پاورپوینت کامل تبیین ختم نبوت در کلام جدید ۱۰۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تبیین ختم نبوت در کلام جدید ۱۰۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تبیین ختم نبوت در کلام جدید ۱۰۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تبیین ختم نبوت در کلام جدید ۱۰۳ اسلاید در PowerPoint :

>

اسدالله فیروزجایی[۱]

چکیده:

یکی از مباحث کلام جدید اسلامی مسأله ختم نبوت است که از میان متفکران مسلمان معاصر، اقبال لاهوری اولین گام را در تبیین فلسفه آن برداشته است؛ بعد از او عده ای از متفکران همچون: شهید مطهری، شریعتی، سروش و دیگران با رهیافتهای بعضا متفاوت به آن نگریسته اند.

یکی از این متفکران (دکتر سروش) با تلقیهای متفاوت به این موضوع پرداخته است؛ که عبارتند از:

۱ـ وحی هنوز برای مردم تر و تازه است و گویا بر مردم وحی می بارد.

۲ـ دوران وحی سپری شده و مردم مستغنی از آن هستند و باید به عقل جمعی رجوع کرد.

۳ـ با بسط تجربه نبوی دیگر نیازی به تجدید نبوت نیست.

این مقاله در صدد است به فرضیه های یاد شده پرداخته و آنها را مورد تحلیل و بررسی قرار دهد. و با تبیین فرضیه مختار که عبارت است از: کمال دین و مصونیت از تحریف دریچه قابل قبولی بگشاید.

مقدمه

یکی از عقاید مسلمانان، اعتقاد به خاتمیت است؛ یعنی، بعد از پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله، نبوت دیگر تجدید نخواهد شد. در این مسأله ـ با صرف نظر از ادله آن که جای شبهه نیست و مورد پذیرش و اجماع همه فرق اسلامی واقع شده ـ بحثی که در عصر حاضر با آن روبرو هستیم بحث از سرّ خاتمیت است؛ یعنی، چه سرّی وجود دارد که وقتی نوبت به پیامبر اسلام رسید نبوت ختم شد؟

این پرسشی است که متفکران معاصر با رویکردهای متفاوت به آن پرداخته اند. به نظر می رسد یکی از عمده ترین رازهای این مسأله، رشد فکری و عقلی امت دین خاتم باشد؛ که در تفسیر و تبیین آن میان متفکران اختلاف نظر وجود دارد. عده ای مراد از رشد عقلی را عقل استقرایی (عقل تجربی) می دانند و معتقدند در دین خاتم، عقل جانشین وحی می شود.[۲] و عده ای دیگر معتقدند مراد از رشد عقلی آن است که انسان با عقل و فکر می تواند وحی را بفهمد و کاشف آن باشد.[۳] از این رو در تبیین فلسفه خاتمیت در میان معاصران دو رویکرد عمده به وجود آمد: یکی، رویکرد روشنفکرانه و دیگری رویکرد غیرروشنفکرانه.

ما در این نوشتار در نظر داریم به رویکرد روشنفکرانه پرداخته و آن را مورد بررسی قرار دهیم.

اولین روشنفکری که به فلسفه خاتمیت پرداخته، اقبال لاهوری در کتاب «احیای فکر دینی در اسلام» بود. ایشان با تأثیرپذیری از فیلسوفان غربی همچون شلایر ماخر و دیگران به این مسأله نگریسته و قبل از ایشان کسی با نگاه جدید به خاتمیت نپرداخته است او اعتقاد دارد پیامبران متعلق به دوران حاکمیت غرایز هستند؛[۴] وقتی بشر، آن دوران (حاکمیت غریزه) را پشت سر گذاشت و به دوره حاکمیت عقل رسید، بی نیاز از پیامبر و وحی می شود. ایشان می گوید:

«پیغمبر اسلام میان جهان قدیم و جهان جدید ایستاده است؛ تا آنجا که به منبع الهام وی مربوط می شود، به جهان قدیم تعلق دارد، و آنجا که پای روح الهام وی در کار می آید، متعلق به جهان جدید است.[۵]

حجیت و اعتبار ادعای اشخاص به پیوستگی با فوق طبیعت داشتن در تاریخ بشری به پایان رسیده است.»[۶]

مرحوم شریعتی رهیافتی شبیه اقبال دارد؛ تنها فرقشان این است که شریعتی با دید شیعی به آن نگاه می کند؛ یعنی ابتدای دوران بی نیازی از وحی را، ابتدای غیبت امام علیه السلام می داند و اقبال با دید سنی گری، ابتدای آن را بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله می پندارد. شریعتی می گوید:

«از این پس انسان براساس طرز تربیتش قادر است که بدون وحی و بدون نبوت جدید، خود روی پای خودش به زندگی ادامه دهد و آن را کامل کند. بنابراین دیگر نبوت ختم است، خودتان راه بیفتید.»[۷]

یکی دیگر از روشنفکران معاصر که به فلسفه خاتمیت پرداخته دکتر سروش می باشد؛ ایشان در آثار مختلف به این مسأله اشاره دارند. نامبرده در تبیین این بحث دارای تلقّی واحدی نیست و در بعضی مواضع دچار تناقض است؛ این مقاله در نظر دارد به دیدگاه ایشان پرداخته و آن را مورد ارزیابی قرار دهد.

آقای سروش در آثار مختلف دیدگاه های متفاوتی را درباره فلسفه خاتمیت ابراز کرده است که ما در این نوشتار سه تلقی ایشان از سرّ خاتمیت را بیان و بررسی خواهیم کرد.

تلقی اول:

این که وحی تفسیر نشده در اختیار مردم قرار می گیرد و گویا هر لحظه وحی بر مردم می بارد و همیشه این وحی که نوعی تجربه باطنی پیامبر صلی الله علیه و آله بود به نحو تازه و دست نخورده وجود دارد. از این رو، نیازی به پیامبر جدید نیست و هر کس می تواند با رأی خود تفسیری از وحی داشته باشد. این گونه نیست که وحی برای خود سخنی داشته باشد؛ بلکه این ما هستیم که الفاظ وحی را به سخن می آوریم. یکی از محققین مضمون کلام سروش را طبق مبنای قبض و بسط چنین بیان می کند:

«کلمات با ما سخن نمی گویند؛ ما با آگاهی و پیشینه های ذهنی خویش الفاظ را به سخن در می آوریم؛ کلام آنقدر لرزان و از معنا تهی است که فروتنانه با دستاوردهای متحول حس و عقل موافق و همراه می شود و در هر لحظه و هر جا به شکلی و صورتی در می آید.»[۸]

آقای سروش می گوید:

«راز خاتمیت دین اسلام این است که وحی پیامبر صلی الله علیه و آله، تفسیر نشده در اختیار مردم قرار گرفته است و تفسیرش با مردم است… قول بنده با آنچه مرحوم اقبال لاهوری گفته است تفاوت دارد؛ ظاهراً ایشان طفولیت بشر را سبب حاجت به دین می شمارد؛ گویی از بشر بالغ، رفته رفته رفع حاجت می شود؛ اما سخن بنده این است که ما با یک تجربه باطنی تفسیر نشده روبرو هستیم و لذا آن را مستمراً تفسیر می کنیم و لذا مستمراً بر ما وحی می بارد.»[۹]

از کلمات صاحب این فرضیه فهمیده می شود که پیامبر اسلام شارح خاتم نیست؛ فقط خاتم انبیا است؛ هر کس با مراجعه به متن وحی برای خود برداشتی دارد که برای او حجت است و نیاز به مفسر دیگری ندارد تا گفته شود که نبوت باید تجدید شود. او می گوید:

«خاتم النبیین آمده است، اما خاتم الشارحین نیامده است… اگر چه دین خاتم داریم، ولی فهم خاتم نداریم.»[۱۰]

بدین ترتیب آقای سروش وحی را همان تجربه باطنی (تجربه دینی)[۱۱] پیامبر می داند؛ که به نحو تفسیر نشده به دست مردم می رسد. او می گوید: «ما با یک تجربه باطنی تفسیر نشده روبرو هستیم.»

نقد و بررسی تلقی اول

این دیدگاه از دو جنبه قابل بررسی است

الف) تجربه دینی دانستن وحی

این قسمت با مشکلات زیادی روبروست که به بعضی از آنها اشاره می شود:

۱- مخالفت با آموزه های دینی

وحی در آموزه های دینی عبارت است از: انتقال پیام از طرف خدا به پیامبر صلی الله علیه و آله؛ و از آن به وحی گزاره ای تعبیر می شود که آن نوعی انتقال اطلاعات و حقایق از طرف خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آلهمی باشد؛ نه تجربه دینی که نوعی مواجهه پیامبر صلی الله علیه و آله با خداست بدون این که ردّ و بدلی بین خدا و پیامبر صورت بگیرد و ساختهای زبانی در آن دخیل باشد؛ نظریه یاد شده (تجربه دانستن وحی) تکذیب صریح پیامبر صلی الله علیه و آله محسوب می شود.

قرآن با صراحت در آیات متعدد بیان می کند که وحی از طرف خدا بر پیامبر نازل شده است.[۱۲] در هیچ جای قرآن اشاره ای وجود ندارد تا دلالت کند بر این که، وحی نوعی جوشش درونی پیامبر است.[۱۳]

۲- معرفت بخش نبودن تجربه دینی

تجربه دینی برای دیگران فاقد ارزش معرفتی می باشد. درست است احساسی که به صاحب تجربه دست می دهد از نوع علم حضوری است و خطا در آن راه ندارد، ولی تحلیلی که صاحب تجربه از آن ارائه می دهد و علتی که برای آن احساس در نظر می گیرد برای دیگران معرفت بخش نیست.

احتمال دارد که فاعل تجربه در برداشت و تحلیل از احساس درونی خود اشتباه کرده باشد؛ به عنوان مثال، اگر کسی احساس درد معده می کند، خطا در این احساس صرف، راه ندارد؛ ولی فاعل این احساس اگر در نزد خود آن را تحلیل و علت یابی کند و بگوید علت احساس درد معده، زخم معده است، این تحلیل برای دیگران یقین آور نیست؛ چون احتمال دارد علت درد معده چیز دیگری باشد که فاعل آن گمان می کرده زخم معده است.

در تجربه دینی نیز فاعل تجربه، تحلیلی از تجربه خود ارائه می دهد که چه بسا غلط باشد؛ مثلاً، احساسی که در تجربه دینی دست می دهد فاعل آن احساس، اعتقاد دارد علت آن خداست؛ این تحلیل یقین آور نیست؛ چون احتمال دارد علتش چیز دیگری باشد. از این رو برای دیگران ارزش معرفتی ندارد.[۱۴]

برخلاف وحی که هیچ گاه خطا در آن راه پیدا نمی کند؛ وقتی بر پیامبر نازل می شود با تکیه بر براهین ضرورت نبوّت و عصمت پیامبر، معرفت بخش و حجت آفرین است؛ چون وحی نوعی یافت حضوری می باشد و پیامبر صلی الله علیه و آله آن را به همین صورت که به ما ابلاغ کرده است دریافت می کند. از این رو حقیقت وحی از سنخ تجربه دینی تفسیر نشده نیست تا بعد از تفسیر و تبدیل به الفاظ همراه با شک و تردید باشد.[۱۵]

۳- تفاوت نداشتن انبیا با نوابغ

اگر وحی را نوعی تجربه باطنی و جوشش درونی پیامبر صلی الله علیه و آله بدانیم؛ چه فرقی بین پیامبر صلی الله علیه و آله و نوابغ عالم وجود دارد؟ حال آن که ما دینداران، پیامبران را غیر از نوابغ می دانیم؛ با توجه به بشری بودن دین و تجربه دینی که راه ارتباط با غیب را مسدود ساخته است، چه وجهی دارد که یکی را پیامبر و دیگری را نابغه بنامیم؟ در این صورت پیامبران هم ردیف نوابغی چون سیاستمداران، جنگ جویان و.. . خواهند بود. و این همان تفسیر مادی وحی است.[۱۶]

نکته دیگر این که، با توجه به بشری بودن تجربه نبوی، فرق روشنی بین آن و نبوغ وجود ندارد؛ همان طوری که نوابغ در مقابل هر کنشی واکنش نشان می دادند، پیامبر هم همین گونه بود؛ یعنی، در مقابل کنش مردم با احساس و تجربه ای به مردم واکنش نشان می داد؛ به عبارت دیگر هرگاه مردم احساس نیازمندی می کردند، پیامبر به نیازهای آنها پاسخ می داد.

این با آموزه های اسلام منافات دارد؛ اسلام تأکید دارد که قرآن قبل از این که بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شود به نحوی وجود داشته است، نه این که پیامبر صلی الله علیه و آله موجد و فاعل آن باشد؛ بلکه پیامبر صلی الله علیه و آله دریافت کننده آن است. گیرنده وحی که پیامبر صلی الله علیه و آله باشد هیچ گونه تصرفی در آن انجام نمی دهد؛ بدون هیچ تصرفی آن را در اختیار مردم قرار می دهد.[۱۷]

۴- نقض غرض در بعثت انبیا

یکی از اهداف بعثت انبیا علیهم السلام هدایت بشر به سوی کمال و سعادت است؛ زمانی این هدف تحقق می یابد که، پیامبران در رفتار و گفتار از اشتباهات و خطا مصون باشند.[۱۸] اگر وحی را همان تجربه دینی تفسیر ناشده بدانیم، با توجه به معرفت بخش نبودن چنین تجربه ای، هیچ تضمینی بر هدایت بشر وجود نخواهد داشت؛ چه بسا تفسیرهای گوناگون آن موجب گمراهی و ضلالت انسانها شود و به هیچ عنوان نتوان بر وحی، که تنها ارتباط پیامبران علیهم السلام با خداست اعتماد کرد.

بنابراین، هدایت پیامبران زمانی قابل اعتماد است که از خطا مصون باشد؛ زمانی مصونیت از خطا محقق می شود که هدایت آنها برگرفته از وحی در قالب پیام صریح و آشکار باشد نه تجربه دینی تفسیر ناشده که معلوم نیست چگونه باید تفسیر شود، از این رو تجربه دینی شمردنِ وحی، نقض غرض خواهد بود.

۵- دخالت نداشتن بشر در وحی

قرآن کریم که نمونه بارز وحی است، با صراحت، تمام خودش را غیربشری معرفی می کند و می گوید: این کتاب از طرف خداوند بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده است؛ حتی به آنهایی که نسبت افترا به قرآن می دهند دعوت به تحدی نموده است:

«وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یفْتَری مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لکنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَینَ یدَیهِ وَ تَفْصِیلَ الْکتابِ لا رَیبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَأَمْ یقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کنْتُمْ صادِقِینَ».[۱۹]

یعنی: و چنان نیست که این قرآن از جانب غیرخدا و به دروغ ساخته شده باشد؛ بلکه تصدیق کننده آنچه پیش از آن ـ از کتابهای آسمانی ـ است می باشد و شرح و تفصیلی بر آنهاست؛ و در آن تردیدی نیست و از طرف پروردگار جهانیان است. یا می گویند آن را به دروغ ساخته است؛ بگو اگر راست می گویید سوره ای مانند آن بیاورید و هر که را جز خدا می توانید فراخوانید.

دو نکته عمده در این دو آیه نهفته است:

اول: قرآن چیزی نیست که آن را به خدا بسته باشند. بنابراین دستاورد بشر نیست.

دوم: از کسانی که قرآن را دستاورد بشر می دانند؛ دعوت شده که اگر می توانند یک سوره مانند آن بیاورند؛ ولی نتوانستند. بنابراین وحی غیر از تجربه دینی است؛ چون بشر در تجربه دینی دخالت دارد.[۲۰] در نتیجه، نظریه آقای سروش درباره وحی مخدوش و با آموزه های اسلامی ناسازگار است. در ضمن اشکالات دیگری هم وجود دارد که بیان همه آنها در این مقاله نمی گنجد.

ب) وحی به نحو تفسیر نشده به مردم می رسد

این قسمت هم دارای مشکلاتی است که به بعضی از آنها اشاره می شود:

۱- مأموریت پیامبر به ابلاغ و تفسیر وحی

اول: این که، قرآن (وحی) خودش بیان است و خیلی از آیاتش نیاز به بیان و تفسیر ندارد؛ به طوری که همه آن را می فهمند، البته باید توجه داشت کسی که می خواهد قرآن تفسیر کند باید دارای شرایطی باشد و هر کس توانایی تفسیر قرآن را ندارد؛ قطعاً باید از معصومین استفاده کند.

دوم: این که خداوند همان طوری که از پیامبر صلی الله علیه و آله می خواهد آنچه از او گرفته به مردم ابلاغ کند (یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک…[۲۱] ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت به تو نازل شده است کاملاً به مردم برسان.) به وی دستور داده است که آن (کلام خدا) را تفسیر هم بکند. (وَ أَنْزَلْنا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ؛ ما این ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه را که به سوی مردم نازل شده است برای آنها روشن سازی.) پس علاوه بر این که ابلاغ وحی به عهده پیامبر صلی الله علیه و آلهاست، تفسیر آن هم به عهده پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد.

۲- استحاله تجربه تفسیر نشده

از آنجایی که صاحب این نظریه، وحی را با تجربه دینی یکی می داند، آیا امکان دارد تجربه دینی ناب و بدون تفسیر وجود داشته باشد؟! فیلسوفان کانتی مشرب قائلند چنین چیزی اصلاً امکان ندارد؛ یعنی، اصلاً ممکن نیست تجربه دینی تفسیر نشده وجود داشته باشد. با توجه به این که صاحب این فرضیه خود کانتی مشرب است، چگونه می تواند پاسخگوی این چالش باشد؟

۳- جاودانگی سیره و تفسیر پیامبر صلی الله علیه و آله

با پذیرش این فرضیه، حجّیت تفسیر پیامبر صلی الله علیه و آله از وحی از بین می رود؛ چون تفسیر پیامبر صلی الله علیه و آله نادیده گرفته می شود؛ هر کس نزد خود تفسیری ارائه می دهد و به تدریج نه تنها حجیت تفسیر پیامبر صلی الله علیه و آلهاز اعتبار می افتد؛ بلکه دین واقعی به طور مطلق به فراموشی سپرده خواهد شد؛ در حالی که تفسیر پیامبر صلی الله علیه و آله از وحی حجیتش ابدی و مورد اجماع همه فرق اسلامی است.

تلقی دوم:

رابطه بین پیامبر صلی الله علیه و آله با امت همچون رابطه بیمار با طبیب است؛ انسان تا زمانی به طبیب نیاز دارد که بیمار باشد؛ وقتی بیماری تمام شد، دیگر نیاز به طبیب ندارد؛ همچنین است رابطه معلم و شاگرد؛ زمانی شاگرد نیاز به معلم دارد که هنوز شاگرد باشد؛ امّا وقتی که خودش رشد کرد و به اندازه معلم علم آموخت، دیگر نیاز به معلم ندارد؛ چون خودکفا شده است.

آقای سروش در این تلقی پیرو اقبال است ودوران عقل را دوران بی نیازی از وحی می داند. اومی گوید:

«در تعالیم دینی رابطه نبی و امت به رابطه معلم و شاگرد و مربی و متربی و نیز رابطه طبیب و بیمار، تعبیر و تفسیر شده است… کسانی همچون اقبال در باب خاتمیت سخنانی گفته اند که از کلام آنها چنین استشمام می گردد که از خاتمیت همین معنا و نسبت را دریافته اند و رابطه نبی و امت را همچون رابطه طبیب و بیمار و معلم و شاگ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.