پاورپوینت کامل تأملی بر پیکره و پیامدهای فمینیسم اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تأملی بر پیکره و پیامدهای فمینیسم اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تأملی بر پیکره و پیامدهای فمینیسم اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تأملی بر پیکره و پیامدهای فمینیسم اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
سید حسین اسحاقی[۱]
چکیده:
انقلاب اسلامی و حضور قدرتمند زنان مسلمان در بزرگترین رویداد سیاسی – اجتماعی قرن بیستم، توجه جهانیان را به ایران اسلامی و رویکرد تازه زنان جلب کرد و در پی آن تلاشهای زیرکانه ای برای تغییر چنین نگرشی صورت گرفت، پس از ورود جریانهای جدید به عرصه مباحث فرهنگی کشور، موضوع دفاع از حقوق زنان بویژه با ویژگیهای غربی آن مطرح و برجسته شد و جریان جدیدی به نام «فمینیسم» چهره نشان داد.
بر اساس آموزه های فمینیسم، گروهی از زنان برای رسیدن به استقلال مطلق در برابر مردان و رسیدن به حقوقی مشابه و برابر با حقوق مردان، حرکت جدیدی را آغاز کردند و حتی در مواردی برای ایجاد سازگاری بین فرهنگ دینی و غربی، این جنبشهای وارداتی را، فمینیسم اسلامی! نام نهادند و تلاش برای توجیه مبانی و حقوق اسلامی بر پایه فرهنگ غربی را در دستور کار خود قرار دادند.
اما در نهایت، حاصل این تلاشها موجب به وجود آمدن فاصله ای عمیق بین زنان و مردان، تضعیف نهاد خانواده، بالا رفتن معنادار آمار طلاق، افزایش خشونت خانگی و… گردیده است. چنین نگرشی در زمینه مشارکت اجتماعی، زن را از هسته اجتماعی به پوسته آورده و نقش کلیشه ای مردانه به وی داده است.
این نوشتار در صدد بازخوانی فمینیسم، بویژه فمینیسم به اصطلاح اسلامی و بررسی آسیبها و پیامدهای چنین جنبشی با تکیه بر نگرشها و گرایشهای مختلف فمینیستی در ایران و شاخصه های اصلی آن است.
درآمد
در چند سده اخیر، شاهد تحولات عظیمی در غرب بوده ایم که امروزه در سراسر دنیا تقریبا جنبه همگانی یافته است. تا اواخر قرن نوزدهم، غربیان در تکاپوی گذار به دنیایی بودند که از آن به نوسازی یا مدرنیزاسیون تعبیر می کردند، اما از آغاز قرن بیستم به بعد، سایر ملل جهان را به پذیرش و التزام به فرهنگ و تمدن غربی فراخواندند؛ به گونه ای که در اذهان بسیاری از ملل غیر غربی، غربی شدن به مثابه الگوی توسعه و ترقی معرفی شد، تا بدانجا که امروز کمتر کشوری را می توان یافت که خود را درون این دنیای مدرن احساس نکند.
در این رهگذر، در طول سالیان دراز، کشور ما خواسته یا ناخواسته به تبع فرهنگ مدرنیته و تحت تأثیر شرایط فرهنگی – اجتماعی حاکم بر کل جهان، الگوهایی را در زمینه حضور اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی زنان پذیرفته و در برخی موارد به باور عمومی تبدیل کرده است.
اما سؤال این است که آیا این الگوها که ملاک تعیین و تشخیص مسائل و مشکلات زنان قرار گرفته اند و به تصور بعضیها، در صورت تغییر و تبدیل احکام شرعی و هماهنگ شدن آنها با این الگوها، زنان به وضع مطلوب خود دست می یابند، با اهداف و مقاصد اساسی مورد نظر شرع مقدس هماهنگی دارد یا خیر؟
با این وصف، روشن نمودن جایگاه فردی و اجتماعی زنان بر اساس مبادی، مبانی و منابع دینی و تعیین وضع مطلوب زنان در عرصه های مختلف فرهنگی، اجتماعی، حقوقی و اقتصادی بر اساس موازین دینی ضروری است. نبود سیاست کلان در هر یک از حوزه های اجتماعی بویژه مسائل زن و خانواده، باعث درهم ریختگی، سردرگمی، روزمرگی و در نتیجه، تلف شدن امکانات مادی و انسانی است و مانع تحقق اهداف و آرمانهای مورد نظر می شود؛ زیرا مسائل زنان و کاستیهای مربوط به آن، از دیرباز جزء مسائل مهم جوامع مختلف از جمله ایران بوده است.
این امر در سالهای پس از انقلاب صنعتی و تحقق مدرنیته در همه جوامع، امتیاز بیشتری را به خود اختصاص داده است. در ایران – بویژه پس از انقلاب – که تعریف صحیحی از رسالت زنان در جامعه اسلامی شده و بستر مناسبی نیز برای مشارکت آنان در امر حکومت ایجاد شده است، اهمیت مضاعفی یافته است.
اکنون حدود نیمی از جمعیت فعال کشور را بانوان تشکیل می دهند. اگر به گونه مناسب از استعداد این مجموعه عظیم انسانی استفاده شود، نیروی عظیمی برای باز کردن گره های ناگشوده جامعه به شمار می آیند. در مقابل، اگر این نیروی انسانی، درست هدایت نگردد، می تواند به صورت سد عظیمی در مقابل موج انقلاب قرار گیرد.
تعریف لفظی و اصطلاحی فمینیسم (Feminism)
واژه فمینیسم از ریشه Feminine (زنانه، مادینه، زن آسا، مونث) که در اصل از زبان فرانسه از ریشه لاتینی Feminaاخذ شده است.[۲] این واژه اولین بار در سال ۱۸۷۳ وارد زبان فرانسه شد. واژه یاد شده در فارسی به معانی زیر آمده است:[۳] طرفداری از زنان، هواداری از حقوق و آزادی زنان، همچنین آزادی خواهی زن، زن وری، زن گرایی و مؤنث گرایی.
در اصطلاح شاید بتوان از مجموع تعریفها، چنین برداشتی کرد که فمینیسم به مجموعه ای از حرکتها و فعالیتهای اجتماعی گفته می شود که با هدف احقاق حقوق زنان و رفع تبعیض و تضییق از آنان – غالبا به وسیله خود زنان – انجام می گیرد.
تمام فمینیست ها، در این باره که زنان فرودستند و برای آزادی آنان باید استراتژی مناسبی اتخاذ کرد، هم عقیده اند؛ ولی در مورد علل این ستمدیدگی و استراتژیها و رسیدن به آزادی بین آنان، اختلاف نظرهای اساسی مشاهده می شود.[۴]
نگاهی به نگرشهای رایج فمنیستی
اساسا هدف از شناخت مسأله فمینیسم به عنوان یک مسأله فرهنگی و احساس خطر افراطی گری، ظهور پدیده فمینیسم و همچنین ترویج راه حلهای غربی در جامعه اسلامی برای رهایی زنان از ستمها و تعدیهایی است که به اصطلاح بر آنان روا داشته شده است.
امروزه، زن گرایی در بعضی از کشورها به مرحله افراطی رسیده و حتی در کشورهای خارجی به صورت جنبشهای مبارزاتی در برابر ساختار اجتماعی و سیاسی، ظاهر شده است. در داخل کشور نیز در محافل خودی و غیر خودی مطرح گردیده است.
به طور کلی اساس مبارزه های فمنیستها این است که زنان به دلیل جنسیت، گرفتار تبعیض شده اند و نیازهای مشخصی دارند که ارضا نشده است و برای دستیابی به حقوق اولیه و نیازهای اساسی باید تغییرهای بنیادی در نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فراهم آید.
فمینیسم در متن نحله های فکری لیبرالیسم، سوسیالیسم و مارکسیسم متولد گردید و فمنیستها به عنوان نمایندگان تفکر جدید و رادیکال با مقدمات اساسی و بنیادی ایسمهای موجود همراه شدند و عمده تفاوت و جدایی فمنیستها از یکدیگر، ناشی از انتخاب یکی از ایدئولوژیهای مرسوم است؛ اما آنچه نقطه عطف فمینیسم به شمار می آید خصوصیات مذکر برتر و مؤنث فروتر است و بیشتر برنامه ها و تلاش این گروه جدید آشکار نمودن این دوگانگیهاست.
بر این اساس بعضیها، استراتژی مذکرمدارانه و تشویق زنان به گزینش صفاتی که جامعه به مردان نسبت داده است، را اتخاذ کرده اند و بعضی دیگر، استراتژی مؤنث مدارانه را در پیش گرفته اند. دامنه پراکندگی این استراتژی تا حد زیادی، تحت تأثیر اهمیت دادن فمنیستها به جنسیت و جنس در معانی جسمی و فرهنگی است.
در واقع، می توان گفت مبنای نظری فمینیسم مبتنی بر تقسیم ارزشها به زنانه و مردانه است.
این دیدگاه ها، نوعی رابطه مبتنی بر تضاد و خصومت و رقابت بین دو جنس برقرار می کند. در حقیقت نظریه فمنیستی از دو منظر به مسائل زنان می نگرد:
۱- نگرش آسیب شناسانه: در طول تاریخ و در متن این آسیب شناسی، بسیاری از نظریه های فمنیستی شکل می گیرد که مهمترین آنها، تفاوت «نابرابری» و «ستمگری» است که در روند آن فمینیسمهای مارکسیسم و لیبرالیسم نگرش آسیب شناسانه خود را از زن بیان می کنند و هسته مرکزی این آسیب شناسی، نظام پدرشاهی است.
۲- نگرش راه حل طلبانه: که مبتنی بر ارائه راه حلهای فمنیستهای مارکسیسم و لیبرالیسم و رادیکالیسم و سوسیالیسم برای رهایی زن از قیدهای نظام مردسالاری است. این روشها بر محور آزادی و بی قیدی زن نسبت به هرگونه توصیه ای است که طبیعت و دین و ساختارهای جامعه و خانواده و روابط بین زن و مرد ارائه می دهد. در حقیقت، نقطه آسیب پذیر فمینیسم از همین جا شکل می گیرد؛ زیرا نقش مادری، همسری، روابط طبیعی جنسی و ساختار مذهب و خانواده را به عنوان نمودهای پدرشاهی و بی اعتبار معرفی می کند و همه ارزشهای جامعه و خانواده را نفی می نماید.
در میان نظریه های گوناگون فمنیستی، سه نظریه مهم و قابل توجه است که بر «تفاوت جنسی» و «نابرابری جنسی» و «ستمگری جنسی» تاکید دارد.
۱- نظریه تفاوت جنسی: صاحبان این نظریه معتقدند جایگاه و تجربه زنان در بیشتر موقعیتها با جایگاه و تجربه مردان در همان موقعیتها برابر و مساوی نیست.
۲- نظریه نابرابری جنسی: بر اساس این نظریه، نه تنها جایگاه زنان در موقعیت یکسان با مردان متفاوت است، که کم ارزشتر نیز هست. از این رو، زنان در مقایسه با مردانی که جایگاه اجتماعی برابری دارند، منابع مادی، منزلت اجتماعی، قدرت و فرصتهای کمتری را نیز دارا هستند.
۳- نظریه ستمگری جنسی: در این دیدگاه، زنان علاوه بر تفاوت و نابرابری جنسی، تحت ستم نیز قرار دارند، یعنی تحت انقیاد و تبعیت و بدرفتاری مردان به سر می برند.
دیدگاه اول متکی بر تفاوتهای جنسی درجنس زن و مرد در بدو تولد است و بر این اساس، زنان از کودکی تا پیری تفاوتهای بنیادی را که پایه زیست شناختی دارد را طی می کنند. بنابراین، مسؤولیتهای مادری و نقشهای همسری و توجه به حریم خصوصی خانه و خانواده را ناشی از تفاوتهای بنیادی زیست شناختی مردان و زنان می دانند.
در دیدگاه دوم (نابرابری جنسی)، با دو رهیافت فمنیستی لیبرال و فمنیستی مارکسیستی به تبیین نابرابری می پردازند. محور رهیافت لیبرالی در درجه اول تبعیض جنسی است. آنها معتقدند که تبعیض جنسی، سرشار از پیش داوری عادتها و باورهای تبعیض آمیز علیه زنان است و تبعیض جنسی باعث می شود که زنها از کودکی برای نقشهای پست تر به عنوان نمادهای اخلاق زنانه آماده شوند.
به همین جهت، زنان همیشه در موقعیتی یکسان با مردان، در درجه دوم و پایینتر قرار می گیرند و دسته دیگر، سرچشمه این نابرابریها را در سازمان جامعه جست و جو می کنند و می گویند این تفاوتها ناشی از مسائل زیست شناختی یا شخصیتی نیست.
دیدگاه سوم، دیدگاه اکثر فمنیستهای معاصر است. در این دیدگاه، ستمگری جنسی، بر پایه مردسالاری، اساس و بنیاد ساختارهای جامعه را تشکیل می دهد. بر این اساس، مردسالاری متکی بر ذاتی بودن تفاوتهای زیست شناختی است و مردان همواره به دلیل قدرت بیشتر، در برآوردن نیازهای خود بر زنان اعمال قدرت می نمایند و هیچ علاقه ای هم در کاهش کنترل خویش نشان نمی دهند.
مردان پیوسته خواهان تسلط بر زنان بوده اند و مردسالاری از این منظر، به عرصه سیاست و کار اقتصادی محدود نمی شود؛ بلکه تا قلمرو خصوصی خانواده هم ادامه می یابد. نظریه پردازان این دیدگاه، زنان را قربانیان صبور و مظلوم ستم چنین مردانی می دانند.
نمایندگان این نظریه معتقدند که زنان باید خود را از شرایط و زمینه های ستم کشی آزاد سازند و دنیای جدیدی برای خود، جدای از دنیای مردان به وجود آورند تا به شالوده های اجتماعی معانی جدیدی ببخشند. بر همین اساس، وظیفه فمینیسم می دانند که زنان را برای چیره شدن بر ستمی که به آنها می رود و نیز رهایی از جنس دوم بودن، تشویق نمایند.
به نظر می رسد که محور اصلی نظریه طرفداری از حقوق زنان، جنسیت و رابطه میان جنس و جنسیت است. اگر جنس (Sex)، مجموعه ای از ویژگیهای فیزیولوژیک و بیولوژیک تعریف شود، جنسیت، ویژگیهای اجتماعی مرتبط با تقسیم بندی مردانه و زنانه تلقی می شود. ارتباط ایندو در طول تاریخ بشر در اکثر جوامع، امری طبیعی قلمداد شده است.
زن به عنوان جنس مؤنث که قدرت بازآوری دارد متفاوت با مرد و نقطه مقابل او تلقی شده است. طبق قاعده، زنان به تناسب، نقشهای متفاوتی هم که در زندگی اجتماعی دارند، به عنوان مادر، موجوداتی احساساتی، پرعاطفه و با ملاطفت، مناسب با ساحت حیات خصوصی و خانوادگی و مردان، خردورز، ستیزه جو، منطقی و متناسب با حیات عمومی و اجتماعی تلقی می شوند.[۵]
بر این اساس، تفاوت بیولوژیک، مبنای تفاوت اجتماعی و جنسیتی قرار می گیرد. به این ترتیب، جنس به تفاوتهای زیست شناختی و کالبدشناختی و فیزیکی بدن اشاره دارد و جنسیت به تفاوتهای روان شناختی، اجتماعی و فرهنگی بین زنان و مردان مربوط می شود. در نظام اجتماعی نیز، منابع، اموال و امتیازها بر اساس نقشهای جنسیتی که بر مبنای فرهنگی تعریف می شوند، تخصیص می یابد و جایگاه فرودست زنان از نظر دسترسی به منابع و امتیازات تعیین می شود.
در حقیقت، فمینیسم واکنشی در برابر برداشت فرودستی طبیعی زنان و قشربندی اجتماعی مبتنی بر آن و گفتمان توجیه کننده آن بوده است و به روشن نمودن آنچه ستم تاریخی بر زنان تلقی می شود و همچنین رفع آن، تاکید دارد؛ اما در میان شاخه های گوناگون فمینیسم، درباره چگونگی مفهوم بندی و توضیح جنسیت و روابط اجتماعی مبتنی بر آن اختلاف نظر وجود دارد.
رهیافتهای سه گانه بر اساس جنس و جنسیت
۱- جنس، امری طبیعی است که در تعیین تمایز بیولوژیک و فیزیولوژیک میان زن و مرد مؤثر است. تفاوتهایی هم که در نقشها و ویژگیهای اجتماعی آنان وجود دارد در نتیجه روندها و نهادهای اجتماعی، بویژه تفاوت در فرایند اجتماعی شدن و جامعه پذیری است.
۲- جنس، امری طبیعی است که تا حد زیادی در ویژگیها و نقش های اجتماعی زن و مرد عامل تعیین کننده است و این تفاوتهای جوهری میان زنان و مردان به برتری اخلاقی و شناختی منجر می شود.
۳- جنس و جنسیت هر دو مبتنی بر ساخته هایی اجتماعی است و هویت هایی مانند زن و مرد به عنوان مقولاتی جوهری نفی می شود.
با توجه به این سه رهیافت سه دیدگاه اساسی در جنبش فمینیسم وجود دارد:
الف) دیدگاه تساوی گرا
طرفداران این دیدگاه برابری طلب بوده و معتقدند تفاوتهای فیزیولوژیک زن و مرد در حدی نیستند که در تعیین جنسیت نقش داشته باشند. زنانگی و مردانگی ماهیتی اجتماعی و طبیعی دارند.
بر اساس این نظریه، مردان و زنان با هم برابرند نه متفاوت و نه متضاد. این گروه ها برای حل مشکلات زنان، بر آموزش تاکید دارند و معتقدند فرودستی زنان در جامعه نتیجه سنتها، عرف، قوانین و عادات بشری است که فکر برابری ذاتی زن و مرد آنان را به عرصه خصوصی رانده و مانع از دستیابی به موقعیت برابر با مردان در جامعه شده است.
در این دیدگاه اگر تفاوتی در ویژگیهای شخصیتی زنان و مردان دیده می شود، نتیجه برخورد و تربیت نابرابر با زنهاست نه نابرابری ذاتی زنان و مردان. این گروه خواهان حق رأی سیاسی با استفاده از روشهای مسالمت آمیز و نفوذ در دولت و حکومت به منظور تحقق اهداف خود است.
ب) دیدگاه فمینیسم اجتماعی و رادیکال
این گروه از طرفداران حقوق زنان، به تفاوت بین زن و مرد قائل بودند و وجود خصلتهای زنانه مانند عطوفت و احساسات را نشانه برتری اخلاقی زنان می دانستند و معتقد بودند باید از طریق رواج خصوصیتهای زنانه مانند صلح، سوء مدیریت مردان را در جامعه از بین برد.
بین سالهای ۱۹۶۰-۱۹۲۰ گرایشهای مختلف در جنبش زنان شکل گرفت. در طی این دوره، گرایش عمده در جنبش زنان اصلاحهای اجتماعی است. برابری زن و مرد در اشتغال و استخدام و کاهش ساعت کار زنان و افزایش تأمین اجتماعی، جلوگیری و مخالفت با جنگ و مخالفت با کار کودکان، در دستور کار نهضتهای زنان این دوره است.
احزاب سیاسی با توجه به این خواسته ها سعی در جلب آرای زنان داشتند و به این ترتیب جنبشهای زنان علاوه بر حق رأی که به طور مستقیم در سیاست تأثیر داشت به طور غیر مستقیم نیز بر تغییر سیاست تأثیر گذاشتند.[۶]
در دهه ۱۹۶۰ در آفریقا سازمان ملی زنان (N.O.W) و سایر گروه های زنان از راه تاکید بر حقوق برابر در زمینه کار، آزادی سقط جنین و تغییر قانون خانواده و طلاق و حقوق زنان همجنس خواه، مسائل زنان را از حاشیه مسائل سیاسی به مرکز سیاست آورد.
ج) دیدگاه نفی تفاوت جوهری
گروه هایی از زنان معتقد بودند بین زن و مرد روابط سلطه آمیزی وجود دارد. بر این اساس، شاخه های متعددی چون «جنبش زنان سیاهپوست» با تاکید بر رفع تبعیض، «زنان صلح طلب» با تاکید بر نقش مادری و صلح طلبی زنان و «جنبش طرفداران محیط زیست» برای جلوگیری از تخریب طبیعت توسط مردان، شکل گرفت.
این گروه می گویند آنچه در نظریه های طرفداری از حقوق زنان به عنوان ویژگیهای ذاتی برای زنان و مردان فرض شده در اصل، محصول شرایط تاریخی، اجتماعی و سیاسی جامعه خاصی است که آن را بر تمام جوامع تعمیم داده اند. پس در کنار جنسیت باید تفاوتهای نژادی، طبقاتی و قومی نیز مدنظر قرار گیرند و به زمینه های تاریخی و فرهنگی توجه شود.
در کنار این تفاوتها باید از سرایت دادن تجربه های گروه های خاص زنان به همه زنان و جوامع اجتناب کرد. به این ترتیب، جنبش زنان با مفهوم سابق، دیگر معنا ندارد. مشکلات زنان ممکن است تاریخی، جغرافیایی و معرفت شناختی باشد، در نتیجه خواهان تغییر در این موارد هستند.
هر یک از دیدگاه ها با نفی سایر نظریه ها، سعی در تثبیت خود داشتند که سبب به حاشیه راندن گروه هایی از زنان فعال می شدند. طرفداران برابری با تاکید بر استانداردهای مردانه و برتری آن، خواهان همین استانداردها برای زنان بودند و اصرار داشتند که مانند مردان در عرصه اجتماعی و عمومی به این برتری دست یابند.
در این صورت، حتی زنانی که آگاهانه خواهان نقشهای مادری و همسری و خانه داری بودند به عنوان این که تحت سلطه پدرسالاری هستند به حاشیه رانده می شدند.
دیدگاه های اجتماعی در جنبش زنان منجر به گسترش مبارزه علیه دولتها شد و اصلاح قوانین، زمینه نیل به برابری تلقی گردید. بنابراین، با حمایت این جنبشها، گرچه خدمات رفاهی و تامین اجتماعی برای دولت، همراه با افزایش بار مالی بود؛ ولی این اقدامها به بهبود شرایط زنان – که بیشتر از فرودستان جامعه بودند – کمک کرد.
فمنیستهای رادیکال با فرض خود مبنی بر نفوذ فراگیر پدرسالاری در همه عرصه های حیات اجتماعی، عملاً تجربه زنانی را که قرائت دیگری از موفقیتهای اجتماعی و شخصی داشتند رد کرده و آنها را گرفتار خودآگاهی کاذب می دانستند. این گرایش در بین محافل آکادمیک نفوذ داشت و باعث جدایی در جنبشهای زنان و طرد اجتماعی آنان شد.[۷]
هر یک از رهیافتهای نظری در جنبش طرفداری از حقوق زنان در مورد روابط پدرسالارانه، بصیرتهای مختلفی به زنان می دهد و راه را برای تغییرهای اجتماعی هموار می کند. پیامدها و آثار مثبت و منفی نظریه های مختلف جنسیتی در جوامع مختلف و برای گروه های اجتماعی مختلف یکسان نبوده است. بنابراین، هرگونه تلاشی برای عمومی کردن آنها، حداقل به زیان برخی از گروه های زنان است.
گرایشهای فمنیستی در ایران
این مباحث در ایران به خصوص در دهه های اخیر، همزمان با برنامه توسعه کشور و حرکت به سوی صنعتی شدن شکل منسجمتری یافت. طرفداران فمینیسم در ایران به دو گروه تقسیم می شوند:
۱- فمنیستهای غرب گرا (غیر دینی)
۲- فمنیستهای به اصطلاح مذهبی!
گروه اول، فعالیتهای خود را بر پایه تفکرهای فمینیسم غربی بنا کرده و اهداف خود را در قالب ساختارهای اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و سیاسی غرب دنبال می کنند و به دنبال حذف نهاد دین در جامعه هستند و راه حل نهایی برای زنان را پیروی از روشهای غربی می دانند.
گروه دوم خواهان تجدید نظر در قوانین و ساختار جامعه هستند و معتقدند که جامعه ایران سالها تحت سلطه نظام مردسالاری بوده و لازمه دگرگونی، اصلاح قوانین و دیدگاه فرهنگی جامعه است. این گروه، درون مایه مذهبی دارند و بعضی قوانین و ارزشهای موجود در جامعه را مطابق با دستورات اسلامی نمی دانند و درخواست اصلاح دارند. اینان خواستار برابری انسانها و عدالت اجتماعی میان زن و مرد هستند و تغییر در قوانین مربوط به حقوق ارث، دیه، حق شهادت در محاکم، حضانت طفل، حق طلاق را طالبند. همچنین خواستار استفاده از امتیازات اجتماعی مانند حضور در پستهای سازمانی و مدیریتی، دستمزد برابر با مردان در شرایط یکسان کار و حضور در عرصه های مختلفی که بیشتر در اختیار مردان است، هستند. این گروه، به لحاظ دیدگاه ها و خط مشی اصلاح طلبانه آنها به سه دسته تقسیم می شوند:
۱- فمنیستهای رادیکال (به اصطلاح مذهبی)
۲- فمنیستهای میانه رو (به اصطلاح مذهبی)
۳- فمنیستهای محافظه کار (به اصطلاح مذهبی)
۱- فمنیستهای رادیکال (به اصطلاح مذهبی)
اینان معتقدند که شریعت پاسخگوی تمام سؤالهای جامعه زنان نیست و باید برخی از نیازها و پرسشهای آنان از طریق دیگری پاسخ داده شود. این گروه معتقدند قانون گذاری تحت نظام مردسالاری بنا شده است و برای رفع مظلومیت زنان چاره ای جز تغییر قوانین مربوط به زنان وجود ندارد. در عمل نیز خواهان افزایش مهارت و فنون زنان برای استقلال کامل و خود اتکایی و عدم وابستگی به مردانند.
دیدگاه های این دسته به تدریج جنبه سیاسی یافته به طوری که محدودیتهای اجتماعی را ناشی از ساختار حکومتی می دانند. شیرین عبادی در این باره می گوید:
«به نظر من مهمترین مسأله زنان ما در کشور، تفکر مردسالارانه حاکم بر نظام حقوقی است و همه می دانیم که قانون، زبان گویای حکومتهاست. قوانین ما بشدت ضد زن هستند. حتی تا آنجایی که حق حیات که مهمترین منشأ حقوق انسان است در مورد زن و مرد یکسان نیست.»[۸]
۲- فمنیستهای میانه رو (به اصطلاح مذهبی)
این عده خواستار حضور زنان در عرصه های مختلف ورزشی، مدیریتی، ایجاد فرصتهای شغلی و تحصیلی برابر، عدم تبعیض در ارتقای شغلی بین مرد و زن، حضور زنان در پستهای عالی دولتی، تعریف مجدد از حجاب سنتی و اسلامی، کسب مهارتهای اجتماعی اند و برای تحقق ایده خود به همایشهای مختلفی مانند «زن و برنامه ریزی توسعه» و شرکت در کنفرانسهای داخلی و خارجی پای می فشارند.
۳- فمنیستهای محافظه کار (به اصطلاح مذهبی)
این گروه دیدگاه هایی تقریبا مشابه میانه روها دارند؛ اما در خط مشی و روشها با یکدیگر متفاوتند. به همین جهت، نتوانسته اند تشکیلات مشترکی با میانه روها ایجاد کنند.
این دسته خواستار تعدیل برخی قوانین و تصویب قوانین معتدلتر درباره زنان هستند. بیشتر فعالیت آنها در رابطه با حقوق زن در خانواده و حمایتهای قانونی از زن در برابر شوهر، ایجاد تغییراتی در قوانین مربوط به طلاق، مهر، اجرت المثل و نیز قوانین مربوط به زنان کارمند است و البته به نقشهای سنتی زن در جامعه نیز تاکید می ورزند.
رد پای این دیدگاه ها بشدت در رسانه های جمعی بویژه در آثار ادبیات معاصر مانند زنان بدون مردان، طوبا و معنای شب، خواب زمستانی، خاطره های پراکنده و نیز برخی از مطبوعات داخلی به شکلی نامتعارف و ضد هنجارهای اجتماعی در قالب شعارهای اجتماعی استقلال طلبانه، رواج بی بندوباری و آزادی مطلق و برتری طلبی زنانه، مخالفت با ازدواج و نفی نقش همسری و مادری و در نهایت تضعیف نهاد خانواده دیده می شود.
در رمانهای نام برده، اغلب قهرمانان داستان را زنان تشکیل می دهند که این امر به تازگی در برنامه های مختلف رسانه های تصویری نیز جایی برای خود باز کرده است. در این آثار، مردان به عنوان ستمگران تاریخ حیات بشری، همواره زنان را در اسارت و بردگی خود دارند.
شهرنوش پارسی پور در رمانهای زنان بدون مردان و طوبا و معنای شب اغلب شخصیتهای محوری را به زنان و دختران داده است و در پس زمینه های آثارش به نظام مردسالاری ناشی از سنتهای اجتماعی و مذهبی اعتراض می کند.
نسخه رهایی وی برای زنان ایرانی، تقلید آنها از غرب است. این نویسنده در طوبا و معنای شب در واقع، به بن بست رسیدن مذهب در پاسخگویی به سؤالهای انسان، به خصوص زنان را به تصویر می کشد و بیش از همه بر ضرورت استقلال زنان و آزادی از قیدهای مذهبی و سنتهای اجتماعی تاکید می کند.
در داستانهای خواب زمستانی و خاطره های پراکنده نوشته گلی ترقی، شخصیتهای مرد و زن جداگانه مورد بررسی قرار می گیرند و شخصیتهای مردان، ناتوان، غافل، ضعیف، احمق و پلید، سرخورده، ضدقهرمان و… معرفی می شوند و در مقابل، زنان، عاقل، اندیشمند و با احساسند که همواره در طول تاریخ تحت سلطه نظام مردسالاری بوده اند و به دلیل نظام حاکم بر جامعه، مردان با استفاده از خشونت بر زنان حکومت کرده اند.
مهشید امیرشاهی نیز در باران و تنهایی جلوه دیگری از فمینیسم را ارائه می دهد. در این رمان، زنی منتظر است تا شوهرش برگردد و او را از تنهایی نجات دهد؛ اما در پایان داستان، سگ باران خورده ای از راه می رسد و خلأ فقدان شوهر را پر می کند. این نوع آثار ایجاد کننده نوعی تضاد و تعارض بین جنس مرد و زنند و خاصیت برهم زنندگی تعادل و آرامش خانواده و جامعه را دارند.
دیدگاه های فمنیستی همچنین در بعضی از مطبوعات داخلی نیز، نمود نامبارکی یافته است؛ به گونه ای که گرایش به فرهنگ غربی و خط مشی جریانهای زن گرا و جریان سازی را جهت رهایی و برآوردن حقوق زنان پیشنهاد می کنند. همچنین انتساب نظام مردسالاری به ارزشهای اسلامی و تعریف دیگر از خانواده و نقش همسری، مادری و بازنگری در ارزشها و سنتهای اسلامی و اجتماعی و… را ارائه می دهند.
نشریه زنان در شماره ۲۷، بیش از همه به ارائه راه حلهای غربی پرداخته و می نویسد: «انطباق با جوامع مدرن می تواند جامعه را از غلتیدن در دام سنت گرایی افراطی و رفتارهای ضداجتماعی حفظ کند.»
در تعارض با نظام خانواده در شماره ۱۴ نشریه زنان با اشاره به فیلم سینمایی «سارا»، زنی که بعد از پشت سر گذاشتن مشکلات زندگی، سرانجام با ترک خانه و همسر، خود را رها می کند، می خوانیم:«او با از دست دادن یک کانون مهم به کانونی مهمتر دست می یابد؛ کانونی که نیروی سمبلیک آن می تواند نمادی برای هویت یابی و رهایی زنان از قراردادهای وضع شده جامعه سنتی باشد.»
همچنین در شماره ۲۴ نشریه جامعه در نسبت دادن نظام مردسالاری به اسلام آمده است:«رک بگویم در اسلام مرد مسلمان، کاملترین شخصیت حقوقی را در اجتماع دارد و به همین دلیل دیه کامل نیز به او تعلق می گیرد و برتری مرد مسلمان در جامعه اسلامی یک واقعیت اجتماعی نیست؛ یک حقیقت شرعی است.»
پیشینه شناسی و خاستگاه فمینیسم اسلامی
طرح مباحث فمنیستی در جهان اسلام از اواخر قرن نوزدهم و در پی نفوذ فرهنگ مدرن در کشورهای اسلامی صورت گرفت. طرح مباحث زنان در ایران نیز به اوایل مشروطه باز می گردد؛ اما تبدیل مباحث زنان به یک جریان ممتاز که نگاه خود را از اصلاحات موردی به گسترش برابری در عرصه های مختلف و به نقد فرهنگ اسلامی از درون و بر اساس فرهنگ مدرن معطوف کرده است به دوران اوج اسلام گرایی در خاورمیانه از یک سو و رواج دیدگاه متفاوت در اندیشه فمنیستی از سوی دیگر بازمی گردد.
فمینیسم به اصطلاح اسلامی برآیند فعالیت دو گروه است:
گروه اول، افرادی هستند که توجه به اسلام را به عنوان یک سیاست راهبردی برای توسعه مفاهیم فرهنگی غرب و مقابله با اصول گرایی در کشورهای اسلامی برگزیده اند. در جوامع اسلامی ادبیات فمینیسم رادیکال و لیبرال به شکل عریان مورد پذیرش قرار نمی گیرد.
به کار گرفتن ادبیات دینی در طرح دیدگاه های فمنیستی و اعمال تعدیلی در این دیدگاه ها، تنها راه دفاع از آموزه های فمنیستی و ایجاد جنبشهای زنانه ای است که مقابله با اصول گرایی اسلامی را در دستور کار خود قرار می دهند و به ایجاد تشکلهای زنانه و شرکت در مطالعه زنان اقدام می کنند.
گروه دیگر دسته ای از روشنفکران مسلمانند که آشنایی با فرهنگ مدرن، آنان را با یک چالش اساسی درباره رابطه میان تجدد و سنت مواجه ساخته است. آنان از یک سو به دلیل داشتن پیوندی عاطفی با دین و از سوی دیگر با پذیرش بن مایه های فرهنگ مدرن به عنوان محصول عقل بشری، سنجش اصطلاحات دینی را با ترازوی فرهنگ مدرن، ضروری می دانند.
بر این اساس، با عاریت گرفتن از مفاهیم پایه ای فرهنگ مدرن، چون: آزادی، فردگرایی، برابری و عرفی گرایی، سعی در معرفی کردن دین در عرصه اجتماع، جداسازی قرآن و سنت و… دارند.
این دو گروه با وجود زمینه های متفاوت، برنامه های کم و بیش یکسانی برای بومی کردن مدرنیسم غربی دارند. پسوند اسلامی پس از واژه فمینیسم نشان گر تفسیری فمنیستی از اسلام است نه تلاش برای دفاع از حقوق زنان بر اساس آموزه های اسلامی؛ چنان که یکی از فمنیستهای اسلامی خارج از کشور بصراحت به این نکته اشاره دارد:
«فمینیسم اسلامی، اصطلاحی است که در سالیان اخیر به ادبیات دفاع از حقوق زنان راه یافته و در برخی از کشورهای اسلامی همچون ایران، جایی برای خود باز کرده است. این گرایش شاخه ای از فمینیسم است که به تفسیر زن مدارانه از اسلام می پردازد و از آنجا که دین را نافذترین و مهمترین رکن فرهنگ در کشورهای اسلامی می بیند در این کشورها دستیابی به اهداف تساوی طلبانه خویش را در گرو همسویی و همراهی با فرهنگ دینی می پندارد.
از این رو، آرمانها و راهکارهای خود را در حال و هوای مباحث دینی و از زاویه ای درون دینی پی می گیرد؛ هرچند اساس اندیشه و راهکار خود را برآمده از آموزه های دینی نمی داند. به عبارت دیگر، در این انگاره، ادبیات دینی، بستر طرح مباحث فمنیستی قرار می گیرد نه آن که تفکر دینی، منشأ حرکت دفاع از حقوق زنان باشد؛ چنان که در تعریف فمینیسم اسلامی آن را تلاش نظری، عملی و سیاسی خوانده اند که در این مقطع از تاریخ جنبش زنان ایران، نوگرایی، اصلاح و حتی شالوده شکنی را از زاویه درون دینی نمایندگی می کند.»[۹]
به راستی آیا می توان بر اساس الگوی دینی، نظریه ای فمنیستی تولید کرد؟ اگر فمینیسم را نظریه ای که برابری میان زن و مرد را در عرصه های مختلف حیات بشری پی می گیرد، بدانیم، در این صورت، ترکیب میان اسلام و فمینیسم، پارادوکسی ایجاد می کند که جز با تفسیر مجدد اسلام بر اساس آموزه های غربی و به قیمت تفسیر به رای متون دینی و تحریف در آن، قابل رفع نیست. البته بازشناسی متون دینی واستفاده از ظرفیتهای نهفته دین در دفاع از زنان به معنای پذیرش مؤلفه های فرهنگ بیگانه و قبول ادبیات فمنیستی در دفاع از زنان نیست.
ماهیت فمینیسم به اصطلاح اسلامی
جنبشهای دفاعی از حقوق زنان چه در جهان غرب و چه کشورهای اسلامی در بدو تولد خود در اعتراض به برخی نابرابریهای اجتماعی شکل گرفتند؛ اما با گذشت زمان به جریانی فرهنگی تبدیل شدند که بر اساس انگاره های مشخص اعتقادی به تحلیل نابرابری زنان و آرمانهای زنانه پرداخته و راهبردهای خاصی را مطرح کردند.
فمینیسم اسلامی اصطلاحی است که در چند سال اخیر به ادبیات دفاع از حقوق زنان راه یافته و در برخی کشورهای اسلامی نگاه قشری از زنان را به خود معطوف داشته است. در هر حال این واژه پدیده ای نوظهور در کشورهای اسلامی بویژه ایران است که عمر آن در کشور ما به کمتر از دو دهه می رسد.
برخی آن را روشها و رفتارهایی در زمینه اجرای مساوات و عدالت جنسی در قالب ارزشهای اسلامی دانسته اند.[۱۰] البته این تعریف نارساست و بهتر است فمینیسم اسلامی را به
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 