پاورپوینت کامل نجات اکثریت از دیدگاه استاد مطهری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نجات اکثریت از دیدگاه استاد مطهری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نجات اکثریت از دیدگاه استاد مطهری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نجات اکثریت از دیدگاه استاد مطهری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

داود رجبی نیا[۱]

چکیده:

از دیدگاه عقل، قرآن و روایات، بیشتر مردم اهل سعادت و نجاتند؛ زیرا سعادت دایر مدار اطاعت، به شرط عناد نورزیدن است. اکثریت بر دستورهای آیین خود یا از حکم فطرت انسانی خویش در حوزه اخلاق، پیروی می کنند، اینان به طور مستقیم یا غیرمستقیم و پس از پاک شدن شان در قیامت رهسپار بهشت می شوند و از نعمتهای الهی بهره مند خواهند شد. در قیامت کسی که معذور باشد، نمی سوزد و اگر معذور نباشد، به اندازه سلب معذوریتش، عذاب خواهد شد. تنها کافران عنود، لجوج و جهول به دوزخ می روند که اینان اندکند. هدایت، نجات و سعادت، مراتب طولی و شدت و ضعف دارند. بیشتر مردم از درجه پایین و متوسط آنها بهره مندند و تنها اندکی از انسانها به مراتب بالا می رسند؛ چنان که اندکی نیز از این کثرتِ طولی، بی بهره اند.

اگر چه اصولی که در این مقاله از دیدگاه متفکر شهید مطهری مورد بحث قرار می گیرد، چه بسا در قالب یک اصل قابلِ جمع و توصیف باشد؛ ولی نگارنده با رویکرد تشریح به مباحث استاد می نگرد. از این رو، موضوع را در ۹ اصل اثبات می کند که عبارتند از: ۱- اصل پیوند میان خدا و انسان؛ ۲- اصل هدایت عامّه؛ ۳- اصل رحمت گسترده؛ ۴- اصل سلامت؛ ۵- اصل علاقه به عدل، احسان و انفاق؛ ۶- اصل تطهیر و مغفرت عام؛ ۷- اصل شفاعت؛ ۸- اصل تسلیم در برابر حقیقت؛ ۹- اصل عذر (قصور).

خداوند متعال برای نجات انسانها پیامبران متعددی را فرستاد که هر کدام صاحب شریعت یا مبلّغ شریعتی بودند. در پایان نیز حضرت محمد صلی الله علیه و آله را با اصول تکمیل کننده شریعت مجهز کرد و او را خاتم پیامبران و شریعتش را خاتم شریعتهای پیشین قرار داد. پس از ایشان، مجتهدان و عالمان دینی با اصول و قواعد کلی، مبانی کلامی و احکام فرعی شرع را برداشت و موجبات رستگاری پیروان را فراهم می آورند. در این میان، متفکر شهید، استاد مطهری، در جهان تشیع ویژگی بارزی دارد. از آنجا که در مباحث نوین بویژه موضوعات فلسفه دین باید با ژرف بینی و بردباری به عرصه مباحث علمی گام نهاد و با دوری از پیش داوری شتاب زده و جانبداری سیاسی و غیر علمی، بدان نگریست، مناسب است به طور فشرده، یکی از دغدغه های کلامی بشر، یعنی نجات اکثریت را با کمک مباحث آن استاد فرزانه با رویکرد عقلانی – وحیانی تبیین کنیم. از این رو، این نوشتار با نگره عقلانی و در قالب اصولِ نه گانه به آیاتِ هدایت، رحمت، مغفرت و سعادت می نگرد.

۱- اصل پیوند میان خدا و انسان

کسی که اندک تأمل و تعمق در نظام آفرینش نماید، نه تنها پیوند خدا و انسان، بلکه ارتباط ناگسستنی خدا با همه موجودات را غیر قابل انکار می بیند. در این زمینه استاد مطهری بر این باور است که خدای قرآن بر خلاف خدای فلاسفه، موجودی بی تفاوت و بی روح و جدای از بشر نیست؛ این گونه نیست که او را آفریده و سپس رها کرده باشد. خدای قرآن از رگ گردن به انسان نزدیکتر است و در همه جا و همواره با اوست.[۲] خدایی است که خود را با مسائل انسان درگیر کرده و تلاش می کند انسان را به خود جذب کرده و مایه آرامش او را فراهم نماید.[۳]

استاد مطهری بر این سخن می افزاید که نه تنها بشر با خدا انس و الفت دارد، بلکه همه اشیا او را می خواهند و می خوانند. همه ثناگو و تسبیح کننده اویند.[۴] اگر چه ما انسانها به خاطر این که توانایی لازم را نداریم، این حمد و ثنا را نمی فهمیم؛ مگر این که روزی علم تا حدّی پیشرفت نماید که دستگاه های اختراع شده، قابلیت شنیدن صداهایی غیر از صدای انسان را داشته باشند.

حال، سخن اینجاست: بنده ای که این قدر با خداوند پیوند دارد و اگر لحظه ای خداوند عنایتش را از بنده اش بگیرد، کسی باقی نمی ماند و اگر نازی کند فرو ریزد قالبها، چگونه او می تواند خواستار جدایی انسان از خود شود؟ مگر او خواهد گذاشت انسان به سوی شقاوت رهسپار شود؟ به یقین، او نمی خواهد انسانی حتی لحظه ای شقاوت را تجربه نماید؛ مگر این که خود فرد این عنایت را بر نتابد؛ که تعدادشان اندکند. عدل خداوند اقتضا می کند که به تناسب قابلیتی که به انسانها اعطا شده است، عنایت شود. علامه مطهری می فرماید:

«عدل الهی به این معنی است که موجودات جهان هر کدام در درجه ای از هستی و در درجه ای از قابلیت فیض گیری از خداوندند. از طرف خداوند نسبت به هیچ موجودی تا آن اندازه که امکان و قابلیت دارد از فیض دریغ نمی شود… اگر برخی موجودات با یک سلسله تجهیزات و امکانات به وجود آیند، ولی همواره از افاضه آن کمال لایق به آنها خودداری گردد، بر خلاف عدل الهی است».[۵]

از جمله کمالهایی که هم خداوند برای انسان قرار داد و هم انسان در تمام عمر خود برای رسیدنش سر از پای نمی شناسد، بهشت و در صدر آن لقاء خداوند است. انسان بر خلاف حیوانات، دارای غرائزی است که این جهانی نیست؛ یعنی در این جهان قابل تحلیل نمی باشد و با حسابهای این جهان جور در نمی آید؛ چون دارای سطح جاویدانی و جاودانگی است.[۶] به نحوی که انسان – حتی انسانی که هیچ گونه تعلقی به دینی ندارد – حاضر است برای آن انگیزه های عالی اخلاقی، علمی و… جان تقدیم کند! همه اینها از نوعی استعداد و قابلیت برای جاویدان ماندن، حکایت دارد.

از سوی دیگر، تنها یک جاوید مطلق قابل تصور است؛ آن که از همه لحاظ مطلق و محض است و آن کسی غیر از خداوند نیست؛ از این رو، انسانها مأمن و مأوایی جز خداوند برای جاوید زیستن ندارند؛ همه خواسته یا ناخواسته به آن سو گسیلند؛ اگر چه ممکن است برخی، نظام الهی و حسابهای طبیعی انسانی را محترم نشمارند، که ایشان نه این که خود را محروم از آن کرده بلکه راه خود را دور نموده اند؛ زیرا پیش از وصول به حیات جاوید و جاوید مطلق باید در حمامی مانند قیامت، غسل پاکی نمایند و همین راه بر طبق حکمت الهی است. استاد مطهری می نویسد:

«حکمت در انسان عبارت است از خردمندی و گام برداشتن در مسیر کمال انسانی و حکمت در مورد ذات باری عبارت است از رساندن مخلوقات به کمال لایقشان، به عبارتی آفرینش اشیا بر اساس سوق دادن آنها به سوی غایات و کمال لایق آنها.»[۷]

از این رو، آن که حس «خیر محض»خواهی، «جاوید مطلق»خواهی و آرامش خواهی را در انسان نهاد، خود طالب اوست و خواسته های او را معنامی کند[۸] و این برهانی است انّی. به عبارتی دیگر، آن که نجات انسان را به ارمغان می آورد خداست؛ نه انسان و این منافاتی با اختیار ندارد؛زیرا معنابخشی و نجات بخشی غیر از اجبار و سلب اختیار است. شقاوت طلبی بعضی افراد،ازروی عناد،دلیلی براین مدعاست.

هدفدار بودن آفرینش

هدفدار بودن آفرینش، بحث مهمی است که در تبیین مسأله کمک شایانی می کند؛ زیرا اگر سیر همگانی به سوی هدف اثبات شود، انحراف از آن، جای شگفتی دارد. همان گونه که تمام ادیان و عقلای عالم اذعان می کنند جهان آفرینش از روی هدف، خلقت یافته است؛ یعنی حرکت اشیا بی نظم و بی هدف نیست و همه موجودات از ابتدا به سوی کمال می روند.

شهید مطهری، پس از نقل آیات ۱۹۰ و ۱۹۱ آل عمران برای هدفداری جهان، استفاده می کند که الآن در متن خلقت و در بطن خلقت انسان، عالم بعد از مرگ وجود دارد. الان وجود برزخی و وجود قیامتی بالقوه در همه انسانها محقق است. نه تنها انسان، بلکه همه اشیا این استعداد بازگشت به سوی خداوند را با خود دارند. بنابراین، آنچه که انسان از هستی می بیند و درک می کند بخشی از هستی کامل است! به ظاهر این هستی مورد نظر انسان در هنگامه مرگ به سراشیبی می رسد؛ در حالی که دو مرتبه یک صعودی دارد و یک بازگشتی به سوی خدا![۹]

از این رو، چگونه نمی توان اکثریت – اگر نگویم همگان – را اهل نجات دانست. اگر انسانها به سوی هدف و غایت نهایی در حرکتند و طبعا تا نرسند استعدادشان شکوفا نشده و بالفعل نمی گردد، به یقین، وصال به هدفی که پیوسته خیر و سعادت محض است، سعادت را برای آنها به ارمغان می آورد؛ حال ممکن است آن وصال، نسبی باشد، ولی وصال است.

اما باید به این نکته توجه داشته باشیم که کسانی هستند که مغضوب همیشگی خداوند قرار می گیرند و در جهنم خالد خواهند بود. در این صورت، باید تفسیری غیر از آنچه معروف است ارائه داد؛ یا باید بگوییم که آن عده اندک – که بعدا بیشتر از آنها سخن خواهیم گفت – اصلاً خلود در جهنم ندارند؛ یا این که در همان خلود و جاودانگی، نوعی رضایت طرفین نهفته است که هم ذات الهی خشنود است و هم فرد، خود را به غایت و هدف رسیده می داند! زیرا عالم و تمام موجودات آن باید به سوی خدای خویش برگردند.[۱۰] مرحوم مطهری پس از تصریح به این که عالم هر جور که خلق می شد – البته جور دیگر محال است – سرانجام باید به خدا، یعنی اصل خودش برگردد، می گوید:

«این که قرآن می گوید: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکمْ عَبَثاً وَ أَنَّکمْ إِلَینا لا تُرْجَعُونَ»[۱۱]، شما خیال کرده اید ما شما را بیهوده آفریده ایم و شما به سوی ما بازگشت نمی کنید، می خواهد ما را ارجاع دهد به هستی خودمان که اگر بنا بود شما بازنگردید به خدا، شما نبودید، شما آفریده نشده بودید؛ در کمون شما چنین استعداد و قوه ای هست.»[۱۲]

استاد مطهری این سخن را از روی جزم مطرح نمی کند؛ ولی اذعان می نماید که از روی تدبر و تأمل سخن می گوید. از دستاوردهای جالب توجه این سخن این است که دیگر نمی توان جهنم را جایی نیستی و باطل نام برد؛ اگر چه به ظاهر، جایگاه اهل باطل می باشد.!

چنان که استاد در صفحه ۹۲ کتاب معاد فرمودند:

«اگر بنا باشد که هستی به سوی نیستی برود، این کار عبث و لغو است. هستی به سوی هستی کامل تر باید برود؛ موت به سوی حیات بیشتر باید برود. پس در واقع قرآن می خواهد نفی نیستی را از عنایت هستی کرده باشد که این طور فکر نکنید که هستی ها به سوی نیستی می رود و شما این نیستی ها را نیستی واقعی تصور نکنید؛ بلکه هیچ چیزی، نیست نمی شود و همه چیز، باقی می ماند و هر چیزی در هر مرتبه ای که رشد می کند و کمال پیدا می کند، آن کمالش واقعا از بین نمی رود و واقعا باقی است؛ بقایی که به هیچ وجه منتهی به فنا نمی شود.»

میل به خلود و تکامل تدریجی حیات

همان گونه که بحث شد، میل به خلود و جاویدخواهی به عنوان یک میل اصیل در ما نهاده شده است. وجود عطش، دلیل وجود آب است؛ یعنی انسان بر خلاف حیوان که توجه به حفظ حیات حاضر دارد، افزون بر آن توجه به آینده و بقا در آینده دارد و این آرزو ویژه انسان است که خاستگاه خود را می طلبد. شهید مطهری می نویسد:

«وجود هر میل و استعداد اصیل، دلیل وجود کمالی است که استعداد و میل، به سوی آن متوجه است. گویی هر استعداد، سابقه ای ذهنی و خاطره ای است از کمالی که باید به سوی آن شتافت[۱۳]».

از سویی دیگر، همه موجودات به تدریج رو به تکامل می روند؛ اساسا حیات، رو به تکامل است. هر موجود زنده ای دو گونه رشد دارد: یکی رشد ظاهری و حجمی و دیگر رشد جوهری که همان رشد حیاتی است؛ خود حیات به تدریج رو به کمال می رود؛ اگر چه ممکن است کسی در ظاهر پیر و فرسوده شود، ولی بر خلاف ماده و انرژی او، روح و حیات او در حال تکامل پیدا کردن است.[۱۴]

نقش موجودات در ساختن و تکامل آینده خویش

اگر چه ممکن است موجودات بی جان مانند آب، آتش، سنگ و خاک هیچ نقشی در تکوین و تکامل خود نداشته باشند و تحت تأثیر عوامل خارجی بوده و کمالشان را هم همان عوامل خارجی تعیین کنند، ولی جانداران مانند گیاهان، حیوانات و انسانها نقش ویژه ای در تولید مثل و به فعلیت رساندن قوای طبیعی خود دارند. در این میان، نقش انسانها به نسبت گیاهان از آن جهت متفاوت است که نباتات در ساختن آینده خویش آگاهانه و آزادانه تصمیم نمی گیرند و حیوانات اگر چه ممکن است آگاهانه باشد، ولی آزادانه نیست؛ یعنی انسانها با توجه به تعقّل و اختیاری که دارند آگاهانه و آزادانه عمل می کنند.

به قول مرحوم مطهری که می فرماید:

«انسان، یگانه موجودی است که خودش باید «خویشتن» را انتخاب کند که چه باشد».[۱۵]

این بحث از این جهت پیش کشیده شد که توهم نشود در تکامل تدریجی حیات، انسان مختار نیست؛ یعنی در همین تکامل تدریجی انسان در ساختن آینده خود نقش به سزایی دارد؛ می تواند آینده ای سعادت بخش را دنبال کند یا این که خود را به سوی آینده ای شقاوت آلود بکشاند.[۱۶]

با توجه به مباحث پیشین، مبنی بر نقش انسان در ساختن آینده خود و میلی که در او به نام جاویدان طلبی نهاده شده و او بر قایق حیات به تدریج به سوی تکامل پیش می رود، پرسشی که به ذهن می رسد این است:

انتهای این تکامل کجاست؟ لنگرگاه میل به خلود کجاست؟ انسان هر نقشی – مثبت یا منفی – که در زندگی خود می تواند داشته باشد؟ غایتش چیست؟

کمالِ مطلق طلبی انسان

پاسخ پرسشهای پیش را باید در درون انسان جُست. انسان دنبال دارا شدن است. این انسان دنبال چیزی می رود؛ تلاش می کند که به آن برسد؛ موقتی می یابد؛ شوقش می خوابد و گاهی حالت تنفر و دلزدگی پیدا می کند. دنبال چیزی می گشته، خیال می کرده این است، ولی نبود! استاد مطهری در صفحه ۱۶۹ معاد در این زمینه می فرماید:

«انسان کمال مطلق را می خواهد. انسان طالب کمال خودش است (آن هم نه کمال محدود)، انسان از محدودیت که نقص و عدم است تنفر دارد. چون به هر کمالی که می رسد، اول همان بارقه کمال نامحدود، او را به سوی این کمال محدود می کشاند، خیال می کند مطلوب و گمشده اش این است».

از این رو، می توان نتیجه گرفت که افزون بر کششی که از ناحیه خداوند وجود دارد، در وجود انسان نیز کمال مطلق طلبی می جُوشد که برای تسکین و آرامش، تنها کمال مطلق را می جوید. با نظر به جاذبه ای که در خدا و انسان قرار دارد، تنها راه فرار از عبث بودن این جذبه، قبول اتحاد – دست کم قرب – طالب و مطلوب است.

نزدیکی و ارتباط تنگاتنگ نیز بدون تأثیر، قوی در ضعیف نیست. بدینسان، انسان در این پیمایش تکاملی به کمال می رسد. در این صورت، افزون بر درک نهایت تکامل تدریجی حیات، غایت نیل به خلود نیز معنی می شود. بنابراین، اهل شقاوت نیز به کمال خواهند رسید؛ ولی دیرتر و پس از پالایش، قدم به ساحل آسایش خواهند گذاشت. می مانند خالدین در جهنم، که ممکن است گفته شود، خود نرسیدن به کمال مطلق، بزرگترین سزای آنهاست؛ ولی این وضعیت، با آنچه که خداوند در نهاد انسان قرار داد و خواستار آن است منافات پیدا می کند؛ مگر این که توجیه پیشین را در اینجا یادآور شویم، یا بگوییم سرنوشت این عده اندک، همان جایی است که طرفین به آن راضی اند و جایی جز آنجا ممکن نیست.

ولی باور همین نکته که خداوند ذاتا می خواهد انسان را به ساحل نجات و ساحل کمال مطلق برساند، چقدر برای انسان حتی برای اشقیا شوق انگیز و پیام آورنده محبت و عشق خواهد بود!

۲- اصل هدایت عامه

اصل هدایت عامه که در سراسر هستی جریان دارد ناشی از نوعی بینش درباره جهان و انسان است که لازمه جهان بینی توحیدی اسلامی می باشد. متفکر شهید این اصل را این گونه تقریر می کند:

«خداوند متعال به حکم این که واجب الوجود بالذات است و واجب الوجود بالذات واجب من جمیع الجهات است، فیاض علی الاطلاق است و به هر نوعی از انواع موجودات در حدی که برای آن موجود ممکن و شایسته است تفضل و عنایت دارد و موجودات را در مسیر کمالشان هدایت می کند. این هدایت شامل همه موجودات است».[۱۷]

هدایت خداوند تنها به موجود خاصی اختصاص ندارد؛ همه موجودات در حال تحرّک یا تعالی اند. خداوند متعال برای هر موجودی هدایتی را در نظر گرفته است؛ گیاهان، حیوانات و انسانها، همه دارای هدایت الهی می شوند. از همین رو، این هدایت را عامه گویند.

بنابراین، هدایت دارای موارد گوناگونی است که ریشه و اساس همه آنها به دو نوع بر می گردد:

۱- هدایت تکوینی: هدایتی را که خداوند به وسیله عقل و غرائز در وجود انسان و حیوان نهاده تا آنها راه های زندگی را پیدا کنند و اداره امورشان را رهبری کرده و به دست گیرند، هدایت تکوینی گویند.

۲- هدایت تشریعی: هدایتی است که خداوند به وسیله پیامبران و کتابهای آسمانی انجام می دهد و ویژه انسانهاست.

این هدایت تشریعی نیز دو گونه است:۱- ابتدایی ۲- پاداشی. هدایتی را که خداوند در آغاز نصیب همه انسانها می نماید و آنها را به سوی حقیقت و حق راهنمایی می نماید، هدایت ابتدایی نامیده می شود.[۱۸]

پس از این هدایت، انسانها به دو گروه تقسیم می شوند: گروهی با انتخاب بد، هدایت الهی را نمی پذیرند و خود را محروم از فیض الهی و هدایت های دیگر الهی می نمایند و عده ای با انتخاب خوب، هدایت الهی را پذیرفته و با عقل و تدبیر خود را در مسیر هدایت الهی او قرار می دهند؛ این گروه، از هدایتهای دیگر الهی که همان هدایت پاداشی است، بهره مند می گردند. ایمان قلبی یکی از آن پاداشهاست.[۱۹]

پرسش اینجاست: چگونه ممکن است انسانهایی که با هدایت تکوینی و هدایت تشریعی به سوی مقصد الهی در حرکتند، به مقصد شقاوت برسند؟ اگر این گونه باشد، نقض غرض خواهد شد. از این رو، همگان به آن مقصد رهنمون شده و به آن منزل می رسند؛ مگر اندک افرادی که جهت خودکشی خود را به پایین پرت کنند!

به همین دلیل، استاد مطهری بر این باور است که همه به سوی مقصدی روان می باشند و علامتها نشان از نوعی میل و کشش دارد که با نیروی مرموز درونی به سوی مقصدی کشیده می شود که همان «هدایت الهی» است؛ زیرا جهان، جهانی هدف دار بوده و همه به سوی هدف کمالی خود در حرکتند. البته، ممکن است درجات این هدایت نسبت به افراد گوناگون به شکلهای متفاوت باشد. از این رو، خداوند به منظور این که این هدایت بدون نقص انجام شود، وحی و پیامبر فرستاد.[۲۰]

معنای هدایت، فراختر از پنداشتِ ماست و بر اساس عقل (مانند قاعده قبح عقاب بلا بیان) و نقل (مانند آیات و روایات مربوط به نجات مستضعفان فکری – فرهنگی) نجات و سعادت بر پایه «ایمان به خدا و معاد و عمل صالح» به شرط عناد نورزیدن، استوار است. بنابراین، میان بُعد عملی و بعد نظری، تفاوتهایی وجود دارد. در بُعد عملی و از نظر سعادت اخروی، هدایت عامه و رحمت بی کران الهی – که از غضب او پیشی می گیرد – بسیار فراگیرتر از مدعیات کلامی و اندیشه ها و نظریه ها عمل می کند و شمول بیشتری دارد. هدایت، نجات و سعادت، مراتب طولی و شدت و ضعف دارند؛ زیرا بیشتر مردم از درجه کم در هدایت، نجات و سعادت بهره مندند و تنها اندکی از انسانها به مراتبِ بالاتر می رسند؛ چنان که اندکی نیز از آنها اصلاً به درجه ای از این مفاهیم نمی رسند.

۳- اصل رحمت گسترده

اگر بخواهیم عوامل سعادت و نجات را برشماریم، به یقین نمی توانیم تنها به اعمال انسانها اکتفا کنیم؛ زیرا افزون بر فعالیتها و کارهایی که هر کسی انجام می دهد، باید عنایتی نیز در پس پرده غیب باشد تا اعمال انسانها که همواره مخلوط به نقص هاست، پذیرفته شود. هر کسی خود را بهتر می شناسد و می داند که تا چه میزان اعمالش خالص یا آلوده به ریا و… است. رحمت عامه خداوند شامل همه انسانها می شود. او کسی است که لغزشها را می بخشاید و رحمتها بر مخلوقات انتشار می دهد.[۲۱] آنچه که از ادعیه اسلامی استفاده می شود این است که رحمتهای خداوند گوناگون است؛ ولی نقطه مشترک همه آنها وسیع بودن مراتب رحمت خداوند است.[۲۲] وسیع بودن رحمت نیز به معنای پایان ناپذیری می باشد. از این رو، چگونه ممکن است رحمت خداوند شامل گناهکاران نشود و نجات را برای اکثریت رقم نزند؛ زیرا هر چه از رحمتش بهره گرفته شود، چیزی از آن کاسته نخواهد شد. از این رو، بیش از آن که امید انسان به عمل و کردارش باشد، به رحمت و لطف خداست.[۲۳] البته، این سخن به معنای ناکارآمدی عمل نیست. به یقین رحمت جایی اعمال می شود که فرد با اَعمال، خود را به جایگاهی رسانده باشد؛ نه آن که هیچ نقطه مثبت و عمل خداپسندی در پرونده اش ثبت نشده باشد.

به هر حال، رحمت، اصلی است که بر خداوند واجب است؛ یعنی خودش این اصل را در ارتباط با بندگانش بر خویش واجب نموده است. در دعای ابو حمزه ثمالی آمده است: «تو بر ذات خویش رأفت و رحمت به بندگان را لازم کرده ای.»

از دیگر سو، شمول رحمت خداوند به معنای غضب نکردن او نیست. برخی از اعمال انسانها غضب و تنبیه از جانب او را می طلبد؛ ولی مسأله مهم این است که با وجود رحمت و غضب داشتن، رحمت او بر غضبش پیشی می گیرد. این مسأله، بحثی را در معارف دینی دامن زد تحت عنوان «رحمت سابقه»؛ یعنی رحمتی که از غضب سبقت می گیرد؛ چنان که در دعای جوشن کبیر می خوانیم: «یا مَن وَسِعَت کلَّ شی ءٍ رحمتُهُ، یا مَنْ سَبَقَت رحمتُه غضبَه» یعنی: ای آن که رحمت واسعه اش همه اشیاء را فرا گرفته، ای آن که رحمتش بر غضبش سبقت گرفته است.

بنابراین، اصل رحمت الهی، از اصولی است که می توان بر نجات اکثریت انسانها استدلال کرد. علامه شهید مطهری در این زمینه می نویسد:

«در نظام هستی، اصالت از آن رحمت و سعادت و رستگاری است و کفرها و فسقها و شُرور، عارضی و غیراصیل می باشند و همواره آنچه که عارضی است به سبب جاذبه رحمت تا حدی که ممکن است برطرف می گردد. وجود امدادهای غیبی و تأییدات رحمانی یکی از شواهد غلبه رحمت بر غضب است. مغفرت پروردگار و زایل ساختن عوارض گناه، یکی دیگر از شواهد تسلّط و مهربانی او بر غضب و قهر می باشد».[۲۴]

حضرت رسول در جمله بسیار زیبایی می فرماید: «چیزی جز عمل توأم با رحمت خدا سبب رستگاری نمی گردد.»[۲۵]

همانگونه که بحث شد، مقام رحمانیت، بر تمام موجودات عالم غیب و شهادت احاطه دارد و برخی آیات و روایات به صراحت بر این سخن دلالت می کنند. خداوند در آیه معروف ۱۵۶ اعراف می فرماید:

«رَحْمَتِی وَسِعَتْ کلَّ شَیءٍ» یعنی: رحمت من همه موجودات را فرا گرفته است.

افزون بر متون قرآنی و ادعیه ما، روایات نیز به وضوح به این مسأله پرداخته و بر سبقت رحمت بر خشم تأکید می ورزند.[۲۶]

از این رو، دست کم در زمینه رحمت نمی توان جهان آخرت را با دنیا مقایسه کرد؛ بنای آن عالم بر تفضّل و رحمت است؛ آنجا همانگونه که بندگانِ گناهکارِ لجوج، از غضب خداوند در امان نیستند، بندگان گناهکار تائب نیز از رحمت او بی بهره نخواهند بود. در حدیث آمده که حق تعالی به نحوی در قیامت بسط بساط رحمت می کند که شیطان به مغفرت او طمع می کند.[۲۷]

وقتی رحمت او بی پایان است، چرا ما طمع به رحمت او نکنیم و خود و اکثر انسانها را مرحوم ندانیم؟ وقتی آیات گویایی مانند آیه ۱۵۶ اعراف داریم، چه جایی برای تمسک به آیات وعید است؟ اگر چه نباید از آن غافل بود و رحمت بی کران خداوند نباید باعث غرور و خودفراموشی شود که سبب خدا فراموشی خواهد بود.

دریای رحمت الهی، آن قدر وسیع است که همه موجودات را در بر می گیرد. البته اهل تقوی و نیکوکاران مشمول رحمت خاصه الهی اند. خداوند رحمت را بر خویشتن واجب کرده است.[۲۸]

حتی شخص پیغمبر صلی الله علیه و آلهچشم امیدش را به رحمت بی پایان پروردگار دوخته و نجات و پیروزی خود را از او می طلبد. این سخنِ برگرفته از آیه ۱۶ سوره انعام به کسانی که برای پیامبران در برابر خدا دستگاه مستقلی قائل بودند – همانند مسیحیان که مسیح را ناجی و نجات دهنده می دانستند – صریحا پاسخ می دهد که حتی پیامبران نیاز به رحمت او دارند![۲۹]

۴- اصل سلامت

از اصول دیگری که از اصل رحمت و سبقت آن بر غضب می توان نتیجه گرفت، اصل سلامت است؛ سلامتی که برخاسته از سرشت و طبیعت انسان باشد؛ زیرا خداوند همه را بر فطرت پاک و سالم آفریده است؛ فطرتی که خیر انسان را خواسته و راهبر انسان به سوی خیر مطلق است. از این رو، خداگرایی و خداپرستی به صورت یک فطرت در درون جان همه انسانها قرار دارد. به عبارتی دیگر، همانگونه که دلایل عقلی و منطقی به انسان جهت می دهد، در درون جان او نیز کشش ها و جاذبه هایی وجود دارد که گاهی آگاهانه و گاه ناخودآگاه به او خط می دهند. مقصود این نوشتار قسم اول است؛ یعنی جاذبه های آگاهانه که همان فطرت می باشد؛ نه ناخودآگاه که غریزه نامیده می شود.

البته این جاذبه درونی که انسان را به سوی خوبیها سوق می دهد، در جهان فیزیک نیز قابل درک است؛ چنان که نقش گلبولهای سفید در خون برای دفاع و حفظ سلامت بدن است؛ یعنی اگر دقتی در نظام فیزیک عالم بنماییم، حق تعالی مکانیسم سالم سازی محیط و طبیعت و هستی ها را در آن لحاظ کرده است. خداوند از لحاظ معنوی نیز برای حفظ سلامت و پاکی روح انسان مکانیسم های گوناگونی قرار داد که «آفرینش انسانها بر طبق فطرت پاک» در رأس آنهاست. چنین آفرینشی باعث شده است که حتی انسان در شدائد و سختیها به یک نیروی مرموز ماورای طبیعی پناه ببرد و این رجوع به آن نیروی مرموز برای حل مشکلات، گواهی بر اصالت این جاذبه درونی و الهام فطری است.[۳۰]

چنان که از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله روایتی نقل شده است که نشان می دهد هر نوزادی بر فطرت اسلام و دین خالی از شرک متولد می شود و رنگهایی مانند یهودیت و نصرانیت، از طریق پدر و مادر به آنها القا می گردد.[۳۱]

بنابراین، یکی از چیزهایی که می تواند عامل نجات انسانها شود، آن نیروی درونی است که در آنها به ودیعه نهاده شده است تا ایشان را از انحراف حفظ نماید و طعم شیرین رستگاری را به آنها بچشاند. استاد مطهری می فرمایند:

«همواره در جهان، اصالت از آن سلامت و صحت است و مرضها و بیماریها استثنایی و اتفاقی اند… در سرشت هر موجودی که از مسیر اصلی خود منحرف گردیده است کششی وجود دارد که او را به سوی حالت اولیه باز می گرداند. به اصطلاح فلاسفه، در هر طبیعت که گرفتار قسر گردد، میلی برای رجعت به حالت طبیعت پدید می آید؛ یعنی همیشه در جهان نیروی گریز از انحراف و توجه به سلامت و صحت حکمفرماست».[۳۲]

یکی از بحثهایی که

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.