پاورپوینت کامل هرمنوتیک فلسفی و قرائتهای مختلف از دین ۷۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل هرمنوتیک فلسفی و قرائتهای مختلف از دین ۷۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هرمنوتیک فلسفی و قرائتهای مختلف از دین ۷۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل هرمنوتیک فلسفی و قرائتهای مختلف از دین ۷۷ اسلاید در PowerPoint :

>

حسن رضایی مهر[۱]

چکیده:

هرمنوتیک شامل مجموعه بحثهایی درباره تفسیر متن و فهم آن است. در واقع، علمی است که متکفل بیان شیوه فهم و مکانیزم تفسیر متون است. برای هرمنوتیک می توان دو اصطلاح عام و خاص تصور کرد. اصطلاح عام آن، هر نوع پژوهشی را در باب تفسیر متن شامل می شود و اصطلاح خاص آن ناظر به مباحثی است که معنای متن را با توجه به فضای فرهنگی و علمی ذهن مخاطب در نظر می گیرد. هرمنوتیک فلسفی رویکردی جدید در باب تفسیر متن است که مبتنی بر مفسرمحوری است. نظریه قرائتهای مختلف از دین، مبتنی بر همین مبنای تفسیری هرمنوتیک مدرن است. آنچه در پی می آید نگاهی منتقدانه به مبانی هرمنوتیک مدرن و قرائتهای مختلف از دین و نوع ارتباط آنها با یکدیگر است.

هرمنوتیک فلسفی یکی از رویکردهای مدرن در باب تفسیر متن به حساب می آید. خصوصیات مبنایی این رویکرد فلسفی به تفسیر متن، باعث شده است تا از سویی مورد توجه و بررسی اهل نظر و اندیشه قرار گیرد و از سویی دیگر منشأ پیدایش و یا مستند برخی مکتبهای فلسفی دیگر شود. بحث قرائتهای مختلف از دین که در سالهای اخیر مورد توجه و تبلیغ قرار گرفته، اثر پذیرفته از همین رویکرد فلسفی در باب تفسیر متن است؛ به گونه ای که می توان گفت پشتوانه مبنایی بحث قرائتهای مختلف از دین، هرمنوتیک فلسفی است. البته اثبات این نکته متوقف بر بیان حقیقت هرمنوتیک فلسفی و مبانی آن است تا از این رهگذر بتوان به میدان نقد و ارزیابی بحث قرائتهای مختلف از دین وارد شد. از این رو، بحث خود را با مطالبی در باب هرمنوتیک فلسفی آغاز می کنیم. البته پیش از آن، نگاهی معناشناسانه به مفهوم هرمنوتیک و برخی متعلقات آن لازم به نظر می رسد.

چیستی هرمنوتیک

هرمنوتیک[۲] از کلمه یونانی hermeneuien به معنای تفسیر کردن گرفته شده است. در اصطلاح هم،شامل مجموعه بحثهایی درباره تفسیر متن و فهم آن است. در قرون وسطا، هرمنوتیک را به معنای تفسیر و تأویل کتاب مقدس به کار می بردند و به تعبیر پل ریکور (از نظریه پردازان هرمنوتیک معاصر) علمی است که متکفل بیان شیوه فهم و مکانیزم تفسیر متون است.[۳] بنابراین، دو رکن اساسی و دو گزینه مهم قابل بررسی در این بحث وجود دارد: فهم و متن. در واقع، اجزای کلیدی هرمنوتیک این دو گزینه است. هم باید مکانیزم فهم تبیین شود و هم معنای متن مورد توجه قرار گیرد.

با توجه به قلمرو این بحث می توان برای هرمنوتیک دو اصطلاح عام و خاص تصور کرد. اصطلاح عام هرمنوتیک شامل هر نوع پژوهشی در باب تفسیر متن می شود و به تبع آن، در برگیرنده تمامی مکتبها و رویکردهای مختلف در زمینه تفسیر متن است. بنابر اصطلاح عام، مباحثی از قبیل بحث الفاظ اصول که به نوعی مرتبط با تفسیر و فهم متن و مراد مؤلف است، جزء مباحث تفسیر متن به حساب می آید. اصطلاح خاص این مفهوم هم ناظر به مباحثی است که معنای متن را در ارتباط با فضای علمی و فرهنگی مخاطب بررسی می کند. از این رو، دانشمندان هرمنوتیک به گروه خاصی که در این زمینه پژوهش می کنند، اطلاق می گردد. هرمنوتیک به معنای عام آن با پیدایش متن پیدا شده اما هرمنوتیک به معنای خاص آن و به عنوان شاخه ای از شاخه های علوم و علمی مستقل حدود دو یا سه قرن قدمت دارد که از آن به هرمنوتیک مدرن یاد می شود. شایان ذکر است که متن در این بحث شامل هر چیزی است که مفید معنایی باشد. بنابراین، غیر از مکتوبات، سخنان، اثرهای هنری، طبیعت، هستی و هر منظره ای که متضمن معنایی در درون خود است، متن محسوب می شود.

بنیانگذاران هرمنوتیک مدرن

در تاریخ این رشته علمی به اندیشمندان نام آوری برمی خوریم که هریک در استخوان بندی و ارتقای آن نقش اساسی داشته اند. اولین کسی که در باب هرمنوتیک کتاب نوشت، یوهان رامباخ بود که در سال ۱۷۲۳ کتابی با عنوان نهادهای هرمنوتیک قدسی نوشت. این کتاب را می توان سرآغاز هرمنوتیک نوین قلمداد کرد. کلادنیوس نیز در سال ۱۷۴۲ کتابی با عنوان درآمدی بر تفسیر از سخن ها و کتاب های خردمندانه نگاشت و در آن، این نکته را بیان کرد که در تفسیر متن، آنچه مهمترین محور به حساب می آید، نیت مؤلف است؛ زیرا ما در تفسیر متن به دنبال فهم مراد و مقصود مؤلف هستیم نه چیز دیگر.[۴] شلایرماخر نیز یکی از شخصیتهای مشهور، بلکه بنیانگذار این علم نوین قلمداد می گردد. اگوست بک و دیلتای از دیگر دانشمندان هرمنوتیک نوین به حساب می آیند که هر کدام با ارائه نظریه هایی، تحولاتی در هرمنوتیک به وجود آوردند.

در خصوص هرمنوتیک فلسفی باید گفت آنچه در این رویکردی فلسفی اتخاذ شده، غیر از رویکرد متداول در باب فهم است؛ یعنی فهم در این مکتب فلسفی، دست یابی به مراد و مقصود مؤلف متن نیست (چنان که کلادینوس و دیگران می پنداشتند) بلکه آنچه مهم است فهم مفسر است و این که مفسر از متن چه می فهمد. این رویکرد بر این مبنا استوار بود:

«آنچه ما قابل فهم می شماریم، معلول عوامل پنهان و مقدری است که فهم ما قبل از تفکر، واجد آن بوده است. به تعبیری می توان گفت تفسیر مستلزم پیش فرض است؛ یعنی هر تفسیری حتی تبیینهای علوم طبیعی نیازمند پیش فرض هستند. قبل از پرداختن به زمین شناسی ما سنگ و صخره را به عنوان سنگ و صخره فهم می کنیم و سپس بر روی آن مطالعه می نماییم.»[۵]

از آنجا که تکیه گاه این مکتب تفسیری، بر وجودشناسی است، هرمنوتیک فلسفی نامیده شده است. بر طبق گزاره های این مکتب، فهم ما از وجود و نیز وجود انسان، دقیقا در تفسیر ما از متون و فهم متن دخیل و تأثیرگذار است. بدیهی است نتیجه چنین رویکردی آن خواهد بود که تحقق فهم، دائما متوقف بر افق خاص مفسر است که در رتبه قبل از فهم متن قرار دارد و ما بدون سهم بخشی به آن افق خاص (که همان افق ذهنی مفسر است) نمی توانیم به هیچ فهمی از هیچ متنی نایل آییم. افق ذهنی مفسر هم، شامل پیش فرضها و پیش داوریهای ذهنی اوست که از وجود گرفته شده و مبتنی بر هستی شناسی و پدیدارشناسی است و طبعا در مراجعه به جهان و پدیدارها دائما تحول پذیر است؛ یعنی مفسر با یک سری پیش فرضها و پیش فهمهای ذهنی دائما متغیر به سراغ متن می رود. بنابراین، فرایند فهم چیزی جز اتحاد افق معنایی متن و افق معنایی مفسر نیست و آنچه را مفسر از متن با ملاحظه سلایق خود می فهمد مهم است نه کشف مراد مؤلف و از این روست که هرمنوتیک فلسفی در فرایند فهم، مفسر محور است نه مؤلف محور.

در تکوین هرمنوتیک فلسفی دو اندیشمند مؤثر بودند بلکه بانیان این رویکرد هرمنوتیکی خاص به شمار می آیند: هیدگر و گادامر. هیدگر وجودشناسی را به جای روش شناسی و معرفت شناسی قرار داد و هرمنوتیک را از حوزه معرفتی به حوزه فلسفی و وجودشناسی کشاند. گادامر، اندیشمندی لهستانی است که در برسلاو سابق (ورتسلاو فعلی) به دنیا آمد.[۶] او هرچند از شخصیتهایی مانند دیلتای متأثر شده بود، اما شاگرد هیدگر بود و بیشترین تأثیر را از او پذیرفت. گادامر در تبیین و تثبیت هرمنوتیک فلسفی، کوشش های ژرفی انجام داد؛ به گونه ای که شخصیت برجسته این مکتب فکری به حساب می آید.[۷]

زیرساختهای تفکر هیدگر و گادامر

مبنای فکری هیدگر و گادامر، دخالت پیش فرضها و ذهنیات مفسر در تفسیر متن است. هیدگر معتقد است برای هر تفسیری پیش فرض یا پیش فرضهایی لازم است. حتی تفسیرهای مربوط به علوم طبیعی، پیش فرض طلبند. پیش فرضی که ما از وجود یا وجود انسان داریم، کاملاً در تفسیر متون دخیل است. او معتقد است واژه ها دارای مفاهیم غیر متغیر مستقل از کاربردشان نیستند. بنابراین، گذشتگان از برخی مفاهیم چیزی می فهمیدند که ممکن است ما خلاف آن را بفهمیم. هیدگر در باب تفسیر یک متن به نحو قطعی، حرف صریحی ندارد، فقط قائل به تأثیر و دخالت پیش فرضهای مفسر در تفسیر متن است. به همین جهت، ممکن است این تفسیر در زمانهای مختلف، دستخوش تغییر و تبدل هم گردد.[۸]

گادامر نیز همین رویکرد یعنی دخالت سلایق و پیش فرضهای مفسر را در تفسیر و فهم متن دخیل می داند. به عبارتی، افق معنایی مفسر که همان انتظارات، پرسشها، عقاید و سلایق اوست، با افق معنایی متن ادغام می شود؛ بدین معنا که شناسنده (مفسر) با پیش فرضهای از پیش تعیین شده به سراغ متن می رود و هیچ متنی فارغ از افق معنایی مفسر، قابل فهم نیست.[۹] بدیهی است نتیجه چنین مبنایی آن خواهد بود که همیشه فهم ما از یک متن، فهمی عصری و وابسته به فضای ذهن خاص مفسر باشد. از این رو، هیچ گاه جزم و اطمینان به معنای یک متن برای ما امکان پذیر نخواهد بود و هیچ تفسیری را نمی توان دائما قطعی و صحیح دانست.

زیرساختهای تفکر هیدگر و گادامر

مبنای فکری هیدگر و گادامر، دخالت پیش فرضها و ذهنیات مفسر در تفسیر متن است. هیدگر معتقد است برای هر تفسیری پیش فرض یا پیش فرضهایی لازم است. حتی تفسیرهای مربوط به علوم طبیعی، پیش فرض طلبند. پیش فرضی که ما از وجود یا وجود انسان داریم، کاملاً در تفسیر متون دخیل است. او معتقد است واژه ها دارای مفاهیم غیر متغیر مستقل از کاربردشان نیستند. بنابراین، گذشتگان از برخی مفاهیم چیزی می فهمیدند که ممکن است ما خلاف آن را بفهمیم. هیدگر در باب تفسیر یک متن به نحو قطعی، حرف صریحی ندارد، فقط قائل به تأثیر و دخالت پیش فرضهای مفسر در تفسیر متن است. به همین جهت، ممکن است این تفسیر در زمانهای مختلف، دستخوش تغییر و تبدل هم گردد.[۱۰]

گادامر نیز همین رویکرد یعنی دخالت سلایق و پیش فرضهای مفسر را در تفسیر و فهم متن دخیل می داند. به عبارتی، افق معنایی مفسر که همان انتظارات، پرسشها، عقاید و سلایق اوست، با افق معنایی متن ادغام می شود؛ بدین معنا که شناسنده (مفسر) با پیش فرضهای از پیش تعیین شده به سراغ متن می رود و هیچ متنی فارغ از افق معنایی مفسر، قابل فهم نیست.[۱۱] بدیهی است نتیجه چنین مبنایی آن خواهد بود که همیشه فهم ما از یک متن، فهمی عصری و وابسته به فضای ذهن خاص مفسر باشد. از این رو، هیچ گاه جزم و اطمینان به معنای یک متن برای ما امکان پذیر نخواهد بود و هیچ تفسیری را نمی توان دائما قطعی و صحیح دانست.

خاستگاه هرمنوتیک فلسفی و چالشهای فرارو

با توجه به مبانی اندیشه هرمنوتیک فلسفی، می توان خاستگاه این رویکرد تفسیری را، اعتبار همه فهمها حتی در یک موضوع واحد دانست؛ بدین معنا که به مقتضای این رویکرد، در واقع فهم صحیح و غیرصحیح وجود ندارد. توضیح آن که در باب تفسیر متن، برخی مؤلف محورند و معتقدند ما در فرایند تفسیر و فهم، به دنبال فهم مراد مؤلف هستیم، نه چیز دیگر؛ یعنی می خواهیم آنچه را مؤلف می خواسته بگوید، دریابیم. از این رو، مفسر تمام همت خود را به کار می برد تا با کمک قرائن و شواهد معتبر به مراد مؤلف دست پیدا کند و این امر در خصوص متون دینی بسیار جدی است؛ زیرا اساس بندگی و عبودیت که پس از اعتقاد به خدا، امتثال اوامر و ترک نواهی اوست، زمانی محقق می گردد که بتوانیم مراد واقعی او را از متن دینی دریابیم. برای ما مهم آن است که مراد واقعی و مقصود حقیقی حضرت احدیت دست پیدا کنیم.

در مقابل، گروهی مفسرمحورند؛ یعنی معتقدند آنچه در فرایند تفسیر برای آنها مهم است، فهم و برداشت مفسر است نه مراد مؤلف. این گروه، تفسیر را ترکیبی از افق معنایی مفسر با افق معنایی متن تلقی می کنند. در این دیدگاه کشف مراد مؤلف مهم نیست. آنچه مهم و محور است، برداشت مفسر است؛ اگر چه خلاف مراد مؤلف باشد. افرادی مانند هیدگر و گادامر نیز که حقیقت فهم را متوقف بر پیش دانسته ها و سلایق و انتظارات مفسر می دانستند، جزء مفسرمحورها به شمار می آیند. این رویداد هرمنوتیکی به متن (مفسرمحوری) از جهات عدیده ای نقدپذیر است که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

۱- از آنجا که هرمنوتیک فلسفی مبتنی بر مفسرمحوری است و رأی مفسر را بر مراد و مقصود مؤلف ترجیح می دهد، قهرا به نسبیت معرفت شناختی منتهی می گردد؛ زیرا در صورت وجود تفسیرها و فهم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.