پاورپوینت کامل راههای خداشناسی (از زاویه تأثیر آنها بر عملکرد دینداران) ۷۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل راههای خداشناسی (از زاویه تأثیر آنها بر عملکرد دینداران) ۷۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل راههای خداشناسی (از زاویه تأثیر آنها بر عملکرد دینداران) ۷۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل راههای خداشناسی (از زاویه تأثیر آنها بر عملکرد دینداران) ۷۶ اسلاید در PowerPoint :

>

حسن اسلام پور[۱]

چکیده:

نگارنده در این مقاله، طی مقدماتی مناسب، با اشاره به یک نقد جدی نسبت به استدلالهای دینی، سعی کرده است طریق کشف و شهود را به طریق استدلال نزدیک کند و آنگاه به تقویت و تأکید بر طریق کشف پرداخته است؛ البته بدون این که از صلابت طریق استدلال و براهین اثبات خدا ذره ای بکاهد، تأثیر ملموس تر طریق کشف و راه دل را برجسته نموده و بدین ترتیب توصیه می نماید که اندیشمندان بر این طریق در امر خداشناسی و معرفی دین، تأکید بیشتری نمایند تا عمده افراد جامعه که غیر خواص می باشند بتوانند بهتر هدایت شوند و با تقویت روحیه عرفانی که در اعماق هر انسانی به ودیعت نهاده شده، نگرش آنها نسبت به ذات اقدس الهی و دین، عاشقانه تر شده و بدین ترتیب یکی از عوامل عمده دین گریزی خنثی گردد.

مقدمه

ناگفته پیداست که هر نوع پیشرفت فکری در صحنه های علم، کلام، فلسفه و… مبتنی بر نوعی سؤال یا اشکال بالقوه یا بالفعل، از ناحیه خود متفکر یا دیگران بوده است. با این نگرش، اندیشمندان علوم اسلامی اعم از فیلسوفان، عرفا، متکلمین و… هیچگاه از شبهات و نقدهای جدی وارده به محصولات فکری و یافته های خود هراسی به خود راه نداده اند، بلکه به تقویت، تحکیم و احیانا تغییر نسبی موضع فکری خود می پرداختند.

تنها به برکت چنین نقدهاست که می توان با روشن نمودن نقاط ابهام، به رونق و پویایی تلاش های فکری کمک کرد و راه سنت را جهت پاسخگویی به شبهات و نیازهای نوین، همراه کرد. بدیهی است که هر نوع واکنش منفی و غیر متعادلانه، حکایت از نوعی تزلزل و عدم اعتماد راسخ به مبانی نظریاتی دارد که مواضع فکری اندیشمند، بر آن استوار شده است.

در این نوشتار، نگارنده در صدد است که یکی از نقدهای جدی را تشریح کند که نه تنها بالقوه، بلکه بالفعل به براهین و استدلالهای دینی متوجه است. نظر به این که خود تقریر اشکال، برای متفکران، می تواند موضوعیت داشته باشد و به نحوی آنها را در وصول به راه حل، رهنمون گردد، با یک بیان کافی به این مهم می پردازیم و آنگاه در پاسخ به آن کوشش خواهیم کرد. هرگاه چنین نوشتاری بتواند دردمندان دین را – که نگارنده خود یکی از آنهاست – حداقل به یک تجدید نظر در عملکرد گذشته خود وا دارد، نگارنده به حد کافی به غرض خود از این نوشتار واصل گردیده است.

تبیین نقد

در این که علما و اندیشمندان اسلامی در طول تاریخ فکری خود، براهین و استدلالهای عدیده ای برای اثبات وجود خدا و دیگر آموزه های اساسی دین فراهم کرده اند شکی نیست؛ و سعی شان مشکور. اما این مساعی تا چه حد توانسته است این امکان را برای دینداران – بویژه قشر جوان و حتی تحصیل کرده هایی که از لحاظ تربیت دینی و مذهبی در یک وضع رضایت بخشی قرار ندارند – فراهم کند تا تصور جذاب و امیدبخش خدا و نیز عشق فراگیر مذهبی، با تار و پود زندگی آنها عجین شود؟

آیا دست اندرکاران دین، در امر پرورش و ارضای معنویات و احساس عرفانی و عشق الهی که در هر انسانی به ودیعت نهاده شده، کاملاً موفق بوده اند؟ آیا با استدلال های عقلی و انتزاعی که بیشتر آنها برای پاسخگویی به شبهاتی از قبیل شبهه «ابن کمونه» و برای طرح در محافل علمی خواص به کار می آیند، ایمان کسی را نیز می توان افزایش داد؟ آیا اشتباه برداشت کرده ایم اگر فکر کنیم که عمده تکیه و تأکیدات ما در آموزشهای دینی و قلم زدن ما تنها بر طریق عقل استوار بوده است؟

آیا جمال الهی و کمالات حیرت آور او و نیز زیبایی ها و کارکردهای مثبت و حیات بخش دین مبین اسلام کم است؟! اگر پاسخ، منفی است، پس منتظر چه کسی از خارج! هستیم که بیاید به این مهم جامه عمل بپوشاند و زبان مخاطب و اقتضای حال را بهتر درک کند؟ آیا وظایف فلاسفه و متکلمین و علمای دین به عملیات برون مرزی و دفع شبهات وارده از سوی خصم منحصر است؟ آیا نباید نسخه های بیشتری نیز بپیچیم که مصرف داخلی نیز داشته باشد؟ علی رغم بهره مندی از جامع ترین، غنی ترین، جذاب ترین دین، هنوز به صورت شایسته، خدا وارد زندگی بسیاری از «ما» نشده است. بنابراین، خواه ناخواه این سؤال تقویت می شود که آیا دست اندرکاران دینی، در قبال اکثریت اقشار جامعه، آن طور که باید و شاید به نقش خود عمل کرده اند؟

واقعیت امر این است که – چنانکه یادآور شدیم – عنصر عشق و سرزندگی و امید و دلگرمی مذهبی در میان بسیاری از افراد جامعه حتی در سطح برخی تحصیل کرده ها و دانشگاهی ها و… شکوفا نشده است؛ تعداد قابل توجهی از آنها توصیه های دین را حتی به عنوان اسقاط تکلیف نیز انجام نمی دهند! دخالت عوامل متعددی از قبیل، عوامل روانشناسی، عوامل اقتصادی، عملکرد منفی برخی دینداران دنیاپرست و… در این پدیده ها غیر قابل انکار است. اما آیا با تصویر مناسبتر و همه جانبه تری از زیبایی های دین و ترویج عناصر امیدبخش آن، نمی توان تا حد زیادی از دین گریزی و دین ستیزی کاست؟ آیا بهترین رویکرد، همین بود که بر طبق آن مشی شده است؟

به نظر می رسد جهت معرفی همه جانبه تر و زیباتر از دین، حداقل یک تجدید نظر، لازم است.

اکنون جهت بررسی راههای خداشناسی، باید به طور اجمال به شرح آنها بپردازیم تا در نهایت، بتوانیم در ترجیح آنها به قضاوت بنشینیم.

راههای عقلی و استدلالی

باید توجه داشت که یک فیلسوف یا متکلم – به خلاف عارف – نخست خدا را به عنوان یک امر محتمل الوجود فرض می کند و قضیه «خدا موجود است، را یک قضیه نظری و نیازمند اثبات می داند و آنگاه با دلایل عقلی و تجربی به اثبات آن می پردازد. بررسی تمام دلایل عقلی بر اثبات وجود خدا در این مجال کوتاه، دور از انتظار است. فقط به برخی ویژگیهای حاکم بر همه این استدلال ها و نحوه کارکرد آنها اجمالاً اشاره می شود:

ناگفته پیداست که در تمام این دلایل عقلی از یک حد وسط ناگزیریم؛ در برهان نظم، نظم و هماهنگی پدیده ها؛ در برهان امکان وجوب، ممکن بودن ما سوای واجب؛ در برهان علیت، معلولیت پدیده ها و همین طور در بقیه استدلالهای عقلی؛ تقریبا تمام براهینی که اندیشمندان اسلامی در طول تاریخ تفکر در جهان اسلام، به احصا و استقصای آنها پرداختند از این قانون مستثنی نیستند. به علاوه، هر کدام از این دلایلی عقلی، خود بر مقدماتی مبتنی اند که نه تنها فهم واژه های کلیدی آنها برای عوام و حتی گاهی غیر عوام مشکل است. اثبات آن مقدمات نیز، استدلالهای پیچیده ای را می طلبد مانند ابطال دور و تسلسل که کار ساده ای نیست.

در قرآن کریم نیز ما به مطالعه و تفکر در آثار خلقت دعوت شده ایم و گاهی از برخی استدلال های ساده و ملموس استفاده شده است. اما باید توجه داشت که عمل به این توصیه قرآن، حداکثر به وجود یک نیروی ما بعدالطبیعی و غیرمادی که اداره کننده طبیعت است رهنمون می گردد. این استدلالهای ساده برای عامه مردم است که هنوز ذهنشان به شبهات و پرسشهای عمیق آغشته نشده است، بدیهی است که در آن صورت جز با استدلالهای فلسفی نمی توان رفع شبهه کرد و زمینه را برای زدودن حجاب دل فراهم کرد.

از محسنات استدلال های عقلی، یکی این است که گفته می شود قابل تعلیم به دیگران بوده، و همگانی است. اما به نظر می رسد تمام براهین فلسفی به صورت بالفعل همگانی نیست. چه بسا در اکثر آنها مقدمات عقلی و فلسفی زیادی لازم داریم. روشن است که مفاهیمی از قبیل امکان، وجوب، علیت و… از معقولات ثانی فلسفی است و نمی توان مدعی شد همگان قدرت فهم کامل آنها را دارند.

ویژگیهای این دلایل به همین چند مورد خلاصه نمی شود. در قیاسهای برهانی به این نتایج می رسیم:

در برهان امکان وجوب: «ممکنات واجب الوجودی دارند»

در برهان علیت: «موجودات معلول، عله العلل دارند»

در برهان نظم: «عالم ناظمی دارد» و قس علی هذا

پس در تمام این موارد محمولهایی را برای مخلوقات اثبات کردیم. بنابراین بر ذات واجب، اولاً و بالذات نمی توان برهان اقامه کرد. شاید معنای عبارت زیر در بیان حکمای اسلامی همین باشد.

«الواجب الوجود لا برهان علیه بالذّات بل بالعرض.»[۲]

به هر حال، هر گونه افراط و تفریط در این زمینه می تواند مصیبت هایی به بار آورد. مرحوم علامه طباطبایی که خود از فیلسوفان بزرگ جهان اسلام می باشد، معتقد است که با پای منطق و فلسفه نمی توان در تمام اجزای دین وارد شد. وی در تفسیر المیزان می فرماید:

«خطای متکلمین و فلاسفه این بود که منطق و قیاسات برهانی را در اثبات تمام گزاره های دینی به کار می گرفتند؛ در حالی که استعمال برهان در قضایای اعتباری دینی راه ندارد و در موضوعات کلامی مانند حسن، قبح، ثواب و عقاب نمی توان از «حدود» منطقی و جنس و فصل استفاده کرد. این خلط مباحث تا آنجا پیش رفت که در اصول و فروع دین قضایای منطقی به کار گرفته شد و این اقاویل بدون شک از مصیبتهایی محسوب می شود که برخی اهل علم به آن مبتلا شدند.»[۳]

راه دل یا راه فطرت

یکی از معانی واژه «فطری» این است که علمای منطق در بحث مواد قیاس، به آن دسته از قضایایی که ذهن در تصدیق و اذعان و حکم به آن نیازی به تحصیل حد وسط ندارد، «قضایای فطری» نام نهادند؛ که گاهی تعبیر «قضایا قیاساتهامعها» نیز در مورد آنها به کار می رود. مراد ما از فطرت در این مبحث، این اصطلاح نمی باشد. سخن ما در محدوده فطرت دل است، نه فطرت عقل که خود نوعی استدلال است. فطرت دل به این واقعیت اشاره دارد که «انسان به حسب ساختمان خاص روحی خود متمایل و خواهان خدا، آفریده شده است»[۴]؛ کانون دل انسان بدون این که بخواهد تحت تأثیر این جذب و انجذاب است.

علی رغم امتیازات فراوان راه دل و فطرت، گاه گفته می شود که این طریق همگانی نیست و قابل تعلیم نمی باشد. از طرفی دیگر، براهین عقلی و استدلالی نیز غیرقابل انتقال و تعمیم به تمام افراد معرفی می شوند. بنابراین، بجاست تحقیق شود که آیا با توجه به این که همه فطرت دارند، دل دارند و می توانند به نحوی حضور خدا را درک کنند، نمی توان تدبیری اندیشید تا راه فطرت و دل همگانی و کارآمدتر شود؟ برخی از اندیشمندان، به همین منظور به استدلالی کردن طریق دل مبادرت ورزیدند؛ در اینجا بعد از بیان یکی از تقریرها در این زمینه، به ارزیابی آنها می پردازیم.[۵]

۱) تضایف مفهومی عاشق و معشوق

در منطق گفته می شود که دو مفهوم عاشق و معشوق، خالق و مخلوق تقابلِ تضایف دارند. از لحاظ فلسفی دو مفهوم متضایف در وجود و عدم، شدت و ضعف، قوه و فعل و… متکافی ء و متساوی اند؛ مثلاً اگر حسین بالفعل شاگرد حسن است، حسن نیز بالفعل استاد حسین است. بنابراین، اگر انسان بالفعل عاشق خداست، آن گاه خدا بالفعل موجود است (مقدم و تالی). می دانیم که انسان بالفعل عاشق خداست (وضع مقدم)، پس خدا بالفعل موجود است (وضع تالی). در این استدلال مناقشاتی وجود دارد.

از جمله این که این استدلال تنها در صورتی تمام است که وجود عشق بالفعل در همه افراد انسان ثابت شود. به عبارت دیگر این استدلال که یک علم و یقین شخصی را افاده می کند، همگانی و قابل تعلیم و انتقال به دیگران نیست. اگر در پاسخ و رفع این اشکال گفته شود ما اصل وجود عشق الهی را به صورت حضوری می یابیم و سپس آن را در قالب مفاهیمی حصولی، تبیین می کنیم تا همگانی و قابل تعلیم شود. در خود این پاسخ مشکلی وجود دارد و آن این است که:

اگر عاشق و معشوق دو مفهوم متضایفند و با هم وجود می یابند، چگونه می توان آن دو را جدا از هم در نظر گرفت. به محض این که فرد به درون خود توجه کند، عشق را حضورا می یابد. آیا عشق بدون هیچ متعلقی قابل دریافت است؟ عشق حیث التفاتی دارد. عشق همواره و ذاتا به «چیزی» تعلق می گیرد؛ بدون متعلق سخن از عشق نمی توان به میان آورد. بنابراین، با سفر به درون، خدا را نیز یافته است.

دیگر چه لزومی به تجسّم استدلال دارد. به عبارت دیگر، کسی که در صدد اثبات صغری (وضع مقدم) بود، با لمس

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.