پاورپوینت کامل معرفت نفس در تفسیر المیزان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل معرفت نفس در تفسیر المیزان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل معرفت نفس در تفسیر المیزان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل معرفت نفس در تفسیر المیزان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

دکتر محمّدجواد رودگر[۱]

چکیده:

هدف آفرینش انسان، عبادت خدای متعال و رسیدن به کمال مطلوب است، چنان که در سوره ذاریات آیه ۵۶ می فرماید: «و ما خلقت الجنَّ و الانس الا لیعبدون». بهترین راه شناخت پروردگار و عبادت او، شناخت خویشتن است چنان که در حدیث نبوی آمده است: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه.»

نویسنده مقاله به کاوشی پیرامون پاورپوینت کامل معرفت نفس در تفسیر المیزان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint پرداخته و اثبات می کند که تنها عرفان کامل و سعادت بخش، عرفان ولایی و علوی است. طبق نظر علامه طباطبایی، شاه راه عرفان همانا خودشناسی و خودسازی است و بستر اصلی آفاق اندیشه های علّامه در حوزه عرفان، آیه کریمه «یا ایها الذین آمنوا علیکم أنفسکم»[۲]می باشد و آن راکلید سلوک و شهود معرفی می نماید.

در پایان نتیجه گیری می کند که مرحوم علامه، قرآن، احادیث و روایات را منبع مستقل و اصیلی برای عرفان جامع می دانند و عرفان قرآنی و اهل بیت علیهم السلام؛ یعنی وصول به مقام شهود حق در عالم و آدم را بر روی همه آدمیان و طبقات و صنوف، گشوده می داند و هر کس را طبق ظرفیت وجودی، تلاش، جهاد و اجتهادش از حقایق معنوی بهره مند می نماید.

مقدّمه

نام علاّمه طباطبایی رحمه الله با قرآن، عرفان و برهان، قرین بوده و اندیشه، انگیزه، عمل نورانی و الهی اش، هماره دریایی از حکمت ناب و عرفان زلال اسلام را در خاطره ها زنده و ماندگار می نماید. چه این که مرحوم علاّمه، قرآن شناس، عرفان شناس و فلسفه شناس بوده و مفسّر، عارف و فیلسوف به معنای حقیقی کلمه بر او صادق است. از این رو حدّاقل تفطّن به سه نکته ضروری می نماید:

الف) این که علاّمه غوّاص اقیانوس بی کرانه قرآن کریم، آن هم اشراب شده از جام ولایت بوده است که قرآن را به قرآن و آیه را با آیه به تفسیر و تأویل کشاند و به راستی و درستی، احیاگر عرصه تفسیر جامع و اصیل، که همانا سیره تفسیری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه علیهم السلام به عنوان «مَن خُوطب به» و «راسخان در علم»[۳] به شمار می آید و چه نیکو و توانمند و خالص از عهده چنین کاری کارستان و سترگ برآمده است و پس از سی سال تلاش قرآنی، تفسیر «المیزان» را به منصه ظهور رساند.

ب) علاّمه، عارفی کامل در عرفان علمی و عملی (عینی) بود. هم عرفان نظری را خوب فهمید و هم عرفان حقیقی و حقیقت عرفان را در ذهن، ذات، عمل و رفتارش پیاده کرد،[۴] هم صاحب نظر و هم صاحب بصیرت بود. هم از تحقیق عرفان خوب برآمد و هم در تحقّق عرفان جامع و متین عمل کرد و شاید بخوبی بتوان طرح کرد که «رساله الولایه» علاّمه طباطبایی رحمه الله ره آورد تحقیق و تحقّق و سیر و سلوک علمی و عینی عرفان او بوده است و سفر نامه سلوکی اش قلمداد می شود.

ج) عرفان علاّمه، بیش از آن که رنگ و بوی صوفیانه و ملل و نحل مشارب عرفانی اساطین فنّ عرفان داشته باشد، عرفانی علوی و اهل بیتی، یا عرفان ناب شیعی است. عرفان قرآنی و ولایی است که در سنّت و سیره قولی، فعلی، بیانی و بنانی اش متجلّی شده است و از این رهگذر، سرچشمه های[۵] زلال عرفان ناب اسلامی را باید در اندیشه، اشراق، قلم، قدم، قول و فعل علاّمه جستجو کرد و او را الگوی تمام عیار عرفان ولایی و اُسوه کم بدیل عرفان ناب نبوی و علوی دانست که مشرب خاصّ عرفانی را احیا کرد و از معرفت نفس تا شریعت محوری و نیل به مقام ولایت را بر اساس و استوانه های سنگین و وزین قرآنی، سنّت و سیره نبوی و علوی استوار ساخت.[۶]

این مقاله، بر آن است تا چنین ره یافتی را از آن ره آورد ثقیل و ثمین، پیش روی اصحاب خرد و اربابِ أَلباب نهد و راه برون رفتی را از عرفانهای مصطلح و معهود که بیشتر صبغه بشری دارند نه وحیانی و حتّی رنگ و بوی منهای خدا و مبدأ و معاد گرفته اند، عرضه بدارد تا شاید بشر دورافتاده از اصل خویش، «باز جوید روزگار وصل خویش»، و آدمیان وامانده در وادی معنویت زمینی و خودساخته را که به نوعی همان خود بنیادی و خود تناقض نما است، به شریعه اصیل عرفان و معنویت ناب رهنمون گردد.

ناگفته پیداست که مقصد و مقصود، طرح، تحلیل و تبیین عرفان ناب اسلامی و وحیانی است و پاسخگویی به این پرسشهاست که آیا عرفان قرآنی و ولایی وجود دارد؟ آیا روش شناخت خود و ریاضت بر پایه و مایه شریعت، بهترین و نزدیکترین راه ممکن در وصول به حقیقت است؟

آیا راه ولایت (قرب، فنای فی اللّه، شهود حق) بر روی همگان باز است یا نه؟ و آیا تفسیر المیزان حاوی معارف عرفانی و اندیشه های معنوی و سلوکی است؟ و به راستی در تفسیر المیزان میزان تأثیر و تأثر عرفان چگونه بوده است؟… و از طرف دیگر به دنبال اثبات این فرضیه است که تنها عرفان کامل و سعادت بخش و کمال آور، (عرفان وحیانی) یا عرفان اهل بیتی و ولایی یا عرفان علوی است و لا غیر، و چنین عرفانی، در باطن دین و شریعت منطوی و مندرج است و راه نیل به عرفان تنها در سایه سار شجره طیبه دین و شاخ سار تنومند و پرثمر شریعت مبین و کامل اسلام ناب ممکن است که آن هم ریشه در فطرت و جان آدمی دارد و از درون خود انسان عبور می نماید و به بیان دیگر از چنین نموداری حکایت می کند:

توحید ناب – ولایت – شریعت محوری – بیداری و بینایی

انسان کامل سلوک و شهود ریاضت یقظه

(موحّد)

و ما با توجه به آرای علاّمه طباطبایی رحمه الله در تفسیر شریف، وزین و قیم المیزان، بحث ها را بر محورها و شاخص های ذیل به رشته تحریر می آوریم:

۱- عرفان چیست؟ (چیستی عرفان).

۲- شاه راه نیل به عرفان حقیقی کدام است؟

۳- عناصر اصلی و مؤلّفه های بنیادین عرفان ناب در تفسیر المیزان چه چیزهایی هستند؟

۴- آغاز و انجام عرفان اسلامی در تفسیر المیزان چیست؟

و اینک بحث عرفان و عرفان یابی در تفسیر المیزان را با فراز بسیار والا و بالا از استاد علاّمه جوادی آملی در خصوص مطالب ژرف عرفانی مندرج در المیزان آغاز می کنیم. ایشان مرقوم داشته اند:

«در خَبایا و زوایای کتاب المیزان، مطالب ژرف عرفانی به طور مستور، نه مشهور و به صورت سرّ، نه علن و به سبک اشارت، نه عبارت و به نحو اشراق نه اشراب، مَطوی و مخزون و مکتوم و مکنون است که «لا یمسّه الّا العارفون.»[۷]

چیستی عرفان (عرفان چیست؟)

اگر چه از عرفان تعریفی اصطلاحی و رسمی با واژه ها و اصطلاحات خاصّ خود که در کتب اساطین فنّ موجود است، در اذهان متداعی می شود و تمنّای عقول و استدعای نفوس نیز، طرح و تبیین آن تعاریف و واژگان شناسی آنها می باشد که از دو جنبه تاریخی و محتوایی مورد بررسی قرار گیرند، لکن باید دانست که در این زمینه نیز علاّمه طباطبایی رحمه الله اگر چه متفطّن چنین فنّ قویم عرفانی و آگاه به همه جوانب تاریخی، واژگانی، تطوّرات و مراتب وجودی تصوّف و عرفان و حتّی فرق و طبقات آنها بوده است،[۸]

امّا در مباحث تفسیری و حِکمی و عرفانی اش، هرگز از سبک قدما و شیوه نوشتاری آنها پیروی نکرد، بلکه بر مسلک قرآنی و منهج وحیانی، عرفان را امری درونی و فطری دانست که دین و عرفان از نسبت و پیوستگی و درهم تنیدگی عمیق و ژرفی برخوردارند و چون «دین» با فطرت و سرشت انسان هم آهنگ است و از طرفی دیگر «تبیانا لکلّ شی ء»[۹]می باشد، و همه نیازهای معنوی و مادّی، دنیوی و اُخروی آدمیان را دربر دارد و از هر آنچه که آدمی را به قلّه کمال و سعادت واقعی می رساند، فروگذار نکرده است و از طرف سوّم، حقیقت انسان اگر شناخته گردد، بهترین، کاملترین و نزدیکترین راه رسیدن به عرفان حقیقی و حقیقت عرفانی است و هر انسانی به قدر ظرفیت وجودی اش و به میزان شناخت ابعاد وجودی خود و مجاهدت هایی که بر محور التزام به شریعت نورانی اسلام دارد، از عرفان برخوردار است. از این رو، مرقوم داشته اند:

«و من هنا یظهر أنّ العرفان ینتهی الی أصل الدّین الفطری، اِذ لیس هو بنفسه أمرا مستقّلاً یدعوا الیه الفطره الانسانیه، حتی ینتهی فروعه و أغصانها الی اصلٍ واحد، هوالعرفان الفطری.»[۱۰] پس، از منظر علاّمه، عرفان از رهگذر نفس و درون انسان، بر مدار دین که اجزای به هم پیوسته عقاید، اخلاق و احکام عملی هستند، می گذرد تا سعادت حقیقی انسان را که همانا عبودیت و بندگی است، رقم بزند و انسان به قرب الهی و لقای ربّ نایل شود و مظاهر أسمای جمال و جلال خداوند سبحان گردد.

از این رو، عرفان در افق اندیشه قرآنی علاّمه، همانا خودشناسی فراگیر و خداشناسی همه جانبه است، یا معنویت خواهی، خداگرایی، خداپرستی و بندگی خالصانه و وِجهه الهی یافتن است یا هجرت از منِ فطری به سوی «فاطر السموات و الارض» و از خود رهیدن و به خدا پیوستن است.

عرفان؛ یعنی خداگونه شدن، عرفان؛ یعنی رنگ خدا یافتن، عرفان یعنی فناشدگی انسان در خدا، به توحید ناب رسیدن، به منزلت ولی اللّه نایل گشتن و جهان خلقت و شریعت، جهان شریعت و شریعت جهان، غیب عالم و عالم غیب را جلوه خدا دیدن و همه عالم و آدم را تحت ولایت مطلقه الهیه شهود کردن، پس عرفان وحدت تجلّی، وحدت شهود و وحدت وجود (وحدت شخصی وجود) را یافتن است که مرحوم علاّمه طباطبایی رحمه الله در تفسیر «امانت الهی»، پس از نقل و نقد نظریه های مختلف مرقوم داشته اند:

«فبقی أنّها الکمال الحاصل له من جهه التّلبّس بالاعتقاد و العمل الصالح و سلوک سبیل الکمال بالارتقاء من حضیض المادّه الی أُوج الاخلاص، ألّذی هو أن یخلصه اللّه لنفسه، فلا یشارکه فیه غیره، فیتولّی هو سبحانه تدبیر أمره و هو الولایه الالهیه. فالمراد بالامانه الولایه الالهیه…»[۱۱]

یعنی انسان از راه ایمان عقلی، باورهای قلبی، عمل صالح و سیر و سلوک در مسیر کمال به تدریج در یک حرکت نهادی و جوهری از فرش به سوی عرش و از مادّه به معنا و از قعر خاک تا اوج افلاک پرواز نماید و به گونه ای با طی مقامات و مراحل سلوکی به «خلوص فعلی» (مخلَص) و «خلوص ذاتی» (مخلِص) میرسد که همه چیز را تحت ولایت الهی می بیند و ولایت مطلقه را ساری و جاری در ملک و ملکوت مشاهده می نماید و آیا مگر عرفان غیر از این است؟ و یا در تفسیر توحید و ولایت از سوره تکاثر استشهاد می کند که چگونه انسان سالک از علم به عین می رسد و همه کثرات را فانی دیده و اصالت را به یک وجود می دهد (اصالت وجود عرفانی) و می فرماید:[۱۲]

«… و سپس از نعیم که راه قرب بنده به سوی خدا و ولایت است، از شما پرسش خواهد شد که در چه حدّ حجاب کثرت را کنار زدید و در وادی توحید قدم زدید!»[۱۳]

در تفسیر شریف المیزان، (پس از این که نعیم را مطلق نعمت های الهی بر انسان دانسته اند) مرقوم داشته اند:

«و قد خلق اللّه تعالی الانسان و جعل غایه خلقته التی هی سعادته و منتهی کماله، التقرّب العبودیه الیه کما قال: «و ماخلقت الجنّ و الانس الا لیعبدون»[۱۴]و هی الولایه الالهیه لعبده و قد هیأاللّه سبحانه له کلّ ما یسعد و ینفع به فی سلوکه نحو الغایه التی خلق لها و هی النعم فاسبع علیه نعمه ظاهرهً و باطنهً.»[۱۵]

پس عرفان در نظرگاه علاّمه از چیستی هایی برخوردار است که با فطرت، دین، سرشت و شریعت عجین و قرین گشته است و دارای مؤلّفه های زیرساختی ذیل است:

۱- عرفان به نفس و بازگشت به حقیقت وجودی خود؛

۲- اعتقاد راسخ، اخلاق طیبه و عمل صالح داشتن؛

۳- شریعت شناسی و شریعت محوری (سیر و سلوک بر پایه و مایه شریعت الهی)؛

۴- خداشناسی فراگیر و همه جانبه تا نیل به توحید خالص؛

۵- رسیدن به مقام ولایت یعنی فهم و شهود ولایت الهیه ساری و جاری بر عالم و آدم؛

از این رو عرفانی که علاّمه از آن سخن به میان آورده است از آیات «علیکم أنفسکم»[۱۶] و «فی أنفسکم أفلا تبصرون»[۱۷]و «واعلموا أنّ اللّه یحول بین المرء و قلبه»[۱۸]سرچشمه می گیرد و حرکتی است از خود به سوی خدا و از من به سوی «هو» که «لا اله الاّ هو» و چه زیباست که علاّمه به مناسبت بحثی از«طی الارض» و آیات هشت گانه اوّل سوره طه می فرماید:

«… و این آیات بسیار عجیب است به خصوص آیه «اللّه لا الاّ هو له الاسماء الحسنی»، چون این آیه تمام أسماء را در وجود مقدّس حضرت حقّ جمع می کند و مانند جامعیت این آیه در قرآن کریم نداریم.»[۱۹]

پس علاّمه، عرفان وحیانی، عرفان قرآنی و ولایی را از عبارت، اشارت، لطافت و حقیقت قرآن کریم استخراج و تبیین نموده اند و این حقیقتی گران سنگ است که عرفان از دل قرآن کریم استنباط و استخراج گردد.[۲۰]

راه عرفان حقیقی

بنابر مطالب پیش گفته در تبیین چیستی عرفان و با تفرّجی در تفسیر وزین وگران سنگ المیزان به دست می آید که از نظر کلیددار غیب و شهود و آیت جامع عرفان ناب؛ یعنی علاّمه طباطبایی رحمه الله، شاه راه عرفان همانا خودشناسی و خودسازی است و بستر اصلی آفاق اندیشه های علاّمه در حوزه عرفان، آیه کریمه «یا ایها الذین آمنوا علیکم أنفسکم»[۲۱]می باشد.

علاّمه در بخش های تفسیر آیه به آیه، بحث روایی و بحث علمی از عرفان و طرق سیر و سلوک و نقد عرفان های بشری آن را به تفسیر می کشاند و اگرچه در موارد مختلف بحث معرفت نفس را در ساحت عرفان ناب طرح وتبیین می نماید لکن در ذیل و ظلّ این آیه داد سخن سرمی دهد و در رساله الولایه[۲۲] که در حقیقت سفرنامه سلوکی و معراج نامه اش می باشد، آن را کلید سلوک و شهود معرفی می نماید.[۲۳] استاد جوادی آملی نیز پس از استناد به آیه یادشده می نویسند:

«ومفادّه هو أنّ الانسان سالک الی اللّه و صائرالیه و لابد للسّالک من الطریق، کما لابدّ له من الغایه. و امّا الطریق، فهی النّفس و اما الغایه: فهی جنّه اللّقاء و لا طریق لها الاّ معرفه النفس و تزکیتها، و لا غایه للنّفس الاّ لقاء خالقها و لذا اهتّم به المحقّقون من القدما و غیرهم فی کتبهم القیمه وکذا فی سیرهم الطاهره عن رجس الطبیعه.

و لقد کفانا فی التّعرض لهذا البحث النفیس سیدنا الاستاد الطباطبایی فی کتابه القیم «المیزان فی تفسیر القران» فی موارد عدیده، سیما فی ذیل الایه المشار الیها و کذا فی سائر تصانیفه الثمینه، سیما رساله المعموله فی الولایه.»[۲۴]

ناگفته نماند علاّمه طباطبایی رحمه الله در تفسیر آیه «یا ایها الذین آمنوا اتّقوا اللّه ولتنظر نفسٌ ما قدّمت لغد و اتّقوا اللّه انّ اللّه خبیرٌ بما تعملون»[۲۵]، سه عنصر اصلی عرفان و سیر و سلوک را مطرح می نماید که بسیار قابل تأمّل و تحقیق و تدقیق است و آنها عبارتند از: الف- معرفت نفس (خودشناسی – خود آگاهی)، ب- محاسبت نفس (خود نقدی)، ج- مراقبت نفس (خود نگهداری و خود یابی). چنانکه مرقوم داشته اند:

«المؤمنین الی أن یذکروا اللّه و لا ینسوه و ینظروا فی أعمالهم الّتی علی صلاحها و طلاحها یدور رحی حیاتهم الآخره فیراقبوا أعمالهم أن تکون صالحه خالصه لوجهه الکریم مراقبه مستمره ثمّ یحاسبوا أنفسهم فیشکروا اللّه علی ما عملوا من حسنه و یوَبِّخوها و یزجروها علی ما اقترفت من سیئه و یستغفروا و ذکر اللّه تعالی بما یلیق بساحه عظمته و کبریائه من أسمائه الحُسنی و صفاته العُلیا الّتی بینها القرآن الکریم فی تعلیمه هو السّبیل التوحید الذی ینتهی بسالکه الی کمال العبودیه و لا کمال للانسان فوقه…»[۲۶]

یعنی سه اصل خودآگاهی، خودنقدی و خودنگهداری را برای خودیابی و خدایابی در رسیدن به مقام «توحید» که بالاتر از آن معنایی نیست، مطرح می نماید و مگر عرفان غیر از «توحید» و «موحد»؛ یعنی خدای سبحان و انسان کامل است؟[۲۷] ما در این فراز از مقاله چند گزاره حِکمی و عرفانی را از مجموعه ابحاث تفسیری علاّمه طباطبایی رحمه الله پیرامون «از خودشناسی و خود سازی تا خداشناسی، خداباوری و خدایابی» که راه اصلی «عرفان» است و مرحوم علاّمه از استاد سیر و سلوکش در عرفان؛ یعنی مرحوم آیت الحقّ و العرفان، سید علی آقا قاضی رحمه الله گرفته اند[۲۸]، نقل می نماییم و بهره برداری و استفاضه و استفاده از آن گزاره ها که خود فرمول های سلوکی به شمار می روند را بر عهده خوانندگان فهیم و بصیر می نهیم:

الف) گزاره اوّل: خود را بشناس و خود را بیاب، که از آیه «علیکم انفسکم»[۲۹] دریافت شده است و در آن حدّاقل چند نکته محوری وجود دارد:

۱- «خود» شناختنی است و خودشناسی ممکن است نه ممتنع و محال. مرحوم علاّمه پس از نقل نظریه برخی علما که خودشناسی را در حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» محال یا تعلیق بر محال دانسته اند، آن را نقد می کند و قبول ندارد. چنانکه مرقوم داشته اند:

«و قد ذکر بعض العلماء: أنّه من المحال، و مفادّه استحاله معرفه النّفس لاستحاله الاحاطه العلمیه باللّه سبحانه، و رُدّ اوّلا بقوله صلی الله علیه و آله فی روایه أُخری، أعرفکم بنفسه أعرفکم به و ثانیا بأنّ الحدیث فی معنی عکس النقیض لقوله تعالی: و لا تکونوا کالّذین نسوا اللّه فأنساهم أنفسهم.»[۳۰]

۲- معلوم می شود هنوز خویشتن شناسی نکرده ایم چه این که به خداباوری و توحید ناب راه نیافته ایم. پس باید به اصل خود وصل شویم و رجعت و بازگشت به خویشتن پیدا نماییم که همه کمالات علمیه و عملیه در معرفت به نفس متجلّی است چنانکه علاّمه مرقوم داشته اند:

«… ثمّ أمر المؤمنین فی قوله «علیکم أنفسکم» بلزوم أنفسهم کان فیه دلاله علی أنّ نفس المؤمن هو الطّریق الّذی یؤمر بسلوکه و لزومه فانّ الحثّ علی الطّریق انّما یلائم الحثّ علی لزومه و التّحذیر من ترکه لا علی لزوم سالک الطّریق کما نشاهده فی مثل قوله تعالی: «و أنّ هذا صراطی مستقیما فاتّبعوه و لا تتّبعوا السّبل فتفرق بکم عن سبیله»[۳۱]

فأمره تعالی المؤمنین بلزوم معرفه أنفسهم فی مقام الحثّ علی التّحفّظ علی طریق هدایتهم یفید أنّ الطّریق الذی یجب علیهم سلوکه و لزومه، هو أنفسهم، فنفس المؤمن هو طریقه الذی یسلکه الی ربّه و هو طریق هداه و هو المنتهی به الی سعادته.»[۳۲]

۳- ضرورت خودشناسی به این معنا که خودشناسی یک ضرورت عقلی و معنوی است چه این که معرفت به نفس، فلاح، رستگاری، طریق سعادت و خوشبختی واقعی می باشد و چگونه است که پیرامون غیر خود به شناختن، تأمّل و تأنّی می پردازیم، امّا در شناخت خود سهل انگاری وغفلت می ورزیم؟! آیا معنای حدیث «نال الفوز الاکبر من ظفر بمعرفه النفس.»[۳۳]؛ یعنی کسی که موفّق به خودشناسی شده است، به پیروزی بزرگتر دست یافته و معنای حدیث: «من عرف نفسه، فقد انتهی الی غایه کلّ معرفه و علم.»[۳۴] یعنی خودشناسی مایه دست یابی به غایت و منتهای هر شناخت و دانستن است نخواهد بود؟

۴- خودشناسی عامل تهذیب نفس، تجرّد از ما سوای الهی و رهایی از قید و بندهای نفسانی و خودخواهی های مذموم است و خود آزادگی و آزادی حقیقی است چنانکه از علی علیه السلام آمده است که فرمود: «العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزّههما عن کلّ ما یبعدها و یوبقها.»[۳۵]؛ یعنی عارف کسی است که خویشتن را شناخت و آن را آزاد از هر قید و زنجیری نموده است و آن را از هر آنچه از خدایش دور بدارد، پاک و منزّه گردانید. پس خداشناسی مبنای خودسازی و خودسازی پایگاه اصلی خدایابی و تقرّب به سوی خدای سبحان است.

امّا نکته در اینجاست که انسان حدّاقل دارای دو «خود» است: ۱ – خود حقیقی (خدایی، ملکوتی و رحمانی) ۲ – خود پنداری که در حقیقت «ناخود» است و به جای «خود» نشسته است و از خود خاکی و طبیعی نشأت می گیرد و انسان صالح باید به خود حقیقی اش معرفت یابد و آن را بستر حرکت جوهری اشتدادی اش در سلوک الی اللّه قرار دهد که شیخ محمود شبستری نیکو سروده اند:

مسافر چون بود رهرو کدام است

که را گویم که او مرد تمام است

دگر گفتی مسافر کیست در راه

کسی کو شد ز اصل خویش آگاه

مسافر آن بود کو بگذرد زود

ز خود صافی شود چون آتش از دود

به عکس سیر اوّل در منازل

رود تا گردد او انسان کامل

کسی مرد تمام است کز تمامی

کند با خواجگی کار غلامی

پس آن گاهی که ببرید او مسافت

نهد حق بر سرش تاج خلافت

بقا می یابد او بعد از فنا باز

رود ز انجام ره دیگر به آغاز

شریعت را شعار خویش سازد

طریقت را دثار خویش سازد

به اخلاق حمیده گشته موصوف

به علم و زهد و تقوی بوده معروف

همه با او ولی او از همه دور

به زیر قبّه های ستر، مستور[۳۶]

ایشان سیر و سلوک انسان مسافر کوی حقّ را از خودشناسی و خودسازی به مقام انسان کامل شدن که مظهر اخلاق حمیده و اوصاف و اسمای الهیه است، مطرح می نمایند.

ب) گزاره دوّم: خودشناسی مقدّمه ضروری خداشناسی و سیر از خود، بستر اصلی سیر به سوی خداست که طریق خودشناسی نزدیکترین راه معرفت به ربّ و کمالات انسانی و الهی و سعادت حقیقی است. چنانکه علاّمه در «رساله الولایه» مرقوم داشته اند: «… أنّ معرفه الرّبّ من طریق النّفس، حیث کانت أقرب طریقا و أتمّ نتیجهً.»[۳۷] و در حدیث نبوی و علوی نیز وارد شده است که «من عرف نفسه، عرف ربّه او فقد عرف ربّه.»[۳۸] یا مرقوم داشته اند که «فقد تحصّل أنّ النّظر فی آیات الانفس، أنفس و أعلی قیمهً و أنّه هو المنتج لحقیقه المعرفه فحسب.»[۳۹] پس از دیدگاه علاّمه، خودشناسی نزدیکترین راه، کاملترین نتیجه دهنده (نتیجه بخش کامل و تمام)، گران بهاترین راه خداشناسی و خدایابی است که به تعبیر علاّمه آیت اللّه جوادی آملی، سه عنصر راه، رونده و هدف یا سالک، مسلک و مسلوک علیه مطرح اند که در طریق آفاقی هر سه از هم جدا و در طریق معرفت نفس حصولی و مفهومی راه و رونده یکی و هدف دیگری و در طریق معرفت نفس شهودی همه یکی خواهند شد، چه این که خدای سبحان «مشهود» هر چیزی و انسان سالک خودشناس شهودی است.[۴۰] و علاّمه معرفت نفس را اقرب طریق الی اللّه معرّفی نموده اند[۴۱] که راه، رونده و هدف یکی خواهند بود اگر بر سبیل عرفان ناب و شهود خالص صورت پذیرد چنانکه مرقوم داشته اند: «و الشهید بمعنی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.