پاورپوینت کامل مصاف عقل و عشق در شخصیت ممتاز امام خمینی رحمه الله ۷۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مصاف عقل و عشق در شخصیت ممتاز امام خمینی رحمه الله ۷۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مصاف عقل و عشق در شخصیت ممتاز امام خمینی رحمه الله ۷۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مصاف عقل و عشق در شخصیت ممتاز امام خمینی رحمه الله ۷۷ اسلاید در PowerPoint :
>
چکیده:
در آستانه چهاردهم خرداد ماه، سالروز رحلت جانگداز بنیانگذار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی رحمه الله قرار داریم. در حالی که تنها چند سالی از فوت ایشان می گذرد، بدخواهان در صددند تا شخصیت امام راحل رحمه الله را مخدوش سازند امّا از آنجا که ایشان به مقام عشق و عرفان الهی نایل شده بودند، همانگونه که در زمان حضور، تقوی و خلوص ایشان شخصیتی خدشه ناپذیر از وی ساخت، در زمان وفات نیز، نور معنویت آن امام عزیز، همچنان پر فروغ ماند.
در تاریخ ایران بی سابقه است که یکی از عادل ترین و عارف ترین بندگان خدا، بر مردم ایران حکم براند، مقاله حاضر در مقام تبیین ابعاد معنوی و عرفانی شخصیت حضرت امام رحمه الله می باشد که از قلم یکی از شاگردان برجسته ایشان تراوش نموده است. این مقاله علاوه بر این که توصیفی از شخصیت والای امام راحل می باشد، توصیه هایی اخلاقی است به شیفتگان راه وی.
حضرت امام خمینی قدس سره، نوآوری های فرهنگی و فکری فراوانی داشت که در سایه آنها رهبری را تصاحب نموده و قافله دل ها را تسخیر کرد. امام راحل قدس سره از فکر بلندی برخوردار بود که أحیانا در لابه لای کتب و آثار علمی سلف صالح به چشم می خورد. امّا آنها آن توان را نداشتند که این اندیشه را از «علم» به «عین» آورند.
ولی او این اندیشه های بلند را کاملاً ترسیم کرده، در عمل پیاده نموده و به همه گان فهماند که می توان آنها را عینیت بخشید. اگر دیگران جهاد را به دو قسم تقسیم کرده اند، او به سه قسم تقسیم کرد. اگر آنها هجرت را به دو قسم منقسم کرده اند، او به سه قسم منقسم کرد. از این رو، هم در صحنه این سه جهاد پیروز شد و هم در پهنه آن سه هجرت ظفرمند گردید.
معمولاً دیگران «جهاد» را به جهاد اصغر و اکبر تقسیم می کنند. «جهاد اصغر» آن است که انسان با دشمن بیرون بجنگد و پیروز شود. «جهاد اکبر» آن است که انسان با دشمن درون نبرد کرده، عادل و باتقوی شده و در صحنه نبرد با هوس درون، پیروز شود. آنان که به اخلاق الهی متخلّق شده اند، خود را در جهاد اکبر پیروز دانسته اند. یک انسان وارسته، منزّه و پرهیزکار در جبهه جهاد اکبر پیروز است.
دیگران، «هجرت» را نیز به دو قسم تقسیم کرده اند. «هجرت صغری»، در برابر جهاد اصغر و «هجرت کبری» در برابر جهاد اکبر. «هجرت صغری» آن است که انسان از محلّی که نتواند در آن شعایر دینی را احیا کند، کوچ کرده و به جایگاهی برود که توان اقامه دین در آن جایگاه میسّر باشد و «هجرت کبری» آن است که انسان از هرگونه پلیدی، دوری و پرهیز کند. (والرّجز فاهجر)[۱] ، یعنی: از خواسته های باطل نفس کوچ کرده و به حدّی برسد که نفس، از او طلب گناه نکند. پس یک هجرت صغری، و هجرت کبرایی است که در برابر آن یک جهاد اصغر و جهاد اکبر می باشد که باهم ارتباط تنگاتنگ دارند. این عبارت از خلاصه نظر بزرگان و سلف صالح است که آنها سعی می کردند این معارف را تبیین و به آن عمل کنند.
امّا برخی از بزرگان اهل معرفت،[۲]سخنی داشتند که در لابه لای آثار آنها به جا مانده است. آنها چنین گفته اند که: آنچه را که دیگران جهاد اکبر می نامند، «جهاد اوسط» است و آنچه را که دیگران هجرت کبری می پندارند، «هجرت وسطی» است. از آنجا که آنها مراحل بالاتر را ندیده اند، این مرحله را جهاد اکبر پنداشته اند و چون جلوتر نرفته اند، این مرتبه را هجرت کبری دانسته اند. حال اگر کسی کوچ کرده و جلوتر برود، خواهد دید که راه همچنان باقی است.
جهاد اکبر این نیست که انسان بکوشد خوب، عادل و باتقوی باشد، بلکه این مرحله، «جهاد اوسط» است و «جهاد اکبر» آن است که انسان به جایی برسد که از شرّ «عقل» نجات پیدا کرده، از بند «استدلال» رهیده، از خطر «برهان» نجات یافته و به وادی «عشق» پا بگذارد. اگر انسان درصدد این باشد که همیشه با فکر کار کند، در جهاد اوسط مانده و گرفتار عقل است، او «عاقل» است نه «عارف» و «عاشق»، او هنوز در محور فکر و در مدار عقل به سر می برد، زیرا گرچه توانست از گزند جهل رهایی یابد، امّا هنوز نتوانسته عقل را رام کند.
اگر کسی عادل و باتقوا شد، به هجرت وسطی موفّق شده است، نه هجرت کبری. «هجرت کبری» آن است که انسان از مرحله عدل و تقوی بالاتر رفته، به مرتبه والای «محبّت» برسد. یک انسان «محبّ»، دست و سر را در راه محبوب فدا می کند و هرگز نمی گوید: این جنگ نابرابر است، یا با دست خالی نمی توان با طاغوتیان به نبرد پرداخت. آن که سالک کوی محبّت است، هرگز نمی گوید: حال که من در روی زمین جایی ندارم یا مرا نمی پذیرند، چگونه فریاد بکشم؟
او هرگز نمی گوید: چگونه با طاغوتیان مبارزه کنم در حالی که یار و یاوری ندارم و هیچ کشور و هیچ امّتی مرا نمی پذیرد، بلکه می گوید: من از دریایی به دریا، از فرودگاهی به فرود گاه، از کشتی به کشتی دیگر سفر کرده و حرف خود را بازگو خواهم کرد.[۳] این سخن عاشقی است که از بند عقل رهیده و در مرحله هجرت کبری و جهاد اکبر به سر می برد. این همان کاری است که حضرت سیدالشّهدا علیه السلام و یاران آن حضرت داشتند.
سخن کسانی که در حصار عقل گرفتار بوده و با برهان و استدلال قدم بر می دارند، این است که: در شرایطی که هیچ یار و یاور، وعده و عدّه ای نبود و دشمن در اوج قدرت قرار داشت، باید تقیه کرده و سکون و سکوت را بر جوش و خروش ترجیح داد![۴] ، امّا کسی که از این مرحله گذشت و گفت: باید دست و بال «عقل» و فکر را بست، تا «عشق» پرواز کند،، او به «جهاد اکبر» رسیده و از جهاد اوسط نجات پیدا کرده است. او به «هجرت کبری» رسیده و از «هجرت وسطی» نجات یافته است. ازاین رو آنچه را که دیگران هجرت اکبر می پنداشتند، به نظر ایشان هجرت وسطی خواهد بود.
مرحوم کلینی قدس سره در کتاب شریف «اصول کافی» روایتی از حضرت امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت از وجود مبارک رسول گرامی صلی الله علیه و آله چنین نقل فرمود:
«أفضل النّاس من عشق العباده فعانقها و أحبّها بقلبه و باشرها بجسده و تفرغ لها فهو لایبالی علی ما أصبح من الدّنیا علی عسر أم علی یسر.»[۵]
یعنی: فاضل ترین و برجسته ترین مردم، کسانی هستند که به عبادت «عشق» ورزیده و عبادت را دست به گردن بپذیرند، دوست عبادت باشند، با آن معانقه کنند، چنین گروهی «أفضل النّاس» هستند.
حضرت امام خمینی قدس سره در تفسیر نورانی سوره حمد، در طلیعه بحث، سخن از همین مسائل به میان می آورد، که بهترین مردم کسی است که عبادت را معشوق خود دانسته و به آن دل ببندد، نه این که صرفا عبادت را بفهمد، یا تنها برای آن برهان اقامه کند، که این حدّ وسط است، نه حدّ نهایی.
آن که همه تهمت ها را به جان می خرد و همه رنج ها را تحمّل می کند، به جایی دل سپرده است[۶] و اگر به آن جایگاه رفیع دل نمی سپرد، هرگز توان تحمل آن تهمت ها را نداشت. هیچ تهمتی از فکر هیچ سیاست بازی نگذشت، مگر این که نظیر آن شب نامه ها که بعد از فاجعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ش.، در قم پخش می شد، با نیش قلم یا نیش زبان درباره حضرت امام قدس سره گفتند و نوشتند. هیچ تهمتی از فکر هیچ سیاست بازی نگذشت، مگر این که به این بزرگوار نسبت داد و این عالم ربّانی همه را تحمّل کرد. این امر ممکن نیست، مگر به استناد همان که امام فرمود:
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم[۷]
این راه، راه «محبّت» است، نه راه «عقل»، آن که می گوید: مشت را با درفش چه کار، او عاقل است نه عاشق. آن که به خود موادّ منفجره و نارنجک بسته و به زیر تانک می رود، او «عاشق» است. حضرت امام قدس سره چنین کسانی را تربیت کرده است.
خلاصه این که حضرت امام راحل قدس سره توانست هم جهاد سه گانه را پشت سر بگذارد و هم هجرت سه گانه را طی کند، هم از هجرت صغری و وسطی به کبری برود، هم از جهاد اصغر و اوسط به جهاد اکبر سفر کند و به جایی برسد که وقتی انسان به کنار مزار مطهّرش مشرّف می شود، با تمام وجود و با اطمینان خاطر بگوید: «أشهد أنّک قد أقمت الحجّ و آتیت الزّکوه و أمرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و جاهدت فی اللّه حقّ جهاده حتّی أتیک الیقین.»
اگر برای سایر امام زاده ها به ما گفتند که این جملات را بگوییم، برای این امام زاده با چشم خود می بینیم و می گوییم؛ زیرا او سید، و از سلاله أنبیا و أئمّه معصومین علیه السلام است، او امام زاده ای است که در عصر او حق بر باطل برتری یافت. از این رو انسان بدون هیچ تردیدی در کنار مرقد مطهّر او، این فرازهای نورانی را می خواند که:
«أشهد أنّک قد أقمت الحجّ و آتیت الزّکوه و أمرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و جاهدت فی اللّه حقّ جهاده حتّی أتاک الیقین.»
مطلب مهم آن است که این راه نیز پیمودنی است. گرچه به این زودی وعده خدای سبحان که فرمود: «ما ننسخ من آیه أو ننسها نأت بخیر منها أو مثلها»[۸]، انجاز نمی شود. او وعده داد، اما نفرمود که در دراز مدّت یا کوتاه مدّت این وعده عملی می شود، ولی این چنین نیست که طی این راه مخصوص کسی باشد، پیمودن این راه را وقف کسی نکرده اند. این راه رفتنی بوده، به روی همه باز است و پیمودن آن میسور همگان می باشد.
محقّقان گران قدر و همه کسانی که دست اندرکار کتاب و کتابت هستند، باید بدانند که اگر انسان این راه را نرفت، ممکن است خدای ناکرده «عوام» بمیرد، و وقتی عوام مرد، از زحمات علمی بهره ای نخواهد داشت. این چنین نیست که هر عالمی، عالم بمیرد. اگر علم «ملکه» نشد، و در جان انسان رسوخ نکرد، هنگام کشاکش مرگ، انسان را رها می کند. مرگ آن قدر آسان نیست که انسان بتواند محفوظات علمی خود را حفظ کند. بلکه هنگام مرگ، هر چه جدای از جان است، رخت برمی بندد.
مرگ به معنای مردن روح نیست؛ زیرا روح هرگز نمی میرد.[۹] «مرگ»، رهایی روح از همه همراهان بیگانه است. روح، تن و بدن را رها می کند، مال و فرزند را ترک می کند، خاطرات عادی را فراموش می کند و خلاصه هر آنچه که «مقوّم روح» نشد، در حال مرگ انسان را رها می کند. این که خدای سبحان در دو بخش از قرآن کریم فرمود: بعضی از دانشمندان در هنگام مرگ «عوام» می میرند، ناظر به همین نکته است.[۱۰]
هر انسانی از نظر بدنی در دوران فرتوتی و سالمندی پژمرده می شود و این برای کسی نقص نیست. این اصل به عنوان موجبه کلیه، در سوره مبارکه یس چنین یاد شده است: «و من نعمّره ننکسه فی الخلق أفلا یعقلون»[۱۱]هر انسانی در دوران پیری ضعیف می شود و این نقص نیست.
امّا این که هر دانشمندی در دوران پیری عوام شود و عوامانه بمیرد، نقص است. از این رو به صورت موجبه جزئیه (با کلمه «من») بیان شد، نه موجبه کلیه. فرمود: «منکم من یرد الی أرذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیئا»[۱۲]در این آیه کریمه، کلمه «مَنْ»، حکایت از آن دارد که «بعضی» از افراد هنگام مرگ عوامانه می میرند. یعنی همه زحمات علمی آنان به هدر می رود.
اگر کسی علم را برای این که از او تعریف کنند و به او لقبی دهند طلب کند، چنین علمی هنگام مرگ انسان را رها می کند. ولی اگر علم «مقوّم» جان انسان شد، او را نورانی می کند و هرگز از تعریف و تمجید خوشحال نمی شود. چنان که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در وصف متّقیان راستین فرموده است: هنگامی که آنها را ستوده و از وی تعریف کنند، از آنچه درباره اش گفته می شود ترسیده و می گوید: من نسبت به خود از دیگری آگاه ترم و خداوند سبحان نسبت به من از من داناتر است. پروردگارا! مرا به خاطر آنچه درباره ام می گویند (که مایه خود پسندی است)، مؤاخذه مکن و مرا برتر از آنچه آنان می پندارند، قرار بده و آنچه از اعمال من که آنها نمی دانند (گناهان) بپوشان، و مشمول غفران خود قرار بده:
«اذا زکی أحد منهم خاف ممّا یقال له! فیقول: أنا أعلم بنفسی من غیری، و ربّی أعلم منّی بنفسی. اللّهم لا تؤاخذنی بما یقولون و اجعلنی أفضل ممّا یظنّون واغفر لی ما لا یعلمون.»[۱۳]
تعریف از انسان، آغاز حمله شیطان است. در بیانات نورانی حضرت امیرالمؤمن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 