پاورپوینت کامل مغالطات ژورنالیستی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مغالطات ژورنالیستی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مغالطات ژورنالیستی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مغالطات ژورنالیستی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
سید محمود نبویان[۱]
چکیده:
امتیاز اساسی انسان، به اندیشه و تفکر اوست و هر چه اندیشمندتر باشد خصوصا اگر به آن عمل نماید، به کمالات انسانی خویش، فعلیت بخشیده است. به همین جهت، ادیان توحیدی و پیامبران عظیم الشأن بر تعقّل و تدبّر در همه امور اساسی و از جمله طبیعت و نیز کتب مُنْزَل از ناحیه خدای متعال تأکید نموده اند. ولی همیشه امور با ارزشتر و گرانبهاتر، در معرض خطرات جدّی تر نیز می باشند. از اساسی ترین خطر اندیشه، انجام مغالطه در آن و باطل را در لباس حق پوشاندن است. این نوشتار سعی دارد گوشه ای از این خطر را برشمارد.
از طرق مهم اشتباه در تفکر، مغالطه در استدلال و فکر بوده که موجب عدم نیل و عدم رهایی از اسارت جهل مرکب می باشد. غفلت از اشتباه و غلط در ماده و صورت استدلال و نیز مسائل خارج از استدلال، عقل بشر را از واقع بینی و دستیابی به صبح صادق محروم نموده و با بقا در تاریکیها و ظلمات مخوف جهل، به رسیدن صبح کاذب، دلخوش می نماید و نیز امکان چنین امری، دست شکارچیان گوهر و صدف عقل و فهم بشریت را باز نموده تا با بهره برداری از آن، اهداف خود را در قالب استدلالهای مغالطه آمیز و ظاهرا موجّه ابراز نمایند.
تاریخ اندیشه بشری در زمینه های مختلف، گواه آن است که انسانهای مغرض از راه مغالطه به اهداف غیر انسانی خود رسیده و با یادگیری راههای مغالطه و به کار بستن کامل آن، بهره های فراوان برده اند.
یونان باستان، انسانهایی را به خود دیده است که با سوء استفاده از نام حکمت و با استعمال انواع گوناگون مغالطات، به اغراض گوناگون و مختلف غیر انسانی خویش در حوزه های مختلف اخلاقی، علمی،…رسیده و سبب ضلالت و گمراهی مخاطبان خویش شده اند. این عده (سوفسطاییان) با استفاده از استدلالهای مغالطه آمیز، انسان را محور همه چیز دانسته و نسبت به جهان خارج، تشکیک نمودند.[۲] بدیهی است با تشکیک در واقعیت همه اشیا و محور قرار دادن انسان، مجالی براینظامهای عقیدتی، اخلاقی،…باقی نخواهد ماند و انجام هر عمل و رفتاری جایز خواهد بود.
متأسفانه باید اقرار نمود که انجام مغالطه، منحصر به سوفسطاییان نبوده است و در هر عصری چنین انسانهایی وجود دارند. در این عصر نیز – که عصر اطلاعات نام گرفته است – حجم مغالطات بیشتر شده و شیوه های نوین و جذاب تری برای مغالطه فراهم شده است. به همین جهت در این نوشتار، به بعضی از اقسام مغالطات در کتب و مطبوعات، اشاره می نماییم. ولی قبل از ذکر مغالطات، ابتدا تعریفی از مغالطه و سپس اقسام کلی آن را به صورت بسیار مختصر و فقط در حد ذکر نام آنها – مطابق تقسیم بندی منطقیین اسلامی – بیان می نماییم.
تعریف مغالطه
مغالطه در لغت به معنای سوق دادن شخص دیگر در اشتباه و نیز اشتباه کاری (خود فرد) می باشد.[۳]
اما در اصطلاح منطق، مغالطه نوعی قیاس می باشد که مواد آن شبیه به مواد برهان یا مواد جدل و صورت آن شبیه به قیاس منتج بالذات بوده و برای اثبات مدعایی و یا ابطال مدعای دیگر بیان می گردد.[۴]
از طرف دیگر سبب مغالطه در قیاس دو امر است یا این که شخص قیاس کننده در استدلال خود اشتباه می نماید و یا این که تعمّد داشته و سعی می کند دیگران را دچار اشتباه سازد، بنابراین مباحث مغالطه، شامل دو قسم غلط و تغلیط می گردد.
علاوه بر این، مغالطه در دو بخش انجام می شود و به عبارت دیگر، تحقق غلط و یا تغلیط دیگران، یا به سبب وجود امری است که در قیاس و استدلال مغالطی وجود دارد و یا به سبب امری است که خارج از قیاس مغالطی می باشد.[۵]
مغالطات موجود در قیاس نیز یا مربوط به الفاظ به کار گرفته شده در آن می باشد و یا راجع به الفاظ نیست. بنابراین، مغالطات مربوط به قیاس، مشتمل بر دو قسم: مغالطات لفظیه و مغالطات معنویه می باشد،۴ در نتیجه انواع کلی مغالطات سه قسم است:
مغالطات لفظی، مغالطات معنوی و مغالطات بیرونی و خارجی (مغالطات عرضی).
پس از بیان اجمالی نکات فوق، به ذکر بعضی از مغالطات رایج در فرهنگ جاری کشور در عرصه مجلات و مطبوعات می پردازیم.
۱- مغالطه حذف
این قسم از مغالطه مشتمل بر انواع مختلفی است، یکی از موارد آن، حذف مقداری از کلام دیگران و نقل غیر مطلوب آن می باشد. در مقام نقل کلام و سخن شخص دیگر، بدیهی است که نمی توان کل آن سخن و کلام (مانند کل یک سخنرانی و یا یک کتاب) را نقل نمود و لذا باید بخشی از کلام را نقل کرد که به صورت صریح و آشکار، مورد قبول و اعتقاد صاحب آن کلام باشد. اما گاهی یک شخص، به سبب انگیزه های مختلف در نقل قول دیگران، مقداری از کلام را طوری حذف نموده که مقدار باقی مانده، مطلوب و مورد اعتقاد صاحب سخن و کلام نمی باشد و آن مقدار را به صورت ناقص بر اساس مطلوب و هدف خویش، نقل می کند. در این حالت است که مغالطه حذف رخ می دهد، چنین مغالطه ای در سطح مطبوعات بسیار فراوان یافت می شود.
در موارد زیادی مشاهده می شود که مقصود شخص از بیان مطلبی، امری صحیح بوده و لکن تنظیم کننده محتوای اخبار در مطبوعات با حذف قسمتهایی از آن قول، آن را مطابق با انگیزه های خویش در سخن یا نوشته خود به صورت امری غیر مطلوب، تنظیم و بیان می نماید. به عنوان مثال، گاهی مطبوعات به صورت گسترده و به مدت چند ماه متوالی، شخصی را متهم می کنند که دستور قتل کسی را صادر نموده است، پس از زمینه سازیهای زیاد، با آن شخص مصاحبه می کنند و او در پاسخ می گوید: من دستور داده ام قتلی صورت نگیرد. این سخن کاملاً مخالف تبلیغات مطبوعات در چندین ماه است، به همین جهت، قلم بدستان مطبوعاتی برای این که آن هدف دروغین و باطلشان از بین نرود، در مطبوعات خود، مغالطه حذف را انجام داده و چنین می آورند: شخص متهم اعتراف نموده است، او گفته است که من دستور داده ام…
ملاحظه می شود که با حذف بخشی از کلام، مراد گوینده کاملاً دگرگون شده است.پس از روشن شدن مقصود از مغالطه حذف، از میان موارد بسیار مختلف، به نمونه ای از آن اشاره می کنیم:
آقای سروش در مباحث پلورالیسم دینی، با ارتکاب چنین مغالطه ای، استدلال می کند که چون امور عالم ناخالص است، ادیان نیز ناخالص بوده و به همین جهت این طور نیست که یک دین، کاملاً و صد در صد حق بوده و ادیان دیگر باطل باشند، بلکه هر دینی بهره ای از حق دارد. و به همین دلیل، پلورالیسم دینی – یعنی حقانیت همه ادیان یا بهره ای از حق داشتن همه ادیان در ناحیه اختلافی خود – اثبات می شود.
ایشان می گوید:
«بر این مبنا می توان افزود ناخالصی امور عالم را (و این مبنای هفتم برای پلورالیسم است) نکته قابل توجهی است که هیچ چیز خالصی در این جهان یافت نمی شود، خدای جهان هم بر این نکته انگشت تأکید نهاده است، آنجا که می گوید: «انزل من السماء ماءً فسالت او دیه بقدرها…» آبی که از آسمان فرو می ریزد ناچار با گل و لای آمیخته می شود و کف بلندی بر آن می نشیند…نه تشیع اسلام خالص و حق محض است و نه تسنن (گرچه پیروان این دو طریقه در حق خود چنان رأیی دارند) نه اشعریت حق مطلق است نه اعتزالیت…دنیا را هویتهای ناخالص پر کرده اند و چنان نیست که یک سو حق صریح خالص نشسته باشد و سوی دیگر ناحق غلیظ ناخالص، وقتی بدین امر اذعان کنیم، هضم کثرت برای ما آسانتر و مطبوعتر می شود.»[۶]
این استدلال صحیح نیست؛ زیرا با قطع نظر از این که چگونه می توان (بویژه بنابر مبنای آقای سروش که بخشهای عمده ای از دین را اعتباری می داند) از ناخالصی امور عالم به ناخالصی ادیان رسید؟ در این بیان، مغالطه حذف انجام شده است.
بسیار جای تعجب و تأسف است که آقای سروش صرفا برای توجیه یک نظریه، یک آیه از قرآن را به صورت منقطع و ناتمام ذکر می نماید و از آن برداشتی می کند که با صریح آیه در تعارض آشکار می باشد، ایشان با حذف بخشی از آیه مورد نظر (که تصریح به خالص بودن امور عالم دارد) فقط قسمتی از آن را که با انگیزه و مطلوب او سازگار است، ذکر می نماید و با چنین کاری مرتکب مغالطه حذف می شود. برای روشن شدن مسأله، آیه را به صورت کامل ذکر می نماییم:
«أنزل من السّماء ماءً فسالت أودیه بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا و مما یوقدون علیه فی النّار ابتغاء حلیه او متاع زبد مثله کذلک یضرب اللّه الحق و الباطل فأمّا الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض کذلک یضرب اللّه الامثال»[۷]
یعنی: خداوند از آسمان آبی فرستاد و از هر دره و رودخانه ای به اندازه آنها سیلابی جاری شد، سپس سیل بر روی خود، کفی حمل کرد و از آنچه در (کوره ها) برای به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگی، آتش بر روی آن روشن می کنند، نیز کفهایی مانند آن به وجود می آید، خداوند، حق و باطل را چنین مثال می زند، اما کفها به بیرون پرتاب می شوند، ولی آنچه به مردم سود می رساند (آب یا فلز خالص) در زمین می ماند، خداوند این چنین مثال می زند.
صریح آیه این است که گرچه آب سیل، در ابتدا ناخالصی داشته و با کف مخلوط است ولی آن کف، از بین می رود و آب خالص که برای مردم مفید و خیر است، باقی می ماند و قرآن می فرماید این مثال برای روشن شدن حق و باطل است و معنایش این است که گرچه حق در ابتدا با باطل آمیخته است ولی باطل از بین می رود و حق صریح آشکار شده و باقی می ماند.
حال سؤال این است که آیا متن و صریح این آیه با بیان آقای سروش که، (هیچ چیز خالص در این جهان یافت نمی شود، خدای جهان هم بر این نکته انگشت تأیید نهاده است…) سازگار است؟ آیا در تعارض آشکار با او نیست؟ وقتی قرآن تصریح می نماید: «فاما الزبد فیذهب جفاء» کف از بین خواهد رفت، و لذا آب خالص (حق خالص) باقی می ماند، آیا می توان گفت قرآن قائل است که امر خالص در این جهان یافت نمی شود؟ و از آنجا نتیجه گرفت که دین هم ناخالص است؟
علاوه بر این در موارد دیگر، خدای متعال در قرآن خبر از بطلان و زوال باطل می دهد: «انّ الباطل کان زهوقا»[۸]همانا باطل، نابود شدنی است.
«بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق»[۹]بلکه ما حق را بر سر باطل می کوبیم تا آن راهلاک سازد، و این گونه باطل، محو و نابود می شود.
نکته دیگر این است که اگر شما معتقدید حق خالص وجود نداشته و همیشه حق و باطل با هم مخلوط می باشند آیا در همین ادعای شما در پلورالیسم دینی که نه تشیع، اسلام خالص و حق محض است و نه تسنن، نیز حق و باطل با هم آمیخته و مخلوط می باشند؟ آیا این ادعا صحیح است و باطل؟ و یا این که این ادعا نه کاملاً صحیح است و نه کاملاً باطل، بلکه مخلوطی از حق و باطل می باشد؟
۲- مغالطه تکوینی
یکی از انواع مغالطات، مغالطه تکوینی[۱۰] است.
مقصود از این نوع مغالطه این است که: شخص در مقام بررسی یک ادعا، به جای این که به صحت و بطلان آن به صورت منطقی بپردازد، به سراغ منشأ و سبب آن رفته و با تخریب و منفی شمردن سبب و منشأ آن ادعا، در صدد بطلان آن برمی آید.
روشن است که چنین برخوردی، علمی و منطقی نیست؛ زیرا هیچ گاه منشأ یک تئوری، دلیل صحت یا بطلان آن تئوری نمی باشد و به عنوان مثال صرف این که منشأ اعتقاد به یک تئوری، تقلید از دانشمندان باشد، مستلزم درستی یا بطلان آن تئوری نخواهد بود، بلکه باید کاملاً توجه داشت که درستی یا بطلان یک نظریه، صرفا تابع ادله و استدلالهایی است که در اثبات[۱۱] آن نظریه بکار رفتهاست؛ یعنی اگر استدلالهای بیان شده برای اثبات یک نظریه، صحیح باشد، آن نظریه صحیح است و اگر استدلالهای بیان شده، باطل باشد، آن نظریه باطل است و در این داوری و بررسی، منشأ حصول و پدید آمدن یک نظریه، دخالتی در صحت و بطلان آن ندارد و از این رو، شخص نقل کننده، در مقام نقد یک نظریه، به لحاظ منطقی، صرفا باید اشکال یا اشکالات مقدمات استدلال بکار رفته در اثبات یک تئوری را نشان دهد نه این که با توسّل به سبب و منشأ اعتقاد به یک تئوری، در صدد ابطال آن برآید.
متأسفانه این نوع مغالطه نیز در سطح وسیعی در مجامع فرهنگی، انجام می شود. به عنوان مثال، برای رد و طرد افراد مذهبی، به جای این که به صورت منطقی و با استدلال و برهان، اعتقادات و دینداری آنها را نقد کنند، با ارتکاب مغالطه تکوینی، به سراغ منشأ اعتقادات افراد دیندار رفته و می گویند:
چون دینداری شما تقلیدی است و شما اعتقادات خود را از پدر و مادرتان اخذ نموده اید، پس اعتقادات شما بی ارزش و باطل است!!
بدیهی است که چنین بیانی، غیر منطقی و باطل است؛ زیرا بر فرض این که کسی معتقد است «خدا موجود است و یا معاد موجود است.» و این اعتقادش را نیز از پدر و مادر خود گرفته و از آنها تقلید نموده باشد، چنین شیوه ای دلیل بر بطلان اعتقاد به وجود خدا یا معاد نیست؛ یعنی صرف این که کسی از روی تقلید می گوید «خدا موجود است» دلیل بر این نیست که این گزاره باطل است.
در واقع، ارتکاب چنین مغالطه ای ناشی از رویکرد تکوینی به معرفتها و اعتقادات است. رویکرد تکوینی به مفاهیم و معرفتهای بشری، بر آن است که معرفتها و مفاهیم ذهنی بشر، تابع منشأ پیدایش و انتزاعشان می باشند و از این رو، اگر منشأ تکوّن و پیدایش یک معرفت، اموری مانند تقلید باشد، آن اندیشه باطل است، در حالی که چنین رویکرد و ادعایی غیر منطقی و غیر قابل قبول است؛ زیرا در مورد مفاهیم و معرفتهای بشری باید دو مقام مهم را از هم ممتاز و جدا نمود:
۱- مقام گردآوری و کشف معرفت.[۱۲] ۲- مقام حکایتگری و داوری معرفت.[۱۳]
این که منشأ تکوّن و پیدایی یک معرفت، فلان امر خاص است، ربطی به مقام حکایتگری و درستی یا بطلان آن معرفت ندارد و در حقیقت، خلط میان این دو مقام، سبب مغالطه تکوینی می گردد.
روشن است که مسأله مهم و قابل توجه در مورد معرفتها و اعتقادات، واقع نمونی و درستی و بطلان آن است و این حقیقت، به هیچ وجه تابع مقام گردآوری و چگونگی شکل گرفتن معرفتها نمی باشد، بلکه صرفا براهین و استدلالهایی است که برای اثبات یک نظریه یا ابطال آن اقامه می شود. در مورد علوم تجربی نیز همین امر صادق است. از این رو، یکی از مباحث مهم در فلسفه علم این است که تئوری تجربی دارای چه ویژگیهایی است؟ به عبارت دیگر، برای این که یک تئوری داخل در علوم تجربی گردد و تئوری تجربی به حساب آید، باید چه امتیازات و ویژگیهایی داشته باشد؟
در زمانی نه چندان دور در سابق، عده ای قائل بودند که تئوری تجربی، آن تئوری ای است که از راه تجربه به دست آید؛ یعنی اگر یک تئوری با مشاهده و تجربه کسب شده باشد، تئوری تجربی است ولی اگر به عنوان مثال از طریق عقل بدست آمده باشد، تئوری فلسفی است. لکن نظریه فوق با مشکلات زیادی مواجه گردید، به عنوان مثال برخی از تئوریهایی که در علوم تجربی وجود دارند مانند تئوری بقای انرژی، با تجربه و مشاهده به دست نیامده است؛ زیرا هیچ گاه انرژی، قابل حس و مشاهده نیست، همچنین مولکول و اتمها مانند الکترون، پروتون، نوترون و کوارک قابل حس و مشاهده نمی باشند. به همین جهت فلاسفه علم در مورد معیار و ملاک تمیز و تفکیک میان تئوریهای تجربی از غیر آن، معتقدند باید میان مقام گردآوری تئوریهای تجربی و مقام داوری آنها امتیاز قائل شد. به سخن دیگر، تئوری تجربی، آن تئوری ای نیست که از تجربه به دست آمده باشد (مقام گردآوری)، بلکه تئوری تجربی، آن تئوری ای است که با تجربه، داوری و ارزیابی می شود (مقام داوری).
در تأیید نکته فوق، آقای سروش می گوید:
«در هر یک از شاخه های معلومات بشری دو مقام وجود دارد: ۱- مقام گردآوری ۲- مقام داوری، مقام گردآوری مقام به دست آوردن مواد خام است و مقام داوری، مقام داوری کردن برای مواد خام است. در مقام گردآوری، مواد خام جمع آوری یا کشف می شود، مراد از کشف در اینجا، کشف یک امر صحیح نیست، بلکه ممکن است هم چیزهایی صحیح و هم غلط کشف و جمع آوری شود. گردآوری اعم است از گردآوری مواد فاسد و سالم، آنگاه در مقام داوری یا به اصطلاح در مقام تصویب، به جدا سازی صالح از فاسد مبادرت می شود.
بسیاری از اوقات این دو به هم آمیخته است و باید آنها را از یکدیگر جدا کرد، هر شاخه ای از دانش با این دو مقام مشخص می شود. اکنون باید افزود که در حقیقت، شیوه گردآوری چندان مهم نیست و آنچه که در هر دانشی اهمیت دارد، شیوه داوری است و اساسا مراد از روش علمی، همان روش داوری است.
روش علمی به روش گردآوری اطلاق نمی شود و این نکته ای بسیار اساسی است که باید مورد توجه قرار گیرد، عموما از علم و روش علمی، روش گردآوری فهمیده می شود، مثلاً وقتی می گویند فلان قضیه علمی است، منظورشان این است که به راه حس، کشف شده است و وقتی می گویند قضیه ای فلسفی است، مرادشان این است به راه عقل کشف شده است، تقسیم علوم به عقلی و نقلی در گذشته تا حدودی موهم همین معنا و مسبوق بدان است؛ یعنی گویی چیزهایی که از راه نقل به دست می آید، راه به دست آوردنشان آنها را در یک شاخه می گنجاند و چیزهایی که از راه عقل به دست می آید، در شاخه دیگری. یا در تقسیم دیگر.
اگر روش کسب علم، حس بود، علم تجربی است و اگر غیر حس بود علم دیگر. به همین دلیل در مورد علوم تجربی، حتی بعضی از دانشمندان بزرگ نیز این خطا را کرده اند، بسیاری از پوزیتویستها در باب جایگاه فرضیه ها در علم دچار مشکل بودند؛ زیرا فرضیه های علمی به دلیل داشتن تصورات غیر محسوسه، قضیه هایی نیستند که از طریق حس به دست آمده باشند، تمام فرضیه هایی که دارای ترمهایی تئوریک هستند از راه حس گرفته نشده است.
ولی در عین حال یک تئوری علمی است، لذا این مطلب، اندک اندک جا افتاد که نظریه و قانون علمی آن نیست که به روش علمی و حسی کسب شده باشد، بلکه آن است که به روش علمی بتوان در باره آن داوری کرد؛ یعنی ما همیشه پس از جمع آوری مواد خام، روی آنها داوری می کنیم و در باره روش جمع آوری سخت گیری نمی کنیم. می توان برای به دست آوردن نظریات علمی از هر طریق ممکن اقدام کرد، نظریه از هر طریق ممکن به دام بیفتد، قابل استفاده است، منشأ آن خواب، استخاره، تخیل، خرافات و اساطیر گذشتگان و…ممکن است باشد، چنانچه در موارد بسیاری چنین بوده است، اینها همه دامهای بسیار نیکو و سودمندی برای به چنگ انداختن و شکار کردن تئوریها و قوانین علمی است.»[۱۴]
بنابراین با عنایت به نکته فوق، کاملاً روشن می شود که در بررسی صحت و بطلان یک اعتقاد نباید به سراغ منشأ پیدایش آن رفت بلکه فقط اگر ادله اقامه شده بر یک اعتقاد، باطل باشد، آن اعتقاد باطل، و گرنه آن اعتقاد صحیح می باشد. به همین جهت، ادعای این که اعتقاد به قضیه «خدا موجود است» چون از روی تقلید است، بی ارزش و باطل می باشد، ادعایی غیر منطقی و مردود است؛ زیرا تقلید کردن از یک شخص، مربوط به مقام گردآوری و صیادی است و به سخن دیگر، ناظر بر این امر است که شخص اعتقاد خود را از کجا به دست آورده و روشن است که تقلید کردن (یعنی مقام گردآوری) هیچ گاه دلیل بر بطلان یک تئوری و اعتقاد نمی باشد و در حقیقت حکم مقام گردآوری غیر از حکم مقام داوری است و خلط میان این دو مقام موجب تحقق مغالطه تکوینی است. (مغالطه تکوینی؛ یعنی با توجه به سرچشمه و منشأ پیدایش یک اعتقاد و معرفت، حکم صحت و بطلان آن را روشن نماییم و به عبارت دیگر با عنایت به مقام گردآوری، حکم مقام داوری را روشن نماییم).
به عنوان مثال، اگر حسن – که یکسال و نیم داشته و فقط قدرت حرف زدن دارد – در کنار علی که برادر اوست و دانش آموز کلاس سوم دبستان است نشسته باشد و علی مشغول حفظ کردن جدول ضرب بوده و برای حفظ کردن آن سعی می کند که هر عملیات ضرب را چند مرتبه تکرار نماید و مثلاً ده بار با صدای بلند می گوید ۲۵=۵×۵، پس از تکرار زیاد، حسن نیز از روی تقلید از برادرش علی می گوید: ۲۵=۵×۵، حال آیا می توان گفت که قضیه ۲۵=۵×۵ که حسن می گوید باطل است چون او بر اساس تقلید چنین حرفی را می زند؟! و باید گفت ۲۷=۵×۵؟!!. البته این نکته را قبول داریم که اگر دینداری از روی تحقیق باشد از بعضی جهات بهتر است، ولی تفاوت آشکاری است میان این که ما مدعی شویم دینداری بر اساس تحقیق از بعضی جهات بهتر از دینداری از روی تقلید است و میان این که بگوییم دینداری از روی تقلید از اساس باطل است.
۳- مغالطه سنت گریزی
نوع دیگری از مغالطات، مغالطه «سنت گریزی» است؛ یعنی عده ای به جای این که بر بطلان یک اعتقاد و ادعا، استدلال اقامه نمایند، قدیمی بودن آن را دلیل بر بطلان آن می گیرند. در حالی که مقتضای تفکر عقلی و منطقی این است که برای داوری در مورد هر ادعایی به محتوای آن مدعا و براهین آن توجه کنیم، نه به قدیمی یا جدیدی بودن آن. بنابراین برای نشان دادن خطای یک اندیشه و مدعا باید با استدلال سخن گفت و نمی توان صرفا به خاطر قدمت اندیشه ای، آن را نادرست خواند و به عبارت دیگر، هیچ گاه عمر یک تئوری دلیل بر درستی و یا بطلان آن نمی باشد، بلکه اگر ادعایی مستند به استدلال صحیح باشد آن ادعا، صحیح و منطقا مورد قبول است، هرچند دارای عمر طولانی باشد و اگر ادعایی مستند به استدلال غیر صحیح باشد، آن ادعا باطل است هرچند که ادعای جدیدی باشد.
راستی آیا می توان ادعا نمود که ۴=۲+۲ غلط است چون چندین هزار سال قبل کشف شده است؟![۱۵]
آیا می توان ادعا نمود، اعتقاد به این که انسان در وقت گرسنگی نیاز به غذا دارد و در وقت تشنگی نیاز به آب دارد، باطل است؟ چون انسان در ابتدای پیدایش خود در روی زمین در هزاران سال قبل، همین اعتقاد را داشته است و از این جهت، این اعتقاد قدیمی شده؟!
بنابراین، هیچ گاه عمر یک تئوری دلیل بر درستی و یا بطلان آن نمی باشد.
با عنایت به نکته فوق ادعای زیر باطل است:
قوانین جزایی اسلام، ۱۴۰۰ سال پیش ارائه شد و نباید انتظار داشت که این قوانین بتوانند به مشکلات حقوقی جوامع امروزی پاسخ دهند و لذا چون قدیمی است بی ارزش است.[۱۶]
ملاحظه می شود که سخنان فوق، گرفتار مغالطه سنت گریزی است؛ زیرا صرف این که قوانین اسلام در هزار و چهار صد سال پیش ارائه شده، دلیل بر بطلان آن نیست.
۴- مغالطه تجدّدطلبی
روحیه تنوع طلبی در انسان موجب می شود که او همیشه به دنبال ابزار و وسایل جدید برود. پس از این که انسان لباسی را خرید و مدتی آن را پوشید، از استفاده آن دلزده می شود
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 