پاورپوینت کامل فطرت خداجویی و نقش آن در تربیت انسان ۶۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فطرت خداجویی و نقش آن در تربیت انسان ۶۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فطرت خداجویی و نقش آن در تربیت انسان ۶۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فطرت خداجویی و نقش آن در تربیت انسان ۶۰ اسلاید در PowerPoint :

>

چکیده:

یکی از مهم ترین مسائل انسان شناسی این است که آیا گرایش ها و بینش های انسان محصول تعاملات او با خارج است یا ریشه آن گرایش ها و بینش ها در خمیر مایه آدمی نهاده شده است؟ به عبارتی دیگر آیا در انسان چیزی به نام فطرت وجود دارد یا خیر؟ اگر انسان فطرت دارد، چه چیزهائی فطری انسان هستند؟

نویسنده در این مقاله به بررسی بینش و گرایش فطری انسان به خدا می پردازد و در پایان نوشتار، به نقش تربیتی فطرت توجه می دهد.

چیستی فطرت

فطرت واژه ای عربی از ماده (ف، ط، ر) است. «فَطَرَ» در عربی به معنی شکافتن و آفریدن ابتدائی و بدون سابقه، آمده است.[۱] و در قرآن به هر دو معنی به کار رفته است.[۲]

فِطْرَت بر وزن فِعْلَه برای بیان حالت فعل و به معنی سرشت، طبیعت و خلقت خاصّ است.[۳] فطرت و فطریات اصطلاح های متعددی دارد اما آنچه منظور این مقاله است، نحوه خاصّ آفرینش انسان است؛ «انسان فطرت دارد» به این معنی است که انسان مانند لوح سفید یا خمیرِ شکل یافته ای به دنیا نمی آید بلکه از آغاز بینش ها و گرایش های خدادادی خاصی را به همراه دارد که انتخاب ها و افعال او را در طول زندگی جهت می دهد. و منظور از «فطری بودنِ توحید» این است که انسان نسبت به تعالیم انبیا، لااقتضا و خنثی نیست.

در سرشتِ انسان، فطرت و تقاضایی است که بعثتِ انبیا پاسخگوی آن است. پیامبران الهی چیزی را عرضه داشته اند که بشر طبق سرشتِ خود در جست و جوی آن است.[۴] بنابراین فطریات انسان خدادادی، فراحیوانی، قابل تجربه درونی، همگانی و از بدیهی ترین بدیهیات است.

البته فطریات انسان به فطرت خداجوئی و خداشناسی منحصر نمی شود ولی مقاله حاضر تنها به خداشناسی و خداجوئی فطری پرداخته است.

فطرت در قرآن و روایات

الف – آیه فطرت (روم/۳۰) «فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِک الدِّینُ الْقَیمُ وَ لکنَّ أَکثَرَ النّاسِ لا یعْلَمُونَ» (پس روی خویش را بسوی دین یکتاپرستی فرا دار، در حالی که از همه کیش ها روی برتافته و حق گرای باشی، به همان فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است. آفرینش خدای – فطرت توحید – را دگرگونی نیست. این است دین راست و استوار، ولی بیشتر مردم نمی دانند.)

در این آیه فطرت خداجوی بشر و بعضی از ویژگی های آن بیان شده است. طبق این آیه، یکتاپرستی و خداجوئی جزء آفرینش انسان ها است. و طبیعت انسان اقتضا می کند تا در برابر مبداء غیبی که ایجاد، بقا و سعادت او را به دست دارد، خضوع کند و شؤون زندگیش را با قوانین واقعی جاری در عالم هستی، هماهنگ نماید. دین فطری که مورد تأکید قرآن و سایر کتب آسمانی است، همان خضوع و همین هماهنگی است.[۵]

همچنین طبق این آیه، همراهی و ملازمت انسان با آفرینش و خلقت خود، – همان آفرینشی که خداوند همه انسان ها را بر آن نوع آفریده است – با توجه کامل به دین مساوی و برابر است.[۶] دینی که خداوند توجه به آن را از ما می خواهد، تشریع مبتنی بر تکوین است.

ب – آیه میثاق (اعراف /۱۷۲ – ۱۷۳): «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّک مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یوْمَ الْقِیامَهِ إِنّا کنّا عَنْ هذا غافِلِینَ أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَک آباونا مِنْ قَبْلُ وَ کنّا ذُرِّیهً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ»

(و [یاد کن] آنگاه که پروردگار تو از فرزندان آدم، از پشت های ایشان، فرزندانشان را گرفت و آنان را بر خودشان گواه کرد؛ [گفت:] آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، گواه شدیم؛ [و این گواهی را گرفتیم ]تا روز رستاخیز نگویید که ما از آن بی خبر بودیم. یا نگویید که پدران ما از پیش شرک آوردند و ما فرزندانی از پس آنان بودیم، آیا ما را به سزای آنچه کجروان و تبه کاران – کافران – کردند، هلاک می کنی؟!)

درباره این آیه، ابهامات و اظهار نظرهای بسیاری وجود دارد و بحث های مفصلّی مطرح شده است. ظاهر کلّی آیه این است که خداوند برای اتمام حجّت بر انسان ها، از آن ها بر ربوبیت خویش عهد و میثاقی گرفته است، تا کافران در قیامت، هیچ عذر و بهانه ای نداشته باشند.

آنچه در این آیه مبهم است، زمان، مکان و کیفیت این گواهی است و اینکه بنی آدمی که از آن ها میثاق گرفته شده در چه مرحله ای از خلقت بوده اند. برخی از مفسران آیه را از متشابهات دانسته اند و تفسیر آن را به اهلش واگذاشته اند. بعضی دیگر وجوه متعددی را مطرح کرده اند (چون تفصیل مطلب با هدف این مقاله متناسب نیست، از نقل آن می پرهیزیم.) با مراجعه به روایات رسیده از امامان معصوم ذیل این آیه می توانیم آن را همسو با آیه فطرت و دلیل بر سرشت خداجوئی انسان قرار دهیم. زراره، راوی معروف، روایتی از امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده است که این آیه را به قرار دادنِ معرفت در قلب های بنی آدم تفسیر کرده است: «…قال ثبت المعرفه فی قلوبهم…»[۷]

از سوی دیگر، از امام محمد باقر علیه السلام نیز در تفسیر آیه فطرت چنین نقل شده است: «فطرهم علی معرفته انه ربّهم…»[۸] از این دو روایت استفاده می شود که مفاد آیه میثاق همان مفاد آیه فطرت است و منظور آیه میثاق از این تعبیرات، معرفت فطری انسان به خالقِ خویش است. روایت های دیگری نیز این نظریه را تأیید می کند.[۹]

به جز آیه فطرت و آیه میثاق از آیات متعدد دیگری نیز می توان بحث فطرت را استفاده کرد، مانند ۱۰/ ابراهیم – ۲۵/ لقمان – ۱۳۸/ بقره آیات تذکر مانند ۵۴/ مدثر – ۲۱/ غاشیه – ۵۵/ ذاریات و…آیات نسیان مانند ۱۹/ حشر و همچنین ۶۵/ عنکبوت – ۳۳/ لقمان – ۵۳/ نحل – ۱۷۷/آل عمران و…

ج – در نهج البلاغه آمده است: «لمّا بدّل اکثر خلقه عهد الله الیهم فجهلوا حقه و اتخذوا الانداد معه و…فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسی نعمته…»[۱۰]

(و این هنگامی بود که بیشتر آفریدگان از فطرت خویش بگردیدند و طومار عهد در نوردیدند، و حق او را نشناختند و برابر او خدایانی ساختند و…پس هر چند گاه پیامبرانی فرستاد و به وسیله آنان به بندگان هشدار داد تا حق میثاق ألست را بگذارند و نعمت فراموش کرده را بیاد آرند.)

از عبارت «لیستأدوهم میثاق فطرته» استفاده می شود که کار پیامبران ایجاد خداشناسی، و خداجوئی در انسان نیست. آن ها نمی خواهند انسان را خداشناس کنند بلکه میثاق فطری انسان را که از آن غافل شده است به او یادآوری می کنند و او را به آنچه در درون دارد، رهنمون می شوند.

د- روایات متعددی نیز از امامان معصوم( علیهم السلام) درباره مصادیق فطرت الهی بشر نقل شده است. بعضی روایات فطرت را به معرفت تفسیر کرده اند.[۱۱] در بعضی دیگر، توحید مصداق فطرت شمرده شده است.[۱۲]

و در برخی از فطرت به اسلام تفسیر شده است.[۱۳] همچنین در روایاتی، نبوت و امامت و در بعضی ولایت و در برخی توحید در خالقیت و در بخشی توحید در ربوبیت، در تفسیر فطرت ذکر شده است.[۱۴] محتوای کلّی این احادیث شریف این است که خلقت خاصّی که خداوند انسان را بر آن آفرید، توحید یا اسلام و یا…است یعنی انسان به گونه ای آفریده شده است که با این مسائل بیگانه نیست و اگر در شرایط مساعد قرار گیرد و آن فطرت الهی بالفعل شود، این معارف را می یابد. البته می توان گفت این روایات هر یک مصداقی از مصادیق فطرت را بیان کرده اند؛ پس این موارد با یکدیگر منافاتی نداشته، قابل جمعند؛ به این معنی که همه این موارد در خلقت انسان نهاده شده است.[۱۵]

اثبات فطرت

افزون بر دلیل نقلی از قرآن و روایات، ادله دیگری مانند دلیل فلسفی و شهودی نیز بر وجود فطرت خداآشنای انسان وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

۱- دلیل فلسفی: انسان موجودی مجرّد است و هر موجود مجرّد، علّت و خالق خود را به صورت حضوری درک می کند. در نتیجه انسان فطرتا خداشناس است.

مجرد بودن انسان به این معناست که آنچه انسانیت انسان و هویت واقعی او را تشکیل می دهد و آنچه درک کننده داده های حسی است، مجرّد است؛ یعنی همان که از آن به «روح» تعبیر می کنیم و با «خود» یا «من» به آن اشاره می کنیم، موجودی مجرد (غیر مادّی) است و از خصوصیات ماده خالی است؛ هر چند از ابزار مادی مانند چشم و گوش و…استفاده می کند و بر جسم مادی تأثیر می گذارد و از آن اثر می پذیرد. منظور از این روح، همان است که شاد یا غمگین می شود. همچنین تفکر، استنتاج و اراده نیز پدیده های روحی هستند.

دلایل عقلی و نقلی و شواهد تجربی متعددی بر تجرد روح وجود دارد که در برخی کتب به تفصیل آمده است.[۱۶]

در توضیح مقدمه دوم دلیل فلسفی باید گفت: از نظر فلسفی معلول، عین ربط به علت خود است و وجود و استقلال معلول به وجود و استقلالِ علّت است و معلول از خود استقلالی ندارد. نسبت معلول به علّت شبیه نسبت شعاع نور به منبع نور است که با قطع اتصال، شعاع معدوم می شود. چنین معلولِ مجردی نمی تواند غایب از علّت باشد و همیشه در محضرِ علّت خود است و در حدّ خودش عالم به علّتش است. علامه طباطبائی در نهایه الحکمه می نویسند:

«و کذلک العله حاضره بوجودها لمعلولها الرابط ل

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.