پاورپوینت کامل خدا محوری یا اومانیسم؟ ۸۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل خدا محوری یا اومانیسم؟ ۸۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خدا محوری یا اومانیسم؟ ۸۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل خدا محوری یا اومانیسم؟ ۸۵ اسلاید در PowerPoint :
>
سید محمود نبویان[۱]
چکیده:
در هفتمین شماره مجله، بحث مدرنیته مطرح گردید و نویسنده در ادامه این بحث در شماره حاضر وارد بحث در باره مؤلّفه های جهان بینی مدرنیته شده است که اومانیسم یکی از مهمترین این مؤلّفه هاست.
در اندیشه های بشری،انسان مهمترین امری است که در طول تاریخ مورد توجّه و بحث و بررسی واقع شده است. در برخی از اندیشه ها، انسان در جایگاهی قرار گرفته است که هیچ موجودی کاملتر و بالاتر از او قابل فرض نبوده است و در برخی رویکردهای واقع نگر، با عنایت به وجود ضعف های مختلف در ابعاد معرفتی و غیر معرفتی انسان، ارزش و توانایی انسان محدود تلقی شده و نیازمند به هدایت موجود کاملتر دانسته شده است.این نوشتار در صدد تبیین دو نوع رویکرد مهم اسلامی و مدرن به انسان و مقایسه میان آندو است.
یکی از ویژگیهای اساسی و بنیادی جهان بینی مدرنیته، اومانیسم است. ولی این نکته نیز روشن است که انسان، در میان غالب مکاتب و جهان بینی های رایج میان بشر، از مقامی رفیع برخوردار بوده و بویژه جهان بینی ها و ادیان توحیدی، برای انسان موقعیت ویژه و ممتازی در میان موجودات عالم قائل می باشند، به عنوان مثال، دین اسلام می فرماید که همه موجودات در زمین برای انسان خلق شده اند: «هو الّذی خلق لکم ما فی الأرض جمیعا.»[۲]
یعنی: او خدایی است که همه، آنچه را در زمین وجود دارد، برای شما آفرید.
به علاوه در قرآن، خدای متعال در خلقت هیچ موجودی خود را تحسین نکرده است جز در مورد انسان که پس از اشاره به جریان خلقت بنی آدم، بر أحسن الخالقین بودن خویش آفرین می گوید و می فرماید: «ثّم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مُضغه فخلقنا المضغه عظاما فکسونا العظام لحما ثم أنشأناه خلقا آخر فتبارک اللّه أحسن الخالقین.»[۳]
یعنی: آنگاه نطفه را علقه و علقه را گوشت پاره و باز آن گوشت را استخوان و سپس بر استخوانها گوشت پوشاندیم؛ پس از آن خلقتی دیگر انشا نمودیم، آفرین بر قدرت کامل بهترین آفریننده.
در این صورت این سخن به چه معناست که «انسان محوری» از مؤلفه های اساسی جهان بینی مدرن است؟ جهان بینی که تاریخ پیدایش آن از حدود پانصد سال تجاوز نمی کند؟[۴]
این نوشتار سعی دارد تا برای پرسش بالا پاسخی مناسب ـ هرچند اجمالی ـ بیان نماید، از این رو، ابتدا اومانیسم را توضیح داده و سپس به تبیین دیدگاه اسلام در مورد انسان می پردازیم و در نهایت، مقایسه ای میان آن دو، ارائه می گردد.
«اومانیسم»[۵]
در بحث از اومانیسم، نخست به بیان معنای لغوی این واژه و سپس با ذکر معانی اصطلاحی آن، به بیان ویژگیهای اصطلاحی مقصود در این مقام، می پردازیم.
معنای لغوی
در کتب فرهنگ لغت، چند معنی برای واژه Humanism ذکر شده است:
۱ـ طبیعت و ماهیت انسانی، انسانیت.
۲ـ مطالعه و پژوهش پیرامون علوم انسانی.[۶]
۳ـ (با H بزرگ): نهضت فرهنگی فکری است که در خلال دوران تجدید حیات فرهنگی (رنسانس) به دنبال ایجاد رغبت و تمایل جدید نسبت به آثار برجسته یونانی و رومی پدید آمده است.
۴ـ شیوه ای خاص و یا حالتی از اندیشه یا عمل است که به طور مشخص بر تمایلات و آرمانهای انسانی متمرکز گردیده است.[۷]
۵ـ شیوه خاص یا سیستمی از تفکر و اندیشه که بر برتری و اولویت انسان بر اصول انتزاعی یا متافیزیکی تأکید می ورزد.[۸]
۶ـ نظامی از اعتقادات یا معیارها که مربوط به احتیاجات انسانها است؛ بدون این که ارتباطی با ایده های دینی داشته باشد.[۹]
۷ـ اعتقاد به این امر که مردم بدون داشتن دین، می توانند به سعادت و رضایت خاطر خویش نایل شوند.[۱۰]
۸ـ واژه Humanism از واژه لاتینی Humus به معنی خاک یا زمین أخذ شده و از آغاز در مقابل دو امر قرار داشته است:
الف) موجودات خاکی و مادی دیگر غیر از انسان، مانند حیوانات. (deus Ldivus)
ب) مرتبه دیگر از هستی؛ یعنی مجردات و خدایان.(divinus)
در انتهای دوران باستان و در قرون وسطا، محققان و روحانیون، میان divinitas به معنی حوزه هایی از معرفت و فعالیت که از کتاب مقدس نشأت می گرفت و humanitas؛ یعنی حوزه هایی که به قضایای عملی زندگی دنیوی مربوط می شده است، فرق گذاشتند. و از آنجا که حوزه دوم، بخش اعظم الهام و مواد خام خود را از نوشته های رومی و به طور فزاینده یونان باستان می گرفت، مترجمان و آموزگاران این آثار که معمولاً ایتالیایی بودند خود را umanisti یا humanists نامیدند.[۱۱]
معنای اصطلاحی
در طول تاریخ، واژه اومانیسم در معنای اصطلاحی خود، به سه معنا – یا اصطلاح – به کار رفته است:
۱ـ اصطلاح اوّل
اصطلاح اول اومانیسم، متعلق به دوران یونان باستان و نیز عصر رنسانس است. تا آنجا که از تاریخ فلسفه غرب به دست می آید، برای اولین بار، انسان در یونان باستان محور کانون توجه واقع شده است. و می توان ادعا کرد که دو عامل در یونان باستان زمینه را برای محوریت انسان فراهم نموده است:
الف) عامل معرفتی
اعتقادات و باورهای الیاییان، زمینه را از دو جهت، برای رشد شکاکیت فراهم نمود، از یک جهت، فلاسفه الیایی به دلیل وجود خطا در ادراکات حسّی، داده های حسّی را غیرقابل اعتماد می دانستند، و از جهت دیگر، وجود نظریات مختلف و متناقض در میان اندیشمندان نسبت به جهان و تفسیر آن، سبب شد که شکاکان نسبت به نظریات متفکرین بی اعتماد و هیچ رأیی را صائب ندانند.
به عبارت دیگر وقتی که «پارمنیدس» منکر صیرورت و حرکت در جهان بوده و از طرف دیگر، «هراکلیتوس» جهان را یکسره، حرکت می دانست، این تناقض آشکار، منشأ این گمان برای شکاکان گشت که حقیقتی وجود ندارد و نیز قابل شناختن نیست.[۱۲]
بر این اساس، شکاکان از یک طرف با اعتقاد به انحصار ابزارهای معرفتی انسان به حس و عقل، و از طرف دیگر با خطاکار دانستن این دو ابزار و تردید در داده های معرفتی آن دو، به طور کامل این دو ابزار را غیرقابل اعتماد دانسته اند، در نتیجه به صورت فراگیر، در تمام معرفت انسان تردید روا داشته اند.[۱۳]
سوفسطاییان که بر اساس برخی از اغراض عملی[۱۴] خود را شکاک می دانستند، مدعی شدند وقتی ابزارهای معرفتی بشر قابل اعتماد نمی باشد، بشر واجد هیچ ملاک و میزانی برای کشف حقیقت، ورای خودش نیست و پس از مدتی با نفی اعتماد از حس و عقل برای کشف حقیقت، بر آن شدند که هیچ حقیقتی ورای انسان وجود ندارد و انسان نباید به دنبال حقیقتی در بیرون از خودش برود، بلکه تنها معیار و میزان خود اوست و انسان خود باید حقیقت را پدید آورد.
در خامه فلسفی تاریخ بشر، هنوز این ادعای «پروتو گوراس» خودنمایی می کند که: انسان مقیاس همه چیزهاست، مقیاس هستی چیزهایی که هست، و مقیاس نیستی چیزهایی که نیست.[۱۵]
بدین ترتیب، انسان به لحاظ معرفتی از جایگاه والایی برخوردار شد و در واقع، این انسان بود که حقیقت را جعل و وضع می کرده است نه این که او کاشف حقیقت باشد.
به علاوه باید به مشکل معرفتی مذکور، این نکته را نیز بیافزاییم که سوفسطاییان در فن سخنوری و قدرت بیان از مهارت بسیار بالایی برخوردار بوده اند، و همین امر موجب شد که آنها در مباحث مختلف و از جمله مسائل حقوقی وارد شوند و به عنوان وکیل در دعاوی حقوقی حاضر و با استفاده از قدرت بیان، قضیه را به نفع خود رقم زنند، حق و حقیقت را مطابق آنچه که آنها می خواستند جهت دهند، و در این مسائل نیز کمتر اتفاق می افتاد که شکستی را تحمل نمایند.[۱۶]
پس از پیروزیهای چشمگیر سوفسطاییان در مباحث حقوقی و غیر آن، به تدریج این باور برای آنها به صورت جدّی و کاملی مطرح گشت که حقیقتی ورای ما موجود نیست و هر چه را که ما بگوییم حقیقت خواهد بود و هر چه را که ما آن را باطل و غیر حقیقی بدانیم، پوچ و باطل خواهد بود. در نتیجه این انسان است که حقیقی بودن اشیا یا بطلان و غیر حقیقی بودن آنها را تعیین می نماید.
به اقتضای نوع تبحّری که سوفسطاییان در زمینه سخنوری داشته اند علومی مانند دستور زبان، معانی و بیان و شعر برای آنها از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. لکن در میان این علوم، علم معانی و بیان ممتاز بوده است به طوری که در این دوره، علمای معانی و بیان، عمومی ترین شکل تحصیلات عالیه را عرضه می کردند در حالی که فلاسفه و دانشمندان علوم تجربی از چنین منزلتی برخوردار نبوده اند.[۱۷]
ب) عامل اجتماعی
ظهور دولت شهرهای مختلف در یونان باستان، تربیت انسانهایی برای اداره آن دولت شهرها را ضروری ساخت. از این رو سوفسطاییان کمر همت بسته و به تربیت چنین انسانهایی مشغول شدند و آنچه که در این راستا مورد عنایت ویژه واقع گشت خود انسان، روحیات و کیفیت برخورد او با افراد جامعه و انسانهای دیگر و در یک سخن مباحثی پیرامون انسان بوده است.
این عامل نیز سبب شد که انسان از جهت دیگر محور کانون اصلی توجه واقع شود و مباحث فلسفی از پژوهش نظری پیرامون کیهان و هستی، به پژوهش و تحقیق پیرامون انسان تغییر جهت دهد، و مهمترین وظیفه سیاست و دولت، تربیت انسان و شکل بخشی به آدمی و زندگی او تلقی گردید. در حقیقت تاریخ فرهنگ یونان، تاریخ محوریت انسان نسبت به همه امور عالم و حقایق بوده و بهبودی زندگی این جهانی و مادی او اساسی ترین غایت و هدف تمام تحقیقات نظری و عملی و تلاشهای اجرایی بوده است.[۱۸]
اما پس از زوال فرهنگ و تمدن یونانی به دنبال جنگهای متعدد و زوال دولت شهرها و فروپاشی آنها، بازمانده های تمدن یونانی به روم متصل گردید و متفکرین رومی سعی نمودند تا با استفاده از عناصر آموزه های فرهنگ یونانی، تحولی در فرهنگ، هنر و ادب خود ایجاد نمایند. ولی با اشاعه مسیحیت در روم و تثبیت نهاد کلیسا، وضع از ریشه دگرگون گردید.[۱۹]
بنابر آموزه کلیسا و مسیحیت تبلیغ شده توسط «پولس» و سایر رسولان، انسان ذاتا فاسد و تبهکار می باشد و این فساد و خبث باطنی انسان به حدی است که او خود نمی تواند چاره ای اندیشیده و خویشتن را از این گناه و فساد فطری نجات دهد، بدین جهت خدای متعال با تدبیر خویش و مطابق لطف و محبت خود، فرزندش را – که در حقیقت جلوه انسانی خداوند می باشد- به شکل انسان در آورده و با زجر و شکنجه دیدن او، در نهایت به صلیب کشیده شدن او، فدیه ای برای نجات بشریت پرداخت نموده است.[۲۰]
بدیهی است که در این رویکرد، انسان از جایگاه مهم و ارج وافی برخوردار نمی باشد. بر این اساس نمی تواند محور پژوهشهای علمی قرار گیرد، از این رو ملاحظه می کنیم محوریت انسان در پژوهشها و تحقیقات مختلف که در یونان باستان (و نیز روم باستان) به اوج خودش رسیده بود، در قرون وسطا رو به زوال نهاده و حتی فلسفه نیز خادم الهیات می شود.
اما با افول تدریجی دین مسیحیت در انتهای قرون وسطا، تفکر اومانیستی یونان باستان، مورد توجه مجدد قرار گرفت و متفکرین عصر رنسانس، به همان تفکر باز گشتند. اندیشمندان دوره رنسانس با پدید آوردن جنبشی علیه آموزه های قرون وسطا و مسیحیت، بازگشت به دوران باستان را مطرح نمودند به طوری که فرهنگ کلاسیک باستانی، خود را به عنوان فرهنگی آرمانی عرضه کرد و همه مردمان اعم از شاعران، نویسندگان، سخنوران، تاریخ نویسان و پژوهشگران، عنوان «اومانیست» یافتند و بدین سان رنسانس؛ یعنی تولد دوباره ادب و فرهنگ دوران باستان، به صورت جدی و همه جانبه مطرح گردید.[۲۱] و در حقیقت، علاقه به دوران کلاسیک یونان و روم، مشخصه وویژگی اساسی تفکر اومانیستی عصر رنسانس است.[۲۲]
رنسانس، با رجوع به یونان باستان و پذیرش آن، انسان را محور پژوهشهای خود قرار داده و روح انسان مداری را در تحقیقات علمی خود بویژه در ادبیات، شعر، تاریخ، معانی و بیان، حاکم نمود.
بنابراین، اولین اصطلاح اومانیسم که حاکمیت انسان و ارزشهای انسانی بر پژوهشهای نظری و عملی – بویژه پنج علم یاد شده – است، مشترک میان یونان باستان و دوران رنسانس می باشد.
۲- اصطلاح دوّم
غیر از معنای اول اومانیسم که در آن، توجه همه جانبه به انسان و ارزشهای او، بیشتر در حوزه ادبیات مطرح بوده است، از قرن هیجدهم، اومانیسم کاربرد اصطلاحی دیگری نیز یافت که همین اصطلاح، معنای مقصود از اومانیسم در جهان بینی مدرن و دنیای نوین می باشد.
در یک نگاه اجمالی، اومانیسم مدرن عبارت است از:
سیستم هماهنگ و مشخص فکری که ادعاهای مستقل هستی شناسانه، معرفت شناسانه، انسان شناسانه، اخلاقی، سیاسی و آموزشی را مطرح می سازد.[۲۳]
بنابراین، اومانیسم مدرن، یک رویکرد و نظام فکری و فلسفی است که دیدگاههای خاصی در زمینه های مختلف را ارائه می نماید، بدین جهت برای تبیین این نظام اندیشه ای و فکری، ضروری است که اومانیسم را حد اقل (و هر چند به صورت اجمالی) از حیثیت های زیر مورد توجه قرار دهیم:
الف) دیدگاه انسان شناسانه
مهمترین امری که در اومانیسم اصالت دارد، انسان است، به طوری که تمام اندیشه های نظری و عملی در اومانیسم بر محور انسان دور می زند، و در نظام هستی نیز هیچ موجود کاملتر و شریفتری از انسان یافت نمی شود. به همین جهت همه موجودات باید به نحوی از انحا در خدمت انسان باشند ولی انسان، خادم هیچ موجودی ن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 