پاورپوینت کامل نقد و بررسی مقاله «اسلام، وحی و نبوّت» (۳) ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نقد و بررسی مقاله «اسلام، وحی و نبوّت» (۳) ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقد و بررسی مقاله «اسلام، وحی و نبوّت» (۳) ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نقد و بررسی مقاله «اسلام، وحی و نبوّت» (۳) ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint :

>

عباس نیکزاد[۱]

چکیده:

آنچه پیش رو دارید ادامه بحثی است که در شماره نهم و یازدهم مجله مطرح شده است. قسمت اول این مقاله، در صدد نقد و بررسی مقاله دکتر سروش تحت عنوان «اسلام، وحی و نبوت»[۲]بود که نویسنده یکتئوری تحت عنوان « تئوری انطباق وحی و شریعت با محیط» را ارائه نمود و مدعی شده است که آموزه ها و احکام اسلام تنها متناسب با محیط و جامعه صدر اسلام است و عصری و موقتی بودن آنها از لوازم مهم این تئوری است.

در شماره نهم، هم تئوری وهم لوازم آن مورد نقد قرار گرفت و در شماره یازدهم نیز این نظریه ایشان که تنها احکام غیر عبادی موقتی است مورد نقد واقع شد. و مقاله حاضر نیز به نقد دو مطلب دیگر که در مقاله دکتر سروش مطرح گردید، می پردازد. مطلب اول این که ایشان از طرفی می گوید وحی تابع پیامبر علیه السلام بوده است و یا این که وحی فرآورده شخص پیامبر است و یا پیامبر شارع احکام اسلام بوده است و از طرف دیگر به صراحت می گوید که پیامبر مثل همه انسانهای دیگر در طول رسالت خویش در حال دگرگونی و تحول و تکامل بود. مطلب دوم بحث بسط تجربه نبوی می باشد که وی معتقد است تجربه پیامبرانه همیشه ادامه خواهد داشت و در هیچ زمانی منقطع نخواهد شد. نویسنده هر دو مطلب را مورد نقد و بررسی قرار می دهد.

نویسنده محترم از یک طرف می گوید که وحی تابع پیامبر بوده است و یا این که وحی فرآورده شخص پیامبر می باشد و یا پیامبر شارع احکام اسلام بوده است۰ و از طرف دیگر به صراحت می گوید که پیامبر مثل همه انسانهای دیگر در طول رسالت خویش در حال دگرگونی و تحول و تکامل بود.

نتیجه این دو سخن این است که احکام و مقررات شریعت اسلام نیز دستخوش تحول و تکامل بوده است. لازمه این امر این است احکامی که در آغاز نازل گردید، با احکامی که در فرجام رسالت نازل شده است در یک حد و اندازه دارای اعتبار نیستند.

«اگر پیامبری به معنای نزدیک شدن به عالم معنا و شنیدن پیام سروش های غیبی، یک تجربه است، در آن صورت می توان این تجربه را افزون تر، غنی تر و قوی تر کرد؛ یعنی همانطور که هر تجربه گری می تواند آزموده تر و مجرّب تر شود، پیامبر هم می تواند به تدریج پیامبرتر شود. شاعر، هم می تواند شاعرتر، هنرمند، هنرمندتر و عارف، عارفتر و مدیر، مدیرتر شود».[۳]

«هر جا سخن از تجربه می رود، سخن از تکامل تجربه هم درست است. هر جا سخن از مجرّب شدن است سخن از مجرّب تر شدن هم رواست. شاعر با شاعری، شاعرتر می شود و سخنران با سخنرانی، سخنرانتر. و این امر در هر تجربه ای جاری است…. در اثر استمرار قطعا کمال می یابد.

تجربه درونی پیامبر، دستخوش چنین بسط و تکاملی بود و او روز به روز با منزلت خود، با رسالت خود و با غایت کار خود آشناتر و بصیرتر و در انجام وظیفه خود مصممّ تر و مقاومتر و برای تحقق اهداف خود مجهّزتر و مسلّح تر و در کار خود مؤیدتر و موفّق تر و به توفیق خود خوشبین تر و مطمئن تر می شد… پیامبر نیز که همه سرمایه اش شخصیتش بود، این شخصیت محل و موجد و قابل و فاعل تجارب دینی و وحیی بود و بسطی که در شخصیت او می افتاد به بسط تجربه و (بالعکس) منتهی می شد. از این رو، وحی تابع او بود نه او تابع وحی… او نه تابع جبرئیل که جبرئیل تابع او بود….»[۴]

«شخصیت پیامبر در اینجا (اسلام) محور است و آن، همه آن چیزی است که خداوند به امت مسلمان داده است و دین حول این شخصیت می تند و می چرخد و همانا تجربه درونی و بیرونی است که پیامبر از سر می گذراند و هر چه آن خسرو کند شیرین بود… بدین قرار دین، تجربه روحی و اجتماعی پیامبر است و لذا تابع اوست.»[۵]

اینگونه عبارات در کتاب بسط تجربه نبوی فراوان است. جمع بندی این مطالب این است که اوّلاً وحی و پیامبری چیزی جز تجربه روحی و اجتماعی پیامبر نیست و به همین خاطر وحی، دین و شریعت تابع پیامبر و محور در این امور، شخصیت پیامبر است.

ثانیا تجربه پیامبر همانند هر تجربه دیگر (مانند تجربه شاعری و هنرمندی و فیلسوفی و ادبی) در حال تحول و تکامل و بسط است. پیامبر به تدریج از شک و تحیر به یقین می رسد و تجربه او از تیرگی به روشنی می گراید و در کار خود به تدریج مقاومتر و نسبت به مسؤولیت خود خوشبین تر می گردد.

فعلاً سخن ما در این باره نیست که این نسبتها و وصفها در مورد پیامبر صادق و صائب است یا نه (که جای بسی تأمل دارد)، سخن ما در این است که اگر وحی همان تجربه شخص پیامبر، و وحی و دین تابع اوست و وضعیت پیامبر(ص) همچنین سیال و شناور است، پس چه اعتمادی به گفته ها و آموزه های پیشین او باقی می ماند؟!

و یا حداقل نباید برای احکام و آموزه هایی که در آغاز رسالت مطرح کرده است همان اعتباری را قائل شویم که برای احکام و آموزه های پایان رسالت او قائلیم. و یا این که میان آموزه های وحی در طول دوره رسالت که در حال شناوری و دگرگونی بوده است یکدستی و هماهنگی وجود نداشته باشد، و چه بسا میان آنها ناسازگاری، تضاد و تناقض مشاهده شود همانند شعری که شاعر در آخر دوره شاعری؛ یعنی زمان پختگی خود می سراید که به هیچ وجه قابل مقایسه با شعری نیست که در آغاز دوره شاعری؛ یعنی دوره خامی و ناپختگی سروده است. همین سخن در مورد هنرمند، فیلسوف و یا ادیب، صنعتگر و کشاورز و… صادق است.

به همین خاطر، قرآن کریم یکی از ادله و شواهد روشن این امر را که قرآن و وحی کلام خداست نه پیامبر یا بشر دیگر، عدم وجود ناسازگاری در میان آموزه های خود می داند و می فرماید: «افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیراللّه لوجدوا فیه اختلافا کثیرا»[۶] یعنی آیا در قرآن نمی اندیشید؟ اگر از سوی غیرخدا بود، اختلاف فراوانی در آن می یافتید. و یا در وصف قرآن می فرماید:

«اللّه نزّل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی تقشعرّ منه جلود الّذین یخشون ربّهم ثمّ تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر اللّه، ذلک هدی اللّه یهدی به من یشاء…»[۷]

یعنی: خداوند بهترین سخن را نازل کرده است کتابی که آیاتش (در لطف، زیبایی، عمق و محتوا) همانند یکدیگر است، و اجزاء آن به همدیگر منعطف است به گونه ای که از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانی که از پروردگارشان می ترسند، می افتد. سپس برون و درونشان نرم و متوجه ذکر خدا می شود. این هدایت الهی است که هر کس را بخواهد با آن راهنمایی می کند.

به نظر ما این گفته ایشان که شخصیت و تجربه درونی و اجتماعی پیامبر به تدریج در حال تحول و تکامل است (به فرض صحت آن)، خود دلیل بر این است که وحی همان تجربه شخص پیامبر نیست، دین، وحی و شریعت تابع پیامبر نیست بلکه چیزی است که از جانب خدا بر پیامبر نازل می شود و به همین خاطر از هرگونه نوسان و دگرگونی و ناسازگاری مصون و مبرّا می باشد، بلکه همین نور و فیض مستمر الهی است که پیامبر را متحول و متکامل می سازد. آیات الهی که در جای جای قرآن به پیامبر دلداری، تسکین خاطر، یا هشدار و اخطار می دهد، مؤید این است که وحی فراطبیعی و فرابشری است. اینک به برخی از این آیات اشاره می کنیم:

اگر ما تو را نگه نداشته بودیم و حفظ و تثبیت نکرده بودیم، نزدیک بود که قدری به سوی مخالفان و دشمنان بلغزی…[۸]

ما تدریجا قرآن را بر تو نازل کردیم تا به تو قوت قلب بیشتری ببخشیم.[۹]

صبر کن و صبر تو فقط برای خدا و به توفیق خدا باشد و به خاطر کارهای آنها اندوهگین و دلسرد مشو و از توطئه های آنها در تنگنا قرار مگیر (دلگیر مشو) خداوند با کسانی است که تقوی پیشه کرده اند و کسانی که نیکوکارند.[۱۰]

ما می دانیم که گفتار آنها، تو را غمگین و ناراحت می کند، ولی (غم مخور و بدان که) آنها تو را تکذیب نمی کنند، بلکه ظالمان آیات خدا را انکار می کنند. پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند و در برابر تکذیبها، صبر و استقامت کردند و آزار دیدند تا هنگامی که یاری ما به آنها رسید و هیچ چیز نمی تواند سنت های خدا را تغییر دهد و اخبار پیامبران به تو رسیده است…[۱۱]

جالب این است که برخی عبارات نویسنده محترم بر صحت این نکته ما(هر چند به صورت ناخود آگاه) دلالت دارد. ایشان پس از بیان تحول و تکامل شخصیت و تجربه درونی پیامبر صلی الله علیه و آله می گوید:

«وقتی قرآن به تدریج به پیامبر نازل می شود، خداوند به پیغمبر توضیح می دهد: این حکمت و سرّی دارد. «کذلک لنثبت به فؤادک و رتّلناه ترتیلاً» ما تدریجا قرآن را به تو نازل می کنیم تا به تو قوّت قلب بیشتری ببخشیم، تا تو محکمتر و استوارتر شوی تا تردیدها و تحّیرها در جان تو رخنه نکند تا مخالفتها و دشمنی ها تو را نلغزاند، بدانی که پیغمبری،بدانی که ارتباط ما با تو مستمرّ است، بدانی که تو را رها نکرده ایم، بدانی که نصرت حق همیشه با تو است و بدانی که این رفت و آمد مَلَک و این سخن گفتن خداوند همچنان ادامه دارد.

پیامبر به این ارتباط مستمر احتیاج مبرم و حیاتی داشت، دوام نبوّتش در گرو دوام این ارتباط و تثبیت و تدریج بود. در قرآن هست که: «ولولاان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلاً.. .»[۱۲] اگر ما تو را نگاه نداشته بودیم و حفظ و تثبیت نکرده بودیم نزدیک بود که قدری به سوی مخالفان و دشمنان بلغزی.. .. چنین بود که تجربه پیامبرانه مرتب تکرار می شد، نه این که فقط یک بار وحی بر پیامبر آمده باشد…. بلکه باران رحمت وحی مستمرا بر او می بارید و او را طراوت و شکوفایی بیشتر می بخشید.

لذا پیامبر تدریجا عالم تر می شد، هم متیقن تر و هم ثابت قدم تر هم شکفته تر و هم مجّرب تر و در یک کلام پیامبرتر…. ابن خلدون درباب وحی سخنان بسیار شنیدنی و نیکویی دارد، می گوید پیامبر به تدریج تحمّل بیشتری نسبت به وحی پیدا می کرد.

ابتدا وقتی آیات قرآن بر او نازل می شد به سرعت تحمّلش به پایان می رسید به همین خاطر سوره ها و آیه های مکی کوتاه تراند اما آیه ها و سوره های مدنی بلندتر و حتی چنانکه مورخان آورده اند نصف سوره توبه وقتی که پیامبر برناقه خود سوار بودند، یکباره به ایشان نازل شد…. حتی پیامبر(ص) در بدایت امر و پس از نزول اولین آیات سوره علق چنانکه طبری می آورد هراسناک شده بود و به درستی ماهیت اتفاقی را که برایش افتاده بود نمی شناخت.»[۱۳]

به نظر ما این عبارت به وضوح تمام، مُهر تایید است بر این گفتار ما که وحی تابع شخصیت پیامبر نبود بلکه پیامبر و شخصیت او تابع وحی بود. و محور دین، شریعت و نیز شخصیت پیامبر، وحی الهی بود. این عبارات دلالت بر این دارد که وحی از بالا بر پیامبر می رسید و به همراه خود پیامبر را به بالا می برد و شکوفا می کرد. و نیز دلالت بر این دارد که قبض و بسط شخصیت پیامبر، کمترین خللی در وحی و آموزه های آن ایجاد نمی کرد. ساماندهی و ترتیب و تنظیم و سازش و پردازش وحی صرفا از جانب بالا (خدا) صورت می گرفت و اراده و سلیقه پیامبر، کمترین اثری در آن نداشت.

ایشان در بحث بسط تجربه نبوی دو ادعا داشتند یکی این که وحی تابع پیامبر است نه به عکس و دین و شریعت فراورده رسول خدا صلی الله علیه و آله است، دیگر اینکه شخصیت پیامبر در حال دگرگونی و تکامل و بسط تدریجی است. سخنان مزبور ایشان هر چند تصدیق مدعای دوم ایشان است اما تکذیب مدّعای اول ایشان هم هست. گویا نویسنده محترم که برای تایید مدّعای دوم خود، عبارات بالا را آورده، فراموش کرده است که مدّعای اصلی ایشان همان مدّعای اول بوده و این عبارات ناقض آن مدّعا است.

نویسنده محترم در تایید این مدعای خویش که وحی تابع پیامبر بود نه این که وحی از جانب خداوند با واسطه جبرئیل بر پیامبر نازل می شد، می گوید:

«فرض کنیم که کلام الهی آن باشد که جبرئیل به پیغمبر می گوید، نه آن که خود پیغمبر فکر می کند، در این صورت باز هم ما باید این سؤال را از خودمان بکنیم که جبرئیل آن کلام را از که می شنود؟ آیا آن کلام را مَلک دیگر در گوش جبرئیل می گوید یا خود جبرئیل چیزهایی را می فهمد و کلماتی را در ذهن خود حاضر می یابد و سپس واسطه گری می کند و آنها را به پیامبر انتقال می دهد؟

بالاخره ما باید در جایی توقّف کنیم و معتقد شویم که موجودی، بی واسطه به مطالبی می رسد و در می یابد که این مطلب، الهی است. حال اگر شما پیامبر را چنان موجودی نگیرید که بی واسطه سخن را می شنود، بالاخره باید این سلسله را به جایی برسانید که بی واسطه باشد؛ ما که نمی توانیم بگوییم جبرئیل هم خودش یک جبرئیل دیگر دارد و آن جبرئیل هم جبرئیل دیگر دارد و…. چنین نیست.. .. ما معمولاً در مورد پیامبر بر این باوریم که اگر خودش به این استنباط رسید که سخنان الهی است کافی نیست، چون چنین چیزی را مغایر با الهی بودن آن سخن می دانیم و گمان می کنیم حتما باید خدا کسی را انتخاب کند که ناطق آن کلام به پیامبر باشد….» [۱۴]

به نظر ما در این کلام خلطی صورت گرفته است. بحث بر سر این نیست که وحی لزوما باید با واسطه جبرئیل باشد و یا می تواند بی واسطه باشد. یقینا وحی و کلام الهی می تواند بی واسطه باشد همان گونه که می تواند با واسطه باشد (صرف نظر از این که انکار واسطه به نحو مطلق و نفی نقش جبرئیل و القا و تعلیم او به پیامبر صلی الله علیه و آله با صراحت آیات فراوان منافات دارد و کسی که ایمان به قرآن دارد نمی تواند چنین ادعایی داشته باشد) مگر ما برحسب روایات وارده معتقد نیستیم که گاهی وحی به صورت مستقیم از جانب خداوند بر پیامبر نازل می شد؟ مگر ما حضرت موسی(ع) را کلیم الله نمی دانیم؟ مگر معتقد نیستیم که او در کوه طور در میقات الهی با خداوند مستقیما گفت و شنود داشت؟[۱۵]

مگر قرآن کریم در سوره شوری نفرموده است «ماکان لبشر ان یکلّمه الّله الاوحیا او من و راء حجاب او یرسل رسولاً فیوحی باذنه ما یشاء»[۱۶] یعنی شایسته هیچ انسانی نیست که خدا با او سخن بگوید، مگر از راه وحی (وحی مستقیم) یا از پشت حجاب یا رسولی می فرستد و به فرمان او آنچه را بخواهد وحی می کند. این آیه دلالت دارد بر این که وحی خداوند به سه صورت انجام می گیرد یک صورت آن وحی و سخن گفتن مستقیم خدا است. علامه طباطبایی در ذیل این آیه می فرماید:

«نکته ای که در این آیه است این است که این سه قسم را با کلمه (اَو) عطف به یکدیگر کرده است. و ظاهر این کلمه این است که سه قسم نامبرده با هم فرق دارند و باید هم همینطور باشد، چون می بینیم دو قسم اخیر را مقید به قیدی کرده، یکی را مقید به حجاب و دومی را مقید به رسول کرده، ولی اولی را مقید به قیدی ننموده است و ظاهر این مقابله آن است که مراد به قسم اول تکلیم خفی باشد، تکلیمی که هیچ واسطه ای بین خدا و طرف مقابلش نباشد و اما دو قسم دیگر… تکلیمی است که با واسطه انجام می شود… و قسم اول از تکلّم، تکلّمی است که خدای متعال با پیامبر صلی الله علیه و آله بدون واسطه جبرئیل انجام می داد، که در آن نه رسول و فرشته ای واسطه بود و نه هیچ گونه حجابی در کار بود.»[۱۷]

سخن بر سر این است که آیا وحی تابع پیامبر صلی الله علیه و آله بود یا پیامبر صلی الله علیه و آله تابع وحی؟ سخن در این است که شارع شریعت، پیامبر بود یا خدا؟ سخن بر سر این است که وحی و دین و شریعت فراورده و تولید شده خدا است یا پیامبر صلی الله علیه و آله؟ سخن بر سر این است که آیا قبض و بسط و تحول و تکامل در شخصیت پیامبر صلی الله علیه و آله، وحی الهی را هم دچار خلل می کرد یا نه؟ سخن بر سر این است که آیا وحی، تجربه درونی است یا القای بیرونی؟ سخن بر سر این است که قرآن کلام خدا است یا کلام رسول خدا؟ به نظر ما آیات فراوان از جمله آیات مزبور به صراحت دلالت بر این دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله تابع وحی بود، وحی و قرآن کلام خدا است و دین و شریعت فراورده خدا است نه رسول.

نویسنده محترم باز در تأیید کلام خویش می گوید:

«پیامبر موجودی بوده که فکرش تحت نظارت خداوند بوده و هدایت می شده است سخنانی هم که می گفته کاملاً ضابطه دار، مضبوط و تحت هدایتی ویژه بوده است. خلاصه این که ما، در الهی بودن وحی هیچ مشکلی نداریم، این که می گوییم وحی پیامبر زمان مند و مکان مند و تاریخی و عصری بوده، هیچ یک، از الهی بودن آن نمی کاهد، زیرا معنایش این است که پیامبر به هدایت الهی در هر وقت و مناسبتی همان سخنان را می گفت که خداوند می خواست، معنای الهی بودن این نیست که هر چه انسان می گوید و هر کاری که می کند فوق زمان و مکان باشد، این ماورای طبیعی بودن است.

آنچه شما می گویید، ماورای طبیعی بودن است و ماورای طبیعی بودن با الهی بودن تفاوت دارد. طبیعت هم طبیعت الهی است، ماورای هم الهی است، الهی بودن اعم از ماورای طبیعی بودن است.. … کار پیامبر، وجود او، وحی او، رسالت او همه الهی اند؛ یعنی تحت هدایت و نظارت خداوندند. اما لازمان ولا مکان نیستند، به دلیل این که خود پیامبر لازمان و لامکان نبود…. پیش فرض این است که در عالم طبیعت هستیم و ه

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.