پاورپوینت کامل روشنفکری و روند شکل گیری آن و نقد هگل از آن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل روشنفکری و روند شکل گیری آن و نقد هگل از آن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روشنفکری و روند شکل گیری آن و نقد هگل از آن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل روشنفکری و روند شکل گیری آن و نقد هگل از آن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

یارعلی کرد فیروزجایی[۱]

چکیده:

این مقاله در صدد است تا تبیینی تاریخی و مفهومی فشرده از روشنفکری در غرب را ارائه کند. بدین منظور نخست نقطه مقابل آن؛ یعنی جهان بینی مسیحیت قرون وسطی توصیف شده است و سپس تحولات فرهنگی اجتماعی اواخر قرون وسطی که زمینه ساز نهضت تجدید حیات فرهنگی (رنسانس) و اصلاح دینی (پروتستانتیزم) و بالاخره انقلاب علمی بودند، بیان گردیده و پس از ارائه گزارشی فشرده از نهضت تجدید حیات فرهنگی، نهضت اصلاح دینی و انقلاب علمی به عنوان عوامل تکوّن عصر روشنایی و روشنفکری، به خود روشنفکری، اهداف، ویژگیهای روشنفکری و روشنفکران پرداخته شده است.

جهت ارائه بحثی انتقادی در این زمینه، نقد هگل از روشنگری که در کتاب پدیدارشناسی روح مطرح شده است نیز گزارش می گردد. قبل از پرداختن به نقد هگل از روشنگری، ابتدا روند روشنگری در آلمان و مراحل مختلف آن توصیف و سپس نقد هگل از روشنگری در دو مرحله مطرح شده است: الف) نقد او از موضع سلبی روشنگری نسبت به ایمان مذهبی. ب) نقد او از دستاوردهای ایجابی روشنگری. هگل در مجموع روشنگری قرن هیجدهم از نوع فرانسوی آن را روشنگری کاذب و سطحی می شمرد.

اما قبل از پرداختن به نقد هگل از روشنگری، چگونگی و جایگاه روشنگری در آلمان را بررسی می کنیم و پیشاپیش خاطرنشان می کنیم که پدیده روشنگری در آلمان آن روزگار مانند پدیده روشنگری در ایران امروز، امری وارداتی، اجنبی و نامطلوب تلقی می شده است.

یکی از اصطلاحات پرجاذبه و ظاهرا شفاف اما واقعا مبهمی که در یک قرن اخیر در محافل علمی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایران به وفور بر سر زبانها است، واژه روشنگری می باشد. برای نخستین بار در صدر مشروطیت واژه منوّر الفکری (یا تنویر افکار) وارد زبان فارسی شد و سپس معادلهایی همچون روشنفکری، روشنگری، روشن اندیشی و روشن نگری کمابیش رواج یافتند. این عناوین گرچه که در ظاهر زیبا و مطلوب جلوه می کنند، اما به خاطر ابهامی که در معنا و مفادشان نهفته است و به اندازه کافی در باره آنها روشنگری نشده، همواره مورد سوء استفاده قرار می گیرند و مغالطاتی را به دنبال دارند.

این مقاله در صدد است تا با شفاف سازی در باره «روشنگری» حقیقت آن را فاش کند و بدین وسیله اولاً، زمینه سوء استفاده از جذابیت ظاهری آن از بین برود و ثانیا، زمینه برای نقد و ارزیابی آن – در فرصتهای آتی – مهیا شود. با توجه به وارداتی بودن این اصطلاح، فهم درست آن نیازمند بررسی مفاد آن در بستر فرهنگ غربی است که خاستگاه اصلی آن می باشد. بدین منظور نهضت روشنگری یا عصر روشنایی را که پدیده ای فرهنگی اجتماعی مربوط به قرن هیجدهم در اروپا بوده است، مورد تحقیق و بررسی قرار می دهیم. اما نخست برای روشن شدن مراد از عصر روشنایی به طور فشرده و مختصر نقطه مقابل آن؛ یعنی عصر ایمان را معرفی می کنیم و سپس زمینه های بروز و ظهور عصر روشنایی را در عصر ایمان بیان می کنیم و بالأخره اوصاف و ویژگیهای عصر روشنایی و نهضت روشنگری را ذکر می کنیم.

عصر ایمان

عنصر مشترک و در عین حال محوری اشکال مختلف نهضت روشنگری تأکید بر عقل و خردورزی استقلالی انسان در مقابل ایمان و جهان بینی مسیحی است. در عصر روشنایی عده ای مدعی شدند که اکنون دیگر همه چیز روشن شده و بشر می تواند به تنهایی و به طور مستقل بیندیشد و بشناسد و تصمیم بگیرد و زندگی خود را سامان دهد و نه تنها به هادی و راهنمای فوق بشری محتاج نیست، بلکه چنین اموری خرافه و خیال باطل هستند. چیزی را که بشر عصر روشنایی طرد و نفی کرده، در درجه نخست جهان بینی مسیحی بود که از عصر میانه (قرون وسطی) آغاز شده بود و امتداد سیطره اش بر اذهان تا عصر روشنایی را در بر می گرفت.

اوصاف فرهنگی – اجتماعی جهان بینی مسیحی

بدون این که بخواهیم وارد تفصیل و جزئیات تفکر دینی حاکم بر قرون وسطی شویم، ویژگیهای اصلی این بینش را ذکر می کنیم.

۱- خدامحوری: یعنی، هم در عالم تکوین و هم در عالم تشریع خدا، محور نهایی و اصلی است؛ همه موجودات مخلوق خداوند متعال هستند و همه اراده ها باید تابع اراده و خواست او باشند. او هم مبدأ است و هم منتها و…

۲- آخرت گرایی: هدف از معرفت و فعالیت انسان، آخرت است و انسان باید بینش و روش خود را به نحوی سامان دهد که زندگی سعادتمندانه آخرت تأمین شود. دنیا محل گذر است و مقدمه برای آخرت که محل قرار می باشد. به همین خاطر رهبانیت یک ارزش تلقی می شود.[۲]

۳- دین سالاری: اندیشه سیاسی قرون وسطی دین سالار و خدامدار بود؛ یعنی حکومت بر مردم از آن خدا و نمایندگان او است، مذهب همه فعالیتهای انسان را در بر می گیرد و ارزشهای غیر مذهبی و دنیوی مجال بروز و ظهور ندارد.[۳]

۴- شناخت دین مدارانه: برای فهم ریز و درشت اجزای عالم باید سراغ دین را گرفت و از دین خواسته شود که در باره آن نظر دهد. منظور این نیست که هیچ نظریه علمی ای در قرون وسطی رایج نبود و یا هیچ بحث علمی صورت نمی گرفت، بلکه منظور این است که حتی آنچه که واقعا نظریه ای علمی بود رنگ و بوی دینی گرفته و به نام دین عرضه می شد.[۴]

۵- غایت شناسی در طبیعت: در شناخت طبیعت غایت شناسی به جای علت شناسی مورد تأکید بود. امروزه در بینش علمی جدید، برای فهم یک حادثه به تبیین مکانیکی آن توجه می شود و عوامل قبلی دخیل در به وجود آمدن حادثه، جستجو می شوند، اما در قرون وسطی به جای عوامل علّی قبلی، بر غایت و غرض آن تأکید می شد. (بنابر غایت شناسی، باران برکت است و موجب رشد محصولات کشاورزی و…می شود و بنا بر علّت شناسی، باران محصول تراکم ابرها و…است)[۵]

۶- تأکید بر نظام اخلاقی جهان: جهان به سوی یک هدف خیر رهسپار است و ارزشهای اخلاقی در مقایسه با آن و مستقل از خواست و میل انسان ارزیابی می شود.[۶]

۷- هدف معنوی از معرفت: هدف از علم و معرفت، فهم معنای اشیا، معنای زندگی انسان، معنای خلقت و رابطه آن با انسان است. سعادت انسان در شناخت خدا است نه در شناخت طبیعت، طبیعت شناسی در صورتی مطلوب می باشد که در خدمت خداشناسی قرار گیرد.[۷]

۸- اقتدارطلبی: در این بینش برای توجیه مفروضات مربوط به جهان و انسان به مراجع اقتدار و حجیت؛ یعنی الهیات کلیسا، کتب مقدس، آثار افلاطون و ارسطو و…تمسک جسته می شد.[۸]

اگر بخواهیم خصلت مشترک این اوصاف هشتگانه تفکر و جهان بینی مسیحی قرون وسطایی را ذکر کنیم باید از خدا بنیاداندیشی و دین اندیشی نام برد. این نگرش به جهان و انسان در سراسر قرون وسطی و حتی تا عصر روشنایی بر افکار انسانها حاکم بود و نقطه اوج آن را می توان در اواخر قرون وسطی مشاهده کرد. اما سه پدیده فرهنگی و سرنوشت ساز یکی پس از دیگری ضربات سنگین و سهمگینی بر آن وارد آوردند تا این که بالاخره آن را از رواج و حیات انداختند. این سه پدیده فرهنگی، عبارتند از:

۱- نهضت تجدید حیات فرهنگی (Renaissance)

۲- نهضت اصلاح دینی (Reformation)

۳- انقلاب علمی (scientific Revolution)

عوامل تکون عصر روشنایی

عواملی که موجب شدند عصر ایمان به پایان برسد و انسان وارد عصر روشنگری شود سه حادثه فرهنگی مذکور می باشند. پرسشی که در اینجا شایسته توجه است این که حوادث یاد شده ریشه در چه چیزهایی دارند و کدام عوامل زمینه را برای بروز آنها مساعد کردند؟

اگر بخواهیم پاسخ این پرسش را بیابیم، باید به تغییرات و تحولات اجتماعی فرهنگی سه سده آخر قرون وسطی توجه کنیم.

تحولات سده های پایانی قرون وسطی

اواخر قرون وسطی شاهد وقایعی چند بود که رفته رفته موجب تغییر و تحول در اوضاع فرهنگی آن دوران شد در اینجا به اختصار به این وقایع اشاره می کنیم و سپس به بررسی پیامدهای آن می پردازیم.

۱- رواج شهرنشینی: پس از سقوط امپراطوری روم و انقراض شهرها و زندگی شهرنشینی، مردم قرون وسطی اغلب در دهکده ها و روستاهایی که تحت تملک زمین داران قرار داشتند، زندگی می کردند. اما در اواخر قرون وسطی در سایه قدرت و سلطه دولتهای وقت امنیت برقرار شد؛ تجارت و بازرگانی رونق گرفت؛ در تلاقی مسیرهای بازرگانی که بازرگانان به یکدیگر می رسیدند، و احیانا به مبادله کالا می پرداختند، به تدریج شهرهایی شکل گرفت، ساکنان این شهرها قشر جدیدی در جوامع آن روزگار بودند؛ زیرا نه مانند کشاورزان در اختیار زمین داران و فئودالها بودند و نه مانند اصحاب کلیسا به امور دینی مشغول بودند. این قشر که از آنها به قشر متوسط یا بورژوا تعبیر می شود، مطالبات جدیدی را مطرح کردند که نهایتا موجب رویارویی آنها با کلیسا، زمین داران و اربابان و حکومتهای وقت گردید. این قشر جدید شرایط مادی جدیدی ایجاد نمود که موجب پیدایش روابط اجتماعی جدید شد و به دنبال آن مبانی دینی و فکری جدیدی به وجود آمد.[۹]

۲- جنگهای صلیبی: جنگهای صلیبی که به مدت دو قرن (۱۲۹۱-۱۰۹۷) طول کشید سرآغاز تحول بسیار مهمی در فرهنگ قرون وسطی محسوب می شود؛ زیرا مسیحیان در سایه این جنگ هم با منابع مهم علمی آشنا شدند، و هم با ابزار و آلات مختلف که در زندگی روزمره مورد استفاده قرار می گرفت، آشنا شدند. مسیحیان بلافاصله دست به کار ترجمه آثار علمی شدند و بدین ترتیب بسیاری از آثار یونانی از زبان عربی به لاتین برگردانده شد و مسیحیت به عنوان عامل انحطاط و شکست تلقی شد، از این رو، زمزمه های برگشت به ماقبل مسیحیت و یونان باستان مطرح شد.[۱۰]

۳- گسترش مدارس و تأسیس دانشگاه ها: پس از وقوع شهرنشینی و پدیدآمدن طبقه جدید شهرنشینان متوسط و ایجاد امنیت و نظم نسبی، مدارس و مراکزی برای آموزش و تعلیم تأسیس شد و بدین وسیله، امر آموزش به تدریج از انحصار صومعه ها و کلیساها خارج شد؛ کلیسا درصدد برآمد تا مرکز جامعی تأسیس کند که همه مدارس و مراکز تعلیماتی تحت نظارت کلیسا به فعالیت بپردازند. در این مراکز که اکنون به دانشگاه ها معروفند، آموزش علوم مختلف تحت نظارت کلیسا دایر شده بود، اما برخی از دانشجویان به جای این که دقیقا مطابق با مرام اعمال شده از طرف کلیسا به تحقیق و تحصیل بپردازند، در یکی از علوم آزاد هفتگانه (دستور زبان، جدل، خطابه، حساب، هندسه، موسیقی، و هیأت) ممحض می شدند و به تدریج از سنت کلیسا فاصله می گرفتند. به دنبال این روند پس از مدتی دانشگاه هایی تأسیس گردید که خارج از نظارت کلیسا قرار داشتند.[۱۱]

۴- کشف سرزمینهای جدید: پس از شکل گیری زندگی شهرنشینی و رونق مجدد تجارت و بازرگانی، بازرگانان به فکر بازاریابی و کشف قلمروهای جدید افتادند. علاوه بر انگیزه های مادی و تجاری، انگیزه دینی تبلیغ مسیحیت نیز مزید بر علت شد و عده ای را به سفرهای دور و دراز تشویق کرد. در جریان این مسافرتها علاوه بر دستیابی به برخی اهداف از پیش تعیین شده، بنابر اتفاق و بدون پیش بینی قبلی، در پایان قرن پانزدهم آمریکا کشف شد. کشف سرزمینهای جدید به افسانه های اروپاییان مبنی بر این که آن طرف دریاهای غرب، دنیا به پایان می رسد، پایان داد و آنها را متوجه این حقیقت کرد که جهان بسی فراخ تر و گسترده تر از آن است که آنها تا به حال تصور می کردند.[۱۲]

۵- توسعه و گسترش صنعت چاپ: گرچه صنعت چاپ صنعتی شرقی و قدیمی بود و از قرن دوازدهم به بعد با کمک قالبهای چوبی و حکاکی دستی صورت می گرفت. اما در قرن پانزدهم بود که دستگاه چاپ فلزی کامل شد و در سال ۱۴۵۵ یا ۱۴۵۶ «انجیل گوتنبرگ» به عنوان اولین کتاب واقعی که محصول چاپ متحرک بود، از چاپ خارج شد. صنعت چاپ تا اندازه زیادی ماهیت حوادث تاریخی را متحول کرد؛ زیرا معرفت و آگاهی که تا آن زمان در انحصار افراد معدودی بود، به روی کاغذ آمد و در برابر چشمان جستجوگران علم قرار گرفت. به موجب این صنعت اندیشه ها با سرعت و به آسانی در میان آحاد مردم منتشر می شد.[۱۳]

۶- بسط و گسترش مباحث عقلی (غیر دینی): نگاه متفکران قرون وسطی به علوم آزاد هفتگانه نگاه ابزاری و مقدماتی بود و اگر تعارضی بین این معارف و معارف دینی مشاهده می شد، معارف دینی مقدم داشته می شد. تا این که در قرن یازدهم نزاع بر سر تقدم یا تأخر عقل و منطق بر ایمان و وحی در گرفت و با طرح بحث کلیات در قرن دوازدهم، منطق و زبان با جدیت و اهمیت بیشتری مورد مطالعه قرار گرفت و سرانجام در اثر آشنایی مسیحیان با متون فلسفی مسلمین و ترجمه های عربی آثار یونانی، مباحث عقلی در کانون محافل فکری آن روز قرار گرفت. عقل گرایی و تصدیق احکام و گزاره های غیر دینی در این دوران چنان رو به افزایش گذاشت که در سال ۱۲۷۰ سیزده قضیه در دانشگاه پاریس و در سال ۱۲۷۷ دویست و نوزده قضیه از سوی استفان تامپیه و در همان سال سی قضیه از سوی رابرت کیلواردبی سر اسقف کنتربری محکوم و ممنوع اعلام شدند.

همین ممنوعیتها خود اسباب مباحثات و مشاجرات را بیشتر فراهم آورد و متفکران آن دوره به نحوی احتیاط آمیز در صدد برآمدند تا از احکام عقلی به گونه ای دفاع کنند. بدین ترتیب مباحث عقلی در حوزه های گوناگون بسط و گسترش یافت.[۱۴] مجموع تحولات مذکور فضای فرهنگی اروپایی مسیحیرا شدیدا متحول کرد و اروپای قرن چهاردهم و پانزدهم را کاملاً از اروپای سابق متمایز نمود. جمعیت ساکن در آن منحصر در اصحاب کلیسا، اشراف، زمین داران و کشاورزان نبودند، بلکه طبقه جدید و متوسط شهرنشین شکل گرفتند که هم فرصت بیشتری برای فکر کردن و اندیشیدن داشتند و هم از آزادی نسبی برخوردار بودند.

این طبقه می توانست هم برای کلیسا و هم برای سیاسیون تهدیدی بالقوه به شمار آید. از سوی دیگر توسعه و بهبود صنعت چاپ باعث وفور کتاب و دستیابی اقشار متوسط و کم درآمد به کتاب شد و این امکان از انحصار اشراف و اصحاب کلیسا خارج شد.

کتاب مقدس نیز در دسترس همگان قرار گرفت و برخلاف قرون پیشین که مردم باید از زبان روحانی مسیحی و با وساطت او به سخن خدا گوش می دادند، حال مستقیما خود به دعوت الهی گوش فرا می دادند. تأسیس و توسعه دانشگاه ها باعث پرورش تحصیل کنندگان بیشتری شد. علاوه بر این مواد آموزشی به سرعت گسترش یافت و لازم نبود که هر دانش پژوهی الزاما همت اصلی اش را وقف تعلیمات دینی و آسمانی کند، بلکه می توانست به فنون آزاد بپردازد، در همین مسیر بود که از یک طرف متون یونانی و رومی کشف و منتشر شد و از طرف دیگر همین متون با جدیت بیشتری مطالعه گردید که در نهایت به تجدید حیات ادبی فرهنگی منجر شد.

کشف سرزمینهای جدید مخصوصا امریکا، پایانی برای خرافات رومی – یونانی بود که دنیا را بسی تنگ و باریک تصویر کرده بود و دامنه فعالیتهای تجاری و اقتصادی آنها را نیز گسترش داد. در اثر جنگهای صلیبی با فرهنگ و تمدن اسلامی آشنا شدند و از پیشرفتهای مسلمین در قلمرو طب، فلسفه و ریاضیات استفاده نمودند و علاوه بر آن، چون شهر قسطنطنیه را که سمبل مسیحیت است و در دست مسلمانان می دیدند، احساس شکست سنگینی نمودند و ظاهرا این شکست را به گردن مسیحیت انداختند، از این رو برای جبران آن به ماقبل مسیحیت؛ یعنی فرهنگ یونان و روم روی آوردند.

این شرایط خاصی که در قرن پانزدهم بر دنیای مسیحیت در غرب حاکم شد، حاکی از یک نوع بحران و آشفتگی فرهنگی اجتماعی بود، دو نهضت تاریخ ساز؛ یعنی نهضت تجدید حیات فرهنگی (رنسانس) و نهضت اصلاح دینی (پروتستانتیزم) و به دنبال آن دو، انقلاب علمی به وقوع پیوست.

حال که ریشه ها و عوامل نهضتهای تجدید حیات فرهنگی، اصلاح دینی و انقلاب علمی را بررسی کردیم به صورت کوتاه هر یک از این سه پدیده فرهنگی را معرفی می کنیم تا روشن شود چگونه عصر ایمان و مذهب (مسیحی) دچار چالش می شود و به پایان خود نزدیک می شود.

۱- نهضت تجدید حیات فرهنگی

در پایان قرون وسطی، عواملی که قبلاً مورد اشاره قرار گرفت، از چارچوب محدود و تنگی که داشت فراتر می رفت. مازاد تولیدات فراهم آمده و کالاهایی که روی هم انباشته شده بود، افزایش جمعیت شهرها و علاقه به دانش و معرفت که همواره قوت می گرفت همه و همه سبب شدند مردم توجهشان به خودشان و محیط اطرافشان تغییر کند. بدین منظور با شوری فراوان به ادبیات یونان و روم که نمایانگر شخصیتهایی مانند خود آنها بود روی آوردند و به دنبال آن وادار شدند تا جهان واقعی را که در آن زندگی می کردند مورد بررسی قرار دهند.

عصری که بدین ترتیب شروع می شود، در عین حال که واجد عناصر اصلی جهان بینی قرون وسطی است و بخشی از عصر مذهب و ایمان به شمار می رود، عصر انسان مداران (Humanists) است. برجسته ترین پدیده این عصر، گرایش انسان مداری می باشد. انسان مداران، جهانی در ذهن خود خلق کردند که نه جهان طوماس اکویینی و نه جهان گالیله و دکارت بود. این عصر شاهد ظهور طلیعه علم جدید بود نه عین آن. انسان مداری عصر تجدید حیات فرهنگی تقریبا انسان مداری مسیحی بود و آنها گرچه منتقد کلیسا بودند و بر مسیحیت اولیه تأکید می کردند اما از چارچوب جهان بینی کلیسا خارج نشده بودند. انسان مداران آن عصر سرشت انسان را تغییرپذیر می دانستند و نافی نظریه هبوط انسان و گناه آلودگی ذاتی او بودند. به خاطر خوش بینی نسبت به سرشت بشر و به تبع انسان مداران باستان، بر آموزش وپرورش تأکید می کردند وانسان رانیازمند تعلیم وتربیت می دانستند تا ساخته شود.

آنها کتابها و رساله های فراوانی درباره آموزش نوشتند و مدارس بسیاری تأسیس کردند. آگاهی از فردیت در ادبیات و هنرهای زیبای این عصر آشکار است. فرد در آثار هنری ناپیدا و پنهان نیست، بلکه برجسته و جلوه گر است. شهرها از سیطره نظام فئودالی آزاد می شدند و در برخی از نواحی بر اراضی فئودالی در مناطق روستایی استیلا می یافتند، در درون شهرهایی که درگیر تجارت و بازرگانی بودند، اصناف قرون وسطی جای خود را به بانکداران و سرمایه داران می دادند. از نظر سیاسی، این دوران، ظهور شهریار، رهبر و حاکم خودکامه نوپا در ایتالیا و عصر پادشاهی نوین در شمال بود.

روشنفکران و خردمندان عصر تجدید حیات فرهنگی، بر مطالعات انسانی، انسان و زندگی روزمره اش، امور عملی و انضمامی در مقابل مسائل انتزاعی و مجرد، بر امور فردی در مقابل امور جمعی، و بر زندگی عملی در مقابل زندگی نظری تأکید می کردند.

تأکید عصر تجدید حیات فرهنگی بر انسان و زندگی عملی دنیایی او سبب تضعیف آموزه های خدامحوری و آخرت گرایی در تفکر دینی قرون وسطی شد و یک نحو دنیاگرایی و انسان مداری غیر دینی را پدید آورد که اسباب ورود انسان به عصر جدید را فراهم آورد. از سوی دیگر تأکید آنها بر مسیحیت اولیه و توجه به آثار باقیمانده از مسیحیان نخستین، راه نهضت اصلاح دینی را هموارتر کرده است.[۱۵]

۲- نهضت اصلاح دینی

دومین پدیده فرهنگی که موجب فروپاشی جهان بینی دینی قرون وسطی شده، نهضت اصلاح دینی است.

برای این که چگونگی پیدایش نهضت اصلاح دینی به خوبی روشن شود، لازم است علاوه بر توجه به عواملی که پیشتر مورد اشاره قرار گرفت (رشد تجارت و شهرنشینی، صنعت چاپ و…) به وضعیت دستگاه دینی مسیحیت؛ یعنی کلیسا و نظام پاپی در آن عصر نیز توجه شود. در نظر مردم آن عصر، بسیاری از اصحاب کلیسا به جای این که دغدغه دینی داشته باشند، علاقه مند به تجمل و مال اندوزی شدند، اغلب اسقفها، اشراف زادگانی بودند که درآمد زمینهای متعلق به کلیسا را صرف زندگی مجلل خود می کردند، پاپها معمولاً از بابت نصب اسقفها مبلغ زیادی از آنها برای کلیسای روم دریافت می کردند. گاهی اشراف زاده جوان به مقام بلندی در کلیسا نصب می شد. بسیاری از کشیشها از طریق مراسم عفو گناه و خرید مغفرت به افزایش درآمدهای خود پرداختند. این امور و امور دیگری از این قبیل اسباب نارضایتی مردم را نسبت به کلیسا فراهم آورده بود.

از طرف دیگر در سایه نهضت تجدید حیات فرهنگی – مخصوصا در آلمان که آثار ادبی یونان و روم قدیم را پیشینه و سابقه خود نمی دانستند – آثار اولیه مسیحیت احیا شده بود و این تلقی به وجود آمد که مسیحیت، مذهب ساده ای می باشد که بحثهای پیچیده کلامی قرون وسطی، آن را تحریف کرده است.

بدین ترتیب مردم نقاط مختلف اروپا مخصوصا آلمان، تحت تأثیر آگاهیهای جدید و نابسامانی کلیسا، خواستار اصلاح وضعیت حاکم بر کلیسا شدند. خواسته آنها این بود که اصحاب کلیسا به مسیحیت اولیه برگردند؛ یعنی به جای تصرف زمین، جمع آوری مالیات، عمران و آبادی کلیسا و قلمرو تحت حاکمیت آن، به تربیت و پرورش نفوس برای عروج به آسمان بپردازند.

قهرمان اعتراض و فریاد بر علیه کلیسا کشیشی است به نام مارتین لوتر (۱۵۴۶ – ۱۴۳۸). وی که دوره ای طولانی از اضطراب و التهاب و دغدغه دینی را پشت سر گذاشته بود به این نتیجه می رسد که تنها راه رستگاری و جلب رضایت الهی، ایمان و اعتقاد شخصی است که از طریق خواندن و پذیرش قلبی کلام خداوند متعال به دست می آید، کلیسا، کشیش، تعلیمات و فرامین آنها در این مسیر نقشی ندارد. درهای آسمان فقط به روی کسانی باز می شود که ایمان عمیق به او دارند و نیازی به تن در دادن به دستورات کلیسا (شرکت در مراسم دینی، حضور در کلیسا، زیارت، دستگیری از فقرا و پرداخت مالیات به کلیسا) نیست. لوتر تأکید می کند که انسان در درک و فهم انجیل نیاز به شارح و مفسر ندارد.

لوتر مرجعیت کلیسا را زیر سؤال برد و هر فرد را کشیش خود شمرد و فهم او از کلام خدا را فهم نهایی برای خود او تلقی کرد. اعتراض لوتر بر علیه کلیسا با استقبال مردم از طرفی و تکفیر و اعلام ارتداد او از سوی کلیسا از طرفی دیگر مواجه شد. حکومتهای محلی وقت که همواره از سرازیر شدن اموال ممالک خود تحت عنوان مالیات به کلیسای روم ناراحت بودند، از این موضع لوتر دفاع کردند و بالاخره پس از سی سال جنگ و خونریزی کلیسای لوتری هم به رسمیت شناخته شد.

اصلاح طلبی دینی به کشورهای دیگر هم سرایت کرد و در سوئیس به شکل دیگری (کالونیسم) ظهور کرد. کالون در ژنو معترضین سوئیسی را رهبری و هدایت می کرد. وی مانند لوتر معتقد بود که کار نیک سبب ورود انسان به آسمان و کسب رضای الهی نمی شود، در نظر کالون زندگی مرکز ثقل وجود می باشد و باید آن را بیش از حدی که معمول است جدی تلقی کرد. وظیفه دینی و رعایت انضباط نفسانی نزد او اهمیت زیادی دارد و باید از هوسرانی، خوشگذرانی و ولگردی خودداری کرد، در نزد کالون یکی از علامتهای سعادت اخروی، سعادت مادی دنیوی است. او بر زهد و مصرف گریزی از یک طرف و بر کار و تلاش برای بهبود زندگی از طرف دیگر، تأکید می کرد؛ و گرچه سعادت نهایی را نه برای همه، بلکه برای بعضی از انسانها امری محتوم و مقدر می دانست، تأکید می کرد اگر می خواهید بدانید که آیا در آخرت خوشبخت هستید یا نه، به خوشبختی دنیایتان نگاه کنید، به نظر وی راه ورود به سعادت اخروی، رفاه و خوشبختی مادی در دنیا است؛ یعنی رفاه دنیوی است که سعادت اخروی را تضمین می کند.

اعتراض بر علیه کلیسای کاتولیک سراسر اروپا را در بر گرفت، فرانسه، هلند، اسکاتلند و انگلیس، هر کدام به نحوی مسیر خود را از کلیسای کاتولیک جدا و یا اصلاح کردند و بالاخره کلیسای کاتولیک نیز به برخی از اصلاحات وادار شد. این اصلاحات محصول شورایی از اصحاب کلیسا بود که به همین منظور در شهر ترنت ایتالیا (۱۵۶۳-۱۵۴۵) ترتیب یافته بود. آموزه های اصلی کلیسای کاتولیک دست نخورده باقی ماند، اما خرید و فروش مقامات کلیسایی و مغفرت محدود شد و توصیه شد که فقط افراد شایسته به طبقه روحانیون کلیسا پذیرفته شوند و…

بدین ترتیب شکافی عمیق در اتحاد دینی اروپای مسیحی به وجود آمد و جایگاه دین، که قبلاً در اثر نهضت تجدید حیات فرهنگی، مقداری سست شده بود، اکنون سست تر و متزلزل تر گشت.[۱۶]

پیامدهای نهضت اصلاح دینی

گرچه دغدغه اصلی رهبران نهضت اصلاح دینی، احیای ایمان به خدا و تعمیق باورهای دینی و اصلاح دستگاه کلیسا بود، اما اقدام آنها پیامدهای غیردینی مهمی داشت که در اضمحلال جهان بینی دینی مسیحی تأثیرگذار بودند:

۱- زوال یکپارچگی دینی: بعد از نهضت اصلاح دینی، اتحاد دینی اروپا از بین رفت و مسیحیان به کاتولیک و پروتستانها، و پروتستانها هم به شاخه های مختلف تقسیم شدند. از این رو، نهضت اصلاح موجب کاهش نفوذ دین شد.

۲- پذیرش آزادی مذهبی: گرچه نهضت اصلاح دینی در ابتدا با جنگ و خونریزی همراه بود اما پس از این که فرقه های دینی مختلف شکل گرفت، پذیرفته شد که هر کس آزاد است هر دینی را برگزیند و آیینهای دینی خاص خود را آزادانه انجام دهد و احکامی مانند ارتداد و تکفیر نقش خود را از دست دادند.

۳- گسترش آزادی فردی: نهضت اصلاح دینی با نفی مرجعیت و اقتدار کلیسا و نفی وساطت آن در امور دینی، آزادی فردی دینی را موجب شد. این آزادی قرین طبع قشر متوسط شهرنشین بود و به تعالیم انسان مدارانه کمکهای زیادی کرد.

۴- تشویق کسب و مال اندوزی: بر اساس آموزه ها و تعالیم کالون، کاسب موفق، کاری را انجام می دهد که مطلوب خداوند است. در اخلاق پروتستانی ریاضت برای آخرت جای خود را به ریاضت برای دنیا داد و شغل به مثابه تکلیف شد و تلاشی که فرد مؤمن برای رسیدن به آخرت انجام می داد، حال باید برای رسیدن به دنیا انجام دهد.

۵- افزایش قدرت سلاطین: به دنبال فروپاشی وحدت دینی و کاهش قدرت کلیسا، بر قدرت سلاطین افزوده شد و املاک آن در اختیار حکومت قرار گرفت.

۶- زمینه پیدایش انقلاب علمی: با تضعیف کلیسا و ظهور خود کشیشی و جنگهای فرقه ای، مذهب و تعلیمات آن بی اعتبار گردید. به دنبال این که معتقدات مذهبی ضعیف شدند، عقل قلمرو خود را توسعه داد و در صدد برآمد تا خود بدون دخالت دین جهان را تفسیر کند.[۱۷]

۳- انقلاب علمی

قرن شانزدهم با این که دو نهضت بزرگ تجدید حیات فرهنگی و اصلاح طلبی دینی را تجربه کرده بود و فضای کاملاً جدید در عرصه زندگی بشر شکل گرفته بود، اما همچنان عصر حاکمیت جهان بینی دینی قرون وسطایی بود و نگاه انسان به جهان، طبیعت و خودش نگاه دینی بود. اما انسان پس از این قرن، انقلابی را شاهد بوده است که نگرش او به جهان، طبیعت و خویش را از بیخ و بن تغییر داد و جهان بینی کاملاً تازه ای را برای وی به ارمغان آورد؛ این انقلاب، انقلاب علمی است.

قبل از آن که به انقلاب علمی قرن هفدهم اشاره کنیم نخست سعی می کنیم تا زمینه های این انقلاب را مورد توجه قرار دهیم، گرچه نمی توان در باره عوامل رخداد انقلاب علمی به صورت دقیق و قطعی سخن گفت.

۱- مجموع وقایع و حوادثی که در سه قرن آخر قرون وسطی رخ داده اند، از عوامل (هرچند بعید) این انقلاب می باشند.

۲- با تحولات اواخر قرون وسطی و مخصوصا با دو نهضت تجدید حیات فرهنگی و اصلاح دینی همچنان که تولیت کلیسا در عرصه دین شدیدا آسیب دید، تولیتش در عرصه علم به نحو اولی صدمه دید. از این رو، کسانی که نظریات علمی جدیدی به ذهنشان خطور می کرد جرأت و جسارت بیشتری برای ابراز آن پیدا کردند و از اظهار آن چندان بیمی نداشتند.

۳- در قرون وسطی قوه خیال انسان عمدتا در اختیار یاد خدا بود، اما با ابراز وجود قشر متوسط شهرنشین در اواخر قرون وسطی و نهضت تجدید حیات فرهنگی و توجه روزافزون به انواع مختلف هنرها این خیال تا اندازه ای آزاد و رها شد و می توانست به هر جا که هوا و هوسش اقتضا می کرد پرواز کند و از جمله این موارد می توانست فرضیه ها و دیدگاه های علمی یا فنی باشد.[۱۸]

۴- دانشمندان قرون وسطی مخصوصا بعد از جنگهای صلیبی و تأسیس دانشگاه ها با استفاده از ترجمه آثار ارسطو، جالینوس و بطلمیوس، دیدگاه های خود را در قلمرو فیزیک، طب و اخترشناسی گسترش دادند و انسان گرایان عصر تجدید حیات فرهنگی با تبحر در زبان یونانی و لاتین آثار دیگری را از جالینوس، بطلمیوس، ارشمیدس، افلاطون و ماقبل سقراط در دسترس پژوهشگران گذاشتند. در این آثار معلوم شد حتی صلاحیتهای بی چون و چرای ارسطو و جالینوس در قرون وسطی و قبل از آن مورد نقد و معارضه قرار گرفته است. اشتیاق به تعیین این که کدام یک از دیدگاه ها صحیح می باشد، منجر به خلق آثار علمی تازه ای شد که بعضا منجر به طرد کامل صلاحیت علوم کلاسیک گردید.

۵- برخی از مورخان، احیای جدی هنر را در عصر تجدید حیات فرهنگی بر مطالعات علمی اثرگذار ارزیابی می کنند. علاقه هنرمندان به تقلید از طبیعت سبب شد تا به دقت در آن تأمل کنند. از طرف دیگر رشد فنون مختلف که هر یک شعبه ای از هنر تلقی می شدند، عاملی بود برای فعالیتهای علمی و نظری.

۶- با کشف آثار ریاضیدانان قدیم در عصر تجدید حیات فرهنگی، ریاضیات مورد توجه قرار گرفت و این عقیده رایج شد که فهم ریاضی برای درک ماهیت اشیا فوق العاده مهم است.

۷- اصحاب انقلاب علمی؛ یعنی کپرنیک، کپلر، گالیله و نیوتن همگی علاقه ای جدی به جادوگری و کیمیاگری داشتند و به همین خاطر برخی از مورخین جادوگری را از عوامل انقلاب علمی شمردند.[۱۹]

۸- توجه انسان به زندگی زمینی و اهتمام به رفاه و معیشت دنیایی او پس از نهضت تجدید حیات فرهنگی او را وادار به تغییر در طبیعت برای نیل به مقصود خود کرد. برای ایجاد این تغییر هم شناخت طبیعت لازم بود و هم به کار بردن ابزار فنی، از این جهت انسان برای تأمین رفاه و آسایش خود چاره ای غیر از این نداشت که به کشف راز و رمزهای حاکم بر طبیعت بپردازد. روش علمی بیکن و دیدگاه فلسفی دکارت درست در این راستا قرار دارد. در نظر بیکن هدف علم، ارتقای کیفیت زندگی و دستیابی به قدرت بیشتر است. دکارت نیز فلسفه را به معنای حکمتی می داند که موجب معرفت به همه اموری می شود که در پیش بردن زندگی انسان و حفظ صحت او و کشف همه فنون و صناعات مفید باشد.

در هر حال در اثر این عوامل و احیانا عوامل دیگری، انقلاب علمی به وقوع پیوست. اما انقلاب علمی چیست؟ منظور از انقلاب علمی تحولی می باشد که در فهم انسان از جهان و مخصوصا آسمان و اجرام آسمانی رخ داده است.

در اینجا به اختصار برخی از کشفیات چند چهره اصلی انقلاب علمی را ذکر می کنیم:

دستاورد بزرگ کپرنیک (۱۵۴۳ – ۱۴۷۳) این بود که در ستاره شناسی نظریه خورشید مرکزی را جایگزین نظریه زمین مرکزی کرد؛ یعنی زمین به گرد خورشید می گردد نه خورشید به گرد زمین.

کشف بزرگ کپلر (۱۶۳۰ – ۱۵۷۱) این بود که سیارات در مدارهای بیضوی حرکت می کنند نه مدارهای مستدیر.

گالیله (۱۶۴۲ – ۱۵۶۴) اولین تلسکوپ نجومی را ساخت و با چرخاندن عدسی آن به سوی ماه کشف کرد که این کره آسمانی، یک جسم کروی کامل نیست، بلکه در اثر کوه ها و دره ها، دارای چین خوردگیهایی است. این کشف به منزله کوبیدن میخی بر تابوت نگرش قرون وسطایی به جهان بود؛ زیرا همواره تصور می شد که اجرام آسمانی باید کره های کامل باشند، به همان دلیلی که مدارهای آنها نیز باید دوایر کاملی باشند؛ کره تنها شکل فضایی بی نقص بود. وجود دره ها و کوه ها بر روی کره ماه این امر را نیز محتمل کرد که ماه از مواد کثیف و زمختی مانند زمین، تشکیل یافته است، در حالی که نظریه قرون وسطایی این بود که فقط زمین است که از مواد کثیف و زمخت ساخته شده و از آنجا که اجرام آسمانی به ساحت الهی نزدیک ترند، از جوهر لطیف نیمه الهی خاصی تشکیل یافته اند.

کشف مشهور چهار قمر از اقمار مشتری به وسیله گالیله، طوفانی به پا کرد، چرا که القا می کرد زمین با قمرش به احتمال زیاد می تواند سیاره ای باشد که مانند مشتری در حال گردش به گرد خورشید است. از این رو، عالمان از دعوت گالیله برای مشاهده اقمار مشتری به وسیله تلسکوپ او طفره رفتند تا مبادا ایمانشان به دین به مفسده گراید.

کشف بزرگ گالیله، قانون اول حرکت است. بنابر بینش ارسطویی که در قرون وسطی پذیرش همگانی یافته بود، هر متحرکی در حرکت خود همواره نیازمند به یک محرک می باشد و الا حرکتش پایان خواهد یافت، قانون اول حرکت که کشف گالیله است بر عکس این فرضیه به ما می گوید که هیچ نیرویی لازم نیست تا شی ای را با سرعت یکنواخت به حال حرکت نگاه داریم. این قانون می گوید که یک جسم، حالت سکون یا حرکت یکنواخت در خط مستقیم را همیشه ادامه می دهد، مگر هنگامی که نیرویی بر آن وارد شود. این قانون دانشمندان را قادر ساخت که حرکت سیارات و سایر حرکات اجرام آسمانی را بدون توسل به فرضیه ارواح یا فرشتگان موجود در افکار عامه یا گردابهای دکارتی تبیین کنند.

این مسأله ما را به نیوتن (۱۷۲۷ – ۱۶۴۲) رهنمون می کند. نیوتون کار بنیانگذاری علم نوین را تکمیل کرد. او کار خود را وامدار کپرنیک، تیکو براهه، کپلر و گالیله بود و ممکن نبود کار خود را بدون آنان به انجام برساند.

اما وی انقلابی را که آنان در جهان نگری علمی آغاز کرده بودند، به ثمر نشاند. سهم او در علم با قطع نظر از کشف قانون گرانش، بسیار در خور توجه است. در اینجا فقط به قانون گرانش او اشاره ای مختصر می کنیم.

فرضیه قانون اول حرکت ضرورت این فرض را از میان برد که نوعی نیروی مماسی باید وجود داشته باشد تا سیارات را در امتداد مسیرشان به پیش براند یا به سوی خود بکشاند. بر اساس نظریه ای که می گفت ارواح، سیارات و قمرهای آنها را به جلو می برند یا نظریه گردابهای دکارت، هم ارواح و هم گردابها نیروهایی وارد می کنند که در امتداد خط مماس عمل می کنند. اما اگر بنا بر قانون اول حرکت، مسلم بگیریم که اصلاً نیرویی به سیاره ای مانند ماه وارد نشود، ماه همیشه به حرکت خود با همان سرعت و در مسیر مستقیم ادامه می داد، تنها چیزی که برای ادامه حرکت ماه لازم می باشد این است که باید نیرویی وجود داشته باشد تا همواره مانع از حرکت ماه در خط مستقیم شود و سبب تغییر جهت حرکتش از خط مستقیم شود تا حرکت او حرکت به دور زمین باشد.

پیشنهاد نیوتن برای حل این مسأله، وجود نیروی جاذبه، بین زمین و ماه بود، در واقع زمین با جذب ماه، مانع از حرکت آن در خط مستقیم می شود، اما اگر زمین ماه را به سمت خود می کشد، چرا ماه بر زمین سقوط نمی کند؟ حدس نیوتن برای حل این معضل، نیروی گریز از مرکز ماه بود؛ یعنی نیروی جاذبه سبب گرایش ماه به زمین می شود، و نیروی گریز از مرکز ماه موجب فاصله گرفتن ماه از زمین می شود، و چون این دو در جهت مخالف اما مساوی با یکدیگرند، حرکت دوری ماه به گرد زمین شکل می گیرد و بالأخره نیوتون توانست قانون عام گرانش را استنتاج کند. (نیروی گرانش بین هر دو جسم مستقیما متناسب است با حاصل ضرب جرمهای آن و معکوسا متناسب با مجذور فاصله آن.)

بعدا معلوم شد که این قانون می تواند حرکت سیارات به گرد خورشید، و نیز آن دسته از بی نظمیهای سیارات که ناشی از نیروی گرانش هر یک بر دیگری بوده است و همچنین پدیده جزر و مد اقیانوسها را توضیح دهد، و حتی شامل ستارگان سر تا سر فضا، خارج از منظومه شمسی نیز می شود.

بدین ترتیب دیدگاه قرون وسطایی مبنی بر اختلاف اجرام سماوی با موجودات زمینی، شرافت و قداست دسته اول، مادیت و دنائت دسته دوم فرو ریخت و همه جهان دارای احکام مشترک شناخته شد.[۲۰]

باید توجه نمود که هیچ یک از این دانشمندان قصد معارضه با دین را نداشته و بلکه بر عکس با اکتشافات خود گمان می کردند، قدرت خدا را بیشتر نشان دادند و از این جهت در مسیر دین گام برداشتند و هیچ گونه رابطه منطقی بین علم جدید و انکار دین یا شک در دین وجود نداشته است. اما به هر حال یکی از پیامدهای علم جدید و انقلاب علمی، مبارزه با دین، دینداری، ایجاد شک و شبهه بود.

وجوه تقابل علم نوین با دین را می توان به شکلهای زیر بیان کرد:

۱- روش رسیدن به واقعیت: از نظر علم نوین تنها با روش علمی می توان به واقعیت رسید. به همین جهت «وایتهد شروع انقلاب علمی را از لحظه ای می داند که گالیله و پیروانش پی بردند که هر یک از دو روش منطقی و تجربی به تنهایی بی معنا هستند و باید در کنار یکدیگر قرار گیرند… انقلاب علمی عقل و تجربه…، نظریه و آزمایش علمی را با یکدیگر مرتبط ساخت و محتوای علم از آن هنگام تا کنون چنین مانده است.»[۲۱]

۲- تبیین و توصیف جهان: تصویری که انقلاب علمی از جهان ارائه نمود، جهان ماشینی بود که دخالت خدا در آن، فقط برای ایجاد و حرکت اولیه آن لازم بود. در حالی که دین تنها راه رسیدن به واقعیت را انضمام تجربه یا عقل نمی داند. به همین جهت روش علمی نمی تواند وحی را بپذیرد چون وحی از طریق غیر از تجربه، آزمایش و خطا واقعیات را بیان می کند و به حقیقت مطلق قائل است در حالی که تجربه نمی تواند حقیقت مطلق را بپذیرد، از این رو چیزی به نام وحی را نیز نمی پذیرد.

در تصویر دین از جهان و خدا، جهان همواره و هر لحظه وابسته و نیازمند به خدای قادر و مهربان است. اما در نگرش علم نوین به جهان، هر پدیده ای علت طبیعی خاص خود را دارد و دخالت امور غیر طبیعی و معنوی در این جهان بی معنی است. بدین ترتیب امکان مداخله امور ماورایی در امور جهان ولو به صورت استثنا و انگشت شمار، نفی می شود. پیامد این بینش نفی امکان معجزه و خوارق عادت را به دنبال داشته و نقش دعا، نیایش، توبه و ترک گناه در زندگی بی معنی می شود.

در نتیجه در نگرش علم نوین به جهان، طرح جهانی و هدف الهی کنار گذاشته می شود جهان مانند ساعتی تصویر می شود که فقط برای یک بار ساخته و کوک شده و تا زمانی که عوامل درونی و نظام حاکم بر آن برقرار باشد، به کار خود ادامه می دهد. در تبیین علمی فقط عللی که باعث تحقق پدیده می شوند، مورد نظر بوده است و به غایت و هدف آن پدیده توجهی نمی شود. از آنجا که علم، کل جهان و اجزای آن را به منزله ماشین بزرگ و ماشینهای کوچک می بیند، فقط به تبیین «چگونگی» آنها می پردازد.

اما به غرض و غایت و به اصط

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.