پاورپوینت کامل انقلاب اسلامی در عرصه؛ پیامدها و دستاوردها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل انقلاب اسلامی در عرصه؛ پیامدها و دستاوردها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل انقلاب اسلامی در عرصه؛ پیامدها و دستاوردها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل انقلاب اسلامی در عرصه؛ پیامدها و دستاوردها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
مرتضی شیرودی[۱]
چکیده:
انقلاب اسلامی، پس از دو دهه مبارزه امام خمینی رحمه الله، مردم و روحانیت با رژیم پهلوی، در بهمن ۱۳۵۷ به پیروزی رسید. پیروزی این انقلاب، تعجب همگان را برانگیخت؛ زیرا اولاً مردمی بدون سلاح، رژیمی با سابقه تمدنی ۲۵۰۰ ساله را به زیر کشیدند.
ثانیا قدرتهای حامی آن، بویژه آمریکا، نتوانستند مانع سقوط یکی از مهمترین متحدین خود در منطقه خاورمیانه شوند، اما آیا این انقلاب عظیم، به استثنای ساقط کردن رژیم پهلوی، پیامد و دستاورد دیگری هم داشته است؟ نوشتار حاضر می کوشد پاسخی برای پرسش فوق بیابد.
پیامدهای انقلاب اسلامی در عرصه بین المللی[۲]
پیروزی انقلاب اسلامی با شعار نه شرقی ونه غربی باعث شد تا این اندیشه انقلاب را، همان کسانی جهانی کنند که شعار سلبی انقلاب علیه آنان بود. جابجایی نظامی که پس از جنگ اول و دوم جهانی شکل گرفت، به شدت حال و هوای ایدئولوژیک داشت.
فرهنگ سیاسی ابتدا در یک کلیت به غرب و شرق تقسیم شد و ظاهرا دو ایدئولوژی که یک سویش کمونیسم بود و سوی دیگرش، لیبرالیسم، روی درروی هم قرار گرفتند. در دل لیبرالیسم نیز، ده ها ایسم ظهور کرد و بخش وسیعی از مکاتب گوناگون از اومانسیم تا فاشیسم را در خود جای داد.
تمام ایسمها در شیوه حکومتی، لائیسم را تبلیغ می کردند. تبلیغات چنان توفنده بود که حتی مسلمانانی که می خواستند جمهوری تشکیل دهند، راه گریزی جز لائیسم پیش پای خود نمی دیدند. در چنین شرایطی، گاندی شجاعانه حرفهایی را به زبان می راند که گاه خبرگزاریها این جملات را به عنوان طنز سال مخابره می کردند، اما کم کم این سخنان جدی شد و هواداران بسیار یافت تا جایی که وقتی پاکستان از هند جدا شد، نام آن را جمهوری اسلامی پاکستان گذاشتند.[۳]
اولین شوک جدی که در این قرن بر اندیشه لائیسم وارد شد و بسیاری از مطبوعات جهان به عنوان جملاتی جنجالی، آن را در صفحه اول، با خطی درشت درج کردند، از رهبر بزرگ هند، گاندی بود: برای من سیاست محروم از مذهب، کثافتی است که همواره باید از آن اجتناب داشت.
سیاست با سرنوشت ملتها بستگی دارد و آنچه با رفاه ملتها مربوط می شود، باید برای کسی که تمایلات مذهبی دارد یا به عبارت دیگر، جستجو کننده خدا و حقیقت است، مورد توجه و علاقه باشد. در نظر من خدا و حقیقت کلماتی مترادف یکدیگرند و اگر کسی به من بگوید که خدا، خدای ناراستی و خدای شکنجه و آزار است، من از پرستش چنین خدایی سر می پیچم. از این رو در سیاست نیز، ما باید سلطنت خداوند را برقرار سازیم.
سلطنت خداوند در غرب، به علت حاکمیت نادرست و طولانی کلیسا، به واژه ناپسندی تبدیل شد و در پی آن، صدها سال دستگاه تبلیغی غرب، تلاش کرد سیاست جدا از مذهب را به جهانیان تلقین و تحمیل نماید.
در این باره، ده ها هزار مقاله، کتاب، سخنرانی و فیلم تولید و منتشر شد، اما کلام گاندی که توانسته بود، بانظریه عدم خشونت، ابهت یک امپراطوری کهنه کار را بشکند و سیصد میلیون گرسنه برهنه بی سواد را آزاد سازد، شگفتی ای ایجاد کرد که از معنویت گرایی سیاسی برآمده بود.
شگفت آورتر این که، معنویت گرایی را در عالیترین شکل دموکراسی بروز داد.[۴] وقتی امام خمینی رحمه اللههم سخن از انفکاک ناپذیری سیاست و دیانت به میان آورد، نظم لائیسم، این اندیشه مدعی فراگیری در عرصه حکومت داری، شکاف بیشتری برداشت.
امام با نزدیک به نیم قرن مشاهده و تجربه، از ساختار نظام بین الملل چنین دریافته بودند که دیگر، وضعیت به گونه ای نیست که کشورهای ابرقدرت، بتوانند بر تمام شؤون مردم جهان حکم برانند. در یکی از سخنانشان، سخنی به این مضمون فرمود: گذشت آن زمانی که قدرتها هر کاری می خواستند، می توانستند انجام دهند.[۵] دائما هشدار می دادند که هر چه بدبختی داریم، به علت دخالت قدرتهای بزرگ است که حتی برای ما شاه تعیین می کنند. امام با این بینش، تحول اجتماعی را هدایت کرد.
اولین اثر مهم و شگرف این انقلاب، (که در تاریخ هیچ انقلابی سابقه نداشت) این است که اساس نظام اسلامی، به همه پرسی گذاشته شد. به رفراندم گذاشتن یک نظام نه تنها عملی شگفت، بلکه اندیشه ای فراتر از دموکراسی است. از این رو، جانشینی برای جهان خسته از لیبرال دموکراسی شد.
سرعت بخشیدن به تدوین قانون اساسی نیز، از شگفتی های دیگر بود که بخشی از آن، با ترسیم اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی، نظام سلطه جهانی را به چالش می طلبید. جالبتر آن که در این انقلاب، مردم خبرگانی را انتخاب می کنند تا تدوین قانون اساسی نیز بر اساس رأی مردم باشد.
پس از تدوین، مراجعه به آرای عمومی اغراق آمیز جلوه می کرد، ولی گویا این اغراق، ضروری بود تا جای هیچ شبهه ای نباشد که در اندیشه جدایی ناپذیری سیاست و دیانت، دیانت مقوله ای در کنار سیاست نیست، بلکه عین آن است؛[۶] پیامی که جهانیان را به تعمق در ضرورت همگن بودن دین و دولت فرا می خواند.
اگر این انقلاب در همین مرحله ساقط می شد، این اندیشه نیز، ساقط شده تلقی می شد و اگر شرایط به گونه ای فراهم می شد که انقلاب (هر چند به طور موقت) دست از شعارهای اصلی خود برمی داشت، شاید حکومت می ماند، اما اندیشه آن استحاله می شد. به همین جهت، براندازی، جنگ خیابانی و جنگ تحمیلی، تدارک دیده شد، تا واقعا به براندازی منجر شود و یا شعارهایی که نمود یک اندیشه بود، تعدیل گردد.
اما هیچ کدام نتوانست امام و رهبران انقلاب را یک گام از دموکراسی و مردم سالاری عقب بنشاند. در اوج جنگ به مسؤولان نظام اجازه داده شد، مجلس از حق قانونی خود برای استیضاح اولین رئیس جمهور (که فرماندهی جنگ را نیز عهده دار بود) استفاده کند اما اجازه ندادند پیشنهاد «دولت نظامی» به منظور بهتر اداره شدن جنگ، طرح گردد؛ حتی اجازه ندادند مخارج انتخابات در دوران جنگ و تحریم، صرف جبهه ها شود، بلکه برعکس توصیه می کردند که حتی یک روز، انتخابات مجلس شورا، مجلس خبرگان و ریاست جمهوری عقب نیفتد؛ در صورتی که بعد از مشروطه، و حتی در دهه ۱۳۲۰، به علت تعطیلی مجلس ماه ها کشور بدون مجلس اداره گردید.
امام خمینی رحمه الله بسیار آگاهانه، رفتاری را در پیش گرفت که شاید در زمان خود، دوگانه جلوه می کرد، اما با بررسی دقیقتر، درمی یابیم که دو وجه یک موضوع بوده است؛ از سویی انتقادهای شدیدی به سازمانهای بین المللی، بویژه به سازمانهایی که موضوع آنها حقوق بشر بود، داشت و از سوی دیگر، اجازه نمی دادند شعارهایی که علیه سازمانهای بین المللی در مطبوعات، سخنرانیها و تظاهرات خیابانی داده می شد و احتمال داشت تا آنجا پیش برود که واقعا منجر به خارج شدن ایران از آنها شود.
حتی وقتی در جنگ شواهدی نشان می داد که بعضی از سازمانهای بین المللی، مانند جاسوس عمل می کنند، باز هم مانع بیرون آمدن از این سازمانهای بین المللی می شد و این خود می توانست بخشی از قدرت جهانی را از کشورهای قدرتمند، به سازمانهایی انتقال دهد که هرچند قدرت ها در آنها اعمال نفوذ می کردند، اما اعمال نفوذ، متقابل بود.
اگر بگوییم سازمانهای بین المللی پس از انقلاب اسلامی، توانمندتر از سابق به ایفای نقش می پردازند، سخن گزافی نیست. هر چند مسؤولان ایرانی، انتقادهای فراوانی در مورد سازمانهای بین المللی مطرح می کردند، اما طرحها و پیشنهادهای فراوانی نیز به آن سازمانها ارائه می کردند.
مهمتر آن که پیشنهادهای جمهوری اسلامی ایران با تغییراتی در آن و یا بدون تغییر، به تصویب می رسید؛ در نتیجه، این را هم می توان بیان داشت که به رغم بی تجربگی سیاسی، درکی از نظام بین الملل وجود داشت که با جوهره نظامی که در حال تغییر شکل بود مطابق بود.
این امر دلالت می کند که تعیین موضوع در نظام فعلی بین المللی، چندان مرتبط به قدرت، به مفهوم کلاسیک آن نیست. به دیگر عبارت، نظامی که بر جهان فعلی حکم می راند و آمریکا تلاش دارد آن را به نفع خویش حفظ نماید، فارغ از مقوله توان قوا، موضوع تعیین می کند.
آمریکا گرچه با قدرت نظامی اقتصادی، سرانجام توانست در خلیج فارس و افغانستان حضور یابد و یا به عراق حمله کند، اما با این قدرت در دهه اخیر نتوانسته است هیچ موضوعی را در دستور کار معادلات جهانی قرار دهد و پیروزمندانه تا به آخر پیش ببرد.
وقتی شوروی فرو ریخت فوکویاما[۷] بحث پایان تاریخ را مطرح کرد و تمام نهادهای سیاسی ایالات متحده آمریکا بسیج شدند تا این نظریه را در سطح جهانی به طور جدی عمومی کنند. این نظریه به تمام زبانهای زنده دنیا ترجمه شد و میلیونها ساعت در سراسر جهان مورد بحث و گفتگو قرار گرفت و صدها مقاله علیه آن نوشته شد، ولی عاقبت در گوشه ای از تاریخ بایگانی گردید.
این مسأله بدان معنا بود که نظام تک قطبی شدن جهان، مورد پسند و اقبال اندیشمندان و دولتها، نخبگان سیاسی و فرهنگی قرار نگرفت. رویارویی با «برخورد تمدنها» موضوع دیگری بود که توسط ساموئل هانتینگتون طرح شد. این ایده با پشتوانه قویتری در سطح جهان مطرح گشت.
این مسأله هم، به همان میزان که اذهان را مشغول کرد، مورد نقد قرار گرفت. عدم پذیرش چنین ایده هایی به معنای آن بود که قدرت نظامی، اقتصادی، تکنولوژیکی و حتی اطلاعاتی قادر نیست موضوعی که ذاتا قابلیت برجسته شدن را ندارد، به عنوان موادی از موضوع های طرح شدنی در نظام بین الملل، در دستور کار قرار دهد، با وجود این، گفتگوی تمدنها بدون پشتوانه اقتصادی یا نظامی، بیولوژیکی و اطلاعاتی توانسته است، بدون مخالف جای خود را باز کند و با رأی بالای اعضای سازمان ملل در مجمع عمومی به رسمیت شناخته شود.
مهمترین و اساسی ترین پشتوانه آن، اندیشه ای بود که از ابتدای انقلاب تاکنون نتوانسته، موردنقد جدی نخبگان ملل مختلف قرار گیرد، بلکه به برکت شیشه ای شدن[۸] جهان، از پس تبلیغات نادرست، تصویری قابل احترام و دوست داشتنی از خود ترسیم کرده است. فهرستی از بازتابهای این اندیشه که توانست، آگاهانه و ناخودآگاه به اذهان نخبگان و حتی مردم عادی جهان تلنگر بزند، عبارتند از:
الف) توجه عمیق به دموکراسی ومردم سالاری؛
ب) بنانهادن سیاست خارجی بر بنیانهای مصالح بشری بدون نفی ملیت. پذیرش پناهندگان افغانی درایران، یکی از نمونه های بارز چنین اندیشه ای است. اگر چه افغانیها در ایران نیروی کار فعالی بودند، اما هرگز پناه دادن به افغانیها برای استفاده از نیروی کار آنها نبود بلکه وظیفه الهی و انسانی تلقی گردید. پناه دادن به آوارگان عراقی اوج نمایش کارایی این اندیشه است؛ اندیشه ای که فارغ از سود و زیان، به بشر می اندیشد، حتی به سرنوشت کسانی که با آنها سابقه تخاصم داشته، علاقه مند است.
در حمله نیروهای چند ملیتی به عراق هنوز دردهای مردم ایران از حمله عراق به کشورشان، فراموش نشده بود که حدود یک میلیون و سیصد هزار عراقی، به ایران پناه آوردند. مردم ایران با ارائه کمکهای فراوان به آنها، تحسین جهانیان را برانگیختند.
به علاوه، برخی از رسانه های خارجی، برای برانگیختن افکار عمومی علیه ایران، این کمکها را کمکی به رژیم تجاوزکار عراق، قلمداد می کردند و به همین جهت، به انتشار بی سابقه کمکهای مردم ایران به آوارگان پرداختند؛ غافل از آن که جلوه های انسانی این صحنه ها، چهره زیبایی از ایرانیان را نزد افکار عمومی جهان، ترسیم کرد و صفحه ای درخشان از خصلتهای والای انسانی در انظار جهانیان بر جای گذاشت.
دستاوردهای بشری در زمینه حقوق بین الملل، مورد احترام چنین اندیشه ای بوده و نارسایی آن، نقد می شد، اما نقد آن به لجبازی و بی حرمتی نیانجامید. احترام به مرزهای شناخته شده بین المللی، رعایت مقررات بین المللی جنگ، عدم تولید سلاحهای کشتار جمعی، رفتار با اسرا، پرداخت بدهی ها حتی در شرایط تحریم اقتصادی، توجه به قوانین بین المللی و محترم شمردن حقوق اقلیتها، نمونه هایی است که بیش از حد انتظار، مورد توجه جمهوری اسلامی بوده است؛ حال آن که بسیاری از کشورها در وضعیت بهتر و شرایط آسان تر از ایران، این مقررات را نادیده گرفته اند.
مبارزه با فحشا، مبارزه با قاچاق مواد مخدر، مبارزه با تروریسم، مبارزه با بی سوادی و مبارزه با ظلم، حتی در بیرون از مرزها، سرلوحه رفتار یک نظام سیاسی مبتنی بر دین بوده است. خلاقیت در عرصه های سیاسی، زاییده اندیشه ای است که نخبگان سیاسی جهان بدان معترف بوده اند.
پیام حضرت امام رحمه الله به گورباچف،[۹] نمونه بارزی از این خلاقیت است که همگان را به شگفتی و حتی دشمنان را به تحسین واداشت. این پیام، بر اساس اصل دعوت، که اولین و مهمترین اصل سیاست خارجی می باشد، شکل گرفته است. اگر چه محتوای آن را گورباچف در نیافت، اما در اغلب کشورها مورد بحث و بررسی نخبگان اجتماعی و سیاسی قرار گرفت.
بنابراین، می توان نظام بین المللی فعلی را نظم سیال نام نهاد.[۱۰] این نظم جدید در مقایسه با نظامهای گذشته وضعیت بین المللی بهتری دارد و اندیشه سیاسی امام خمینی رحمه الله و بنیادهای فکری انقلاب اسلامی هم، در سرعت و شتاب این نظم نقش داشته است و هم جهت آن را به سویی مطلوبتر، هدایت کرده است.
این تأثیرگذاری، ناشی از اندیشه نو همراه با معنویت گرایی سیاسی دین گرا و عملکردهای انسانی و اصولی ایرانیان و نظام جمهوری اسلامی در داخل و تعامل صحیح با سازمانها و حقوق بین الملل بوده است. سیال بودن نظام فعلی بین المللی، بازیگران اصلی را از سطح کشورها به سطوح سازمانهای بین المللی و شرکتهای چند ملیتی با هویت مستقل از قدرتهای جهانی گسترش داد. این نظام، سبب کاهش ایفای نقش سازمانهای لابی بین المللی و قدرتهای برتر می شود.
از پیامدهای دیگر انقلاب اسلامی در عرصه بین المللی، تغییر در ساختار و روابط قدرت منطقه ای و بین المللی است. بعد از دهه ۱۳۳۰، ایران به عنوان بزرگترین پایگاه آمریکا و غرب، در کنترل منطقه خلیج فارس، و خاورمیانه در کنار اسرائیل قرار گرفت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، با نفی وابستگی های سیاسی، عملاً این پایگاه، حذف و کشورهای منطقه ای به سمت تشکیل سازمانهای همکاری منطقه ای تمایل پیدا کردند.
به رغم همه تبلیغات آمریکا و انگلستان در ایجاد جو بی اعتمادی بین دولتهای منطقه، این همکاریها گسترش یافت؛ مثلاً سازمان اکو[۱۱] که با همکاری ایران و ترکیه و پاکستان و البته با پیشنهاد ایران، تأسیس شد و بعدها، کشورهای حوزه قفقاز و آسیای میانه هم به عضویت آن درآمدند.
فعال شدن سازمان کنفرانس اسلامی و گسترش فعالیتهای بخشهای دیگر آن؛ همانند اتحادیه بین المجالس کشورهای اسلامی، فعال شدن سازمان غیر متعهدها[۱۲] و همکاریهای سه جانبه بین ایران و کشورهای منطقه ای همانند کمیسیون مشترک ایران، یونان و ارمنستان، ایران، ژاپن و افغانستان، ایران، ترکیه، مصر، اندونزی و مالزی و ایران، روسیه و هند، از دیگر همکاریهاست.
دستاوردهای داخلی انقلاب اسلامی
بی گمان انقلاب اسلامی (چنان که صاحب نظران علوم سیاسی و اجتماعی گفته اند)، از انقلابهای بزرگ محسوب می گردد؛ بدان جهت که بنیانهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی گذشته جامعه را واژگون و نظامی جدیدی بنا نهاد. اولین و مهمترین تغییر، دگرگونی ساخت قدرت و نظام سیاسی حاکم بر جامعه بود که ثمره آن، بنیان نظام جمهوری بر ویرانه نظام سلطنتی بود.
براساس همین دگرگونی، مشارکت سیاسی و اجتماعی مردم به شدت افزایش یافت. که مصداق آن را برگزاری بالغ بر بیست انتخابات که به گواهی همه صاحب نظران از سالمترین انتخابات جهان بودند و در آن، بالاترین سطوح حاکمیت تا رده های پایین تر با آرای مستقیم و غیرمستقیم انتخاب شدند، می توان دید.
تغییر بافت، ترکیب و گرایش نخبگان شرکت کننده در ساختار قدرت با گذشته، بسیار متفاوت است. ملاکهای تعیین و انتخاب آنان نیز، در قانون و افکار عمومی تغییر یافت. اشرافیت و نفوذ صاحبان سرمایه ونظامیان و بستگان هزار فامیل، فرو ریخت. مردم، اغلب از میان چهره های طبقات متوسط و پایین جامعه دست به گزینش زدند و در چنین فضایی، دسترسی به مسؤولان که منتخبان مردمند، بسیار آسانتر از گذشته گردید.
به دلیل وابستگی حکومت پهلوی به قدرتهای استعماری غرب و از طرفی وابستگی آن قدرتها به صهیونیسم بین الملل و جانبداری کامل از اسرائیل، غربیان هرگز نگذاشتند که ایران به یک قدرت مستقل صنعتی، نظامی و اقتصادی در منطقه تبدیل شود و از این جهت، به گفته خانم نیکی کدی، اندیشمند آمریکایی و استاد دانشگاه کالیفرنیا، پروژه های صنعتی و اقتصادی زمان شاه، طرحهای بی جهت بزرگی بودند که چندان مطابق شرایط ایران طراحی نشده و اسراف گرانه، گران و پرخرج بودند و به طور عمده نیز، جز ناکامی اقتصادی به بار نمی آوردند.[۱۳]
به نظر او، پروژه های صنعتی زمانشاه، بیشتر جبنه نمایشی داشته است و در کنار آن، اسلحه های فوق پیچیده و گران خریداری می شد.[۱۴] کالاهای لوکس و تجملی مصرفی، اتکای اقتصادی ایران به غرب را به شدت افزایش می داد و منافع آنها، عمدتا به جیب شرکتهای آمریکایی می رفت.[۱۵]
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، با ملی کردن سرمایه های بزرگ، بانکها و شرکتهای بیمه، از نفوذ و قدرت شرکتهای بین المللی کاسته و نظام اقتصادی جدیدی پی ریزی شد. گرچه، تا حدی به جهت فقدان مدیریتهای صحیح و علل دیگر، در بخش اقتصاد از آرمانهای اصلی انقلاب فاصله کمی ایجاد شد، اما نباید طرد و نفی نظام سرمایه داری مبتنی بر منافع شرکتهای بین المللی وتوسعه سرمایه گذاریهای صورت گرفته در بخشهایی که منافع آن، به نفع طبقات متوسط و پایین جامعه بود را نادیده گرفت.
همچنین، آنچه براساس برنامه توسعه اقتصادی و اجتماعی اول، دوم و برنامه سوم صورت گرفت، باعث توسعه و بهسازی و ایجاد زیرساختهای اساسی و مهم اقتصادی کشور گردید مانند ساخت سدها و مهار آبها و توسعه ارتباطات و تأسیس شرکتهای پتروشیمی و پرداختن به زیرساختهای راه و ترابری و صنایع نظامی.[۱۶] در مسائل اقتصادی، همچنین، باید بازسازی مناطق تخریب شده هفده شهر کشور، صدها روستا و تأسیسات فراوان اقتصادی و خدماتی مدنظر باشد که هزینه های گزافی را به خود اختصاص داد. ارتقای دانش عمومی، توسعه آموزش عالی و مراکز مهارت آموزی، منجر به توسعه و رشد طبقات اجتماعی شد.
تغییر ارزشها
از مهمترین عوامل انقلاب و آثار تحول انقلابی، تغییر ارزشهاست. ارزشها تعیین کننده رفتار، کنشها و واکنشها در اجتماعند. بنابراین، تغییر گرایش و گسترش فرهنگ ایرانی و اسلامی در دو دهه و نیم گذشته، در پی ریزی نهادها و بنیادهای جدید، مشارکت سیاسی و اجتماعی مؤثر افتاد، و مهمتر از همه، اعتماد به نفس و روحیه خودباوری، احساس مسؤولیت در مسائل اجتماعی، سیاسی و تحولات عظیم فرهنگی و آموزشی را تقویت کرد. افزایش انتظارات و محق دانستن خود برای دست یابی به موقعیت بهتر و برتر و نفی تلقیهای اشراف مآبانه برای حاکمان و مدیران و برتری جویی ها و فروریختن ترس و واهمه از قدرت نیروهای امنیتی، از همین تغییرات حاصل آمد.[۱۷]
استقلال سیاسی
از دستاوردهای مهم و نخستین گام در عینیت بخشیدن به آرمانهای انقلاب، استقلال سیاسی بود. در روند فعالیت انقلاب، رهبری انقلاب با اتکا به اراده ملی، بدون کمک گرفتن از قدرت و نیروهای خارجی، جنبش دینی را تا سرنگونی نظام پهلوی رهبری کرد. در مراحل بعدی، همواره حفظ و صیانت از استقلال سیاسی مورد توجه مسؤولان و مردم ایران بوده است.
استقلال سیاسی در روند انقلاب به دلیل رفتار ناپسند قدرتهای بزرگ با ایرانیان در طول دو سده، با حساسیت زیاد مورد تأکید مردم قرار گرفت و در روند انقلاب، در شعارها و تظاهرات و… به صراحت آن را از محوریترین خواسته هایشان بیان داشتند. کسب قدرت سیاسی از زاویه استقلال اقتصادی و از طریق استقلال اهرم قدرت، برای مردم مطلوب بود.
قدرتهای خارجی در جهان سوم، همواره برای دست یابی به منابع اقتصادی و بهره جویی از بازار مصرف آنها، دولتهای حاکم و مهره های سیاسی را در اختیار داشتند. وابستگی فکری و عملی این رهبران، زمینه های لازم را برای ورود استعمارگران و چپاول سرمایه های ملی فراهم کرد.
این شیوه استیلای قدرتهای خارجی، مورد اعتراض همه ملتهای مظلوم و ستمدیده در کشورهای مختلف جهان بود. آنچه امروز در بسیاری از کشورها و… مشاهده می شود، نمونه هایی از همین سیاستها می باشد. این تجربه، انگیزه اصلی مردم ایران در نفی نفوذ و حضور قدرتهای خارجی در تأثیرگذاری آنان در تصمیم های سیاسی و اقتصادی مدیران سیاسی کشور بود.
به همین جهت، سیاستهای برخی مدیران نظام در اوایل انقلاب، در ایجاد روابط با قدرتهای بزرگ، با تردید و بی اعتمادی مردم روبرو می شد. بی تردید، در عرصه عمل نمی توان به راحتی اعمال سیاسی را از افعال، رفتار فرهنگی و اقتصادی تمیز داد و تفکیک کرد. پیچیدگی روابط بین الملل بر این مشکل افزود، اما نمی توان نگرش و باور مردم را در استقلال سیاسی نادیده گرفت.
تا زمانی که ملتها به این باور نرسند که می توان و باید جدا از اعمال نفوذ قدرتها و بیرون از خواست آنان، در قبال سرنوشت و مصالح کشور تصمیم گیری کرد، نمی توان به یک استقلال سیاسی دست یافت. اگر ملتی ترقی و سعادت خویش را در بیرون و در ارزشها و فرهنگ بیگانگان دید، نمی تواند در مسائل سیاسی به استقلال عمل دست یابد.
انقلاب اسلامی ابتدا به نفی وابستگی فکری و فرهنگی پرداخت و از هویت و فرهنگ ایرانی، ارزشهایی از درون فرهنگ ایرانی و دین اسلام ارائه داد که به نفی سلطه پذیری می پرداخت. این نفی سلطه، در عرصه تصمیم سازی و تصمیم گیری ملی، چیزی جز استقلال عمل از قدرتها و منابع نفوذ و سلطه بین المللی نبود.
بنابراین، انقلاب در نفس و قلب انسانها، در قالبها، باورها و معرفت نوینی که نسبت به هستی پیدا می شود، جوانه می زند و از آن پس، از قلمرو آرمان اجتماعی، تا مرحله حذف نظام موجود و تحقق نظام مطلوب که مقطع فعلیت آن است، ادامه می یابد.[۱۸]
انقلاب اسلامی به همت پیشگامان اندیشه نوین دینی و اجتماعی، راه بازگشت به فرهنگ خودی را جستجو کرد؛ جهان اسلام را که از آغاز نفوذ استعمار از هم گسیخته و دچار پراکندگی شده بود، باردیگر، مرکز ثقل فکر انقلابی در جهان قرار داد و رفع تسلط استعمار بر جامعه اسلامی و بیداری و خود آگاهی امت اسلام را تسریع کرد.[۱۹]
بنابراین، استقلال سیاسی را با توجه به مطالب گذشته می توان چنین تعریف کرد: تصمیم گیری و فرآیند تصمیم سازی درباره سرنوشت جامعه و کشور و سیاست گذاری درباره امنیت و منافع ملی در درون مرزهای ملی به وسیله نیروهای ملی و مردمی، نه بیگانگان با منبا قراردادن منافع ملی و مصالح نظام در کشور. اگر چنین فرایندی، پشتوانه های فرهنگی و ایدئولوژیک قوی و غنی داشته باشد، تحقیق و دست یابی به آن امکان پذیر خواهد بود.
بر این اساس، به گواهی همه صاحب نظران و صاحبان قدرت بین المللی و دولت مردان خارجی، ایران از مستقل ترین کشورهای جهان در عرصه سیاسی، در دو دهه و نیم اخیر بوده است. در هیچ مقطعی در دوران معاصر، ایران به این میزان از استقلال سیاسی دسته نیافته بود. یکی از کارشناسان سیاسی می نویسد:
«در قرن اخیر تا قبل از انقلاب اسلامی، کشور هیچ گاه سیاست خارجی کاملاً مستقل نداشته است. اگر هم در دوره های کوتاهی مانند اوایل مشروطیت، سالهای نهضت ملی نفت، تا حدودی سیاست مستقل تجربه شد، این دوره های کوتاه به آستانه ای نرسید که بتوان گفت یک تجربه بسامان از خود باقی گذاشته باشد.»[۲۰]
اصل نه شرقی و نه غربی که بر اساس اندیشه امام خمینی رحمه الله مبنای سیاست خارجی ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی قرار گرفت، از مصادیق مهم استقلال سیاسی است. اندیشه اسلامی و تجربه تاریخی مردم ایران، در انقلاب اسلامی، این ره آورد مهم را به ارمغان آورد.
یکی از زمینه های فشار فزاینده بین المللی از سوی قدرتهای بزرگ مانند آمریکا، بر ایران در دو دهه گذشته، ناشی از همین خصیصه بود که اگر این پیام انقلاب به تجربه موفق بدل شود، به سرعت در بین دولتها و ملتهای دیگر سریان پیدا خواهد کرد. از این رو، با تمام قدرت و امکانات در صدد ناکام جلوه دادن این سیاستند. به رغم همه آن تلاشها، این پیام در عرصه بین المللی و در افکار عمومی ملتها جای خویش را باز و تغییرات مشهودی ایجاد کرده است.
چالش در روابط ایران و آمریکا
در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، دولت مردان آمریکا که با شکست فضاحت بار در ایران، علاوه بر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 