پاورپوینت کامل انسان و آزادی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل انسان و آزادی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل انسان و آزادی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل انسان و آزادی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

چکیده:

نوشتار حاضر که به مقوله آزادی انسان از منظر قرآن، برهان و سنت پرداخته، تفاوت و تعدد معنا و مفهوم وصف آزادی را تابع انسان شناختی اشخاص، جوامع و مکاتب گوناگون دانسته، تأثیر جهان بینی الهی و مادی، باورها و ناباوریها در نگرش به آزادی را مورد بررسی قرار داده و حدّ آن را برای هر موجودی تابع خود او و برای غیر ذات حق بویژه زندگی اجتماعی انسان، محدود برشمرده است.

طبیعت انسان را مغایر با فطرت او، طغیانگر و خواهان آزادی مطلق و خداوند را تنها تعیین کننده محدوده آزادی انسان در شوؤن گوناگون می داند. همچنین با استناد به قرآن، عقیده را امری علمی و منوط به تحقق مبادی و مقدمات آن در نزد انسان و غیر قابل تحمیل و انسان را در پذیرش آن آزاد دانسته است.

جنگ و جهاد ابتدایی را موافق آزادی عقیده برای رفع موانع آزادی و رهایی فطرت اسیر شده بشر نه تحمیل دین و عقیده، قلمداد کرد و حمایت قرآن از آزادی اندیشه و دعوت و تشویق به آن، در قالب امر به تفکر، تعقل، تدبّر و مانند آن را در بیش از سیصد آیه قرآن یادآور شده با استناد به قرآن، هدف از نزول آن را همین امر برشمرد و رفتار اربابان کلیسا در قرن پانزدهم و شانزدهم میلادی را از ساحت قرآن کریم به دور و یک فاجعه بزرگ انسانی دانست.

در بخش های پایانی، کعبه به عنوان سمبل آزادی جامعه انسانی و انبیا، اولین آزادی خواهان جهان، معرفی و آزادی برای انسان به عنوان یک امر ضروری و مورد نیاز و مقدمه حیات شایسته مادّی و معنوی او دانسته شده است و با اشاره به عوامل بردگی روح و عقل و علم انسان، عبودیت نسبت به ذات اقدس خداوند، تنها عامل اوج و عروج انسان اعلام گردید.

مقدمه

از آن جا که آزادی، وصفی از اوصاف نفسانی انسان است، با تعدد و تفاوت انسان شناسی ها، معنا و مفهوم آن نیز متعدد می گردد. هستی شناسی و جهان بینی هر شخص، انسان شناسی او را تحت تأثیر خود قرار می دهد و هر انسان شناسی خاص، مفهوم ویژه ای از آزادی به ما عرضه می کند. از این رو آزادی از نظر اسلام با آزادی مورد نظر مکاتب غربی، غیر دینی و غیر اسلامی تفاوت فراوان دارد؛ زیرا پایه های شناختی اسلام و مکاتب دیگر درباره جهان و انسان و سعادت او متفاوت می باشند.

روشن است که آزادی، هیچ گاه نمی تواند مطلق و نامحدود باشد؛ چرا که اوصاف هر موجودی، تابع خود آن موجود است؛ موجود محدود، وصف محدود دارد و موجود نامحدود، وصف نامحدود. ذات اقدس خداوند که وجودی است مطلق و نامحدود، همه اوصاف ذاتی او نیز مطلق و نامحدود می باشد و انسان که موجودی محدود و متناهی است، به ناچار اوصاف کمالی او مانند حیات و آزادی و علم و قدرت و اراده نیز محدود و متناهی می باشد. اگر هستی یک شی ء، محدود باشد و ما برای او اوصاف نامحدودی فرض کنیم، لازمه اش «تجاوز وصف از موصوف» می شود که امر محالی است؛ یعنی وصف، در جایی حضور داشته باشد که موصوفش حضور ندارد و این فرض، فرض محال است.

بنابراین، ممکن نیست که انسان محدود، آزادی نامحدود داشته باشد و وصفش تابع خود او نباشد. خداوند گرچه انسان را آزاد آفریده و به او اراده و اختیار داده است، اما اراده و اختیاری محدود نصیب او کرده است. از این رو انسان این قدرت و توانایی را ندارد که با اراده خود، هر آنچه را که می خواهد محقق سازد. و همسان همین محدودیت طبیعی و تکوینی، وقتی که انسان در محیط اجتماعی خود زندگی می کند، محدودیت قانونی و حقوقی و اجتماعی نیز جلوی رهایی مطلق و آزادی بی قید و حصر او را می گیرد. چگونه ممکن است که هر فردی در اجتماع از آزادی نامحدود برخوردار باشد و در عین حال، چنین جامعه ای دچار هرج و مرج نگردد و به سعادت و کمال شایسته خویش نایل گردد؟

آزادی و طبع طغیانگر انسان

آنچه تا کنون تاریخ بشر نشان داده و آنچه که انسان درباره افراد عادی و انسان های عصر خود دیده و می بیند، این است که بیشتر انسان ها از روی طبع خود به تعدی و افزون گرایی مایلند. در درون بسیاری از انسان ها شعله «هل من مزید»[۱]افروخته است و به هیچ حدی قانع نیستند، البته در کنار این زیاده خواهی طبیعی، در فطرت همه انسان ها گرایش به قسط و عدل تعبیه شده است. بر اساس بحث های تفسیری که برهان عقلی نیز تا حدودی مؤید آن است، در فطرت انسان – نه در طبیعت او- مساله دین خواهی و توحید و حق و قسط و عدل الهی نهاده شده و این که خدای سبحان فرموده است: «فطرت الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله»[۲]یا این که فرمود: «فالهمها فجورها وتقویها»[۳]، ناظر به همین مطلب است.

قرآن کریم، افزون طلبی طبیعت انسان و «هل من مزید» گویی او را تصدیق نموده و در بیش از پنجاه مورد، انسان ها را مذمت کرده است که نکوهش در همه آن موارد، به طبیعت انسان برمی گردد. صفاتی مانند هلوع، جزوع، منوع، قتور، ظلوم، جهول، عجول، همه به طبع انسان مربوط است نه فطرت او.

درباره فطرت وی می فرماید: «لقد کرمنا بنی ادم»[۴]یا «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها»[۵]و همه اینها، ستایش از انسان و فطرت توحیدی اوست. این که در اولین خطبه نهج البلاغه آمده است که انبیا علیهم السلام آمده اند تا گنجینه های عقل بشری را شکوفا کنند: «ویثیروا لهم دفائن العقول»[۶]، ناظر به فطرت اوست. در وجود انسان، دفینه ها و گنجینه هایی است که برخی به علوم و معارف و دانش مربوط است و برخی به گرایش های پاک و الهی انسان که انبیا علیهم السلام این استعدادهای علمی و عملی را شکوفا می کنند.

از آنچه گفته شد روشن گردید که اگر طبیعت بر زندگی انسان حکومت کند نه فطرت او، هیچ حد و مرزی برای خواسته هایش وجود ندارد و به هیچ محدوده ای راضی نمی شود و آزادی مطلقی می خواهد که هیچ کس در برابرش نباشد و همه چیز از آن او باشد و بس. و چنین وضع نابسامانی، غیر از هرج و مرجِ تحمل ناپذیر نخواهد بود.

از این رو هیچ قانونی در جهان وجود ندارد چه قانون شرعی، چه قانون الحادی و چه غیر الحادی مگر آن که برای انسان محدودیت هایی قرار داده و آزادی او را مقید نموده و برای تخلف و تعدی او مجازاتی مقرر کرده است.

پس این چنین نیست که انسان، آزاد مطلق باشد و هر کاری را که خواست، انجام دادنش صحیح باشد. «ایحسب الانسان ان یترک سدی»[۷]آزادی به معنای بی بندوباری و رهایی مطلق را نه عقل می پذیرد، نه فطرت، نه دین، و نه جوامع انسانی. انسان در عین آزاد بودن، در ابعاد اخلاقی، حقوقی، اقتصادی، سیاسی و نظامی، حد و مرزهایی دارد که باید آنها را رعایت کند و اگر نکند، در همه جای دنیا برای او تنبیه و مجازاتی وجود دارد و اگر چنین نباشد، هرج و مرج و فساد، همه جوامع را به نابودی می کشاند.

چه کسی آزادی را محدود می کند؟

پس از اثبات لزوم محدودیت آزادی انسان و ضرورت کنترل خواسته های طبیعی انسان ها، سخن به این جا می رسد که تعیین کننده محدوده آزادی انسان در شؤون اعتقادی، حقوقی، اعمال، احوال و سنت و سیرت کیست؟

پاسخ منطقی سؤال فوق این است که تنها، کسی می تواند حدود آزادی انسان را معین سازد که برای اصل هستی او حد و مرزی قرار داده و او را محدود و متناهی آفریده است؛ زیرا تنها او به مخلوق خویش آگاه است و می تواند آزادی متناسب با کمال را برای او مشخص سازد؛ خداوندی که برای هر چیز، اندازه ای خاص قرار داده است: «انا کل شی ء خلقناه بقدر»[۸]خدایی که انسان موصوف را دارای حد آفریده، محدوده آزادی او و دیگر اوصافش را نیز خود او معین می سازد.

اگر تصویر درست آزادی چنین است، انسان هرگز خود را مالک آزادی نمی داند بلکه امانت دار حریت و آزادی می یابد. آزادی که از زیباترین چهره های حقوقی است ملک انسان نیست بلکه ودیعه و امانت الهی است که به او سپرده شده. از این رو انسان، موظف است که در حراست از آن کوتاهی و هرگز آن را به رأی خویش تفسیر نکند و بر اساس هوای خود تحریف نسازد؛ چه این که هیچ انسانی حق ندارد خود را بفروشد و خود را بنده دیگران و آزادی اش را به بردگی تبدیل کند، همان گونه که حیات انسان، ودیعه الهی است و هیچ شخصی حق ندارد دست به خودکشی بزند؛ زیرا انتحار، خیانت در امانت حیات است.

بنابراین، تفسیر علمی تحریف نشده آزادی و اعمال درست آن در مقام عمل، هر دو از ودایع الهی اند و انسان متعهد، امانت دار آنهاست.

«آزادی» در جهان بینی الهی و مادی

همان گونه که در آغاز گفته شد تفسیر آزادی به انسان شناسی بستگی دارد و انسان شناسی نیز به جهان شناسی وابسته است و با تفاوت جهان بینی و انسان شناسی، تفسیر آزادی نیز متعدد و متفاوت می گردد.

جهان بینی الهی می گوید: جهان دارای مبدأ و معاد است و برای انسان، وحی و رسالتی آمده و انسان در عین طبیعی بودن، دارای حیثیت وجودی فراطبیعی می باشد و مسافری است که عوالمی را پشت سر گذاشته و عوالمی را پیش رو دارد و با مرگ، نابود نمی شود بلکه روحش از عالمی به عالم دیگر منتقل می گردد.

در مقابل این بینش، جهان بینی مادی است که می گوید: جهان هستی، چیزی جز همین جهان محسوس مادی نیست و آغاز و انجامی ندارد و زندگی انسان نیز میان میلاد و مرگ خلاصه می شود و پس از مرگ، نابود می گردد و پاداش و کیفری وجود ندارد. قرآن کریم، سخن این گروه را چنین نقل می کند: «ان هی الا حیاتنا الدنیا نموت ونحیا»[۹]یعنی: جز همین حیات دنیوی و زندگی و مرگ آن، چیز دیگری نیست.

بر اساس این دو جهان بینی و این دو منطق، دو گونه تفسیر درباره آزادی انسان پدید می آید. کسانی که جهان و انسان را در ماده خلاصه می کنند، آزادی را همان رهایی مطلق و بی قید و شرط می دانند، البته تا آن جا که نسبت به دیگران تعدی نشود. آنان معتقدند که آزادی انسان به معنای توان همه جانبه او در انتخاب هر چیز و از جمله بردگی برای انسان های دیگر است.

در نگاه آنان انسان، آزاد است که دین را بپذیرد یا نپذیرد و اگر نپذیرد هیچ ملامتی بر او نیست؛ زیرا هیچ حقیقتی را از دست نداده است، اما در مکتب وحی، این رهایی مطلق، به معنی بردگی است؛ زیرا چنین آزادی مطلقی برای انسان، معلول اسارت او در دست آرزوها و هوس ها می باشد و او در واقع، از هوای درونی اش پیروی می کند: «افرایت من اتخذ الهه هواه»[۱۰]یعنی: آیا دیدی آن کس را که هوس خود را بندگی کرد؟

باید عنایت داشت که اگر چه خداوند انسان را «تکوینا» آزاد آفریده است و او در انتخاب هیچ دینی مجبور نیست، ولی «تشریعا» موظف است که دین حق را که خواسته فطرت پاک و الهی اوست بپذیرد. راه رشد و کمال و هدایت از بیراهه و گمراهی و ضلالت جدا و متمایز گشته است و هر انسان خواهان سعادت و کمال، باید هدایت الهی را مغتنم شمارد و از طغیان و طاغوت دوری ورزد و به خداوند ایمان آورد که در آن صورت، به دستگیره هدایت و طناب الهی دست یافته که هیچ گاه او را در میان راه نمی گذارد و از هدایت محروم نمی سازد: «قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت ویؤمن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی لاانفصام لها»[۱۱]

بر پایه جهان بینی اسلامی، هر باور انسان و هر گونه عمل او، در برزخ و در جهان آخرت به شکلی خاص ظهور می کند و انسان، موجودی است که همواره در حال هجرت از دنیا به برزخ و از برزخ به آخرت است. و در این میانه، کفر و الحاد و حق ستیزی، به چهره مار و عقرب ظهور می کند و این، نشانگر آن است که اندیشه نادرست، سم کشنده روح انسان است و خداوند هرگز راضی نیست که انسان با آزادی مطلقش، دین حق را نپذیرد و با سمّ کفر و الحاد، خود را هلاک سازد.

بنابراین اگر چه انسان تکوینا موجودی مجبور نیست، ولی آزادی او، در دایره دین الهی و دستورهای حیات بخش آن است نه فوق آن. هیچ گاه کسی نباید بگوید من حق دارم دین الهی را نپذیرم؛ زیرا با نپذیرفتن دین خداوند که مطابق با فطرت انسانی اوست در واقع، از انسانیت و عقل گرایی اش خارج می گردد.

قرآن کریم، از سویی، قلمرو آزادی عقیده را کاملا تبیین کرده و چنین می فرماید: «فبشر عبادِ * الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه»[۱۲]

یعنی: (ای پیامبر،) به آن بندگان من که سخن را می شنوند و از بهترینش تبعیت و پیروی می کنند مژده برسان.

از سوی دیگر، «سخن احسن» را نیز معرفی کرده است: «و من احسن قولا ممن دعا الی الله و عمل صالحاً و قال إنّنی من المسلمین»[۱۳]

یعنی: سخن چه کسی بهتر از گفتار شخصی است که به سوی خدا فراخوانده، کار نیک را انجام دهد و بگوید من از مسلمانانم.

به این ترتیب، اگر چه قرآن کریم انسان ها را تشویق می کند تا سخن های گوناگون را بشنوند و سخن بهتر را برگزینند، در عین حال، سخن بهتر را معرفی و انسان را تشویق می کند که بر اساس گرایش فطری خود، به آن سخن بهتر بگرود و مسلمانی باشد که کار نیک، انجام داده و به سوی خداوند دعوت می کند.

و اما آیاتی مانند «وقل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن ومن شاء فلیکفر»[۱۴] و نیز «إنا هدیناه السبیل إما شاکراً وإما کفوراً»[۱۵]که بیانگر آزادی انسان می باشند، پیام آنها درباره آزادی تکوینی انسان است نه آزادی تشریعی. و معنایش این است که راه و چاه، از یکدیگر مشخص شده اند و انتخاب هر یک، به دست شماست؛ زیرا شما مجبور نیستید و در عمل می توانید هر یک از این دو را اختیار کنید. اگر راه حق را رفتید، به بهشت و سعادت ابدی خواهید رسید و اگر راه باطل را پیمودید، به آتش و جهنم منتهی خواهید شد. نظیر آزادی انسان در انتخاب «سمّ» و «شهد» که تکوینا آزاد است، ولی در شریعت و عقل، هرگز آزاد و رها نیست.

آزادی عقیده

دین، مجموعه ای از اعتقادات ویژه است که هرگز نمی توان آن را بر کسی تحمیل کرد. اگر اصول و مبادی دیانت برای کسی حاصل نشود، دین نیز در قلمرو جانش وارد نمی شود. از این رو قرآن کریم، در یکی از درخشنده ترین آیاتش می فرماید: «لا اکراه فی الدین».[۱۶]دین رانباید با اکراه و اجبار به مردم تحمیل نمود.

ذات اقدس اله، دل انسان را به گونه ای آفریده است که تنها به «برهان» سرمی سپارد. از این رو می فرماید: «ان الظن لا یغنی من الحق شیئا»[۱۷]. این آیه، بیانگر این حکم ارشادی است که «سخن مظنون نگویید؛ زیرا اثری در دل دیگران ندارد». «عقیده» که امری علمی است نه عملی، اگر مبادی و مقدماتش در نفس انسان پیدا شود خود او نیز متحقق می گردد و اگر چنین نشود، قابل تحمیل نیست.

افکار انسان بر برهان و دلیل تکیه دارد. از این رو نه خود انسان می تواند عقیده ای را بر خود تحمیل کند و نه دیگران توان تحمیل بر او را دارند. اثبات و سلب فکر و عقیده، به دست کسی نیست و نیازمند مبادی و مقدمات علمی خویش است. اگر مقدمات علمی مطلبی فراهم شد، اعتقاد به آن مطلب منعقد می شود و اگر نه، آن را به صورت حقیقی باور نمی کند. عقیده، با «عقد» و «گره خوردن» ارتباط دارد و خود عقد با تصدیق علمی و یقینی مرتبط است.

در اعتقاد، دو عقد و گره لازم است؛ یکی میان موضوع و محمول که به همین جهت، «قضیه» را «عقد» می نامند و دیگری میان محصول قضیه و نفس انسان که این عقد دوم را «اعتقاد» می نامند. البته می شود انسان با تصوراتی خیالی زندگی کند بدون آن که آنها را از طریق دلیل و برهان به دست آورده باشد؛ مانند بچه ها که غالبا در خیالند و با خیال خود زندگی می کنند و این امر به اقتضای حکمت الهی و مناسب با مقطع سنی آنهاست. و یا مانند افرادی که با «مد» زندگی می کنند و روش و منش و شیوه زندگی آنان را مدهای وارداتی تعیین می کند.

چنین افرادی، زندگی خیالی دارند و به جای شکوفایی عقل، خیالشان به فعلیت درآمده است و به اصطلاح علمی، «متخیل بالفعل» هستند و «عاقل بالقوه»؛ زیرا برای کار خود فاقد هر گونه برهان و دلیل منطقی می باشند.

انسان وقتی به کمال می رسد که بر اساس حسن اختیار خود، حق را بپذیرد. اکراه و اجبار، اختیار را از انسان می گیرد و به همین دلیل، خدای سبحان درباره اندیشه و عقیده، آزادی را محور قرار داده و اکراه در دین را جایز نمی داند و وظیفه انبیاء علیهم السلام را عرضه و ابلاغ دین می داند: «ما علینا الا البلاغ المبین»[۱۸]و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «لعلک باخع نفسک الا یکونوا مؤمنین ان نشا ننزل علیهم من السماء آیه فظلت اعناقهم لها خاضعین»[۱۹]

یعنی: گویا تو قالب تهی می کنی بر این اندوه که چرا اینان ایمان نمی آورند. اگر ما بخواهیم، چیزی را از آسمان نازل می کنیم تا ایشان برای آن خاضع و فروتن شوند.

پس خدای سبحان، ایمان اجباری را سعادت نمی داند و برای آن در کمال انسان اثری قائل نیست.

آزادی عقیده و جهاد ابتدایی

گاهی از سوی دشمنان آگاه یا دوستان نادان گفته می شود که اسلام، با شمشیر پیشرفت کرده و عقیده اسلام، به وسیله جنگ و جهاد بر مردم تحمیل شده است.

بررسی تاریخ صدر اسلام شهادت می دهد که اسلام، با برهان و استدلال پیشرفت کرده است؛ زیرا رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و همراهان ایشان، در مدت سیزده سالی که در مکه بودند، فشارهای بسیاری را تحمل کردند و در این مدت، عده ای از مکه و اطراف آن مسلمان شدند عده ای نیز که از مدینه در مراسم حج به حضور ایشان می رسیدند، بر اساس دعوت و تبلیغ صحیح، اسلام را می پذیرفتند.

زمانی هم که آن حضرت وارد مدینه شدند، پیش از آنکه قدرتی داشته باشند، از همه اطراف مورد تهاجم قرار گرفتند و جنگهای «بدر صغری»، «بدر کبری»، و اُحُد صورت گرفت و پس از آنکه حکومت اسلامی شکل یافت، خدای سبحان، با «اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا»[۲۰]، اجازه دفاع را به مسلمانان مظلوم داد تا بتوانند برای حفظ حکومت اسلام و مسلمین و برای نجات محرومان و مظلومان دیگر از شر کافران بی منطق و فتنه گر، به جهاد در راه خدا نایل شوند.

در اسلام، جهاد بر دو نوع است؛ یکی «جهاد دفاعی» و دیگری «جهاد ابتدایی». «جهاد دفاعی» آن است که مسلمانان برای دفاع از خود، در برابر هجوم و حمله دشمن، دست به شمشیر و سلاح می برند؛ و «جهاد ابتدایی»، جهادی است که به دستور ولی مسلمین به سوی کافران رفته، آنان را به پذیرش اسلام دعوت می کنند و برای این دعوت، موانع غیرمنطقی را به وسیله جنگ، از میان برمی دارند.

علامه طباطبایی رحمه الله در این باره تحلیلی دارند که نتیجه اش بازگشت جنگ ابتدایی به جنگ دفاعی است.[۲۱]

توضیح مطلب اینکه اولین و اساسی ترین حق انسان ها، حق حیات سالم است که از آزادی فطرت پاک انسانی سرچشمه می گیرد، فطرتی خدایی که تبدیل پذیر نیست: «فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله»[۲۲]سران ستم و سردمداران کافر کشورهای غیرمسلمان، این حق را از مردم سلب کرده با شیوه های گوناگون و تبلیغات نادرست خود بر ضد حق، اجازه و فرصت تفکر و اندیشه صحیح را به آنان نمی دهند و با فتنه و آشوب در برابر ارشاد و تبلیغ اسلام نمی گذارند چراغ هدایت دین که خواسته فطرت همه انسان هاست به محدوده کشور شرک و کفر برسد.

و این کاری است که همه دشمنان بی منطق انبیاء علیهم السلام در طول تاریخ بشر انجام داده اند. و در این حال است که فرمان «قاتلوهم حتی لاتکون فتنه»[۲۳]برای از میان برداشتن فتنه و آ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.