پاورپوینت کامل گزارشی از کتاب مبانی نظری غرب مدرن ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل گزارشی از کتاب مبانی نظری غرب مدرن ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گزارشی از کتاب مبانی نظری غرب مدرن ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل گزارشی از کتاب مبانی نظری غرب مدرن ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint :

>

نام کتاب: مبانی نظری غرب مدرن

نویسنده: شهریار زرشناس

ناشر: کتاب صبح محل نشر: تهران

سال نشر: ۱۳۸۱ تعداد صفحه: ۱۸۴

تلخیص و بررسی: مرتضی شیرودی

چکیده:

مدرنیسم، مانند هر تحول دامنه دار دیگری، دارای زوایای گوناگون است. اما قبل از نقد و بررسی هر بعد آن، باید به ریشه یابی تاریخی مدرنیسم پرداخت و بدون شناخت کافی از پیشینه آن، از داوری خودداری کرد. تحولات مدرنیسم در بستر زمان، ما را در فهم دقیق آن یاری می کند. جریانهای فکری ای که از مدرنیسم سرچشمه گرفته اند را نیز نباید از نظر دور داشت.

کتاب یاد شده به روند پیدایش مدرنیسم، رشد آن و ایدئولوژیهایی که از آن تفکر، نشأت گرفته اند، می پردازد.

مقدمه

شرق و غرب از دیدگاه های مختلف، تعاریف متعددی دارد که در این کتاب، به دو مفهوم آن، اشاره شده است: ۱- شرق و غرب تاریخی و فرهنگی؛ در آغاز حیات، آدمی در ساحت دینی می زیسته؛ یعنی تمام ملل از لحاظ تاریخی – فرهنگی ابتداءا شرقی بوده اند؛ ۲- شرق سیاسی (کشورهای مستعمره) و غرب سیاسی (کشورهای سرمایه دار).

در آغاز حیات، زندگی بشر براساس توحید بوده است که به این دوران، عصر امت واحده گویند. با فاصله گرفتن بشر از ساحت قدسی، این دوره پایان یافت و عصر تفکر میتولوژیک و سپس تفکر اسطوره ای آغاز شد. تفکر اسطوره ای، تفکری غیب باور، اما شرک آلود است و نسبت قائل شدن میان انسان و طبیعت، از ویژگیهای آن می باشد. این نسبت انگاری زمینه ساز تفکر توتمیسم است.

صور متأخر و مسخ شده اندیشه اسطوره ای، صورت فاسدی از باورهای آنتروپورمورفیستی (انسان واره) می باشد. در این اندیشه تفسیر جهان بعد کیفی اندیشی دارد. حدود قرن هشتم – نهم ق.م. تفکر میتولوژیک زایل شد و تفکری مبتنی بر اصالت عقل به نام تفکر متافیزیکی یا فلسفی ظهور یافت که با بسط تدریجی آن، تاریخ غرب فرهنگی – تاریخی آغاز و بتدریج فراگیر شد.

در این روند، توسعه غرب، سه دوره قابل بررسی است: ۱- غرب باستانی یا یونانی از قرن هفتم ق. م تا قرن پنجم میلادی که شامل پیدایش غرب و بسط متافیزیک فلسفه یونانی – رومی است؛ ۲- غرب قرون وسطایی (مسیحی – کلیسایی) که ظاهری دینی و باطنی یونانی دارد. در این دوره، زمینه های مدرنیته فراهم آمد؛ ۳- پس از دوره قرون وسطایی، ظهور رنسانس را داریم و پس از آن، مدرنیته از اواخر قرن چهاردهم آغاز شده و تا امروزه ادامه دارد. غرب مدرن از ۱۷۵۰ به بعد جهانی می شود که این امر در کشورهای غیر غربی، باعث بروز شبه مدرنیته شده که همان غربزدگی است. غربزدگی می تواند دو سطحِ اول[۱] و دوم[۲] داشته باشد که سطح دوم آن شایع تر و بدتر! است.

آیین یهودیت در قرون وسطی مجال ظهور نیافت، اما پس از رنسانس، زمینه ظهور آن فراهم شده و در عصر مدرن به اوج قدرت خود می رسد. در واقع، غرب مدرن حاصل تغییر میراث یونانی به نفع اومانیسم و پیوند آن با سوداگری یهودیت است. صورت مثالی از بشر مدرن، بورژواها و سرمایه داران می باشند. فراماسونری، نخستین تشکل بزرگ بورژوازی مدرن می باشد. از دانشمندان و فلاسفه بزرگ عصر مدرن می توان به دکارت، بیکن و هگل اشاره کرد.

ماهیت درونی مدرنیسم

واژه «مدرن» از لفظ لاتینی Modernus و از قید mode مشتق شده است که به معنای تازه و اخیرا می باشد. مدرنیته شامل دیدگاه های بشرانگارانه و متکی بر عقل جزئی و با ماهیتی اومانیستی است. در واقع، مدرنیته و اومانیسم، به معنای اصالت یافتن عقل، جزئی مستقل از وحی می باشند. اومانیسم در لغت به معنای بشرانگاری است.

اومانیسم، باطنی شرک آلود دارد، اگرچه ظاهر آن می تواند ملحدانه نباشد. تمامی ایدئولوژیهای مدرن مانند لیبرالیسم، مارکسیسم و.. . از اومانیسم نشأت گرفته اند. عقل جزئی مراتبی دارد: الف) عقل کاسموسانتریک که بنیاداندیش است؛ ب) عقل مدرن که «من» فردی را سوبژه و همه عالم را اوبژه می داند. به جهت همین ویژگی (سوبژکیتویسم)، عقل مدرن، خاصیت ابزاری پیدا نموده است (عقل ابزاری)؛ ج) عقل جزئی یونانی که، کمّی اندیش و بنیاداندیش می باشد. آمپریسم، پوزیتویسم، کاپیتالیسم مدرن و بوروکراسی مدرن همگی ماهیتی از عقل مدرن دارند.

مدرنیته یک نوع نسبی گرایی دارد که با نادیده گرفتن ساحت قدسی بشر، آدمی و طبیعت را همتراز یکدیگر قرار می دهد و دیدگاهی بنیاداندیش نفسانی دارد که صورت فراگیر آن، به صورت یک نسبی انگاری وابسته به اصالت تاریخ هگلی – مارکسی[۳] یا هرمنوتیک نسبی باور گادامرخودنمایی می کند.

به علاوه مدرنیته اعتقاد دارد که حرکت در بستر زمان همیشه به سوی پیشرفت و ترقی است. براساس این «نظریه ترقی»، قرون وسطی را عقب مانده دانسته و تفکر دینی را باعث تحجّر بشر می داند و ادعا دارد ترقی با ورود به عصر مدرنیته و دستیابی به تکنولوژی حاصل می شود. در عصر مدرن، علوم جدید ظاهر شدند که ویژگیهایی دارند:

الف) محصول فلسفه مدرن و سوبژکتیسم دکارتی و زاییده تجربه گرایی بیکن و پوزیتویسم اروپایی؛ می باشد

ب) باعث افزایش قدرت آدمی می شوند؛ نه معرفت او و در آنها، اخلاق، تابع هواهای نفسانی بشر است؛

ج) پیوند با تکنولوژی داشته و کمّی انگارند.

علوم جدید، طبیعت را منبعی از انرژی می داند که باید مصرف شود و به حفاظت از طبیعت اهمیتی نمی دهد که این تفکر، از سوبژکتیسم نشأت گرفته است. هم زمان، با تحولات عصر مدرن و با به وقوع پیوستن انقلاب صنعتی، تکنولوژی مدرن (تکنوکراسی) به وجود آمد. در این نظام، انسانها همچون ماشینهایی تابع نظم بوروکراتیک به تولید سرمایه و کالا برای کاپیتالیستها می پردازند و افق دیدی فراتر از افق ناسوت ندارند. تکنوکراسی برای بشر نتیجه ای جز افسردگی، اضطراب، فاصله طبقاتی و ایجاد فقر مدرن، نداشته است. فقر مدرن، یک رفاه ظاهری است که همراه با کمبودهای فراوان و دوندگی همیشگی برای رسیدن به پول و سایر آرزوهاست.

گفتیم که عقل مدرن ذاتا سکولاریست است. سکولاریزم یعنی غیر قدسی و عرفی کردن امور و حذف دین از زندگی بشر. در سیاست سکولاریستی، حکومت تنها تأمین کننده معاش مردم است و جهان را صرفا به نفع سرمایه داران خود چپاول می کند؛ در نتیجه باعث بروز اختلافهای طبقاتی، بی عدالتی، جنگ و فقر می شود. از دیگر محصولات عصر مدرن، بوروکراسی است.

بوروکراسی، مناسبات انسانی را براساس عقل گرایی و کمی گرایی مدرن اداره می کند. به علاوه، با رواج شهوترانی، امکان تخلیه انرژیهای سرکوب شده دیگر را می دهد و یک آزادی ظاهری بوجود می آورد تا مانع طغیان و بروز انقلاب شود. بوروکراسی ذاتا به توتالیتاریسم میل دارد. توتالیتاریسم بوروکراتیک در جوامع لیبرال – دموکراسی، کشنده خلاقیت، آزادی و فردیت در چهارچوب اهداف حسابگرانه و به نفع نظام سرمایه داری است.

تمدن غربی با نادیده گرفتن ساحت قدسی انسان، ماهیتی نیست انگارانه یافته است که باعث بوجود آمدن نهیلیسم (نیست انگاری) شده است. نهیلیسم فعال، بروز پرخاشگرانه یک سری قوای سرکوب شده نفس اماره است که به صورت بی هویتی آشکار می شود. نهیلیسم فعال خود را به صورت میلیتاریزم فراگیر یا به صورت توتالیتاریزم بوروکراتیک جلوه گر می سازد. نهیلیسم فعال، ظاهری آزادی بخش دارد ولی آدمی را به سطح حیوانی تحت کنترل، تنزل می دهد.

نهیلیسم سرانجام خود را نیز، نفی کرده و دچار مرگ درونی می شود. در تفکر مدرن، بشر حق حاکمیت و قانونگذاری مستقل از اراده الهی را دارد (نفی توحید). مبنای این حق تشریع، عقل اومانیستی است. این تلقی بشرانگارانه از حاکمیت به صورت دموکراسی، بیان می شود. دموکراسی واژه ای یونانی است و از «دموس» به معنای مردم به علاوه «کراسی» به معنای حکومت گرفته شده است؛ پس دموکراسی به معنای حکومتِ مردمی می باشد.

در قرن پنجم با اصلاحاتی که انجام گرفت، فقط مردم ثروتمند و طبقه متوسط آتن، حق قانونگذاری و حکومت را پیدا می کردند. به این ترتیب، دموکراسی یونانی کاسموسانتریک و اشرافی شکل گرفت. دموکراسی مدرن یا دموکراسی اومانیستی ماهیتی سرمایه سالارانه دارد. سرمایه داران و بورژواها، مثالی از بشر مدرن می باشند. در دموکراسی مدرن اگرچه به آرای مردم توجه می شود، ولی سیاستها و عناصر هدایت کننده افکار عمومی به نحوی است که اراده طبقات سرمایه دار، پیاده می شود.

در جامعه مدرن، یک موج کاپیتالیسم (سرمایه سالاری)[۴] شکل گرفته است که همسو با امیال بشر مدرن بوده و از این رو فراگیر شده است. سرمایه سالاری مدرن در اشکال مختلفی همچون سرمایه سالاری لیبرال، سرمایه سالاری فاشیستی و سرمایه سالاری سوسیالیستی ظاهر شده است. در واقع، سوسیالیسم صورتی از بسط و تحقق سرمایه سالاری مدرن است.

دوره های تاریخی مدرنیسم

مدرنیته در مراحلِ بسط خود، هفت دوره را گذرانده است. در طی این ادوار، شک و بی اعتنایی به مدرنیسم شدت می یابد و باعث روی آوردن جوامع به پست مدرن می شود. پست مدرن مرتبه ای از بسط مدرنیسم است که ویژگی آن، خودآگاهی نسبت به بحران مدرنیته می باشد. این مرتبه، خود دارای هفت دوره است:

دوره اول: آغاز تاریخ غرب مدرن در اواسط قرن چهاردهم می باشد. در این دوره، انقلاب تجاری رخ می دهد – تجارت در این دوران قالبی سودجویانه و آمیخته به استعمار دارد – در رنسانس طبقه بورژوازی و سرمایه سالاری بوجود می آید و در آثار ادبی این دوره، شرک و دنیاگری به چشم می خورد.

پیشروان مدرنیسم در این دوره، قطعا ظاهری شرک آلود نداشته حتی برخی از آنها، ظاهری مذهبی داشته اند. در حدود قرن شانزدهم با ظهور کشیشهای اومانیستی مواجه هستیم که نشاگر نوعی رفرماسیون (اصلاح) مذهبی می باشد. در این زمان، اعتراضات لوتر در مقابل خطاهای کلیسای کاتولیک و رفتارهای غیر اخلاقی کلیسا منجر به پیدایش جنبش پروتستانتیزم مسیحی، علیه کلیسا شد. این مکتب مسیحیت حقیقی را تسلیم تمایلات دنیوی عصر جدید می کند.

دوره دوم: هم زمان با پیدایش فلسفه مدرن[۵] است. فلسفه سیاسی مدرن[۶] در قرن شانزدهم، ظهور می یابد که مبنای آن، سیاست مستقل از اخلاق است. در این دوران، نخستین آثار داستانی مدرن که بعدها Nuvel(رمان) خوانده شد، ظاهر گردید. به علاوه، در این دوره رفرماسیون بسط می یابد، سکولاریزم رواج یافته و قدرت اقتصادی سیاسی فئودال ها تضعیف می شود.

دوره سوم: از نیمه قرن هفدهم تا قرن نوزدهم ادامه دارد. این دوره، عصر روشن فکری و غلبه کلاسیسم است و از لحاظ تدوین جهان بینی، بسط عقل گرایی اومانیستی و تدوین مبنای نظری لیبرالیسم، حائز اهمیت است.

جهان بینی روشنگری، براساس علوم تجربی و حسی طرح شده و تصویری مکانیکی از عالم دارد. این جهان بینی کمّی انگار، سلطه جو و مکانیکی، آمپریستی (تجربه گرا) و شکاک می باشد. به علاوه، در این زمان ژورنالیسم ظهور می یابد که توسط بورژواها حمایت می شود.

عصر روشنگری، آغاز انقلاب صنعتی است که از نیمه قرن هیجدهم تا قرن نوزدهم ادامه می یابد. عصر روشنگری، دوره بزرگترین انقلابهای عصر مدرن است؛ همچون انقلاب فرانسه، انقلاب انگلیس (مبارزه سرمایه داران بر اشراف انگلیس) و شکل گیری آمریکا به صورت یک جمهوری لیبرال – دموکراتیک. در قرنهای هفدهم و هیجدهم، ظهور عقل گرایی اومانیستی را در ادبیات و هنر داریم (ظهور کلاسیسم).

دوره چهارم: آغاز قرن نوزدهم همراه جنگهای ناپلئون وضعیت شدن نظامهای فئودالی است. جنگهای ناپلئون و بی رحمی و سودجویی کلاسیسم و بی اعتنایی این مکاتب به عواطف بشری، منجر به رمانتیسم[۷] در ادبیات و هنر این دوره می شود. رمانتیسم در عصر مدرن بیشتر در ناسیونالیسم، سوسیالیسم مارکسیستی و فاشیسم[۸] تبلور یافته است.

گویا ناخودآگاه بشر، پس از ظهور رمانتیسم بیدار شده و در قرن بیستم در قالب سورئالیسم و هنر آوانگارد ظاهر می شود. در نیمه قرن نوزدهم علوم حقوق مدرن، اقتصاد مدرن و جامعه شناسی و زیست شناسی مدرن تدوین شدند. به علاوه، در این دوران باگسترش صنعت مدرن (ظهور علوم جدید) تکنوکراسی و حاکمیت سرمایه سالاری روبرو هستیم.

مهمترین انقلاب قرن هیجدهم انقلاب فرانسه است که منجر به روی کار آمدن نظام لیبرال بورژوایی می شود؛ اگرچه این انقلاب در ظاهر ضد سرمایه سالاری و استثمار بود ولی در اصل بورژواها، با استفاده سیاسی از مسائل جاری به سودجویی پرداختند که این امر موجب گسترش اندیشه های سوسیالیستی بر علیه لیبرالیزم شد و تضادهای درونی کاپیتالیسم مدرن را دامن زد.

دوره پنجم: در نیمه قرن نوزدهم ایدئولوژی لیبرال و نظام سرمایه سالاری لیبرالی گسترش یافت. پیشرفت انقلاب صنعتی در این دوره به فاصله طبقاتی، فقر و بی عدالتی دامن زده و موجب تشدید جریانهای سوسیالیستی علیه لیبرال شد؛ به این ترتیب، سیر زوال مدرنیته آغاز می شود.

در اواخر قرن نوزدهم، رژیمهای لیبرالیستی وارد فاز جدیدی به نام امپریالیزم شدند که وابسته به اقتصاد متکی بر انحصارات غول آساست. بالا گرفتن رقابت بین امپریالیستها در دهه دوم قرن بیستم، منجر به جنگ جهانی دوم می شود. در قرن نوزدهم جنگهای متعددی به وقوع پیوسته و امپریالیسمِ کشورهای استعمارگر در کشورهایی همچون ایران و بالکان به چپاول و غارت پرداختند!

دوره ششم: در قرن بیستم پست مدرنیسم، توسعه می یابد و تردیدها در مورد مدرنیسم تشدید می شود. گرایش سوسیالیسم مارکسیستی در این قرن ابتداءا اوج گرفته اما بنا به دلایلی مجددا افول می کند. وقوع جنگ جهانی اول در این دوره، سه تأثیر در سیاست جهان دارد:

۱- رژیم تزاری فئودالیسم روسی منحل می شود و سوسیالیسم بوروکراتیک سرمایه سالار مارکسیستی جانشین آن می شود؛

۲- در آلمان پس از شکست در جنگ ابتداءا یک رژیم لیبرال سرکار آمده و سپس یک دولت سرمایه دار فاشیستی جای آن را می گیرد که به آلمان قدرت فراوانی می دهد؛

۳- ظهور فعال امپریالیزم آمریکا در تعاملات سیاسی جهان. جنگ جهانی دوم خشونت بارترین جنگ در تاریخ می باشد؛

پس از جنگ جهانی دوم نیز، تاریخ دارای ویژگیهایی بود:

الف) وقوع بحرانهای گسترده رکودی در کشورهای سرمایه سالار؛

ب) بسط ایدئولوژی مارکسیسم و لیبرالیسم سوسیال دموکراتیک در نقاط مختلف جهان؛

ج) توسعه پست مدرنیسم. در این دوران، دولتهای لیبرالیستی سوسیال بر سر کار آمدند که در آنها خشونتهای ضد کارگری و ضد فردی تا حدی تعدیل شد تا از بروز انقلاب جلوگیری شود.

دوره هفتم: از سال ۱۹۸۰، بحران مدرنیته خود را در قالب بحران رکودی نشان می دهد. برای جلوگیری از رکود مزمن و کاهش سود، رژیمهای دموکراسی لیبرال، از بخشی از سیاستهای حمایتی سوسیال – دموکراتیک خود دست کشیدند و به این ترتیب، نئولیبرالیسم شکل گرفت. به علاوه، در این دوره، رژیمهای سوسیال – دموکراتیک فرو ریختند و مبانی نظری تفکر مدرن، تخریب شده و به یک موج شبه آنارشیستی تبدیل شد، فاجعه نابودی محیط زیست فراگیر شد، پست مدرنیسم و رویکرد معنوی بسط پیدا کرد و با انقلاب اسلامی، تفکر سیاسی مبتنی بر دین در حیات بشر ظاهر شد.

ایدئولوژی و پیام های مدرنیسم

مدرنیته باعث بوجود آمدن ایدئولوژیهای جدیدی شده است؛ همچون لیبرالیسم، سوسیالیسم، آنارشیسم، فاشیسم و فمینیسم. ایدئولوژی، علم شناخت ریشه هاست و در لغت به معنای شناخت حصولی و هم ریشه با logic (منطق) می باشد. از دیدگاه ناپلئون، ایدئولوژی، مجموعه عقاید کاذب و نادرست و آگاهی دروغین است.

مارکسیست ها، ایدئولوژی را نظامی از عقاید و اعتقادات طبقاتی و بورژوایی کاذب می دانند و در واقع، ایدئولوژیهای مختلف با طبقات مختلف در رابطه هستند، مثل لیبرالیسم که مربوط به منافع سرمایه داران می باشد. ایدئولوژی، منشعب از فلسفه است و در واقع، مرتبه نازل تفکر فلسفی غرب است و پدیده ای اومانیستی است که در آن، منشأ تمامی احکام، عقل مدرن است.

پیام های مدرنیسم عبارتند از:

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.