و زبان و واقعیت، معنای محصلی ندارد.[۱۱] علاوه بر این که تحلیل یک گزاره به گزاره های ساده تر الزاما به روشنتر شدن معنای آن نیست.[۱۲]
۵- نظریه کاربردی معنا: ویتگنشتاین متأخر (۱۹۵۱ – ۱۸۸۹ م) در کتاب پژوهشهای فلسفی پس از نقد نظریه نخست خود به طرح این نظریه پرداخت و معنای هر لفظ را عبارت از کاربرد آن در زبان دانست. بنابراین نباید گفت این واژه چه چیزی را تصویر می کند بلکه باید پرسید: این واژه چه کاربردی دارد؟[۱۳] وی به نامحدود بودن کاربردهای زبان اما پیوستگی آنها حکم کرد و آن را نوعی شباهت خانوادگی از جهت کاربردهای مختلفشان برای واژه ها دانست. از نظر وی، واژه ها مانند مهره های شطرنجند. معنای یک مهره همان نقشی است که در بازی دارد.[۱۴]
ویتگنشتاین با طرح این نظریه به تطابق فعل گفتاری خاص و مراد جدی گوینده اعتراف کرد. بنابراین در توجیه معنای جمله هایی که میان اراده جدی و اراده استعمالی آنها تخالف وجود دارد ناتوان است. اشکال مهمتر این است که معنا تابع فعل گفتاری خاصی نیست بلکه به عکس برای تحقق فعل گفتاری به معنا نیازمندیم.[۱۵]
۶- نظریه پراگماتیسم: طرفداران این نحله از جمله ویلیام جیمز و پیرس معنای یک جمله را به کارایی آن تفسیر کرده اند. جیمز در این باره می گوید: «اگر معلوم شود دو تعریف ظاهرا مختلف از یک چیز، پیامدهای یکسان و یگانه ای دارند، در واقع فقط یک تعریفند، و این نظریه معناست که در کتاب پراگماتیسم جلوه گر می شود. برای نیل به وضوح کامل از یک چیز، در اندیشه مان فقط باید ملاحظه کنیم که آن چیز چه آثار قابل تصور و عملی ای ممکن است در بر داشته باشد؛ یعنی چه احساسهایی را باید از آن انتظار داشته باشیم و چه واکنشهایی را باید آماده کنیم».[۱۶]
این مکتب نیز میان معنای گزاره و کارکرد آن خلط نموده است و سرّ این اختلاط در یکی دانستن حقیقت و تحقیق پذیری است که در تئوری های صدق از سوی طرفداران پراگماتیسم ظهور کرده است.[۱۷]
۷- نظریه هیوم: معنای هر کلمه در ارتباط با ایده ای که با آن مطابقت دارد پیدا می شود. این ایده در ذهن فاعل شناسا و در برخورد با داده های حسی ایجاد می گردد. و کلماتی که با این ایده های ذهنی منطبق نباشند بی معنا تلقی می شوند.[۱۸] بنابراین واژه، زمانی معنا دارد که با تصور مشخصی مرتبط باشد و اگر این تصور به جهان راجع باشد باید از تجربه اخذ شود تا مضمون حقیقی داشته باشد.
هیوم بر این باور است که هر تصوری یا باید مستقیما از تجربه حسی برآید یا ترکیبی از تصوراتی باشد که از تجربه حسی برآمده است. این تفسیر از معنا نیز بر اصالت حس و تجربه ای مبتنی است که در معرفت شناسی مردود شمرده شده است.
۸- نظریه فرگه: کلمه از دیدگاه فرگه زمانی معنا دارد که در ظرف یک قضیه واقع شده باشد. او کوچکترین واحد معنا را جمله می دانست و تصریح می کرد که تنها در متن یک جمله است که کلمه معنا یا مصداق پیدا می کند. وی آنچه از جمله ها را که در ارتباط با حقیقت مورد سنجش و ارزیابی قرار می گیرد، معنا می داند و زبان را محملی می داند که معنا را انتقال می دهد و منظور او از حقیقت، واقعیتی است که به صورت یکسان برای عموم قابل درک باشد. و این مطلب غیر از تصورات ذهنی است؛ زیرا تصورات ذهنی محبوس ذهنند و قابل انتقال نیستند، ولی معنا قابل تعلیم و تعلم است.[۱۹]
۹- نظریه راسل: وی عبارات را به سه دسته اظهارات راست، اظهارات دروغ و اظهارات بی معنا تقسیم می کند.[۲۰] راسل معناداری را یک نوع مطابقت شی ء واژه می شمرد و معتقد است زبان معنادار، زبان شی ء واژه است و از نظر او جملات صادق یا کاذب به یکسان معنا دارند، ولی یک رشته الفاظ که نتواند هیچ چیزی را از حالت یا ما فی الضمیر گوینده بیان کند بی معنی است.[۲۱]
۱۰- نظریه مختار و برگزیده: الفاظ دینی با مدلول سمانتیکی[۲۲] و معنای لفظی ارتباط دارند.مدلول سمانتیکی یک لفظ همان چیزی است که با عنوان مسما یا «نامیده شده» معرفی می گردد. این معنای از دلالت با دلالت به معنای فعل گفتاری (Speechact) نباید خلط شود. بنابراین چه بسا یک اسم فاقد مدلول سمانتیکی باشد، ولی از فعل گفتاری برخوردار باشد.
بنابراین معنای معنا، چیزی جز مدلول و محکی لفظ نیست و آن مدلول غیر از مصداق و کارکرد معناست بلکه یک تصور ذهنی است که برای عالمان به وضع لفظ و معنا آشناست. این تصور و ماهیت ذهنی، مقید به قید ذهنی یا خارجی نیست.
مبحث دوم: معنای الفاظ خاص و عام
این مسأله نیز از مباحث جدی در فلسفه زبان و فلسفه تحلیلی است که متفکرانی چون میل، راسل، ویتگنشتاین، فرگه، سرل، کریپکی و علمای اصول فقه چون آخوند خراسانی، اصفهانی، نایینی و غیره را به خود مشغول کرده است.
برخی، معنای اسمای خاص را مصداق آن دانسته اند در حالی که میان معنای اسم خاص با مصداق آن فرق است؛ برای نمونه، لفظ علی، یک معنایی دارد که مسمای لفظ علی است و یک مصداقی دارد که وجود خارجی علی است. بنابراین وقتی علی می میرد، نمی گویند: مسمای علی مرده است، بلکه می گویند: مصداق علی مرده است.
پس اسامی، بر مدلول، دلالت و از محکی، حکایت دارند. دسته دیگری چون فرگه و راسل نیز مدلول لفظ خاص را مجموعه ای از اوصاف معین می دانستند. البته راسل بین اسم خاص عرفی و اسم خاص منطقی فرق می گذارد. در اسماء خاص عرفی، اسماء اختصاری مجموعه ای از اوصافند، ولی اسماء خاص منطقی، هیچ وصفی در بر ندارند؛ مانند اسماء اشاره.
ویتگنشتاین در کتاب تحقیقات فلسفی و استراوسن و سرل نیز مدلول اسم خاص را گروهی نامعین از اوصاف تلقی کردند.[۲۳]
نظریه فرگه و راسل دچار اشکالات عدیده ای است. از جمله این که اگر لفظ ارسطو، نزد اشخاص مختلف از اوصاف معینی برخوردار باشد، در آن صورت، این لفظ دارای معانی مختلفی خواهد بود؛ برای نمونه، یک معنای ارسطو نزد شخص الف این است که شاگرد افلاطون است و نزد شخص دیگر این است که واضع منطق است. چنین اشکالی نیز بر نظریه سرل و ویتگنشتاین وارد است.
کریپکی تئوری علّی دلالت یا تئوری زنجیره ای دلالت را مطرح می سازد با این بیان که برای تحقق دلالت به دلالت ابتدایی نیاز داریم. سپس این دلالت اولیه در پی تماس با دیگران در جامعه ای که در آن تبادل و تخاطب وجود دارد، شیوع می یابد تا این که در طی سلسله ای زنجیروار به ما می رسد. مدعای کریپکی این است که در جامعه ای که تبادل کلامی وجود دارد، یکی از شرایط تحقق دلالت، وجود همین زنجیره دلالتهاست.
در این میان لازم نیست بدانیم دلالت اسم بر مسما را از چه کسی گرفته ایم و نیز لازم نیست راجع به مسما، وصفی بدانیم که او را به نحو انحصاری نشان دهد و از دیگران متمایز سازد؛ مثال کریپکی در این جا کودکی است که به دنیا می آید، پدر و مادر نامی برای وی انتخاب می کنند و او را به آن نام می خوانند. سپس درباره کودک خویش با دوستانشان صحبت می کنند. دوستان آنها دلالت اسم را از والدین اخذ می کنند. این دوستان، دیگران را می بینند و از طریق گفتگوهای مختلف، این اسم همچون زنجیر به هم پیوسته از حلقه ای به حلقه دیگر می رسد و از این طریق آن اسم بر مسما دلالت می کند بدون آن که مسما را معینا بشناسند و بدون آن که وصف منحصری از او بدانند.[۲۴]
خطای این نظریه نیز وقتی آشکار می شود که در حلقه ای از این سلسله حلقات، خطایی در دلالت پیش آید که باید به تعدد معنا حکم کنیم.
علمای علم اصول فقه بر این باورند که معنای اسماء خاص و عام همان موضوع له لفظ است که با عملیات وضع تعیینی یا تعینی تحقق یافته است و میان لفظ و معنا اقتران ایجاد شده است. بنابراین موضوع له، وجود خارجی یا وجود ذهنی نیست بلکه ماهیتی است که بشرط لای از وجود ذهنی و خارجی است. و ذهن انسان در شناخت طبیعت عرفی اشیا با تقرر ماهوی آنها و صرف نظر از وجود ذهنی و خارجی آنها تواناست. بنابراین «وجود» در معنای الفاظ عام و خاص اشراب نشده است؛ زیرا در این صورت جمله «زید موجود است» یا «انسان موجود است» باید قضیه توتولوژی شمرده شود. و نیز «وجود خارجی» در معنای الفاظ اخذ نشده است تا بگوییم پس موضوع له نمی تواند در ذهن حضور یابد و یا این که مفهوم عدم نمی تواند بر آن حمل گردد.
و همچنین اوصاف و عوارض متعین و نامتعین که توسط تئوری های علمی کشف می شوند در معنای الفاظ اخذ نشده اند؛ یعنی معانی الفاظ چنان گسترده نیستند که همه اوصاف را شامل شوند. عوارض و اوصاف یک شی ء از معنای مطابقی آن شی ء خارجند؛ زیرا در غیر این صورت، تمام قضایای ممکنه اشیا به قضایای ضروریه بدل می گردند؛ یعنی قضیه «زمین به دور خورشید در گردش است» که قضیه ممکنه ای است باید به صورت قضیه ضروریه و توتولوژی در آید. بنابراین سخن صاحب قبض و بسط که می گفت: تئوری های علمی جدید، مفاهیم قرآنی و دینی را تغییر می دهند،[۲۵]ناتمام است مگر این که این الفاظ وضع جدیدی پیدا بکنند که در آن صورت برای مخاطب قرآن که به شناخت وضع عصر نزول قرآن محتاج است، فایده بخش نیست.
مبحث سوم: معناداری گزاره های دینی
معناداری گزاره های دینی، سومین بحث از حوزه معناشناختی است که در این پیش فرض باید تبیین گردد. فیلسوفان زبان یک نکته مهم را تذکر دادند و آن نکته مهم این است که چه بسا مفردات یک جمله معنادار باشند و آن جمله از ساختار ادبی و دستوری صحیحی برخوردار باشد، ولی با این وجود معنادار نباشد؛ برای مثال جمله «دایره مربع گرم است» یک جمله بی معنایی ا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 