پاورپوینت کامل جهاد ابتدایی و آزادی عقیده و مذهب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل جهاد ابتدایی و آزادی عقیده و مذهب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جهاد ابتدایی و آزادی عقیده و مذهب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل جهاد ابتدایی و آزادی عقیده و مذهب ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
عباس نیکزاد[۱]
چکیده:
در شماره پیشین بحث نسبتا مفصلی در باره آزادی عقیده و مذهب از دیدگاه اسلام مطرح و سپس به شبهه ارتداد و پاسخ آن پرداخته شد. پس از آن شبهه ناسازگاری آموزه جهاد در اسلام با آزادی عقیده و مذهب طرح شد و عدم تنافی جهاد دفاعی و جهاد آزادیبخش با آزادی عقیده و مذهب مورد بررسی قرار گرفت. در این مقاله عدم تنافی جهاد ابتدایی و عقیدتی با آزادی عقیده و مذهب به صورت نسبتا جامع مورد بحث واقع می شود.
جهاد ابتدایی: جهادی است که در راه نشر و تبلیغ عقیده اسلامی صورت می گیرد، به همین جهت برخی، از آن به جهاد عقیدتی تعبیر کرده اند. اشکال تنافی جهاد اسلامی با آزادی عقیده و ایمان بیشتر در رابطه با این نوع از جهاد مطرح می شود.
برخی از مستشرقین در همین رابطه گفته اند که اسلام می خواهد به زور شمشیر همه جهانیان را به پذیرش خود وادارد؛ زیرا آنها را میان پذیرش اسلام و یا کشته شدن مخیر می سازد همچنین گفته اند در جنگها و فتوحات صدر اسلام نیز چنین چیزی مشاهده می شود.
در پاسخ به این شبهه باید گفت که جهاد ابتدایی گاهی در برابر اهل کتاب (یهود و نصاری و مجوس) مطرح می شود و گاهی در برابر غیر اهل کتاب مانند بت پرستها و مشرکان و ملحدان. جهاد در هر یک از این دو مورد حکم خاصی دارد، از این رو، جا دارد به صورت جداگانه مورد بحث قرار گیرند. جهاد در برابر اهل کتاب طبق فتوای همه فقهای اسلام به این صورت است که حاکم و دولت اسلامی آنها را میان دو کار مخیر می گرداند؛ پذیرش اسلام یا پرداخت جزیه. راجع به لغت جزیه اختلاف واقع شده است برخی گفته اند این لغت معرّب است نه عربی؛ یعنی ریشه عربی ندارد.
ریشه اش فارسی است و اصل آن «گزیت» است که در ایران در دوره ساسانی و در زمان انوشیروان آن را وضع کردند، ولی بر مردم ایران نه بر مردم بیگانه، آن هم یک مالیات سرانه ای بود که برای جنگ جمع می کردند و بعد این کلمه از ایران راه پیدا کرده است به «حیره» که شهری بود تقریبا در محل نجف فعلی و بعد از حیره به سایر جزیره العرب رفته و استعمال شده است. بعضی دیگر می گویند واژه جزیه واژه ای عربی است از ماده جزا. اغلب لغویین این نظر را پذیرفته اند. در جواهر الکلام آمده است:«هی فِعلَه من جزی یجزی، یقال: جزیت دینی اذا قضیته.»[۲]
یعنی: جزیه بر وزن فِعلَه از جزا یجزی گرفته شده است، مثلاً شخصی که دین خود را پرداخت می گوید «جزیت دینی»؛ یعنی دینم را پرداخت نمودم.
به هرحال جزیه مبلغی است که دولت اسلامی از کفار اهل کتاب دریافت می نماید. دستور بالا (مخیر نمودن اهل کتاب میان قبول اسلام یا قبول جزیه) علاوه بر این که از روایات متعدد استفاده می شود از آیه قرآن نیز فهمیده می شود. قرآن کریم می فرماید:
«قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله و لا بالیوم الاخر و لا یحرّمون ما حرّم الله و رسوله و لا یدینون دین الحق من الّذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیه عن ید وهم صاغرون»[۳]
یعنی: با کسانی که از اهل کتابند و به خدا و روز جزا ایمان نمی آورند و آنچه را خدا و رسولش حرام کرده اند حرام نمی دانند و به دین حق نمی گروند کارزار کنید تا با دست خود و با خضوع جزیه را بپردازند.
این حکم اسلام به شدت مورد اشکال واقع شده است. گفته اند این حکم نشان دهنده این است که غیر مسلمانان از اهل کتاب دارای آزادی عقیده نیستند؛ زیرا به جرم عقیده خود یا باید کشته شوند یا جزیه دهند و یا این که بکلی از عقیده خود دست بردارند و مسلمان شوند. مفسّرین شیعه و سنی در ذیل این آیه در صدد پاسخ گویی به این شبهه هستند. ما در اینجا به پاسخ برخی از مفسرین اشاره می کنیم:
علامه طباطبایی در المیزان می فرماید: اگر انسان در مقاصد عامه اسلامی تدبر کند شکی برایش باقی نمی ماند در این که قتال با اهل کتاب و واداشتن آنها به پرداخت جزیه برای این نبوده است که مسلمین و اولیای آنها را از ثروت اهل کتاب برخوردار سازند… بلکه غرض دین در این قانون، این بوده است که حق و شیوه عدالت و کلمه تقوا را غالب و باطل و ظلم و فسق را زیر دست قرار دهد، تا در نتیجه نتواند بر سر راه حق عرض اندام کند و هوا و هوس در تربیت صالح و مصلح دینی راه نیابد و با آن مزاحمت نکند و در نتیجه یک عده پیرو دین و تربیت دینی وعده ای دیگر پیرو تربیت فاسد هوا و هوس نگردند.
و نظام بشری دچار اضطراب و تزلزل نشود و در عین حال اکراه هم لازم نیاید؛ یعنی اگر فردی و اجتماعی هم نخواستند زیر بار تربیت اسلامی بروند و از آن خوششان نیامد مجبور نباشند، و در آنچه اختیار می کنند و می پسندند آزاد باشند، اما به شرط این که اولاً توحید را دارا باشند و به یکی از سه کیش یهودیت و نصرانیت و مجوسیت معتقد باشند و در ثانی تظاهر به مزاحمت با قوانین و حکومت اسلامی ننمایند و این منتها درجه عدالت و انصاف است که دین حق درباره سایر ادیان مراعات نموده است.
گرفتن جزیه هم برای حفظ ذمّه و پیمان ایشان و اداره به نحو احسن خود آنان است و هیچ حکومتی چه حق و چه باطل از گرفتن جزیه گریزی ندارد. از همین جا روشن می شود که مراد از محرمات در آیه شریفه «لایحرّمون ماحرّم الله…» محرمات اسلامیه است که خدا نخواسته است در اجتماع اسلامی شایع شود. همچنان که مراد از دین حق همان دینی است که خدا خواسته است اجتماعات بشری پیرو آن باشند…[۴]
شهید مطهری در این رابطه می فرماید: «آیا جزیه یعنی باج دادن و باج گرفتن؟ آیا مسلمانان که در گذشته جزیه می گرفتند در واقع باج می گرفتند؟ باج به هر شکل زور است و ظلم است و خود قرآن ظلم را به هر شکل و به هر صورتی نفی می کند. جزیه مفهومش مالیات است و بدیهی است که مالیات دادن غیر از باج گرفتن است. خود مسلمین نیز باید انواعی مالیات بدهند. چیزی که هست، شکل مالیات اهل کتاب با مالیاتی که مسلمین می پردازند فرق می کند ولی این نظر، نظری است که متکی بر یک دلیل نیست… ما باید از روی احکامی که اسلام در مورد جزیه وضع کرده است ببینیم ماهیت آن چیست؟
به عبارت دیگر ما باید ببینیم اسلام که جزیه می گیرد به شکل پاداش می گیرد یا به شکل باج، اگر در مقابل جزیه تعهدی می سپارد، خدمتی به آنها می کند پس پاداش است اما اگر بدون هیچ خدمتی پول می گیرد باج است. ما وقتی وارد ماهیت قانون می شویم می بینیم که جزیه برای آن عده از اهل کتاب است که در ظل دولت اسلامی زندگی می کنند، رعیت دولت اسلامی هستند، دولت اسلامی وظایفی بر عهده ملت خودش دارد و یک تعهداتی در برابر آنها. وظایف این است که اولاً باید مالیاتهایی بدهند که بودجه دولت اسلامی اداره شود، آن مالیاتها اعم است از آنچه که به عنوان زکات گرفته می شود و از آن چیزهایی که به عناوین دیگر گرفته می شود.
هیچ دولتی نیست که بودجه نداشته باشد و قسمتی و یا تمام بودجه خود را از مردم نگیرد. بودجه باید از همین مالیاتهای مستقیم و یا غیرمستقیم وصول شود. و ثانیا مردم باید تعهداتی از نظر سربازی و فداکاری در برابر دولت داشته باشند، ممکن است خطری پیش بیاید افراد همین مردم باید به دفاع بپردازند. اهل کتاب اگر در ظلّ دولت اسلامی به سر ببرند نه موظفند که آن مالیاتهای اسلامی (مانند خمس و زکات) را بپردازند و نه موظفند که در جهادها شرکت کنند یا این که منفعت جهاد عاید آنها هم می شود. بنابراین وقتی که دولت اسلامی امنیت مردمی را تأمین می کند و آنها را تحت حمایت خودش قرار می دهد – چه مردم خودش باشد چه غیر خودش – یک چیزی هم از مردم می خواهد مالی یا غیر مالی، از اهل کتاب به جای زکات و غیر زکات جزیه می خواهد و حتی به جای سربازی هم جزیه می خواهد و لهذا در صدر اسلام این چنین بوده است.
هر وقت اهل کتاب داوطلب می شدند که بیایند در صفهای مسلمین به نفع مسلمین بجنگند، مسلمین جزیه را برمی داشتند و می گفتند ما این جزیه را از شما می گیریم به دلیل این که شما سرباز نمی دهید حالا که شما سرباز می دهید ما حق نداریم از شما جزیه بگیریم… ویل دورانت در جلد یازدهم تاریخ تمدنش راجع به مسأله جزیه اسلامی بحث کرده و می گوید که این جزیه اسلامی مقدارش آنقدر کم بوده است که از مالیاتهایی که از خود مسلمین می گرفتند کمتر بوده، بنابراین هیچ جنبه اجحاف در میان نبوده است.»[۵]
روایات فراوانی در کتب روایی ما آمده است که با پرداخت جزیه، اهل کتاب از سایر مالیاتها معاف خواهند بود.[۶]
سید قطب در پاسخ به این سؤال که چرا در این آیه دست برداشتن و باز ایستادن از کارزار با اهل کتاب به مسلمان شدن آنها منوط نشده، بلکه به پرداخت جزیه با تواضع و تسلیم منوط شده است می نویسد: طبیعت اهل کتاب با عنایت به ویژگیهای سه گانه مذکور در آیه (لا یؤمنون بالله و لا بالیوم الاخر و لا یحرّمون ما حرّم الله و رسوله و لا یدینون دین الحق) این است که همیشه با دین حق (اسلام) و اهل آن در تصادم و تزاحمند.
چنان که تاریخ گذشته نیز گواه این امر بوده است (از صدر اسلام تا به امروز) دین حق برای این که راه نشر خود را فراهم سازد و موانع را از سر راه خود بر دارد و اهداف انسانی خود را جامه عمل بپوشاند چاره ای ندارد جز این که شوکت آنها را بشکند و شکستن شوکت آنها به این است که زیر بار حکومت الهی اسلامی روند و به پرداخت جزیه و شرایط ذمه تن دهند. بنابراین برای رسیدن به این هدف نیازی نیست که آنها دین اسلام را بپذیرند و مسلمان شوند.[۷]
بر اساس آنچه که گذشت پذیرش جزیه و شرایط ذمه، منافاتی با اصل آزادی عقیده و ایمان ندارد.
امام خمینی رحمه الله درباره اقلیتهای مذهبی افاضاتی دارند که مؤید همین امر است. به چند مورد آن اشاره می کنیم: «اسلام پیش از هر دینی و بیش از هر مسلکی به اقلیتهای مذهبی آزادی داده است. آنان نیز باید از حقوق طبیعی خودشان که خداوند برای همه انسانها قرار داده است بهره مند شوند. ما به بهترین وجه از آنان نگهداری می کنیم.»[۸]
و در پاسخ به این سؤال که: «آیا جمهوری اسلامی شما اجازه خواهد داد تا مذاهب دیگر به طور آزاد و آشکار به انجام امور مذهبی شان بپردازند؟» فرمودند:
«بله، تمام اقلیتهای مذهبی در حکومت اسلامی می توانند به کلیه فرایض مذهب خود آزادانه عمل نمایند و حکومت اسلامی موظف است از حقوق آنان به بهترین وجه حفاظت کند.
دولت اسلامی یک دولت دموکراتیک به معنای واقعی است و برای همه اقلیتهای مذهبی آزادی به طور کامل هست و هر کس می تواند اظهار عقیده خودش را بکند.
تمام اقلیتهای مذهبی در ایران برای اجرای آداب دینی و اجتماعی خود آزادند و حکومت اسلامی خود را موظف می داند تا از حقوق و امنیت آنان دفاع کند و آنان هم مثل سایر مردم مسلمان ایران، ایرانی و محترم هستند.
هر ایرانی حق دارد که مانند همه افراد از حقوق اجتماعی برخوردار باشد، مسلمان یا مسیحی و یا یهودی و یا مذهب دیگر، فرقی ندارد.»[۹]
«اقلیتهای مذهبی خاطر جمع باشند که ما اطمینان می دهیم به آنها که در این مملکت زندگی عادلانه و مرفهی خواهند داشت و مورد پشتیبانی ما هستند. اسلام از اهل ذمه پشتیبانی می کند. اگر کسانی، چیز دیگری می گویند، برای تفرقه انداختن است.»[۱۰]
در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز برخورد صحیح و عادلانه با اهل کتاب به صراحت مطرح شده است. در اصل چهاردهم آمده است:
«به حکم آیه شریفه: «لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبرّوهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین» دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیر مسلمان، با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند. این اصل در حق کسانی اعتبار دارد که بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی ایران توطئه و اقدام نکنند.»
اصل سیزدهم، و بیست و ششم و شصت و چهارم نیز به صراحت به حقوق اقلیتهای مذهبی پرداخته است. از این گذشته، اصولی که در فصل سوم (فصل حقوق ملت) آمده است اطلاق و عموم دارد و شامل اقلیتهای مذهبی نیز می شود.
اما در مورد جهاد با کفار غیر اهل کتاب (مشرکان، بت پرستان و…) دیدگاه اسلام این است که عقیده آنان به رسمیت شناخته نمی شود (بر خلاف اهل کتاب که به دلیل اعتقاد آنها به خدا و دین آسمانی، عقیده و دین آنها به شرط پرداخت جزیه رسمی شمرده می شوند) یعنی اسلام به هیچ وجه، عقیده مشرکان و بت پرستان و ملحدان را که از اساس با دیدگاه توحیدی و دینی سر ستیز و ناسازگاری دارند به رسمیت و قانونیت نمی شناسد. از این رو، همیشه در پی این است که روزگاری فرا برسد که این گونه اعتقادات باطل و بی اساس از صحنه گیتی بر چیده شود.
سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که چرا اسلام جهاد در برابر مشرکان و کفار (غیر اهل کتاب) را مشروع دانسته است و آیا این امر با آزادی عقیده و ایمان منافات ندارد؟
در پاسخ به این سؤال مقدمتا باید این بحث را مطرح کرد که آیا دفاع از حقوق فطری انسانها امر لازمی است یا خیر؟ مثلاً اگر عده ای از زورگویان یک ملتی را از داشتن بهداشت سالم یا هوای پاکیزه و یا آزادی، شغل و کسب و کار مشروع و یا دست یابی به علم و سواد یا دارو و درمان و ارتباط با اهل علم، دانشمندان، انسانهای پاک و معلمان و مربیان وارسته باز دارند، آیا افراد همان ملت یا سایر انسانها حق دارند که برای دفاع از حقوق انسانی علیه زورگویان قیام نمایند و به مبارزه برخیزند یا خیر؟ اگر افراد ملت دیگر برای نجات آن ملت تحت فشار، به جهاد و مبارزه برخیزند از دیدگاه عقل و منطق و وجدان بشری مستحق توبیخ و ملامتند یا شایسته تحسین و ستایش؟ یقینا مستحق تحسین و ستایشند.
جالب این است که حتی متجاوزان و مهاجمان باطل نیز در بسیاری از موارد، دفاع از حقوق انسانی مانند آزادی و دموکراسی را به عنوان توجیه تهاجم خود مطرح می کنند. این امر نشاندهنده این است که اصل دفاع از حقوق انسانی همه افراد جهان، یک امر مشروع و پذیرفته شده بلکه لازم است (هر چند متجاوزان به دروغ چنین انگیزه هایی را مطرح می کنند).
حال بحث این است که آیا توحید و اعتقاد به دین الهی و پای بندی به برنامه خدایی که به اعتقاد ما یک امر فطری است یک حق انسانی به حساب می آید یا نه؟ آیا اهمیت توحید و دین الهی و تأثیرات آن در زندگی و سعادت انسان کمتر از اهمیت و تأثیر امور فطری و حقوق انسانی دیگر مانند آب و غذا، دانش، بهداشت، آزادی، دموکراسی و… است؟
با توجه به این که اسلام، توحید و دین حق را یک امر فطری می داند[۱۱] و فلسفه آفرینش انسان را عبودیت پروردگار می داند[۱۲] و پرستش خداوند راصراط مستقیم انسانیت می شناسد[۱۳]و پذیرش دین الهی را باعث حیات طیبه بشری می داند[۱۴] ونادیده گرفتن پیامهای توحیدی و آسمانی را باعث سقوط انسان به درجه حیوانیت و بهیمیت تلقی می کند[۱۵] قهرا توحید و دین کامل را یک حق انسانی قلمداد می کند و دفاع از آن را کمتر از دیگر حقوقانسانی نمی داند. بنابراین، جهاد عقیدتی در حقیقت دفاع از حقوق انسانی به حساب می آید و مانند همه دفاعهای دیگر مشروع و مجاز تلقی می گردد.
بر این اساس، اسلام به خود حق می دهد که با تمام مظاهر شرک و عوامل بی دینی و بی اعتقادی بشر مبارزه کند و خود را مجاز می داند با هر چیز یا هر کس که در اغوا کردن مردم و گرایش آنها به سوی شرک و باطل نقش دارد و یا جلوی نشر و نفوذ دین حق را می گیرد، مبارزه نماید. در همین راستا بت شکنی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ابراهیم علیه السلام و یا جنگ پیامبر اسلام با سران شرک در مکه، به راحتی قابل توجیه است. مسامحه اسلام در این زمینه به معنای کوتاهی در دفاع از مهمترین حق انسانی است. جا دارد در اینجا به دیدگاههای برخی از دانشمندان اسلامی اشاره شود:
علامه طباطبایی در بحثی تحت عنوان «جهادی که قرآن دستور می دهد» می فرماید: قرآن می گوید: اسلام و دین توحید بر پایه فطرت استوار است و چنین دینی می تواند جامعه انسانی را اصلاح کرده و مقرون به سعادت سازد. قرآن می فرماید: «روی خود به سوی این کیش پاک دار، سرشت خدایی که مردم را بر آن سرشته است، آفرینش خدا را تبدیلی نیست.
این است آیین استوار ولی بیشتر مردم نمی دانند»[۱۶]. بنابراین، مهمترین و پرارزش ترین حقوق مشروعه انسانیت بر پا داشتن و نگهداری آن است و یا می فرماید: «خدا از آیین برای شما مقرر داشت همان را که به نوح سفارش کرد و آن را به تو وحی کردیم و آن را که به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کرد که دین را بپا دارید و در آن اختلاف نکنید»[۱۷] و دفاع از این حق فطری، حق دیگری است که باز به حکم فطرت ثابت و محقق است.
در جای دیگر می فرماید: «اگر نبود جلوگیری خدا از بعضی مردم به وسیله بعض دیگر، دیرها و کلیساها و کنشتها و مساجدی که نام خدا در آنها بسیار برده می شود ویران می گشت…»[۱۸] و یا در ضمن آیات جهاد می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را بدانچه زنده می سازد دعوت کند»[۱۹] در اینجا جنگ و جهاد را چه به عنوان دفاع و چه به عنوان حمله ابتدایی زنده کننده و باعث حیات اجتماعی انسانی دانسته است، در واقع هم مطلب همین است؛ زیرا شرک به خدا موجب هلاک انسانیت و مرگ فطرت است.
بنابراین مبارزه با شرک و دفاع از حق فطری انسانیت به منزله بازگشت دادن روح به قالب اجتماع و زنده کردن آن است. هوشمند فرزانه با توجه به آیات مزبور می تواند بفهمد که اسلام یک حکم دفاعی کلی برای ریشه کن کردن اساس شرک و پاکیزه نمودن زمین از آلودگیهای کفر و الحاد و برقرار کردن سلطنت مطلقه ایمان بر کشور دلهای آدمیان داشته باشد… بنابراین، دفاع کامل از حق فطری انسانیت مقتضی توسعه حکم جهاد است. در قرآن شریف[۲۰] گرچه به این مطلب تصریح نشده است ولی نویدهایی که به مؤمنان درباره پیروزی دین حق و نابودی شرک و کفر و باطل داده است بر می آید که چنین مبارزه ای به وقوع خواهد پیوست.[۲۱]
سید قطب در این رابطه می نویسد: یکی از حقوق بشری این است که دعوت به این منبع الهی (اسلام) به او برسد و هیچ چیزی برای تبلیغ آن در هیچ حالی مانع نشود. و نیز از حقوق بشری این است که پس از رسیدن دعوت به این دین به او در پذیرفتن آن آزاد باشد و چیزی مانع تدین به آن نگردد و اگر گروهی به دعوت اسلام گردن ننهادند نباید در مسیر پیشرفت اسلام مانعی ایجاد نمایند. بلکه بر عهده این گروه است که در این راستا زیر بار تعهد و پیمان روند.
اگر عده ای به اسلام گردن نهادند و زیر بار آن رفتند، غیر مسلمانان حق ندارند نسبت به آنها فتنه گری کنند و آنها را در زیر شکنجه و آزار قرار دهند و یا شرایطی را فراهم کنند که نتیجه آن بازدارندگی از راه خدا باشد. بر مسلمانان واجب است که در برابر هر کس که در برابر دعوت اسلامی ایجاد مزاحمت می کند و یا نسبت به مسلمانان فتنه گری در دینشان می کند ایستادگی کنند تا آزادی عقیده و ایمان را برای مسلمانان تضمین نمایند. البته هدف این نیست که دیگران را به زور به ایمان وا دارند بلکه هدف این است که دین خدا در زمین استعلا پیدا کند به گونه ای که کسی از پذیرفتن آن دغدغه و ترسی نداشته باشد. به هرحال آنچه که مهم است این است که در صحنه گیتی نباید هیچ نیروی بازدارنده ای نسبت به دین خدا وجود داشته باشد. جهاد در اسلام برای تأمین چنین هدفی است چنین جهادی، جهاد عقیدتی نامیده می شود.[۲۲]
شهید مطهری در توجیه جهاد ابتدایی چنین می فرماید:
آیا آن چیزی که دفاع از آن مشروع است منحصر است به این که حقوق خودی یک فرد یا حقوق خودی یک ملت از میان برود یا در میان اموری که دفاع از آنها واجب است بعضی از امور است که اینها جزء حقوق فرد و یا ملت خاص نیست بلکه جزء حقوق انسانیت است… مثلاً آزادی را از مقدسات بشری به حساب می آورند حال اگر آزادی در جایی مورد تهاجم قرار گرفت اما نه آزادی من و نه آزادی ملت من، آیا دفاع از این حق به عنوان دفاع از «حق انسانیت» مشروع است یا نه؟
… گمان نمی کنم کسی تردید کند که مقدسترین جهاد، جنگی است که به عنوان دفاع از حقوق انسانیت صورت گرفته باشد… اینجا فقط یک مسأله باقی می ماند که آیا توحید جزء حقوق عمومی انسانهاست یا جزء حقوق فردی و یا ملّی؟
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 