پاورپوینت کامل آموزه های عرفانی، اخلاقی از مکتب امام حسین علیه السلام ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آموزه های عرفانی، اخلاقی از مکتب امام حسین علیه السلام ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آموزه های عرفانی، اخلاقی از مکتب امام حسین علیه السلام ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آموزه های عرفانی، اخلاقی از مکتب امام حسین علیه السلام ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint :
>
مصطفی خلیلی[۱]
چکیده:
محتوای نوشتار حاضر به برخی از مؤلفه ها و آموزه های اخلاقی و عرفانی پرداخته است و موارد و مصادیق منتخب به جهت تأکید آن امام همام و کاربردی بودن آن می باشد. نخست سعی شده تا ماهیت و جایگاه انسان در نظام تکوین مشخص شده، سپس اوصافی که از منظر اولیای دین می تواند او را به جایگاه حقیقی خویش قرار دهد مورد بررسی قرار گرفته است. مفهوم زهد، راضی بودن به رضای حق، معنای خوف، توکل، صبر و استقامت، غیبت و آثار زیانبار فردی و اجتماعی آن از جمله این اوصاف و مؤلفه ها می باشد.
مقوله اخلاق و عرفان از غنی ترین مفاهیمی است که در فرهنگ دینی ما متجلی است. نماد اخلاق قیم ترین حلقه ای است که نگین عرفان آن را مزین ساخته است.
ارباب فضیلت و صاحبان کرامت در سیره علمی و عملی خود، به اثبات رسانده اند که حیات انسانی در سایه ارزشهای دینی و عرفان نظری و عملی مقدور است و تا خلعت عرفان و ردای سیرت کریمان بر اندام آدمی آراسته نگردد و این موجود، متخلق به اخلاق الهی نشود، هر گونه ارزش و کرامت انسانی در حیات فردی و اجتماعی، متاعی گمشده است. انسان با ارزش های اخلاقی از حیات بدوی به حیات طیب گام بر می دارد و با عرفان و معرفت مراحل کمال را طی می کند.
پیشوای سوم شیعیان و خورشید تابان عارفان که نامش با تمام جمال در عالم ملک و ملکوت متجلی است، عبارات و بیاناتی علاوه بر سیره عملی خویش، به یادگار گذاشته است که بی شک توجه، معرفت و عمل به آن، می تواند بلندترین مقام را برای انسان به ارمغان آورده و او را از حضیض ذلت به اوج عزت برساند.
هر چند تردیدی نیست که آموزه های عرفانی و اخلاقی در بیانات امام علیه السلام بسیار بیشتر و عمیق تر از آن است که نگارنده، به قلم آورده، ولی از باب این که آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید، به برخی از آنها در این مقاله اشاره می شود.
جایگاه انسان در کلام امام علیه السلام
براستی «انسان» به چه معناست؛ اجمال پاسخ، این است که انسان از ماده «انس» به معنای ایناس الی الحق می باشد؛[۲] یعنی انسان را از آن حیث، «انسان» گفته اند که با ذات حق، اُنس و الفت دارد. بنابراین، همه انسانیت او در همین نکته نهفته است که او با حق مرتبط می باشد؛ اگر این پیوند و ارتباط قطع گردد او از مفهوم انسان هیچ حظ و بهره ای نبرده است.
در اتصاف انسان به فضایل اخلاقی و نیل به کمال انسانی همین بس که امام حسین علیه السلاممی فرماید: «در ننگ آدمی و دور شدن از جایگاه واقعی اش همین بس که او را ببینی از مقام بلند انسانیت به پستی فرود آید؛ چنان که بر کارهای ناشایست طمع کند و بر اعمال شایسته، بی میل و بی رغبت گردد؛ گمان برد که این کارها سبب ساز عبور از صراط است.»[۳]
تمام کمال انسان و بهره ای که از انسانیت دارد، از اوصاف انسانی و متصف شدن بدان است و از کلام گوهربار آن امام بزرگوار است که «هر کس اوصاف پنج گانه عقل، دین، ادب، شرم و خوش خلقی را نداشته باشد، از حیات انسانی بهره ای ندارد.»[۴]
در مکتب آسمانی اسلام، عقل را به ابزار عبودیت، دین را به اجرای شریعت، ادب را به رفتار و عمل کردِ با ظرافت و دقت، شرم را به حجب و حیا در مقابل صاحب قدرت و اخلاق نیک را به ملکات راسخه در نفس و نورانیت در قلب، معنا کرده اند و قطعا با این اوصاف، انسان معنی پیدا کرده و جایگاه خویش را در فرهنگ آسمانی اسلام پیدا می کند.
طوایف سه گانه انسانها
در مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، آدمیان بر مبنای آیه «وَ قَدْ خَلَقَکمْ أَطْواراً»[۵] بر سه گونه خلق شده اند؛ گروهی شکل آدمی دارند؛ اما از حقیقت و معنای آدم خالی می باشند که قرآن در حق این دسته خبر داده است که «أُولئِک کالأَْنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»؛؛ زیرا «أُولئِک هُمُ الْغافِلُونَ».[۶] به برگزیده خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله گفته شد که تو را برای سلمان و صهیب و بلال و هلال و سالم و انس و عبدالله بن مسعود فرستادیم؛ نه از برای ابولهب و ابو جهل و عتبه و شیبه. ای محمد، تو را با این دسته چه کار! «ذَرْهُمْ یأْکلُوا وَ یتَمَتَّعُوا وَ یلْهِهِمُ الأْ مَلُ»[۷]؛ یعنی: رها کن ایشان را تا بخورند و لذت حیوانی برند و آنان را به آرزوهایشان واگذار. نصیب و بهره ایشان اِدبار و جهل و درماندگی است.
طایفه دوم، هم صورت و شکل آدم دارند و هم به حقیقت؛ «وَ لَقَدْ کرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً»[۸]؛ این تفضیل به جهت «معنی» است؛ نه از حیث ظاهر.
دسته سوم، گروهی اند که به لُبّ دین رسیده و حقیقت یقین را چشیده و در حمایت و ولایت الهی می باشند که «اولیائی تحت قبابی لایعرفهم غیری.»[۹] این دسته، مصداق واقعی آیه ۲۱ حدید و آیه ۱۰ سوره واقعه می باشند که از مقربان به شمار می آیند.
گروه اول، امروز در دوزخ و در حجاب معرفت باشند؛ «کلاّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یکسِبُونَ»[۱۰]؛ یعنی: چنین نیست، بلکه آنچه مرتکب می شدند، زنگار بر دلهایشان بسته است. «کلاّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ»[۱۱]؛ یعنی: زهی پندار، آنان در آن روز، از پروردگارشان سخت در حجابند.
طایفه دوم، امروز در دنیا با حقیقت و معرفت می باشند و در قیامت با رؤیت و وصلت و مشمول آیه «کلاّ إِنَّ کتابَ الأَْبْرارِ لَفِی عِلِّیینَ وَ ما أَدْراک ما عِلِّیونَ کتابٌ مَرْقُومٌ یشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ»[۱۲]
و اما، گروه سوم را پیامبر صلی الله علیه و آله چنین توصیف فرمودند که:
«انّ لله عبادا قلوبهم انور من الشمس و فعلهم فعل الانبیا و هم عندالله بمنزله الشهدا»[۱۳]
یعنی: همانا برای خدا بندگانی است که دلهایشان نورانی تر از خورشید و اعمالشان اعمال انبیاست و آنان نزد خداوند جایگاه شهدا را دارند.
سخن امام نور و سازندگی است. بنابراین بجاست که اوصاف نیک مردان الهی و کسانی که طریق وصل می پیمایند را از مکتب تربیتی امام علیه السلام تحفه رهپویان معرفت سازیم:
الف) تقوی و خوف از خدا
یکی دیگر از مفاهیمی که در عبارات امام علیه السلام، متجلی است، مفهوم خوف و رهبت است. عرفا و علمای علم اخلاق، خوف از حق را جزء حالات سالک دانسته و برای آن، درجات و مراتبی بر شمردند که میزان و ملاک درجات، به اختلاف علم و معرفت است.[۱۴]
درجه اولِ حالات خوف، خوف از عذاب و عقاب است و این خوف عامه است. و این خوفِ از خدا نیست چون در روایت از سالار شهیدان آمده است که عبادتِ این گروه، عبادت بردگان و مزدوران است.[۱۵]
درجه دوم، خوف خاصه است و آن خوف از عتاب است؛ این گروه، ترس آن دارند که مبادا از ساحت مولا دور شوند و مورد عتاب و بی مهری قرار گیرند؛ قرب منزلت را خواهانند.
مرتبه سوم، خوف اخص خواص است و آن خوف از احتجاب است. این طایفه توجه به ثواب ندارند و شوق حضور دارند؛ ولی، چون حضور را برای خود خواهان و طالبند خلوص آنان حقیقی نخواهد بود.
درجه چهارم، خوف اولیاء است که کاملاً صبغه الهی و رنگ خدایی دارد. این گروه به مقام تبتّل و انقطاع، و حتی به مقام کمال انقطاع بار یافته اند و مصداق این جمله شریفه از دعای شعبانیه گشتند که «الهی هَبْ لی کمالَ الانقطاعِ الیک و اَنِرْ ابصارَ قلوبِنا بِضیاءِ نظرِها اِلیک.»؛ یعنی: بارالها، کمال انقطاع، به سوی خودت را به من عطا کن و دیده های دل ما را به نوری که با آن، تو را مشاهده کند، روشن ساز.»
در وصف این گروه که به خاطر خوف و ترس از حق به چنین مقامی بار یافته اند، بسیار بجاست که آن امام همام بفرماید:«لا یأمَنُ یوم القیامه الا مَن خاف الله فی الدنیا.»[۱۶]؛ یعنی: در امان نیست روز قیامت، جز کسی که در دنیا از خدا بترسد. و یا این که: «البکاءُ من خشیه الله نجاهٌ مِنَ النار.»[۱۷]؛ یعنی: گریه از ترس خداوند موجب نجات از آتش است.
یک گروه در حرم امن الهی قرار دارند و آنها طایفه ای هستند که دل را محل خوف خدا قرار دادند و غیر از حقیقت مطلقه از احدی نترسیدند و با این کار به کمال عقل رسیدند؛ چون کمال عقل در تبعیت از حق است. چنان که، در کلام عرشی امام علیه السلام، آمده است: «لا یکملُ العقل الا باتّباع الحق»[۱۸]؛ یعنی: عقل کامل نگردد، مگر به پیروی از حق.
پس، با پیدایش این حالت (حالت خوف)، مقامی حاصل می شود که مقام روندگان است. چون چشم دل باز شود، حرص و حسد و کبر از آنان دور گردد. گرد و غباری از بیابان نفس اماره بر دامن آنان ننشیند. دودی از هاویه هوا به چشمشان نرسد.
چشمی عبرت بین دارند و بیانی نرم و دلنشین و نفسی سلیم و مصداق «تَبَتَّلْ إِلَیهِ تَبْتِیلاً» «تنها به او دل ببند.»[۱۹] گشته و با دل بستگی به او از خود گذشتند و بحق پیوستند؛ چون به خوبی فهمیدند که راه وصول به رضوان حق، مشروط به سه شرط است؛ از حرام به حلال الهی، از کینه و عداوت به نصیحت و از دلیری و شجاعت در مقابل تعالیم حق به خوف و خشیت پیوستن.
پس آنان که در زندگی مادی، روزی و کسب حلال خویش را آمیخته به حرام نموده و به جای پندپذیری، خصومت و دشمنی را پیشه خود ساخته و خوف و خشیت را به جرأت و جسارت در برابر حق و حقیقت مبدّل ساختند و در عین حال، تبعیت و پیروی از اهل بیت عصمت و طهارت را شعار خویش قرار داده و لقای حق را آمال خود نمودند، به نقصان فهم گرفتار آمده و در حیات حیوانی سیر می کنند. چون آن ولی خدا، به شدت، پیروانش را از این اعمال ناپسند منع فرموده است.[۲۰]
ب) جلب رضایت حق
انسانی که بخواهد به مقام والای خویش دست یابد، شرط وصولش، جلب رضایت حق و خشنودی رب، در همه احوال است. چنان که، آن سید سلاله انسانیت، فرمود:«سرمایه دوراندیشی آن است که روزگار را بگذرانی به نحوی که در همه حالات پروردگارت از تو راضی باشد و راه رضایت در این است که مسیر راست را برگزینی که آن بهترین راه هست و اعمالی که تو را گمراه و تباه سازد، از خود دورسازی و نیز در دل شب، بهره معنوی گیری؛ زیرا، غافلانِ سست عنصر همانند چهارپایان در بیشه ها هستند.»[۲۱]
آنان که از این اوصاف بهره دارند و همواره در تلاش تأمین رضای حقند و تأمین رضایت او را بر تمایلات و خواهشهای نفسانی ترجیح می دهند، در قوس صعود به کمالات انسانی هستند. اما حقیقت معنای «رضا» و طریق اکتساب آن، بزودی بیان خواهد شد.
ج) رضا و توکل
برای «توکل»، معانی مختلفی ذکر نموده اند. خواجه در منازل السائرین گفته: «التوکل کلَهُ الامر کلِّه الی مالِکه و التعویلُ علی وکالته.»[۲۲] یعنی: توکل واگذار نمودن همه امور است به صاحبش و اعتماد نمودن بر وکالت او. ابوتراب نخشبی گوید: «التوکل طرح البدن فی العبودیه و تعلّق القلب بالربوبیه»[۲۳] یعنی: توکل، انداختن بدن است در بندگی و تعلق قلب است به پرورندگی.
و برخی از عرفا گفته اند:
توکل تمسک کردن به خداست به نحوی که بنده در مقابل خداوند، همانند مرده ای باشد در برابر غسّال که به هر طرف بخواهد او را برگرداند در حالی که برای او هیچ اراده و حرکتی نباشد[۲۴]
برای «رضا» نیز معانی متعدد ارائه شد. صاحب مصباح الهدایه، «رضا» را به رفع کراهت و شیرین شمردن مرارت، معنی کرده است.[۲۵] ذوالنون در تعریف رضا گفته است: «شادی قلب است به تلخی قضا.»[۲۶]
تفاوت توکل و رضا
با بیان معانی دو اصطلاح یاد شده، روشن می شود که میان آن دو تفاوت است. از همین رو، همه عارفان، مقام رضا را غیر از مقام توکل دانسته و گفته اند که مقام رضا بعد از عبور از منزل توکل تحقق می یابد، بلکه مقام رضا، نهایت منزلگاه سالکان است و هر که را در این مقام، قدمگاهی کرامت فرمودند، به بهشتِ معجّلش رسانیدند؛ چون سرور و فرح که از لوازم اهل بهشت است، در رضا و یقین تعبیه شده است. مصباح الهدایه، در این زمینه آورده است:
«انَّ الله تعالی جعل بحکمته الروح و الفرح فی الرضا و الیقین.»[۲۷]؛ یعنی: همانا خداوند متعال، با حکمت خویش روح و فرح را در رضا و یقین قرار داده است.
پس مقام رضا غیر از مقام توکل بوده، بلکه مقامی عالی تر از آن است؛ چون «متوکل»، طالب خیر و صلاح خویش است و حق تعالی را که فاعل خیر است، برای تحصیل خیر و اصلاح، وکیل خود قرار می دهد؛ ولی «راضی»، اراده خویش را در اراده حق، فانی نموده و برای خود اختیاری باقی نگذاشته است. چنان که، از عارفی پرسیدند: چه اراده می کنی؟ گفت: اراده می کنم که اراده نکنم.[۲۸]
با تبیین مفهوم توکل و رضا به بیان نورانی امام می پردازیم که در جایی فرمود:
«من اتکل علی حسن اختیار الله تعالی له لم یتمنّ غیر ما اختاره الله عزوجل له.» یعنی: کسی که به خدا توکل کند و حسن انتخاب او را ترجیح دهد، آرزوی چیزی غیر از آنچه خدای برای او اختیار کرده را نمی کند.[۲۹]
و نیز فرمود:عزت و بی نیازی بیرون رفتند و به جنبش درآمدند و در محل توکل، توطن گزیدند.[۳۰]
از این کلام عرشی امام پیداست که وقتی انسان امور زندگی را به خدا واگذار نمود، او خود عهده دار انجام و پایان آن می گردد و این نوع توکیل، نیاز به نوعی معرفت دارد که تحصیل و کسب آن لازم است؛ معرفت به این که اولاً، قادر مطلق، خداست و ثانیا، انسان، ضعیف و فقیر و ناتوان است: «وَ خُلِقَ الإِنْسانُ ضَعِیفاً[۳۱]؛ إِنَّ اللّهَ عَلی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ»
انسان با معرفت به این دو رکن توکل، به این مقام معرفتی بار می یابد که هیچ تأثیرگذاری در عالم نیست؛ مگر قادر متعال: «لا مؤثر فی الوجود الا اللّه». پس غنی ترین انسان، کسی است که به خدا توکل نماید و امور مادی و معنوی را به او واگذار کند؛ زیرا، او بهترین سرپرست و برترین وکیل است؛ «نعم المولی و نعم الوکیل.»
حضرت سیدالشهداء علیه السلام، در آخرین لحظات عمر شریفش، در باب رضا می فرماید: «رضا برضائک، صبرا علی قضائک، یا رب لا اله سواک.»[۳۲] یعنی: ای پروردگار، من، راضی به رضای تو و صابر به قضای تو هستم و هیچ خدایی غیر از تو نیست.
بر این کلمات گوهر بار امام علیه السلام در باب توکل و رضا، آثار اخلاقی و فواید عرفانی بسیاری مترتب است که به اجمال، به برخی از آن اشاره می شود:
الف) آگاهی و معرفت به ربوبیت و مالکیت حق: یعنی، امام می خواهد به ما توجه دهد که خداوند فقط خلقت و آفرینش را بر عهده نگرفته تا ربوبیت و مالکیت آن را دیگران بر عهده گیرند؛ بلکه ذات اقدس حق، هم مبدأ آفرینش است و هم مسؤول پرورش.
ب) کیفیت تصرف ذات حق در امور زندگی: هر چند که خداوند به انسان اراده و اختیار عطا کرده است؛ ولی انسان در افعال خویش فاعل قریب است و در طول اراده او اراده الهی حاکم است. شناخت این نکته لازم است که بدون اراده حق، هیچ امری تحقق نمی یابد؛ البته، این بحث چون جنبه تخصصی دارد و مربوط به جبر و تفویض می شود، نوشتار حاضر را مناسب برای توضیح آن نمی دانیم.
ج) اختلاف فهم افراد در قدرت و ربوبیت حق: عرفا و علمای اخلاق در این زمینه، مباحث دقیقی را طرح نموده اند که این مقال را گنجایش آن نیست؛ ولی به این نکته باید توجه داشت که میزان توکل افراد و مقدار رضایت شان نسبت به حق، در حد فهم شان است؛ از همین رو، شاید بتوان انسانها را به سه طایفه در این زمینه تقسیم نمود:
۱- عامه مردم: این گروه موحّدند و خدا را خالق کلیات امور و عناصر اشیا می دانند؛ ولی محدوده تصرف و احاطه ربوبیت او را ناچیز می دانند. به زبان می گویند که قدرت امور تحت تصرف اوست؛ ولی از حیث معرفتی صاحب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 