پاورپوینت کامل سکولاریسم(دنیوی شدن) در دنیای غرب ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سکولاریسم(دنیوی شدن) در دنیای غرب ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سکولاریسم(دنیوی شدن) در دنیای غرب ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سکولاریسم(دنیوی شدن) در دنیای غرب ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint :
>
مصطفی جمالی[۱]
این مقاله در پی گزارشی نو درباره یکی از اصول و مبانی مدرنیته می باشد. سکولاریسم به معنای دقیق دنیوی شدن در سه لایه روابط انسانی (روابط فردی، روابط اجتماعی و روابط انسان با طبیعت) در دنیای مدرن رخ نمود و دین از دخالت در تنظیم و احکام این روابط بر کنار و بالطبع قرائتهای گوناگونی چون سمبلیک بودن، تک بعدی کردن، شخصی شدن، عصری کردن، بشری ساختن و دنیوی شدن دین، جهت حذف دین یا رفع تعارض آن با مدرنیته تماما سکولار ارائه گردید. البته این فرآیند سکولاریسم، محصول علل و عوامل خاصی در دین مسیحیت و روند شکل گیری مدرنیته و دنیای غرب می باشد.
مقدمه
تاریخ گذشته بشریت، گواه دو معنای غیر قابل انکار می باشد. اول آن که، انسان در زندگی فردی و اجتماعی، همواره خود را نیازمند نوعی باور دینی و عقاید ماورایی می دیده است و این عجز انسانی از تنظیم مناسک حیات فردی و اجتماعی عمده دلیل جریان ادیان الهی و غیر الهی در طول تاریخ بشریت می باشد. نکته بعد آن که همواره در طول تاریخ جریانی در صدد خاموش کردن چراغ دین و دینداری مخصوصا ادیان الهی بوده است.
این جریان دین ستیز تا قبل از عصر جدید، در اشکال خاص و صریح همواره نمایان بود، اما با وقوع برخی تحولات در جوامع مسیحی معاصر مغرب زمین و در انسان جدید غربی، این جریان صورت بندی خاصی به خود گرفت، دین و دینداری بشریت و نسبت آن با تنظیمات حیات اجتماعی بشر در معرض تردید و انکارهای جدی قرار گرفت تا جایی که شماری از دین پژوهان آن دیار بر این باور شدند که تنها راه، سکولار شدن تمام روابط انسانی و حذف کامل نقش دین در تنظیمات روابط حیات بشر می باشد.
مطالعه «ماهیت، ابعاد و عوامل» سکولاریسم در تجربه مسیحیت از موضوعات مهم و ضروری در مطالعات دین پژوهی است؛ زیرا در سایه چنین مطالعاتی بطلان بعضی از نظریه های مطرح در نسبت بین دین اسلام و تنظیمات حیات اجتماعی در جوامع اسلامی مشخص می گردد.
بعضی از دین پژوهان وطنی معتقدند در جوامع اسلامی هم، تن دادن به جریان سکولاریسم، هزینه ناگزیر پیشرفت و توسعه اجتماعی است که به نظر می رسد این پژوهشگران از یک طرف به زوایای مختلف این جریان، در تجربه دنیای مسیحیت توجه نداشته اند و از طرفی شناخت کامل از ابعاد مختلف دین اسلام – مخصوصا قرائت شیعی آن – و شرایط تاریخی و ملی کشورهای اسلامی ندارند. از این رو به قیاسی مع الفارق دچار شده اند در این مقاله تنها ابعاد مسأله سکولاریسم در تجربه دنیای مسیحیت اجمالاً بررسی می گردد و در مقاله بعدی نسبت این پدیده با دین اسلام با گرایش به شبهات مطرح در این زمینه طرح می شود.
۱ – چیستی سکولاریسم
به نظر می رسد که بهترین ترجمه واژه سکولاریسم، دنیایی نمودن یا دنیایی شدن است؛ چرا که واژه سکولار Seculurاز اصطلاح لاتینی Sueculum به معنی قرن و سده گرفته شده و به زمان حاضر و اتفاقات این جهان در مقابل ابدیت اشاره دارد. نخستین کاربردهای این واژه در اواخر قرن سوم برای توصیف آن دسته از روحانیونی که گوشه نشینی رهبانی را به سمت زندگی در دنیا ترک می گفتند به کار می رفته است.
در کلیسا در سده های میانه روحانیون به دو دسته تقسیم می شدند، دنیوی (سکولار) و منظم. روحانیون دسته اول چون «در این دنیا» خدمت می کردند، نه در صومعه ها، و آیینهای مقدس و تشکیلات کلیسا را اداره می کردند و به زندگی مردم نظم و ترتیب می دادند به این نام خوانده می شدند. کشیشهای روستا، اسقفها، کاردینالها و پاپها در جرگه روحانیون دنیوی (سکولار) بودند.[۲]
تعبیر سکولاریزاسیون در زبانهای اروپایی اولین بار در معاهده سال ۱۶۴۸ وستفالی به کار رفت و مقصود از آن توضیح و توصیف انتقال سرزمینهایی به زیرسلطه اقتدارهای سیاسی غیر روحانی بود که پیشتر تحت نظارت کلیسا قرار داشت. در آن ایام، واژه سکولاریس در بین مردم متداول بود، و تمییز و تفکیک میان Sacred (مقدس و دینی) و Secular(دنیوی) که اجمالاً در حکم تمییز و تفکیک مفاهیم مابعدالطبیعی مسیحی از همه اشیا و اموری بود که این جهانی یا غیر مقدس و ناسوتی تلقی می شدند، تداعی کننده قول به برتری امور و مفاهیم مقدس یا دینی بود. علاوه بر این، دیر زمانی بود که کلیسا کشیشهای موسوم به «دینی» را از کشیشهایی که دنیوی دانسته می شدند.
یعنی روحانیانی که در خدمت جامعه وسیعتر بیرونِ تشکیلات دینی بودند، تفکیک می کرد. بعدها تعبیر سکولاریزاسیون به معنای متفاوت، گرچه مرتبط با این مفهوم اولیه، به معاف و مرخص کردن روحانیون از قید عهد و پیمانشان اطلاق می شد.
این تعبیر در قرن بیستم که مفهوم مورد نظر، فحواهای کلی تر اجتماعی یافت، باز هم به معنای متنوع تری به کار رفت. جامعه شناسان از این اصطلاح برای نشان دادن مجموعه ای از جریانات استفاده می کنند که طی آن عنان کنترل محیط اجتماعی، زمان، امکانات، منابع و افراد از اختیار مقامات دینی خارج شده، و روشها و رویه های تجربی مشربانه و غایات و اهداف این جهانی به جای شعائر و نحوه عملهای نمادینی نشسته است که معطوف به غایات آن جهانی یا مافوق طبیعی اند.
سکولاریزاسیون فرایندی است که طی آن، وجدان دینی، فعالیتهای دینی و نهادهای دینی، اعتبار و اهمیت اجتماعی خود را از دست می دهند. و این بدان معناست که دین در عملکرد نظام اجتماعی به حاشیه رانده می شود و کارکردهای اساسی در عملکرد جامعه با خارج شدن از زیر نفوذ و نظارت عواملی که اختصاصا به امر ماورای طبیعی عنایت دارند، عقلانی می گردند. در تاریخ معاصر غرب، جدایی نهادهای دینی و سیاسی، که بارزترین شکل آن در جدایی کلیسا از دولت مشهود است، همانا به معنای غیر دینی شدن جامعه می باشد.
با توجه به این زمینه تاریخی و معنای لغوی، معنای اصلی و صحیح سکولاریزاسیون، دنیایی نمودن و یا دنیایی شدن است.[۳]
از این رو ترجمه های دیگر از این واژه، به نظر هرکدام به بخشی از این فرایند تاریخی نظر دارند و البته از میان این ترجمه ها ترجمه سکولاریزاسیون به «عرفی شدن» ترجمه نادرستی به نظر می رسد. صاحبان این ترجمه برای اجتناب از بار ارزشی واژه دنیایی و دنیوی شدن، معنا و معادل نهادی نادرست را که ارتباطی با معنای لغوی و یا زمینه تاریخی آن ندارد، جعل نمودند.
بنابراین می توان گفت صاحبان این ترجمه صرفا رویکردی علمی، تبیینی و توصیفی نداشته و ملاحظات غیر علمی نیز در آن مؤثر بوده است. لازم به ذکر است، بعضی از محققین بیان می کنند[۴] که واژه های انگلیسیختم شده به «ation» با واژه های ختم شده به «ism» تفاوت دارد، مانند دو واژه secularizationو secularism که اولی ناظر به یک صیرورت قراردادی و تنها بیانگر توصیف یک حقیقت تاریخی می باشد که لاجرم در پرونده حرکت بشریت حک شده است؛ و دوّمی، تلاشی ایدئولوژیک به منظور مقابله با باورها و تعلقات دینی است. ولی با نظری دقیق مشخص می گردد که جهان انسانی، جهان اراده ها و تزاحم و تعارض نیازها و خواسته ها می باشد و سخن از یکی شدن خارج از مدیریت اراده انسانی بی معنا می باشد.
۲ – ابعاد دنیوی شدن
همه ادیان الهی در طول تاریخ حرکت انبیای الهی علیهم السلام به دنبال هدایت انسانها و ساماندهی حیات فردی و اجتماعی انسانی بر محور کلمه توحید بوده اند؛ و از آنجا که انسان یا جامعه موضوعا واحد هستند نمی توان دو الگو در سرپرستی و هدایت آن در نظر گرفت و یا آن موضوع واحد را تجزیه کرد و سرپرستی بخشی از آن مثل معنویت را به ادیان الهی و بخشی دیگر مانند مادیات را به حس و عقل بشر مستقل از وحی سپرد.
انسان هنگامی می تواند به توسعه و کمال برسد که تمام ابعاد وجودی اش با یکدیگر در راه هدف خاصی – مادی یا الهی – هماهنگ گردند. از این جهت هر دینی به دنبال سرپرستی تمامی شؤون حیات بشری می باشد و القای این معنا ناصواب است که گفته شود دین حضرت موسی علیه السلام گرایش به دنیا، دین حضرت مسیح علیه السلام گرایش به آخرت و اسلام دنیا و آخرت را با هم می خواهد، بلکه تمامی ادیان الهی به دنبال هدایت تمامی شؤون انسانی بودند و اگر چه تفاوت دین اسلام با دیگر ادیان در این است که ادیان گذشته داعیه خاتمیت و نظر به سرپرستی کل تاریخ نداشتند، ولی دین اسلام، دینی خاتم بوده و سرپرستی و هدایت تمامی شؤون حیات بشری را در تمام ادوار تاریخ مد نظر قرار داده است.
سرپرستی تمامی شؤون حیات بشری بدین معناست که تمامی روابط انسانی اعم از «روابط انسان با خود، افراد جامعه و طبیعت» همه در تحت تعالیم دین الهی سامان یابند.
در مقابل، مدرنیته هم به جهت ویژگی توسعه یاب بودن، همواره به دنبال سرپرستی و هماهنگی تمامی روابط انسانی، مبتنی بر مبانی و اهداف خود بوده است و در این راستا به جهت تفاوت جوهری آن با مبانی و اهداف ادیان الهی، همواره در صدد حذف دین در سرپرستی روابط انسانی بوده است. با این نگاه مشخص می گردد که در یک فرایند تاریخی و با مدیریتی خاص، کم کم تمامی روابط انسانی سکولار و دنیوی گردیده و دست دین از دخالت در تنظیم این روابط کوتاه شده است. بر این اساس می توان دنیوی شدن در دنیای مدرن را در سه «حوزه روابط فردی، روابط اجتماعی و روابط انسان با طبیعت» دنبال نمود.
با سکولار شدن حوزه روابط انسانی در دنیای غرب، و با عدم امکان حذف کامل دین، می بایست دین به گونه ای تحلیل شود که در روند توسعه یاب مدرنیته، هیچ گونه مانعیتی نداشته باشد. «عصری کردن»، «بشری کردن»، «خصوصی شدن» و… تلاشی در این جهت می باشد. البته در این روند دین زدایی، حرکت پروتستانتیزم، حرکتی بر خلاف حرکتهای دیگر بود؛ چرا که در این حرکت، «دین» قلب ماهیت پیدا می کند و به عنوان روح مدرنیته مطرح می گردد.
با این توضیح مشخص می گردد که سکولاریسم را نباید در سه حوزه دین، فرد و جامعه دنبال نمود،[۵] بلکه سکولار، صفت روابط انسانی – روابط فردی و اجتماعی و روابط انسان با طبیعت – قرارمی گیرد و محصول این سکولار شدن روابط، این است که دین باید به گونه ای از صحنه خارج و یا مؤید روند مدرنیته گردد، از این رو سکولار نمی تواند صفت دین قرار گیرد.[۶]
دنیوی شدن فرد
با منعطف شدن توجه انسانها از ماورای طبیعت به سوی این جهان، نوعی وارهایی و واگذاری صورت می گیرد که از آن به دنیوی شدن فرد تعبیر شده است. در طی این فرایند، اندیشه، عواطف، تمایلات و رفتار فردی از هر گونه وابستگی، تعلق و پایبندیهای ماورای طبیعی رها می گردد و تأثیر عناصر و عوامل فوق بشری و فرا دنیایی بر جهتگیری، موضعگیری و عمل کاهش می یابد.[۷]
در تحولات بینشی، انتقال معرفتی برای انسان صورت می گیرد، که در طی آن انسان از ساحت قدسی تنزل می کند و با عقل ابزاری تنها به رفع حوایج دنیوی می اندیشد.
در نظر هگل انتقال معرفتی بدین گونه است:
«- دست شستن از غایت نگری و اکتفا به بررسی کارکردها و شناسایی فواید در دسترسی پدیده ها؛
– صرف نظر کردن از کشف ماهیات و بسنده کردن به صور مکانیکی اشیا؛
– عدول از بینش شهودی و خرد فلسفی و متوسل شدن به عقل ابزاری و مال اندیشی؛
– نزول از مطلق انگاری و ابتنای حقایق بر شکاکیت و نسبیت.»[۸]
دنیوی شدن در تحولات گرایشی، موجب از بین رفتن تعصبات دینی و حساسیتهای مسلکی می شود و البته به همان نسبت به میزان تحمل و مدارا در میان دینداران افزوده می شود.
دنیوی شدن در تحولات رفتاری، در قالب کاهلی در پایبندی به فرامین دینی ظهور می کند که البته این کاهلی هم ریشه در زایل شدن اعتقاد به درستی و اثر بخشی تعالیم دینی دارد.[۹]
دنیوی شدن جامعه
دنیوی شدن در این بعد به افول موقعیت دین در جامعه منجر می گردد، به گونه ای که دین در تنظیم هیچ یک از روابط «سیاسی، فرهنگی و اقتصادی» نقشی ایفا نمی کند، دین تنها پایگاه مشروعیت حکومتهای ساده گذشته معرفی می گردد و با پیچیده تر شدن جوامع، شکل گیری ساختارها، افتراق آنها، تخصیص نقشها و شکل گیری حوزه های عمومی و خصوصی، دیگر دین به عنوان پایگاه مشروعیت، مطرح نمی گردد؛ بلکه دین، خود به عنوان یکی از نهادهای اجتماعی، آن هم تنها در حوزه خصوصی و نه عمومی جامعه مطرح می شود.
لخنر که خود فرایند عقلانی شدن را معادل دنیوی شدن می داند، معتقد است فرایند عقلانی شدن، موجب تکثر شاخه فرهنگی، افتراق اجتماعی و تخصصی شدن نقشها می گردد. وی عوامل زیر را موجب تسریع روند دنیوی شدن می داند:
«الف) با گسترش بازار و مبادله، نهاد کلیسا که منابع اقتصادی ثابت (یعنی ثروت) را کنترل می کند، در رقابت با بورژوازی نوخاسته که به منابع اقتصادی به چشم سرمایه می نگردد، عقب می افتد.
ب) در مفهوم اقتدار تحول رخ می دهد؛ به این معنا که اقتدار تا کنون توسط واژگان مذهبی مشروعیت می یافت و عمده ستیزه های سیاسی با انگیزه مذهبی رخ می داد. منبع مشروعیت خود را تغییر می دهد و این دولت بروکراتیزه شده است که از این پس با اقتدار عقلانی و قانونی عمل کرده و سپهرهای مدنی و کلیسایی از هم مجزا می شود.
ج) عضویت کامل در اجتماع که تا کنون وابسته به هویت دینی فرد بوده و تمایز جوامع به واسطه تمایز مذاهب مشخص می شد، از این پس با پیدایش مفهوم شهروندی، مبنای کاملاً نوین به خود می گیرد.
د) نهادها و نخبگان مذهبی که حاملین و حافظین معیارها و ارزشهایی هستند که به همه وجوه زندگی اجتماعی معنی می بخشد، با تزلزل موقعیت اجتماعی، خود ناکارکرد شده و علم و هنر، اخلاق، اقتصاد و… از مذهب مستقل گشته و به دنبال معیارهای دیگری برای توجیه خود بر می آیند.»[۱۰]
پرواضح است که فرایند دنیوی سازی هماهنگ با فرایند مدرنیزاسیون در دنیای غرب اتفاق افتاد. عقل گرایی و حذف نقش دین در مشروعیت سازی، حرکتی است که بنیاد مدرنیته را تشکیل می دهد.
«این اندیشه که جامعه منشأ ارزش است، «خوب» آن است که مفید به حال جامعه باشد و «بد» آن است که یکدستی و کارآیی آن را بیاشوبد، از ارکان اصلی ایدئولوژیک کلاسیک تجدد است.»[۱۱]
دنیوی شدن روابط انسان با طبیعت
طبیعت زنده مملو از روابطی پیچیده می باشد که برداشتهای مختلف و گاه متضاد از این طبیعت را ممکن می سازد. تحولات و توسعه علوم شاهد بر این معنا می باشد. بر اساس آموزه های دینی، این جهان دارای خالقی است، و با هدف خلق شده و نظام هماهنگی بر تمامی حقایق عینی حاکم می باشد. از این رو اگر برداشتهایی از این طبیعت، هماهنگ با نظام حاکم باشد حق و گرنه باطل می باشد، هر چند باطل هم قانونمند گردد. با انقلاب علمی در دنیای مدرن تمامی این آموزه های دینی دستخوش تغییر گردید.
والتر استیس، سه اعتقاد را فصل ممیز جهان بینی قرون وسطی از جهان بینی علمی قرون جدید می داند.
۱ – اعتقاد به وجود خدای «خالق» و مداخله جزء در جهان خلقت.
۲ – اعتقاد به هدفداری جهان.
۳ – اعتقاد به این که یک نظام اخلاقی بر جهان حاکم است و اخلاقیات، حکم حقایق عینی را دارد.[۱۲]
در دنیای مدرن «علم ابزارگرایانه»، تنها مرجع تبیین و پیش بینی جهت تصرف و سلطه انسانی بر طبیعت قرار گرفت. آنچه هدف این علم ابزارگر بود، تسلط بر طبیعت و گرفتن کارایی خاص است و نه کشف حقیقت عالم.
ویژگی بارز چنین علمی، جدا شدن از معارف غیر تجربی و اصالت دادن به تجربه است. غلبه «اصالت تجربه» باعث شده تا نه تنها ارتباط علوم طبیعی با معارف مابعدالطبیعه، منقطع انگاشته شود بلکه هر معرفت غیر تجربی نیز دقیقا به علت تجربی نبودنش از ارزش و علمیت ساقط گردد.
رنه گنون، با تصدیق وجود این خصیصه در علوم موجود در جمله ای کوتاه علت و ثمرات جداسازی علم را از آنچه او «اصول متعالی» می نامد، چنین بیان می دارد:
«بینش جدید در جستجوی قطع پیوند میان علو
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 