پاورپوینت کامل فداییان اسلام (معرفی عناصر اصلی، اندیشه های سیاسی و عملکردها) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فداییان اسلام (معرفی عناصر اصلی، اندیشه های سیاسی و عملکردها) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فداییان اسلام (معرفی عناصر اصلی، اندیشه های سیاسی و عملکردها) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فداییان اسلام (معرفی عناصر اصلی، اندیشه های سیاسی و عملکردها) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

صادق رزاق پور[۱]

چکیده:

نگارنده در این مقاله، که به معرفی عناصر اصلی فداییان اسلام و اندیشه های سیاسی و عملکردهای آنها پرداخته است، مباحث خود را در سه مبحث بیان نموده است. در مبحث اول ضمن معرّفی اجمالی عناصر اصلی فداییان، شرح حال زندگی، فعالیتهای سیاسی دوران تحصیل و اقدامات فرهنگی شهید نواب را در مقابل اندیشه های التقاطی کسروی، با تفصیل بیشتری بیان نموده است.

در مبحث دوم با بررسی اندیشه های سیاسی فداییان اسلام، شهادت، انتقام و قصاص را راه نهضت و برادری، استقامت و اتحاد را خطوط کلی آن و رسیدن به حاکمیت اسلام و قرآن را هدف آن، معرفی می کند و زیربنای فکری جنبش را چهار اصل: ۱- حکومت اسلامی ۲- اتحاد شیعه و سنی ۳- عدم تضادّ بین اسلام و وطن پرستی ۴- یگانگی جهان اسلام بیان کرده است. در مبحث سوم نیز به بررسی عملکردهای آن جمعیت می پردازد.

مبحث اول: تاریخچه و معرفی عناصر اصلی فداییان اسلام

۱- شرح حال حجه الاسلام سید مجتبی نوّاب صفوی

سید مجتبی میرلوحی معروف به سید مجتبی نواب صفوی در سال ۱۳۰۳ در محله خانی آباد تهران و در یک خانواده متدین و روحانی متولد شد.

پدر سید مجتبی از روحانیان محترم زمان خود بود و مانند دیگر روحانیون به آموزش و تدریس علوم اسلامی مشغول بود. رضاخان میر پنج که به تازگی با حمایت دولت استعمارگر انگلیس به سلطنت رسیده بود. تلاش مستمری برای کنار زدن روحانیون از صحنه های سیاسی، اجتماعی و آموزشی به کار می برد؛ بر این اساس، آداب مذهبی را خلاف تجدد معرفی کرد، لباس روحانیت را خلاف رویه مملکت شناخت و محاضر شرعی را به محاضر رسمی تبدیل کرد.

در چنین شرایطی، آقا سید جواد میر لوحی، پدر سید مجتبی مجبور گردید از لباس روحانیت صرف نظر نماید؛ چون رضاخان دستور داده بود که مردم کشور از لباس متحدالشکل استفاده کنند. آقا سید جواد در چنین جوّی برای احقاق حقوق مظلومان، وکیل دادگستری شد.[۲] مدتی نگذشت که با «داور» وزیر دادگستری وقت ـ سال ۱۳۱۵ یا ۱۳۱۴ـ درگیر شد و در پی گفتگویی اعتراض آمیز به نظام شاهنشاهی، گوش وزیر را با سیلی خود آشنا ساخت و خود روانه زندان گردید و بعد از سه سال در زندان رضاخانی به دیدار خدا شتافت. با رحلت پدر، سید محمود نواب صفوی، دایی سید مجتبی، سرپرستی خانواده خواهرش را بر عهده گرفت. سید مجتبی کودکی تیز هوش بود و با سولات خویش پدر و مادرش را به تعجب وا می داشت.

فعالیتهای سیاسی نوّاب صفوی در مدرسه

او هفت ساله بود که وارد دبستان شد و دوران تحصیلی ابتدایی را در «دبستان حکیم نظامی» گذرانیده، سپس وارد «دبیرستان صنعتی» که در آن زمان به آلمانیها تعلق داشت، گردید. وی سنین کودکی را در همان محله؛ یعنی خانی آباد تهران گذراند. سید مجتبی عشق و علاقه زیادی به دروس حوزوی داشت و علاقمند بود به دروس حوزوی بپردازد، اما دایی وی که سرپرستی او را بعد از مرگ مرموز پدرش در زندان رضاخانی، به عهده گرفته و قاضی دادگستری بود، با سید مخالفت می کند. سید در راستای این مخالفت، مجبور می شود که همزمان هم به دروس جدید در دبیرستان صنعتی آلمانیها بپردازد و هم در مسجد محل (خانی آباد) به دروس قدیم و حوزوی همت نماید.

سید در شرایطی، در یکی از مدارس غربی، «مدرسه صنعتی آلمانیها» مشغول به تحصیل علوم جدید بود که نظام آموزشی غرب در ایران به صورت بهترین نظام عرضه می شد، ولی او می دید در مدرسه مسائلی مطرح است که با آرمانهای اسلامی سازگار نیست. وی در فرصتهای مناسب اوضاع سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور را برای همکلاسیهای خود شرح می داد.

سید مجتبی در ۱۷ آذر ۱۳۲۱ در طی یک سخنرانی پرشور در مدرسه که سال آخر تحصیل وی در دبیرستان بود، به دانش آموزان می گوید:

«برادران! ما در مقطعی از تاریخ وطنمان قرار گرفته ایم که در برابر آینده مسولیم. هجوم اجانب، بخصوص فرهنگ غربی همه بنیادهای مذهبی ما را تهدید می کند و انسان عصر ما را به صورت برده در می آورد. در گذشته اقتصاد ما و اکنون شخصیت ما را می کوبند.»[۳]

سپس، به اوضاع آشفته ای که قوای مهاجم روس و انگلیس فراهم آورده اند، اشاره می کند. قوای مهاجم نمی گذاشتند ارزاق از خارج، داخل مرکز شود، این بود که وضع مرکز از لحاظ تغذیه به خطر افتاده بود. مواد غذایی و آرد خیلی کم بود. سید مجتبی می گوید:

«پدران ما نمی دانند، به کارشان برسند یا ارزاق ما را تهیه کنند. بهتر این که ما حرکت کنیم و برویم جلوی مجلس و خواسته هایمان را به دولت بگوییم تا تکلیفمان را معین بکنند.»[۴]

با سخنرانی سید، دانش آموزان مدرسه، دست به تظاهرات می زنند. از مدرسه آلمانیها به مدرسه ایرانشهر و از آن جا به دارالفنون رفته، مدارس را تعطیل و با هم به طرف مجلس حرکت می کنند که در بین راه عده ای از مردم به آنها ملحق می شوند. تظاهرات با شکوهی برگزار می شود و با تیر اندازی مأموران به سوی مردم یکی دو نفر کشته می شوند… دولت قوام بر اثر این تظاهرات سقوط می کند.[۵]

سید مجتبی نواب صفوی در سال ۱۳۲۱ تحصیلاتش را در دبیرستان صنعتی آلمانیها به پایان رساند و در خرداد ماه سال ۱۳۲۲ در شرکت نفت استخدام گردید. بعد از مدت کوتاهی از تهران به آبادان انتقال یافت.

شش ماه از ورود سید مجتبی به شرکت نگذشته بود که یکی از انگلیسیها به کارگر ایرانی حمله کرده و وی را زخمی می کند. همان شب، جلسه ای تشکیل می شود و قرار می گذارند که صبح قبل از شروع به کار در پالایشگاه جمع شوند. سید، شروع به سخنرانی می کند و چنین نتیجه می گیرد که:

«چون ما مسلمان هستیم و قصاص یکی از احکام ضروری ماست، یا باید آن انگلیسی این جا بیاید در جلوی جمع از این برادر ما پوزش بخواهد و یا اگر این کار را نکند عین کتکی که به آن زده و یا عین جراحتی که به این وارد کرده ما باید به او وارد کنیم.»[۶]

هنوز سخنان سید به پایان نرسیده بود که کارگران به خشم آمدند و به سالن آن انگلیسی رفته و سالن را خراب می کنند. پلیس دخالت کرده، انگلیسی موفق به فرار می شود و چند نفر از کارگران دستگیر می گردند. سید به خانه یکی از دوستانش رفته و شبانه توسط یکی از لنجها و قایقها از آبادان راهی نجف می شود.[۷]

نوّاب صفوی در حوزه علمیه نجف

نواب صفوی در مدرسه قوام یا فتحیه از مدارس حوزه علمیه نجف اقامت گزید. در همان روزها علامه امینی در یکی از حجره های فوقانی مدرسه، کتابخانه ای دایر کرده و به تألیف کتاب «الغدیر» مشغول بود. این امر سبب شد که سید مجتبی با علامه امینی که از دانشمندان بزرگ ایران است، آشنا شود.[۸]

نواب صفوی که علوم مقدماتی را در تهران به انجام رسانیده بود، در نجف دنبال استادانی بود که سطوح عالی را از آنها بیاموزد. وی علاوه بر تحصیل علوم متداول حوزه در فقه و اصول، در پی شناخت اصول سیاسی اسلام بود.

اقدامات فرهنگی نوّاب صفوی در مقابل اندیشه های کسروی

«سالهای بعد از شهریور ۱۳۲۰ که از فشار زیاد هرج و مرج، مردم به هر نقطه ای متشبث می شدند، موقعیت خوبی بود که شیادان اجتماع، دامهای سوء استفاده خود را بگسترند و هر کس بنابر استعداد و موقعیت و طرز تفکرش، چاهی فرا راه اجتماع بکند و غالب حزب سازیها و مسلک تراشیها نیز در همین سالها شروع شد.

در این موقع، احمد کسروی هم که در ایام جوانی بر اثر اختلافاتی از محیط روحانیت خارج شده و کینه روحانیت را به دل گرفته بود، فرصتی مناسب دید که انتقامی باز ستاند.

او در آغاز نشریاتی منتشر کرد. اندک اندک که بازارش رونقی گرفت، اهانت به مقدسات دینی را شروع کرد. این خود زنگ خطری بود که در گوش مسلمین به صدا در آمد. دستهایی نامریی که همیشه صداهایی را که ایجاد نفاق می کند تقویت می نمایند، شروع به فعالیت کردند و مسلک کسروی را روز به روز توسعه دادند و در اطراف آن سرو صدا راه انداختند، به امید آن که باز هم مسلمانان را به جنگ و نفاق داخلی مشغول کرده باشند.

در این موقع غالب نویسندگان مسلمان مبارزات قلمی خود را آغاز نموده و در فکر ریشه کن کردن نهال مفسدی بودند که داشت در اعماق قلوب بی خبران از معارف اسلام ریشه می دوانید، ولی کسروی مطالب مستدل آنان را با سفسطه و ناسزا پاسخ می داد.

کارهای کسروی کم کم در اثر تقویت بیگانگان غوغایی به پا کرد. مقداری از نشریاتش به نجف اشرف که آن روز مرکز اول روحانیت و حوزه علمیه تشیع بود، رسید. یکی از آن کتب در یکی از مدارس نجف به حجره ای راه می یابد. آن جا محل اقامت «سید مجتبی نواب صفوی» بود.»[۹]

سید احمد کسروی در این کتاب به حضرت امام صادق(ع) توهین نموده بود. سید مجتبی کتاب را به چند تن از اساتید و مراجع عالیقدر نجف اشرف نشان می دهد، آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمی کتاب را مطالعه کرد و بعد از آن با صراحت، حکم ارتداد نویسنده آن؛ یعنی سیداحمد کسروی را اعلام کرد.[۱۰]

نواب صفوی، پس از اطلاع از حکم، جهت انجام وظیفه در سال ۱۳۲۴ عازم ایران شد. در این زمان یکی از فضلای پرهیزکار و پاکدامن نجف داوطلب شد هزینه سفر سید مجتبی را بپردازد و به همین منظور سیزده دینار پرداخت نمود. ایشان دانشمند محترم آقای سید اسدالله مدنی بود، بعدها به شهید محراب، آیت الله مدنی شهرت یافت. همچنین توسط حضرت آیت الله حاج سید ابوالقاسم خویی دو دینار و نیز مبلغ پنجاه تومان توسط یکی دیگر از علمای عالیقدر نجف برای مخارج سفر نواب صفوی کمک شد.[۱۱]

«پیش از حرکت سید مجتبی از نجف به ایران، مردم تبریز و مراغه و گروهی از روزنامه ها به مقابله با احمد کسروی برخاستند و از دولت وقت درخواست نمودند تا وی را به جهت انتشار کتب گمراه کننده محاکمه نمایند. دولت قدرت چندانی نداشت و از طرفی برنامه های پهلوی با کارهای کسروی جنبه رو دررویی نداشت و در حقیقت هر دو در جهت اسلام زدایی گام بر می داشتند و کارهای کسروی، فعالیتهای دولت را تحت الشعاع قرار می داد. از این رو به مقابله با وی بر نیامد.»[۱۲]

نواب صفوی به حکم وظیفه اخلاقی و دینی خود در صدد اصلاح او بر آمد و بدین منظور، در جلسات متعددی به مباحثه و مذاکره با کسروی پرداخت و با وجود این که از هدایت وی ناامید شده بود و حتی احتمال هدایت و ارشاد او را نمی داد، باز هم به امید این که اطرافیان او متنبّه شوند، در جلسات متعددی به مناظره و مذاکره با کسروی ادامه داد و چند بار هم به منزل کسروی رفته و در جلسات علنی آنها شرکت کرد و در حضور عموم، حقایقی را بیان کرد که در همان جلسات عده ای متوجه حقیقت گشته و باز گشت نمودند. سرانجام، تنها راه باقی مانده را در اجرای حکم ارتداد و حذف فیزیکی او یافت؛ چون در طول مذاکرات، مسأله ارتداد کسروی برای سید مجتبی مسلّم و مبرهن شده بود.

حذف فیزیکی کسروی توسط نوّاب صفوی

زمانی که دعوت مؤثر نیفتاد و مسأله ارتداد کسروی یقینی شد، نواب صفوی تصمیم گرفت که کسروی را نابود ساخته و از خطر انحراف جوانان بکاهد. البته سید از بدو ورود به تهران تا زمانی که تصمیم به کشتن کسروی گرفت جلساتی با جوانان متدین تهران تشکیل داده و عده ای از جوانان را آماده از خود گذشتگی کرده بود، ولی برای تقویت مبانی اعتقادی آنها لازم دیده بود که اولین قدم را خود در میدان نبرد و پیکار نهند، تا نمونه و الگوی جانبازی به دست آنها داده شود.

روز ۲۴ اردیبهشت ۱۳۲۴ بنابه قول آقای سید مجتبی نوّاب صفوی و یا روز ۲۳ اردیبهشت بنا به نقل آقایان سید علی رضا سید کباری و حاج مهدی عراقی، احمد کسروی ساعت ۵/۱ الی ۲ بعداز ظهر به اتفاق گروه رزمنده اش به طرف منزل خود که در اطراف میدان حشمت الدوله و یا به نقل دیگر در اطراف چهار راه حشمت الدوله قرار داشت در حرکت بود، سید مجتبی با نقشه از قبل طراحی شده به همراهی یکی از دوستان ایام تحصیلی خود که محمد آقا نام داشت و در قسمت فنی راه آهن مشغول به کار بود، در چهار راه حشمت الدوله با کسروی برخورد کردند و سید با اسلحه کسروی را مورد اصابت گلوله قرار داد. بعد از شلیک تیر دوم، اسلحه از کار افتاد و تیرهای بعدی از اسلحه خارج نشد و احتمالاً فشنگ آن سالم نبوده و در لوله گیر کرده بود.[۱۳]

گروه رزمنده برای نجات کسروی به سمت سید هجوم آوردند، ولی با اولین نهیب و حمله ایشان به سوی آنها، همگی فراری شده و کسروی را تنها گذاشتند. در این زمان، مأمورین انتظامی سر رسیده و کسروی را داخل درشکه ای گذاشتند و به بیمارستان رساندند، ولی نواب صفوی جهت اطلاع از مرگ کسروی آنها را تعقیب می کرد و در نتیجه همان تعقیب دستگیر و زندانی شد. و کسروی در بیمارستان «رضانور» بستری شد و چون گلوله به موضع غیر حساس اصابت کرده بود، بعد از سه ماه معالجه بهبود یافت و از بیمارستان خارج شد.[۱۴]

هیجانی که ترور نافرجام کسروی توسط یک روحانی جوان، که حدودا ۲۱ سال سن داشت، در مردم ایجاد کرد، به حدی بود که عموم متدینین را برای آزادی ایشان به فعالیت وا داشت. جلسات متعدد و پی در پی تشکیل می شد. طومارها و تلگرافهای پشت سر هم علیه کسروی و به طرفداری از نواب صفوی به دست زمامداران وقت می رسید. از همان روز دوم و سوم بازداشت سید، هیأتهای مختلف پایتخت برای دیدار با ایشان و ابراز حمایت و صمیمیت نسبت به ایشان، به زندان موقت مراجعه و با ایشان ملاقات کردند. علمای ایران و نجف خواستار آزادی سید مجتبی گردیدند. و سرانجام، فشار مردم، محافل مذهبی و علما به حدی بود که دولت وقت نتوانست در مقابل آن مقاومت کند و با قرار دوازده هزار تومان نواب صفوی را از زندان آزاد کردند. با آزادی از زندان، دست به تشکیل اولین هسته نهضت به نام «فداییان اسلام» زد و طی اعلامیه ای موجودیت آن را اعلام کرد.

بر این اساس، بقیه فعالیتهای مبارزاتی سید را همراه با مبارزات فداییان اسلام در مبحثی مجزا، پی خواهیم گرفت.

۲- شرح حال حجه الاسلام سید عبدالحسین واحدی

سید عبدالحسین واحدی در سال ۱۳۰۸ در کرمانشاه و در خانواده ای روحانی متولد شد. پدرش ـ آیت الله سید محمد رضا واحدی بدلا معروف به سید محمد رضا مجتهد قمی ـ از علمای طراز اول کرمانشاه بود. او دوران کودکی را تحت تربیت پدر و مادرش و به عنوان یک مسلمان معتقد، زیر بنای فکری محکم و استواری یافت. وی سالهای اولیه نوجوانی را در زادگاهش سپری نمود و سپس برای ادامه تحصیل به تهران و به روایت دیگر به قم رفت و پس از مدتی جهت ادامه تحصیل به نجف اشرف هجرت کرد و در آن جا با جوانی به نام سیدمجتبی نواب صفوی آشنا شد و با او هم پیمان شده و از جمله اولین یاران وفادار سید به شمار آمد.[۱۵]

پس از چندی، نواب صفوی به ایران باز می گردد و مبارزه خود را شروع می کند، واحدی نیز سنگر قم را که دارای موقعیتی بزرگ بود به عهده می گیرد. سید عبدالحسین واحدی جوانی زیبا و بسیار خوش بیان بود و در تشکیل گروه «فداییان اسلام» همگام با نواب صفوی سعی و کوشش فراوان نمود. نطقهای او در مدرسه فیضیه و دیگر اماکن قم، موجی به پا می کرد.

فداییان اسلام در تاریخ ۱۱/۱۲/۱۳۲۹ با اعلان میتینگ عمومی، جمعیت انبوهی از اقشار مختلف مردم تهران را به مسجد شاه سابق کشانیدند. و سید عبدالحسین واحدی مرد شماره دو فداییان اسلام طی دو ساعت سخنرانی، دولتهای شوروی، انگلیس و آمریکا را به خاطر مداخله در امور ایران به شدت محکوم نمود و گفت:

«اکثریت نمایندگان مجلس، نماینده واقعی این ملت نیستند؛ و شاه حق اعمال نفوذ در مجلس را ندارد و دولت رزم آرا دولت فرمایشی شاه، و غاصب است؛ و مردم ایران دولتی می خواهند که احکام اسلام را اجرا کند. وی در پایان سخنرانی پرشور و هیجان انگیز خود، تهدید نمود که اگر رزم آرا تا سه روز دیگر از دولت کنار نرود، او را کنار خواهند زد.»[۱۶]

سه روز پس از این سخنرانی، رزم آرا توسط خلیل طهماسبی ترور شد و به قتل رسید. روز ۲۵ آبان سال ۱۳۳۲ حسین علا نخست وزیر وقت یک روز قبل از شرکت در پیمان بغداد توسط شهید ذوالقدر ترور شد و فردای آن روز با سر باندپیچی شده به سمت بغداد حرکت کرد. به دنبال این ترور نافرجام، سید عبدالحسین واحدی به اتفاق سید اسدالله خطیبی راهی عراق شدند تا حسین علا را در آنجا به قتل برسانند و مأموریت را کامل کنند. شب بود که به اهواز رسیدند و جهت اقامه نماز وارد مسجد شدند. در همان مسجد اهواز توسط یک سرهنگ شناسایی و دستگیر شدند و به همراه اسلحه ای که با خود داشتند شبانه از اهواز به تهران انتقال داده شدند و شب هنگام سید عبدالحسین را داخل دفتر تیمسار تیمور بختیار بردند.[۱۷] مهدی عراقی در این باره می گوید:

«به مجرد این که داخل اتاق می شود، بختیار شروع می کند فحش دادن، فحش مادر به او می دهد، مادر فلان، دست از این کارهایتان بر نمی دارید. آن هم می گوید مادر من زهراست، مادر فلان خودت هستی و صندلی که آن جا بوده بلند می کند که ول کند برای بختیار، بختیار هم از همان پشت میزش بلند می شود و اسلحه را می کشد و سه تا تیر به او می زند و جادرجا می کشد او را توی دفتر خودش.»[۱۸]

روزنامه های آن زمان تاریخ شهادت واحدی را هفتم آذرماه سال ۱۳۳۴ اعلام کردند.

۳- شرح حال سید محمد واحدی

سید محمد واحدی در سال ۱۳۱۳ در کرمانشاه متولد شد. وی در سن پنج سالگی پدر بزرگوارش را از دست داد و در آغوش مادری مهربان و با تقوی و برادرانی سلحشور و فدایی تربیت شد. او برادر سید عبدالحسین واحدی بود. سیدمحمد در سنقر کلیایی از توابع کرمانشاه شروع به تحصیل نمود و سپس در دبیرستان حکیم نظامی قم ادامه تحصیل داد.

از کودکی به فعالیتهای سیاسی روی آورد و به پخش اعلامیه ها مبادرت می ورزید و در مبارزات، همگام با برادر بزرگش سید عبدالحسین واحدی قدم بر می داشت. محمد به خاطر پخش اعلامیه ها توسط پلیس دستگیر و مضروب شده بود. او پس از اعدام انقلابی رزم آرا دستگیر شد و دفاعیاتش در دادگاه همه را مبهوت و متحیر ساخت.

پس از ترور دکتر حسین فاطمی باز هم دستگیر و زندانی شد و با آن که کم سن و نوجوان بود به بندرعباس تبعید گردید و سپس همراه با برادرانی که جهت آزادی رهبر فداییان اسلام ـ نواب صفوی ـ در زندان قصر متحصن شده بودند در دادگاه به محاکمه کشیده شد و در آخرین دفاع از محکمه تقاضا کرد که تمام برادرانش را آزاد و او را اعدام کنند.[۱۹]

سید محمد بعد از ترور نافرجام نخست وزیر وقت حسین علا نیز به همراه رهبرش نواب صفوی در منزل حمید ذوالقدر دستگیر شد و در دادگاه قهرمانانه از موضع انقلابی و اسلامی خود، دفاع کرد تا حدی که سپهبد مجیدی به او گفت: جوان، مگر چند سال داری که می خواهی شهید شوی.

او گفت: شهادت تمام وجود مرا می سوزاند و من نمی توانم تحمل کنم. برادرانم شهید شوند و من آزاد باشم. سید محمد واحدی به عضویت کادر مرکزی فداییان اسلام درآمد و مورد علاقه شدید نواب صفوی بود. وی در زمان حکومت دکتر مصدق نیز دستگیر شد و مأمورین او را با دست بند قپانی در بیابانهای دولاب می دواندند.

نواب صفوی که با چند تن از یاران خود از جمله محمد واحدی، نخست در خانه مرحوم آیت الله طالقانی، و سپس در خانه حمید ذوالقدر مخفی شده بودند، در اول آذرماه ۱۳۳۴ دستگیر و به دنبال آن، اکثر سران فداییان اسلام نیز دستگیر شدند و پس از یک محاکمه نمایشی نواب صفوی، خلیل طهماسبی، مظفرعلی ذوالقدر و سید محمد واحدی در ساعت سه یا چهار بامداد ۲۷ دیماه ۱۳۳۴ مطابق با سوم جمادی الثانی ۱۳۷۵ ه···. ق. سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) در حالی که صدای قرآن و تکبیرشان بلند بود تیرباران شدند. پیکر سید محمد واحدی در قبرستان وادی السلام، واقع در میدان الهادی شهر مقدس قم مدفون است.

۴- شرح حال خلیل طهماسبی

استاد خلیل طهماسبی در سال ۱۳۰۳ در تهران متولد شد و دوران کودکی خود را در محلات قدیمی تهران از قبیل خیابان ری، کوچه آبشار و امامزاده یحیی طی کرده بود. او از دوران کودکی به نجاری اشتغال داشته و در محیط کارگری پرورش یافته بود. خلیل دارای قدی کوتاه و روحی بلند بود.[۲۰] طهماسبی بسیار مقید به رعایت آداب مذهبی بود و همیشه امربه معروف و نهی از منکر می کرد. وی بسیار کم حرف و محجوب بود و اغلب اوقات فراغت خود را به عبادت می پرداخت. کمتر کسی با او برخورد کرده که از او نصیحتی نشنیده باشد. موقع اذان ظهر و مغرب تحت هر شرایطی با صدای بلند اذان می گفت. خلیل دوران نظام سربازی را نیز گذرانده بود. طهماسبی چون عاشق و شیدای قرآن بود در اندک مدتی تلاوت قرآن را آموخت و پس از آن خیلی به مطالعه قرآن و ترجمه آن علاقه نشان می داد و برای آن وقت صرف می کرد.[۲۱] وی بسیار بی علاقه به مال و ثروت بود و اغلب اوقات خود را در سالهای آخر عمر به فعالیتهای سیاسی و مبارزه بر علیه دشمنان اسلام و ایران می پرداخت. پس از قتل هژیر توسط سید حسین امامی، خلیل طهماسبی نیز دستگیر شد و پس از ۴ روز آزاد شد.

«در ۱۶ اسفند ماه سال ۱۳۲۹ هنگامی که رزم آرا برای شرکت در مجلس ترحیم مرحوم آیت الله فیض به مسجد شاه (امام خمینی فعلی) می رفت در کنار حوض بزرگ به ضرب گلوله به قتل رسید. خلیل طهماسبی بعد از شلیک گلوله ها به اذان گفتن ایستاد و فریاد «الله اکبر» سر داد.»[۲۲]

استاد خلیل طهماسبی پس از اعدام انقلابی نخست وزیر تیمسار علی رزم آرا، راه را برای ملی شدن صنعت نفت باز نمود و خود، دستگیر و زندانی شد. در سال ۱۳۳۱ عده ای از نمایندگان مجلس طرحی دایر بر عفو و آزادی خلیل طهماسبی تهیه کردند. این طرح در جلسه ۱۶ مرداد ۱۳۳۱ مجلس شورای ملی مطرح و تصویب شد و متعاقب آن خلیل طهماسبی آزاد شد. در شب آزادی خلیل، در مسجد فاطمه علیهاالسلام دولاب، جهت آزادی وی جشنی برپا شد و مردم تهران و سایر محلات به دیدار او آمدند و به وی تبریک گفتند.[۲۳] پس از آزادی از زندان، باز هم به یاری فداییان اسلام شتافت و تا آخرین لحظه عمر همراه با نواب صفوی به مبارزه خود تداوم بخشید. خلیل در روز ۲۶ آذر ۱۳۳۴، برای آخرین بار دستگیر و زندانی شد و همراه دیگر سران فداییان، که نواب صفوی از جمله آنها بود، در یک محاکمه نمایشی در ۲۵ دیماه ۱۳۳۴ به اعدام محکوم گردید و دو روز بعد، اجرای حکم از رادیو تهران اعلام گردید.[۲۴] خل

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.