پاورپوینت کامل نقد دیدگاه «ژیلسون» در باره فلسفه اسلامی ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نقد دیدگاه «ژیلسون» در باره فلسفه اسلامی ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقد دیدگاه «ژیلسون» در باره فلسفه اسلامی ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نقد دیدگاه «ژیلسون» در باره فلسفه اسلامی ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint :
>
مهدی منفرد[۱]
چکیده:
یکی از عوامل مؤثر در تمدن و فرهنگ، وجود اندیشه و تفکر است. فیلسوفان در تمدّن و فرهنگ سازی نقش بسیار مهمی را ایفا می کنند. از این رو اکثر فلاسفه غرب و تعدادی از متفکران شرق، تمام علم، اندیشه، پیشرفت و تعالی آن را ارمغان دنیای غرب می دانند، و به دنبال آن برترین تمدن و فرهنگ را به آنها نسبت می دهند، و فعالیت علمی و فلسفی دانشمندان اسلامی را نادیده می انگارند.
یکی از فیلسوفان غربی که در تدین و انصاف او شکی نیست، اتین ژیلسون فیلسوف معاصر و مشهور فرانسوی است. ژیلسون در بعضی از کتابهایش معتقد است، فلسفه مسیحی و یهودی وجود دارد ولی در تحقق فلسفه اسلامی تردید نموده و یا آن را انکار می کند.
ژیلسون در کتاب «تاریخ فلسفه مسیحی در قرون وسطا» فلسفه مسلمانان را با عنوان فلسفه عربی (Arabianphilosophy) نام می برد، لکن فلسفه یهودی را با عنوان (Jewish philosophy) و فلسفه مسیحی را با عنوان (christian philosophy) ذکر کرده است. و همچنین پایان فلسفه اسلامی را تا «ابن رشد» می داند. ژیلسون در کتاب یاد شده، در باره فلاسفه اسلامی به صورت خیلی مختصر مطالبی را بیان کرده است. از این رو، در این پژوهش به بررسی و نقد سه موضوع اساسی پرداخته ایم:
الف) آیا فلسفه مسیحی یا اسلامی داریم؟
ب) آیا فلسفه با عنوان عربی صحیح تر است یا با عنوان اسلامی؟
ج) چرا ژیلسون (مانند اکثر فلاسفه غرب) پایان فلسفه اسلامی را تا «ابن رشد» می داند؟
الف) آیا فلسفه مسیحی یا اسلامی داریم؟
منظور از فلسفه مسیحی یا اسلامی چیست؟ ژیلسون در این باره می گوید:
«ساده ترین صورت مسأله این است که آیا تعبیر – فلسفه مسیحی – مفهومی دارد، و در نتیجه آیا مصداقی می توان برای آن یافت؟ و البته منظور این نیست که آیا در بین مسیحیان کسانی که فیلسوف نیز بوده باشند وجود داشته اند، بلکه مقصود این است که آیا کسانی بوده اند که بتوان آنان را فیلسوف مسیحی نامید؟ از این لحاظ، این مسأله به همین صورت در مورد مسلمانان و یهودیان نیز طرح می شود.»[۲]
ژیلسون معتقد است که ما فلسفه مسیحی داریم و دلیل آن را چنین بیان می کند: «چند دلیل از تاریخ، حکایت از این می کند اساس فلسفه و دین در قرونی که بعد از قرون وسطا آمده، از یکدیگر تفکیک نپذیرفت و به هر صورت می توان این بحث را به میان آورد که فلسفه اولی به صورت متعارف خود در اروپا از جوهر وحی مسیحی بیش از آنچه معمولاً گمان می بردند بهره برد و مایه گرفت. این بحث در واقع همان طرح مسأله فلسفی به نحو دیگری است.
حاصل این بحث این است که وحی مسیحی منشأیی برای بعضی از افکار فلسفی محض بود، فلسفه اولی از تورات و انجیل مایه بسیار گرفت. عقاید امثال دکارت، مالبرانش و لایب نیتس هر گاه خالی از تأثیر دین مسیح می ماند صورتی را که به خود گرفته است نمی داشت. بنابر این می توان به احتمالی قریب به یقین، بر آن بود که چون دین مسیح این همه تأثیر در فلسفه اروپایی بخشید پس فلسفه مسیحی به معنی خاص خود وجود دارد.»[۳]
ژیلسون فعّالیت متکلمان مسیحی به نام دین را هم، فلسفه مسیحی تلقّی می کند: «آنچه ما فلسفه مسیحی می نامیم نتیجه حاصله از فعالیت متکلمان مسیحی است که به نام دین مسیح و برای همین دین بخصوصه می کوشیدند.»[۴]
بنابراین، ژیلسون معتقد به فلسفه مسیحی است و دلیل آن را تأثیر دین مسیح بر فلاسفه و فلسفه های آنان و همچنین فعالیت متکلمان مسیحی در جهت دین مسیحی، می داند. و حتی فلسفه یهودی را در راستای فلسفه مسیحی قرار می دهد و به وجود آن اعتقاد دارد.
آیا به نظر ژیلسون، فلسفه اسلامی داریم؟
ژیلسون معتقد است که ضرورتا فلسفه اسلامی نداریم. او در این باره می گوید:
«اما سؤال این است که آیا درباره فلاسفه عالم اسلام نیز می توان چنین گفت؟ چون فلسفه ای را که فلاسفه متدین به دین اسلام فراهم ساختند و اکثر کتابهای خود را در این باب به زبان عربی پرداختند به ضرورت نمی توان فلسفه اسلامی نامید، درباره فلسفه ابن رشد یقین داریم که جنبه دینی اسلامی آن بسیار ضعیف است و در باره فلسفه ابن سینا باید دید تا چه اندازه چنین است.»[۵]
نقد و بررسی
اولاً: دلایلی را که ژیلسون برای اثبات فلسفه مسیحی متذکر شد، همان دلایل برای اثبات فلسفه اسلامی وجود دارد؛ یعنی تأثیر دین مبین اسلام و آموزه های آن در نگرش فلسفی فلاسفه اسلامی متحقّق است. خصوصا بعضی از آیات قرآن، روایات اسلامی و خطبه های نهج البلاغه نقش اساسی در مسائل فلسفی داشته است. فیلسوفان مسلمان در مسأله اثبات وجود خدا، وحدت خدا، معاد، نبوت، اراده، اختیار و علم خدا به خود و به غیر خودش… از مفاهیم دین اسلام، قرآن و سنت، کاملاً متأثر هستند. و استاد شهید، علامه مطهری می فرماید:
«طرح مباحث الهیات به وسیله ائمه اهل بیت علیهم السلام و تجزیه و تحلیل آن مسائل – که نمونه آنها و در صدر آنها نهج البلاغه است – سبب شد که عقل شیعی از قدیم الایام به صورت عقل فلسفی درآید و البته این یک بدعت و چیز تازه در اسلام نبود، راهی است که خود قرآن آن را پیش پای مسلمانان نهاده است و ائمه اهل بیت علیهم السلام به تبع تعلیمات قرآنی و به عنوان تفسیر قرآن آن حقایق را ابراز و اظهار نمودند.»[۶]
در باره تأثیر نهج البلاغه بر فلسفه اسلامی می فرماید:«نهج البلاغه در تاریخ فلسفه شرق سهم عظیم دارد. صدر المتألهین که اندیشه های حکمت الهی را دگرگون ساخت تحت تأثیر عمیق کلمات علی علیه السلام بود…حکمت الهی شرق از برکت معارف اسلام بارور شد و استحکام یافت و بر یک سلسله اصول و مبادی خلل ناپذیر بنا شد.»[۷]
پس عقیده ژیلسون درباره فلسفه اسلامی بی مورد است و علت آن اطلاعات و آگاهی کم ژیلسون نسبت به فلسفه اسلامی است.
ثانیا: ژیلسون معتقد است در فلسفه ابن رشد جنبه دینی اسلامی آن بسیار ضعیف است. و این اعتقاد ژیلسون بسیار سطحی و شگفت انگیز است. شاید ژیلسون به چند آثار فلسفی و یا شروحی که ابن رشد بر آثار ارسطو نوشته، آگاهی داشت و از آثار کلامی و فقهی او بی خبر بوده است. در هر صورت ابن رشد یک فیلسوف اسلامی و مسلمان است که دارای کتب فقهی می باشد.
یکی از آنها «بدایه المجتهد و نهایه المقتصد» است، یکی از محققان درباره فقه و کتاب فقهی ابن رشد می گوید کتاب «بدایه المجتهد» وی در فقه چون مرجعی در این علم، پیوسته مورد استفاده قرار گرفته است[۸]. ابن رشد چند اثر در علم کلام نوشته است و مباحث دینی و اعتقادات اسلامی را در آنها اثبات و به صورت نظر خاص خودش تبیین نموده است. آثار معروف ابن رشد در علم کلام عبارتند از:
۱- فصل المقال تقریرمابین الحکمه والشریعه من الاتصال. ابن رشد کتاب خود را با این پرسش آغاز می کند که آیا در شریعت اسلام، فلسفه امری مباح است یا حرام، مندوب است یا واجب؟ پاسخ او از همان آغاز این است که در دین مبین اسلام اشتغال به فلسفه امری واجب یالااقل مستحب و مندوب است. چون پرداختن به فلسفه چیزی جز نظر و اعتبار در ذات موجودات از آن حیث که به معرفت صانع دلالت می کند، نیست.[۹]
۲- الکشف عن مناهج الأدله فی عقائد الملّه و تعریف ماوقع فیها بحسب التأویل من الشبه المزیقه والبدع المضله. قصد ابن رشد از تألیف این کتاب، بررسی جنبه ظاهری عقایدی است که شارع [پیامبر صلی الله علیه و آله ]می خواست عوام به آنها توسل جویند تا آنها را از عقاید غلطی که تأویلات واهی متکلّمان به مردم القا می کنند، متمایز کند[۱۰].
مطالبی که در اینجا بیان می شود اثبات این مطلب است که ابن رشد فیلسوف اسلامی و متدین و معتقد به دین مبین اسلام است بر خلاف آنچه که ژیلسون مدعی آن بود.
مهمترین اعتقاداتی که فیلسوف و متکلّم و عامی، بی هیچ استثنایی، باید به آنها گردن گذارند، عبارتند از:
۱- قول به وجود خداوند به عنوان خالق و مدّبر عالم. محکمترین أدلّه وجود خداوند، براهین جهان شناختی یا علّی، که ارسطو ارائه کرده است، یا برهان امکان و وجوب که ابن سینا و متکلّمان اشعری ارائه کرده اند، نیست، بلکه برهان اختراع (یا خلق) و برهان نظم (دلیل العنایه) است.[۱۱]
۲- یگانگی خداوند که در سه آیه قرآن به آن اشاره شده است، «لو کان فیهما آلههٌ الااللّه لفسدتا»[۱۲]و «مااتخذاللّه من ولد و ماکان معه من اله. اذا لّذهب کل اله بما خلق ولعلا بعضهم علی بعض، سبحان الله عما یصفون»[۱۳] و «قل لو کان معه آلهه کما یقولون اذا لابتغوا الی ذی العرش سبیلا».[۱۴] اساس تمام استدلالهای فلسفی بر یگانگی خداوند بر این آیات استوار است.
۳- صفات کمالی که قرآن به خدا نسبت داده و هر مسلمان باید به آن معتقد باشد.[۱۵] این صفات عبارتند از: علم، حیات، قدرت، اراده، سمع، بصر و کلام.
۴- تنزیه خداوند از هر گونه عیب و نقصی که قرآن مخصوصا در آیه «لیس کمثله شی ء»[۱۶] بدان تصریح کرده است. قطع نظر از قرآن، این مفهوم برای انسان بداهت عقلی دارد؛ زیرا انسان به نور فطرت در می یابد که خالق غیر از مخلوق می باشد و هر صفتی که مشترک بین این دو باشد به طریق اولی یا به قول متکلّمان به وجه افضل متعلّق به خالق است.[۱۷]
اعتقادات دیگر عبارتند از، «خلق عالم، صدق نبّوت، عدل الهی و معاد» که قرآن بدون هیچ ابهامی به تمام این معتقدات تصریح کرده است و فیلسوفان و متکلّمان و عوام جز تسلیم به این معتقدات چاره ای ندارند.
با توجه به آثار فقهی و کلامی که ما به اختصار بیان کردیم، در فلسفه ابن رشد جنبه های دینی و اسلامی کاملاً وجود دارد. اما ابن رشد در غرب به عنوان شارح آثار ارسطو معروف است (کتابهای شرح کبیر، مختصر و متوسط) از این رو در آن آثار، فقط به شرح و تبین فلسفه ارسطو می پردازد و جنبه های دینی و ایمانی که حتی فلاسفه اسلامی مثل فارابی و ابن سینا به آن اضافه کردند را مشخص و جدا می کند. از این جهت غربیها خصوصا ژیلسون گمان کرده اند که ابن رشد در فلسفه به جنبه های اسلامی و دینی اهمیت نمی دهد و در نتیجه دچار آن اشتباه فاحش شده اند.
اما در مورد مؤسس فلسفه اسلامی؛ یعنی فارابی، هیچ تردیدی نیست که او اهل عرفان و تصوّف بود و به صورت عملی در زندگی عادی او زهد و ساده زیستی مشهود بود، حتی «فلسفه سیاسی» او را فلسفه نبوی خوانده اند، ژیلسون در این مورد، حتی اشاره ای به فلسفه فارابی نکرده است. «کربن» فیلسوف فرانسوی در باره فارابی می گوید:
«با گذشت زمان، فارابی، چنان استادی به دست آورد که (پس از ارسطو، معلم اوّل) معلم ثانی خوانده شد و نخستین فیلسوف بزرگ مسلمان به شمار آمد.»[۱۸]پیوند نزدیک میان الهیات و سیاست در اندیشه فارابی، شاهد دیگری است بر عقیده بنیادی نسبتا عمیق آدمی با خدا و کائنات و دیگر افراد انسان، به نحوی که در نظام عقاید اسلامی تجسّم یافته است. بر پایه این عقیده، سیاست و اخلاق ادامه و تکامل مابعدالطبیعه یا بالاترین تجلّی گاه آن، علم کلام؛ یعنی علم الهی محسوب می شود.[۱۹]
کتاب عمده فارابی در مابعدالطبیعه (آرای اهل المدینه الفاضله) است، که دیدگاههای خاص خودش را با توجه به تأثیرات دین اسلام، بیان می کند. به نظر می رسد ژیلسون، از این گونه آثار او هیچ اطلاع و آگاهی نداشت، پس دین، تأثیر عمیقی در اندیشه فارابی داشته است، بحث نبوت، مدینه فاضله، بحث توحید خدا، اثبات وجود خدا و صفات متعالی او، و نحوه فیض الهی و خلود انسان، همگی از جمله مسائلی است که فارابی با توجه دقیق به آموزه های دینی، بیان کرده است. پس چگونه ژیلسون معتقد است که فلاسفه اسلامی جنبه های دینی شان ضعیف است؟!!
ابن سینا فیلسوفی است که تأثیر او بر فلاسفه و متکلّمان قرون وسطا بسیار زیاد است و توماس آکوئینی و دیگران پیوسته از او تبعیت کرده اند و فلسفه خودشان را بر آموزه های فلسفه ابن سینا بنا نمودند، «نفوذ ابن سینا در غرب از زمان آلبرت کبیر، قدیس معروف و معلم توماس اکوئینی به صورتی محسوس آغاز شد. مابعدالطبیعه توماس آکوئینی، (و الهیات او) بدون توجه به دینی که او به ابن سینا دارد غیر قابل درک خواهد بود.»[۲۰]
ابن سینا در تمام آثار فلسفی و عرفانی خود با توجه به تأثیر عمیق دین مبین اسلام، اندیشید و با عنایت به آن، تبیین مسائل فلسفی، کلامی و عرفانی نموده است. بخش عظیمی از کتاب شفا به الهیات اختصاص دارد، و در کتاب اشارات، تنبیهات، نجات و آثار دیگر ابن سینا به مسأله الهیات، آن هم مبتنی بر دین اسلام، پرداخته شده است. جای بسی شگفتی است که ژیلسون معتقد است تأثیرات دینی بر فلسفه اسلامی ضعیف بوده است!!
به نظر ما اطلاعات و آگاهی ژیلسون نسبت به تمام جنبه های فلسفه اسلامی خصوصا در بخش الهیات و کلام بسیار کم و ناچیز است. به نظر می رسد وی چنین تصوّری داشته باشد که بحث کلامی یا الهیات در متکلمان اسلامی مثل معتزله و اشاعره می باشد و فلاسفه اسلامی مانند فارابی، ابن سینا و ابن رشد به این جنبه ها توجه چندانی ندارند، و این تصور کاملاً اشتباه است.
همچنان که فلاسفه اسلامی به مسائل مابعدالطبیعه محض پرداخته اند، با توجه به دین اسلام به مسائل الهیات و جنبه های کلامی آن هم پرداخته اند. دلائل اثبات وجود و وحدت خدا، صفات او، مسأله نبوت و معاد…در فلاسفه اسلامی بهتر و با عمق بیشتری بحث شده است، و همه آنها مستقیما متأثر از دین اسلام و احادیث نبوی و ائمه هدی بوده است. هر کسی که کمترین آگاهی و توجّه را به فلسفه اسلامی داشته باشد این مسائل را درک خواهد کرد.
البته گفتنی است که ژیلسون در کتاب «تاریخ فلسفه مسیحی در قرون وسطا»[۲۱] بخشِ فلسفهاسلامی را با عنوان Arabian philosophy یعنی – فلسفه عربی – نام می برد. ولکن در بخش فلسفه یهودی با عنوان Jewish philosophyیعنی – فلسفه یهودی – نام می برد. اگر چه ژیلسون در بعضی آثارش فلسفه ابن سینا را فلسفه اسلامی می نامد.[۲۲]
ب) آیا فلسفه با عنوان عربی درست است یا با عنوان اسلامی؟
عده ای از محققان معتقدند که ممکن است نه تعبیر فلسفه مسیحی درست باشد و نه فلسفه اسلامی، بلکه فلسفه به صورت محض و بدون هیچ قیدی باید لحاظ شود. بعضی از اساتید معاصر معتقدند «فلسفه، فقط فلسفه است نه اسلامی است و نه عربی، امّا تعبیر فلسفه عربی غلطش کمتر است، زیرا عربی زبان است، و اسلامی ایدئولوژی است.»[۲۳]
نقد و بررسی
اوّلاً: فلسفه در واقع همان پاسخهایی است که یک فیلسوف به مسائل فلسفی می دهد. برای هر فیلسوفی در هر زمان یک سری مسائل و سؤالات فلسفی مطرح می شود که فیلسوف با توجه به پیشینه قومی، مذهبی و فرهنگی خودش به آنها پاسخ می دهد. اگر فیلسوفی مسیحی باشد، پاسخ آن به مسائل مطرح شده با تأثر و مبتنی بر دین مسیحی می باشد، نتیجتا فلسفه او که همان پاسخ هایش است، فلسفه مسیحی خواهد بود. درباره فیلسوفان مسلمان هم، به همین صورت است؛ یعنی پاسخ به مسائل و پرسشهای فلسفی در باب خدا، نفس، فیض، نبوت، معاد و بسیاری از مسائل دیگر، با توجه به دین اسلام و تأثیرپذیری از آن می باشد. از این رو، می توان گفت که فلسفه اسلامی داریم و یا فلسفه مسیحی داریم.
ثانیا: بسیاری از فلاسفه اسلامی مانند ابن سینا، غزالی، سهروردی، ملاصدرا…همگی غیر عرب بودند و پاره ای از آثار خود را به زبان فارسی نوشته اند. یکی از اساتید معاصر در این باره می گوید:
«درست است که بیشتر فیلسوفان و حکیمان اسلامی آثار خود را به زبان عربی تألیف کرده اند، ولیکن این امر دلیل نمی شود که ما متفکرانی چون ابن سینا و غزالی و سهروردی و خواجه نصیر طوسی و بالاخره ملاصدرا و پیروان او را که همگی غیر عرب بوده اند و حتی پاره ای از آثار خود را به زبان فارسی تألیف کرده اند، عرب بدانی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 